امروز آن خصومت های بی دليل و زياده خواهی های ديروز ِ کشورهای بلوک ِ عرب، کم کم جايش را به دوستی و نزديکی و به توقعات ممکن داده است.
اگر ديروز چنين می پنداشتند که بايد اسرائيل را از کره ی زمين پاک کنند و يهوديان را در دريا بريزند و در اين باره جنگ های ِ فاجعه آميز را بر اسرائيل تحميل کردند تا به خواسته ها ی شوم خود برسند. امروز اما پس از شکست از اسرائيل دريافتند که توانايی شان بسيار اندک است تا گران سنگی چون اسرائيل را از زمين برکنند.
و چون وقتی به نا توانی خود پی بردند، بر آن شدند تا در نهايت ضعف و در اوج افلاس دست به سوی اسرائيل دراز کنند تا زمين های از دست داده شده ی خود را با به رسميت شناختن اسرائيل و احترام به امنيت شهروندانش، بدست آورند و تضمين بدهند که در کنار اسرائيل يک زندگی صلح آميز را ادامه دهند.
مصر يکی از اين کشورهايی بوده است که می خواست در زمان عبدالناصر اسرائيل را از کره ی زمين پاک کند. اما طولی نکشيد که خود از صفحه ی روزگار پاک شد و جانشينش، انور سادات در کمپ ديويد دست مناخين بگين، نخست وزير وقت ِ اسرائيل را به سختی فشرد و با اين عملش يک لگد محکم به ناصر و گور ناصر زد و مصر را از ايزولاسيون و سرشکستگی ِ جنگی در آورد و آن را از اردوگاه شرق خارج و در جهان آزاد وارد کرد.
در حالی که در زمان ناصر هيچ کس تصور نمی کرد روزی بيايد که بالاترين مقام مصری در کنار اولين مقام اسرائيل بنشيند و قرارداد صلح امضا کند.
اردن کشور ديگری است که در کنار مصر و سوريه و تروريستهای فلسطينی می خواست، اسرائيل را از صفحه ی روزگار حذف کند. اما بعد از جنگ شش روزه متوجه شد که اگر کل اعراب منطقه بسيج شوند، نمی توانند اين نقشه ی شوم را به انتهای راه دلخواهشان برسانند.
از اين جهت بود که دستش را بالا برد و ضمن برسميت شناختن اسرائيل و يک صلح پايدار، آن چيزی را که در جنگ از دست داده بود، اسرائيل در کمال سخاوت منشی به آنها بخشيد.
اينکه می گويم سخاوت منشی، به اين دليل است که اگر نتيجه ی اتفاق جنگ به نفع اين کشورهای خصم اسرائيل عمل می کرد، اين کشورها کوچکترين ترحمی به اسرائيل و مردم اسرائيل نمی کردند.
زيرا قرار نبود بکنند. چون در همان آغاز، خواستشان اين بود که همه ی يهوديها را به دريا بريزند و کشور اسرائيل را از کره ی زمين پاک کنند.
سازمان های فلسطينی که همگی در اين فاجعه ی جنگی بوسيله اعراب و بويژه مصر ِ زمان ِ ناصر اعلام موجوديت کرده بودند و در واقع زائيده جنگ بودند، از همان آغاز جار زدند که می خواهند يهوديها را در دريا بريزند اما ديری نگذشت که همگی يکی پس از ديگری خودشان در " دريا " افتادند و غرق شدند و يا دق مرگ گشتند که آخرينشان ياسر عرفات بود.
عرفاتی که بهترين موقعيت و شرايط برايش ايجاد گشته بود تا به يک صلح پايدار با اسرائيل دست يابد اما زياده خواهی های ِ بی مورد او سبب شد که اين شانس تاريخی را از دست بدهد و امروز همين فلسطين باقی مانده را به دونيم تقسيم کند که به جان هم بيافتند و يکديگر را بکشند.
هر چند در اين ميان جناح معتدل و معقولش با اسرائيل جهت دست يابی به صلح تبادل نظر می کنند اما آقای محمود عباس بايد بدانند که تا وقتی نيروی تروريستی حماس بر بخشی از سرزمين تحت حاکميت فلسطين حکومت می کند، يک صلح همه جانبه و پايدار با اسرائيل از محالات است.
به عبارت ديگر شرط يک صلح همه جانبه و پايدار با اسرائيل، حل معضلی بنام حماس است که آقای محمود عباس بايد به جد آن را از سر راه بردارد.
حال نوبت کشور سوريه است که دستش را بالا ببرد و ضمن به رسميت شناختن اسرائيل دستشان را بفشارد و در زمينه ی صلح، تعهد دهد که در کنار اسرائيل، چون مصر و اردن و فلسطينيان چشم طمع به سرزمين کنعان نداشته باشند تا بتوانند از مهر و سخاوت اسرائيل برخوردار شوند و بلنديهای از دست داده در جنگ را بدست آوردند.
چگونه؟
بيش از چهل سال است که پدر و پسر و فاميل اسد در دمشق از صلح با اسرائيل فرار می کنند و بر طبل کينه توزی و تروريسم عليه اسرائيل می کوبند.
ديروز حافظ اسد در کنار صدام حسين و بعد جدا از صدام حسين، همراه با تروريستهای منطقه، آتش جنگ عليه اسرائيل را روشن کرد و لبنان را به خاک و خون کشيد تا به مقاصد خود برسد اما هر بار سرشکسته تر از پيش، از ميدان ِ جنگ خارج شد.
در همين اوضاع بود که جمهوری اسلامی در ايران به قدرت رسيد و کشتی شکسته و به گل نشسته ی سوريه را روحی تازه دميد تا با همکاری يکديگر اسرائيل را از کره ی زمين محو کنند.
اين بازی خطرناک سی سال است که ادامه دارد و کشور لبنان محل نزاع و صدور تروريسم به اسرائيل شده است. بطوريکه با اين عمل جنايتکارانه شان لبنان را از بالا بلند ترقی و شکوفايی به ويرانه ای تبديل کردند.
امروز اما صدام از قدرت به زير افتاد و عرفات آرزوی نابودی اسرائيل را با خود به زير خاک برد.
جمهوری اسلامی در همه ی عرصه ها کوس مرگش به صدا در آمده است و سوريه بعد از قتل جنايتکارنه ی رفيق حريری بر اثر فشار بين المللی، ارتشش را از لبنان بيرون برده است و احساس می کند، تنها شده است و بازی را باخته است.
اينجا است که به سمت صلح با اسرائيل تمايل نشان می دهد.
اما هنوز بازی مرگ را ادامه می دهد.
چرا؟
برای اينکه هنوز جمهوری اسلامی در قدرت است و کمک های بی دريغ از کيسه و دهان ملت شريف ايران را در دهان ويل سوريه و سازمانهای ترور منطقه، چون حزب الله، جهاد، حماس و و و می ريزد.
و تا وقتی جمهوری اسلامی در قدرت است اين بازی ادامه پيدا خواهد کرد و سوريه می تواند از اين طريق بر اسرائيل و جهان آزاد فشار بياورد و امتيازاتی طلب کند.
سوريه می داند که به لحاظ استراتژيک در دراز مدت به نفعش خواهد بود که در کنار اسرائيل در صلح و آرامش بسر ببرد اما آن سرشکستگی در جنگ شش روزه و از دست دادن بلنديهای جولان سبب می شود برای وجهه ی خود در بلوک اعراب، راه فرار به جلو را پيشه ی خود کند که بسيار خطرناک است.
زيرا ادامه ی اين بازی برای وجهه ی کاذب، سبب خواهد شد از درون به سبب فشار اقتصادی و ايزولاسيون جهانی در بيرون، فرو بريزد.
اينجا است که کسانی در سوريه اين هشدار را به بشار اسد می دهند که ديگر لجاجت بس است و بهتر است دستهايمان را بالا ببريم و دست اسرائيل را بفشاريم تا بتوانيم بلنديهای از دست داده شده را پس بگيريم و روح تازه ای در مردم سوريه بدميم.
اما اين هنوز آغاز راه است و برای رسيدن به يک همزيستی مسالمت آميز و صلح بايد سوريه پيشاپيش از خود حسن نيت نشان دهد.
چگونه؟
اولين قدمش بايد اين باشد که پايگاههای ترور در دمشق و ديگر شهرها را برچيند و عناصر ترور را از خاک سوريه اخراج کند.
در امور داخلی لبنان دخالت نکند و به حزب الله کمک نرساند و يا مانع کمک رسانی به حزب الله از طريق جمهوری اسلامی گردد.
وقتی اين دو حسن نيت را از خود نشان داد، آنوقت بايد از جمهوری اسلامی فاصله بگيرد و هر چه بيشتر به اسرائيل و کشورهايی چون مصر و اردن نزديک شود.
چنين انتظاری از سوريه در اين شرايط بدون پيشنهاد مشوق هايی، به نظر می رسد که زياد از حد توانش باشد.
برای اين کار کشورهای اروپايی و همچنين آمريکا بايد پشت جبهه ی سوريه را در اين جراحی خالی نکنند تا سوريه بتواند با پشت گرمی به آنها تن به اين جراحی بدهد.
اگر چنين شود که در اين گفته اشاره شد. سوريه ديگر آن سوريه نخواهد بود که ديروز بود.
در اين شرايط در کمال ضعف تن به صلح خواهد داد.
هرچند سوريه امروز هم قدرتی نيست که بتواند در مقابل اسرائيل پا را از گليم خودش فراتر بگذارد و مرگش را با دست خود امضاء کند اما لازم است برای کشاندن سوريه به پای ميز ِ مذاکره ی صلح و امضای صلح، چنين مشوقی را به او پيشنهاد کرد.
حال اين بر سوريه است که بين ماندن و نماندن تصميم بگيرد.
زيرا جمهوری اسلامی تکيه گاه لرزانی است و هر آن گمان می رود همين فردا در ايران فرو ريزد. از طرف ديگر برای پيش برد امورات يک کشور نمی شود به ترور و گرفتن جان شهروندان متکی بود.
زيرا ترور کننده عاقبت خود در آتش ترورش پودر می شود.
با اين تفسير و تحليل می شود نتيجه گرفت که اگر سوريه چنين کند که در اين نوشته آمد، می توان به يک صلح بين سوريه و اسرائيل اميدوار بود و آن را ممکن دانست.