جمعه 7 تیر 1387

حکومت اسلامی در فاصله بود و نمود، الاهه بقراط، کیهان لندن

www.elahe.de

اصطلاح «جعبه سیاه» معمولا در رابطه با حوادث مربوط به هواپیما به گوش آشناست. یک جعبه الکترونیک که در آن اطلاعات مربوط به پرواز و هواپیما و هم چنین مکالمات خلبان و برج‌های دیده‌بانی با ثبت تاریخ و زمان ضبط می‌شود و طوری ساخته شده که در صورت وقوع هر حادثه‌ای برای هواپیما، این جعبه سالم می‌ماند. معمولا تا زمانی که حادثه‌ای روی ندهد، دلیلی برای مراجعه به «جعبه سیاه» وجود ندارد و به همین دلیل، در شرایط عادی بی اهمیت به شمار می‌رود.

مفهوم «جعبه سیاه» اما در علوم سیاسی و روانشناسی نیز به کار برده می‌شود و همان گونه که از ترکیب آن می‌توان حدس زد، شامل راز و رمز و ناروشنی است. نه تنها «جعبه» است، یعنی محدود و بسته، بلکه «سیاه» یعنی کشف ناشدنی یا به سختی کشف شدنی نیز هست. در روانشناسی، به آن بخش از فعالیت‌های مغز اطلاق می‌شود که با روش‌های علوم طبیعی و بیولوژیک نمی‌توان آنها را دریافت، سنجید و یا به اثبات رساند و عمدتا در رفتارشناسی مورد توجه قرار می‌گیرد.

در علوم سیاسی اما «جعبه سیاه» به یک مجموعه پیچیده و در هم تنیده گفته می‌شود که اگرچه می‌توان عناصری از این پیچیدگی را بطور مجرد مورد بررسی قرار داد، لیکن از آنجا که این مجموعه تنها در این پیچیدگی و درهم تنیدگی است که معنا می‌یابد، پس توضیح و بررسی آن نمی‌تواند خارج از این پیچیدگی «بسته» و «سیاه» باشد.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

«جعبه سیاه» حکومت اسلامی در ایران و جمهوری‌اش که حاوی یک مجموعه فعل و انفعالات سی ساله است، از یک سو مانند هواپیما تنها در صورت روی دادن یک حادثه باز خواهد شد تا اطلاعات و منابع ورودی و خروجی آن مورد مطالعه قرار گیرد. از سوی دیگر اما رفتارشناسی زمامداران این حکومت نیز ناظران را به سوی آنچه رهنمون می‌شود که زیر عنوان «جعبه سیاه» تشکیل دهنده آن بخش از فعالیت‌های مغزی آنهاست که با روش‌های علوم طبیعی و بیولوژیک نمی‌توان آنها را سنجید و ارزیابی کرد. و از یک سوی سوم، مجموعه پیچیده و درهم تنیده‌ای که حکومت اسلامی را از خانواده‌های زمامداران تا بدنه وابسته (و نه الزاما دلبسته) به آن را تشکیل می‌دهد، هرگز قابل دریافت و توضیح نخواهد بود، اگر چشم بر این پیچیدگی و درهم تنیدگی بسته شود و هر بار تنها به نشان دادن بخشی از آن بسنده گردد.


نمایش اخلاق

بر اساس این پیچیدگی است که آنچه را زیر عنوان افشاگری سیاسی و اقتصادی درباره سران حکومت در هفته‌های اخیر، بسیاری را به خود مشغول کرده است، نمی‌توان در پیوند با آنچه در دانشگاه زنجان روی داد، ندید و این همه را با مشکلات سیاسی و اقتصادی در ارتباط ندانست و آن را با تنگنایی که جمهوری اسلامی در آن گرفتار آمده است نسنجید و نهایتا کل این مجموعه را به مثابه یک مشکل بحرانی و بحران‌زا در منطقه و جهان قرار نداد.

اگر آن دختر دانشجوی دانشگاه زنجان در یکی از جوامع آزاد می‌بود می‌توانست زیر عنوان «آزار و مزاحمت جنسی» به نهاد مسئول در دانشگاه مراجعه کند و فرد مزاحم، اعم از دانشجو، استاد و یا کارمند آن دانشگاه را در برابر قانون قرار دهد بدون آنکه هراسی از تنبیه و یا اخراج داشته باشد.

آنچه سر و صدایش از دانشگاه زنجان برخاست، تنها یک نمونه است که افشا شد. چه بسا دانشجویان، دانش‌آموزان، کارگران و کارمندانی که اعم از دختر و پسر، زن و مرد مورد آزار و مزاحمت جنسی مسئولان قرار می‌گیرند، و از هراس «بی‌آبرویی» و یا از دست دادن امکانات تحصیلی و شغلی سکوت می‌کنند.

جالب اینجاست که برخی از وابستگان و دلبستگان رژیم به جای آنکه معاونت به اصطلاح «فرهنگی» دانشگاه زنجان را مورد شماتت قرار دهند که از مقام و مسئولیت خود سوء استفاده کرده است تا دانشجویی را آن هم در دفتر و محل کار مورد آزار و یا تجاوز جنسی قرار دهد، دست به سرزنش و حتی اتهام دانشجویان برداشته‌اند که چرا با عکس و فیلم تلاش کرده‌اند یک عمل غیرقانونی و غیراخلاقی را، که در جوامع باز نیز جرم به شمار می‌رود و قطعا پیامدی کمتر از اخراج و استعفای مسئولان به دنبال نخواهد داشت، مستند سازند! اینان گویی فراموش کرده‌اند که قانون مجازات اسلامی ایشان برای «زنای محصنه» که نه تجاوز و یا آزار جنسی، بلکه رابطه داوطلبانه دو انسان است، چهار نفر باید شهادت بدهند! (اگرچه بدون این شهادت نیز تا کنون زنان و مردان بسیاری را به دلیل این رابطه داوطلبانه و خصوصی سنگسار کرده‌اند). آیا آزار جنسی و تجاوز به شاهد نیاز ندارد؟! آیا اگر این دختر دانشجو به مسئولان دانشگاه مراجعه می‌کرد، کدام یک از مقامات دانشگاه می‌پذیرفت «برادر» فلانی «معاون فرهنگی» دانشگاه وی را تحت فشار قرار داده است تا بین اخراج و اجبار به برقراری رابطه «نامشروع» یکی را «انتخاب» کند؟ آیا این ازخودراضیان بی‌شرم گمان می‌کنند با خواندن یک صیغه محرمیت می‌توانند تجاوز را توجیه کنند و کلاه شرعی را که بر سر خود و خدایشان می‌نهند، بر سر دختر جوانی بنهند که آزار و تجاوز برایش معنایی جز استفراغ جسم و جان خود ندارد؟


واقعیت هرزه

ماکس وبر جامعه‌شناس آلمانی در کتاب مشهور خود به نام «سیاست به مثابه حرفه» که مضمون آن را در ترم زمستانی 19/1918 در انجمن دانشجویان آزاد دانشگاه مونیخ در سلسله سخنرانی‌هایی درباره «کار فکری به مثابه حرفه» مطرح کرده بود، می‌نویسد: «سیاست در سر است که ساخته می‌شود و نه در دیگر اعضای بدن و یا در روح».

نگاهی به آنچه در صحنه حقیر و فلاکت‌بار سیاست جمهوری اسلامی در ایران می‌گذرد، نشان می‌دهد مجموعه سیاسی ایران تا چه اندازه از این سخن ظاهرا بدیهی به دور است و حتی سیاستمداران و کسانی که مسئولیت‌ها و مقام‌های دولتی را بر عهده دارند و از این راه زندگی خود را تأمین می‌کنند، به درستی به سیاست به مثابه «حرفه» نمی‌نگرند چه برسد به آنکه آن را در «سر» بسازند.

چرا می‌گویم «به درستی»؟! مگر نه این است که از یک سو هر حرفه‌ای را باید نزد استاد و در آموزشگاهی آموخت؟ و از سوی دیگر استخوان خرد کرد تا در آن حرفه به نوبه خود ممتاز و استاد شد؟ کدام یک از این افرادی که در طول سی سال بر ایران حکم رانده‌اند، پیش از آن سیاست را به مثابه علم و هم چنین هنر آموخته بودند؟ کدام یک از آنها در طول این سی سال تلاش کرده‌اند تا اگرنه از علم، دست کم از تجربه بیاموزند؟ کدام یک از این افرادی که وارد صحنه سیاست شده‌اند، از نمایندگان مجلس اسلامی تا اعضای دولت و قوه قضاییه، و مهم‌تر از همه «رهبر سیاسی و مذهبی» که طبق قانون اساسی اسلامی بیشترین اختیارات و حقوق در عرصه سیاست داخلی و خارجی را در دستان خود قبضه کرده است، اندکی از علم و هنر سیاست می‌دانسته و یا بعدا آموخته‌اند و یا تلاش کرده‌اند از تجربه سی ساله انقلاب خویش بیاموزند؟

این است که به درستی آنها از حرفه سیاست تنها تأمین مادی و حقوق ماهانه و امتیازات حرفه‌ای آن را دارا هستند بدون آنکه دوره دبستان سیاست را با موفقیت پشت سر نهاده باشند. این است که سیاست در جمهوری اسلامی نه «در سر» بلکه یا در «روح» اسلامی و یا در دیگر اعضای بدن ساخته می‌شود. از همین رو عمدتا با جاه‌طلبی‌های سلطه‌جویانه و ارضای حس شهرت و قدرت همراه است و هنگامی که این دو نه تنها بدون محبوبیت در میان مردم، بلکه با نفرت از سوی آنها همراه می‌شود، آنگاه نه سیاست جاری، بلکه ادامه آن را باید «هنری» دانست که تنها با «علم» سرکوب ممکن است.

در این میان برخی از کسانی نیز که نه به عمل سیاست بلکه به تئوری سیاست اشتغال دارند، گویی آن را نه در «سر» بلکه در «روح» و یا در دیگر اعضای بدن خود می‌پرورانند.

سخن بر سر یک نظام سیاسی و یک سیستم حکومتی است. سخن بر سر شرایط بحرانی و خطرناک ناشی از این حکومت است. حال آنکه تئوری‌پردازان سیاستی که به همان اندازه سیاست و سیاستمداران جمهوری اسلامی حقیرند، در فکر به صحنه کشاندن «شیخ خندان» و «شیخ خاموش» و «شیخ...» هستند. به راستی، در طول سی سال جمهوری اسلامی، کدام «سیاست» و کدام «تئوری» در کدام «سر» ساخته شده است؟!

در بازار جمهوری اسلامی، سیاست از یک سو به توطئه و نیرنگ و افشاگری‌های حساب‌شده و رقابت‌های مرگبار کاهش می‌یابد که به مثابه کالای سیاسی عرضه می‌گردد و از سوی دیگر به عوام‌فریبی مبتنی بر زهد و اخلاق کسانی تبدیل می‌شود که ظاهرا زندگی ساده‌ای دارند، و از خوان نعمت حکومت اسلامی بهره‌ مالی و خصوصی نبرده‌اند. این همه جز کالاهای تقلبی نیستند که اگرچه دست نظام را بیش از پیش بر همگان رو می‌کند، لیکن هدف از عرضه آنها لاپوشانی این حقیقت است که اصل بر خلاف نکردن حکومت و زمامداران است و نه برعکس! از همین رو، برخی مسئولان جمهوری اسلامی اگر سالها روی حصیر بخوابند و شب و روز نان و پنیر بخورند، باز هم در «جعبه سیاه» حکومت اسلامی نقش و مسئولیت همان کسانی را دارند که بر تشک پر قو می‌خوابند و مرغ و فسنجان می‌خورند!

«خوبی» و «بدی» در سیاست معنایی به جز آنچه دارند که در روابط فردی و اجتماعی فهمیده می‌شوند. «خوب» در سیاست هر آن چیزیست که به سود همگانی و منافع ملی باشد، حتی اگر «بد» به نظر آید، و «بد» هر آن چیزیست که به همگان و منافع ملی زیان برساند، حتی اگر «خوب» به نظر آید. آیا سیاستمداری را در جمهوری اسلامی می‌شناسید که از «خوب» سخن گفته باشد و بعد که به قدرت رسید به «بد» عمل نکرده باشد؟! این همان فاصله عمیق جمهوری اسلامی است میان آنچه هست و آنچه می‌نماید و پیامد ناگزیر سیاستی که نه در «سر» بلکه در دیگر اعضای بدن ساخته می‌شود.

18 ژوئن 2008

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'حکومت اسلامی در فاصله بود و نمود، الاهه بقراط، کیهان لندن' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016