چهارشنبه 25 اردیبهشت 1387

تلاش رژيم ايران برای برتری منطقه‌ای، يوشکا فيشر، دی تسايت آنلاين، برگردان از الاهه بقراط

يوشکا فيشر
يک جنگ است که خطرش همواره مشخص‌تر می‌شود و با جنگ‌های جايگزين مانند جنگ عراق و لبنان آغاز گشته است: جنگ ايران. برتری قدرت منطقه‌ای ايران نه تنها توازن قوا را در خاور ميانه، بلکه با توجه به اهميت سياسی تأمين انرژی و نقش جغرافيای سياسی اين منطقه، توازن قوای جهان را تهديد می‌کند

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

يوشکا فيشر ستون اين هفته خود را در دی تسايت آنلاين (۱۲ مه ۲۰۰۸) به درگيری‌های اخير لبنان و نقش و تلاش‌ رژيم ايران برای تبديل شدن به قدرت منطقه‌ای اختصاص داده است. فيشر معتقد است حماس در نوار غزه و حزب‌الله در لبنان به نمايندگی از رژيم ايران با اسراييل و آمريکا می‌‌جنگند و از آنجا که اين جنگ‌های جايگزين به يک تصميم‌گيری قطعی نخواهد انجاميد، بايد منتظر جنگ اصلی و درگيری بزرگ برای حل مشکلی بود که نه تنها توازن منطقه بلکه توازن جهان را بر هم خواهد زد. وی هنوز راه حل ديپلماتيک را منتفی نمی‌داند. مقاله او را که طبيعتا در پی يافتن جای پای مؤثر و سودمند برای اتحاديه اروپاست می‌خوانيد:

مناسبات قدرت در لبنان به سود حزب‌الله و به اين ترتيب به سود متفقين آنها در دمشق و تهران به هم می‌ريزد و از همين رو توازن قوای منطقه‌ در خطر قرار گرفته است.
عکس‌های مربوط به چند روز گذشته در بيروت يادآور جنگ داخلی لبنان در فاصله سالهای ۱۹۷۵ تا ۱۹۹۰ است. افراد مسلح گروه شيعی «حزب‌الله» با يک اشاره دست، منطقه سنی‌نشين بيروت را اشغال کرده و دولت فوأد سينيوره را در عمل به زندانی خود تبديل می‌کنند.
حسن نصرالله رهبر حزب‌الله به اين ترتيب در ساعات اندکی روشن کرد چه کسی واقعا قدرت را در لبنان در دست دارد و حرف آخر را می‌زند: نه دولت، نه مجلس، نه ارتش، و نه هم چنين جامعه کشورهای عربی و يا حتی سازمان ملل، بلکه فقط حزب‌الله و به اين ترتيب سوريه و ايران.
دليل درگيری خونين اخير در لبنان، تلاش دولت لبنان برای کنترل شبکه ارتباطی حزب‌الله بوده است. اين تصميم آگاهانه با اين نيت بود که تدابير ممکن اتخاذ شوند. نصرالله اما می‌ديد که با اين تلاش دولت، حزب‌الله از نظر نظامی به شدت تضعيف خواهد شد و از همين رو در برابر آن واکنش نشان داد.
«توافق» رياست ارتش لبنان، ظاهرا بازگشت به موقعيت پيشين است چرا که حزب‌الله در زورآزمايی نظامی با دولت و هم چنين اکثريت دروزی‌های سنی در پارلمان آشکارا پيروز شده است. اين توافق شايد تنها برای مدت کوتاهی دولت سينيوره را نجات داده و از آغاز يک جنگ داخلی ديگر پيشگيری کرده باشد ليکن بهای آن همانا قرار دادن بيشتر قدرت در دستان حزب‌الله است.
سازمان ملل نيز که قطعنامه ۱۵۵۹ شورای امنيت را در زمينه خلع سلاح تمامی گروه‌های شبه نظامی لبنان به تصويب رسانده است و سربازان کلاه آبی‌اش با هماهنگی گسترده در جنوب اين کشور حضور دارند، ديگر حرفی برای گفتن ندارد. رويدادهای اخير در عين حال نشانگر شکست دو قدرت بزرگ غربی يعنی آمريکا و فرانسه هستند که به شدت برای تصويب قطعنامه فوق تلاش کردند. و مبالغه‌آميز نيست اگر بگوييم در نتايج حاصل از بحران لبنان می‌توان ناکامی‌های شديد ديگری را در زمينه شکست سياست غرب در منطقه ديد.
دمشق و تهران اما برعکس، و بيش از همه تهران، به اين ترتيب به شدت احساس قدرت می‌کنند. در خاور ميانه و نزديک به زحمت می‌توان موضوعی را يافت که بدون يا عليه ايران بتوان درباره‌اش تصميم گرفت: نه در عراق، نه در افغانستان، نه در لبنان، نه در فلسطين و بيش از پيش کمتر در خليج فارس. ايران برای تبديل شدن به قدرت برتر در منطقه تلاش می‌کند و اين خبر خوبی نيست چرا که روند رويدادها بيش از پيش نشان از يک درگيری بزرگ دارد.
درباره خطرناک بودن وضعيت نبايد دچار خيالپروری شد. يک جنگ است که خطرش همواره مشخص‌تر می‌شود و با جنگ‌های جايگزين مانند جنگ عراق و لبنان آغاز گشته است: جنگ ايران. برتری قدرت منطقه‌ای ايران نه تنها توازن قوا را در خاور ميانه، بلکه با توجه به اهميت سياسی تأمين انرژی و نقش جغراسياسی اين منطقه، توازن قوای جهان را نيز تهديد می‌کند.
اگر نتوان قطارهای بی‌ترمزی را که با سرعت تمام به سوی يکديگر در حال حرکتند به صورت ديپلماتيک مهار کرد، آنگاه دير يا زود اين جنگ‌های جايگزين از آنجا که نمی‌توانند به يک تصميم‌گيری قطعی بيانجامند، سرانجام به مقابله مستقيم ايران و سوريه با کشورهای عربی طرفدار غرب، با اسراييل و با آمريکا منجر خواهند شد. پيامدهای چنين درگيری عظيمی را هيچ کس نخواهد توانست کنترل کند و سراسر منطقه را در بر خواهد گرفت.
از مدتها پيش روشن شده است که لبنان می‌تواند به محرک يک بحران عظيم منطقه‌ای تبديل شود چرا که در آنجا از زمان عقب‌نشينی اجباری سوريه و جنگ بين اسراييل و حزب‌الله، در عمل، نخستين جنگ ايران- اسراييل به نمايندگی حزب‌الله روی داد. دومين جنگ ايران و اسراييل به نمايندگی حماس در نوار غزه در جريان است و اين همه اوضاع را به شدت بی ثبات کرده است. اگر مناسبات قدرت در لبنان به سود يک طرف بيانجامد، آنگاه توازن قوا در منطقه در خطر قرار خواهد گرفت و هم اکنون چنين حالتی پيش آمده است.
يک سياست تنش‌زدايی مؤثر و تلاش برای برقراری تعادل در منافع منطقه‌ای، با توجه به موقعيت خطرناکی که وجود دارد، بايد بلافاصله در دستور کار قرار گيرد. ولی شرايط برای چنين تلاشی بد است. ديپلماسی بلوکه شده است چرا که هيچ کاری را در خاور ميانه بدون آمريکا نمی توان انجام داد. ليکن برعکس آن نيز متأسفانه درست است که با دولت کنونی آمريکا نمی‌توان ابتکار خردمندانه‌ای به کار بست.
در عمل خاورميانه تا چند ماه ديگر که رييس جمهوری جديد به کاخ سفيد نقل مکان کند، در خلأ سياسی بسر خواهد برد. ليکن همين نبود قدرت رهبری سياسی در آمريکا خود امکان مقابله مسلحانه در اين دوران گذار را تشديد می‌کند.
در مورد اروپا چه می‌توان گفت؟ اينک زمان است که اروپا به عنوان يک عامل استراتژيک در خاورميانه حضور داشته باشد چرا که آنجا مسئله اصلی بر سر امنيت است. اگر اروپا تصميم بگيرد، آنگاه می‌بايست با امکانات کنونی خود، دست کم بخشی از خلأ سياسی را پر کند و به اين ترتيب از سرعت روند درگيری‌ها در خاور ميانه بکاهد.
آخ، اروپا! می‌بايست، می‌توانست، خواهد توانست- راست اين است که اروپا از نظر قدرت سياسی متأسفانه همچنان در خانه «اگر» نشسته است و افعال شرطی به کار می‌برد حال آنکه سياست هر روز در افعال خبری روی می‌دهد.
ولی شايد هنوز اميدی وجود دارد. فرانسه از اول ژوييه رياست شورای اتحاديه اروپا را بر عهده خواهد گرفت و در آلمان با پشتکار تئوريک درباره يک شورای امنيت ملی و يک شورای امنيت استراتژيک ملی بحث می‌شود. از اين همه می‌توان به يک ابتکار عملی و مشترک در چهارچوب اتحاديه اروپا رسيد تا بتوان خطر مقابله را در خاورميانه کاهش داد و بر دولت آينده آمريکا تأثير مثبت نهاد.

Copyright: gooya.com 2016