آيا جمهوری اسلامی ايران در ديدگاه رسمی و نظر قبلی خود نسبت به مذاکره مستقيم با آمريکا تجديدنظر کرده است؟ و آيا نشست روز شنبه دکتر جليلی دبير شورای عالی امنيت ملی کشورمان با سولانا و نمايندگان گروه ۱+۵ که در آن برای اولين بار ويليام برنز معاون وزير خارجه آمريکا به عنوان نماينده اين کشور در مذاکرات حضور يافته بود به مفهوم عقب نشينی ايران از ديدگاه قبلی و پذيرش مذاکره مستقيم با آمريکاست؟
اين روزها همزمان با قدرت نمايی ايران در عرصه بين المللی و مخصوصاً حضور مقتدرانه کشورمان در مذاکرات هسته ای ژنو و در حالی که دشمنان تابلودار بيرونی از اين حضور با عنوان سيلی غيرمستقيم، اما پر سر و صدای ايران به آمريکا- آسوشيتدپرس- ياد می کنند، يک جريان دوسويه داخلی و خارجی که همسويی آنها با يکديگر، الزاماً به مفهوم هماهنگی قبلی نيست- و البته در پاره ای از موارد، هست- تلاش می کند عقب نشينی گام به گام آمريکا طی چند هفته اخير را با توهم پراکنی درباره عقب نشينی ايران اسلامی از ديدگاه قبلی خود- نفی مذاکره مستقيم با آمريکا- کمرنگ جلوه دهد.
تلاش دشمنان بيرونی برای کمرنگ جلوه دادن عقب نشينی آمريکا، نه فقط دور از انتظار نيست، بلکه طبيعی نيز به نظر می رسد ولی اين توهم پراکنی از سوی برخی محافل داخلی غيرقابل توجيه است و در خوشبينانه ترين حالت بايد آن را به کم اطلاعی و بی خبری آنان نسبت داد، اگرچه احتمالات ناخوشايند ديگری نيز در اين همزبانی قابل تصور است. و اما، اين نوشته را با اشاره به اظهارات آقای دکتر صادق زيباکلام پی می گيريم چرا که ايشان به صراحت در بيان شهرت دارند و ساير اظهارنظرکنندگان- صرف نظر از انگيزه آنان- در بيان منظور خود، استدلالی بيشتر از آنچه آقای زيباکلام به آن پرداخته است، ندارند.
ايشان طی يادداشتی در روزنامه اعتماد ملی- ۸۷.۴.۲۹- با اشاره به مذاکرات ژنو و حضور ويليام برنز در اين مذاکرات می نويسد؛
«اينها همه البته جزئيات است. آنچه مهم است نفس حضور ايران اسلامی و آمريکا در پشت ميز مذاکره است. يعنی پديده ای که ظرف سه دهه گذشته دست کم علنی صورت نگرفته. اين ملاقات در شرايطی صورت می گيرد که تا قبل از اين حتی فکر نشستن با آمريکايی ها پشت ميز مذاکره يک تابو بود.
... اهميت نشست امروز (شنبه) را بايد در چارچوب شکستن تابوی گفت وگو با آمريکا نگريست. فراموش مان نشود که قريب به سه دهه پيش وقتی مرحوم مهندس بازرگان نخست وزير به همراه دکتر ابراهيم يزدی ملاقاتی غيررسمی در لابی محل برگزاری يک اجلاس بين المللی در الجزيره با برژينسکی مشاور امنيت ملی داشتند چه توفانی در داخل کشور به پا شد که چرا با برژينسکی صحبت کرده اند به نحوی که مهندس بازرگان صراحتاً اعلام داشت من که هويدا نيستم تا برای انجام کوچک ترين امری موظف به کسب اجازه باشم. چند سال بعد از آن شاهد جريان مک فارلين بوديم و با اينکه آقای هاشمی رفسنجانی امام(ره) را در جريان کامل ماوقع قرار داده بودند اما باز هم آن توفان به پا خاست و تحولی که می توانست سرنوشت جنگ با عراق را به نفع ما رقم بزند در نيمه راه متوقف شد. چند سال بعد نوبت دکتر عطاءالله مهاجرانی بود که به عنوان مشاور هاشمی رفسنجانی رئيس جمهور، مجبور شد آنچه را که درخصوص مذاکره با آمريکا گفته بود پس بگيرد. بعد نوبت به خاتمی رسيد که پس از پيروزی در دوم خرداد سال۷۶، شاخه زيتونی در دست جلوی دوربين CNN با کريستين امانپور ظاهر شد. واکنش محافظه کاران آنچنان سهمگين بود که او مجبور شد شاخه زيتونش را به زيرپا بيفکند و چند شب بعدش در مراسم احيا در مرقد مرحوم امام، با همه وجود به آمريکا بتازد و عملاً آنچه را که گفته بود پس بگيرد.»
درباره اين ديدگاه بايد گفت؛
۱-آنچه جمهوری اسلامی ايران با صراحت نفی کرده و کماکان بر تصميم خود اصرار دارد، مذاکره مستقيم با آمريکا برای حل و فصل تخاصم ۳۰ ساله و مشکلات فيمابين است و آنچه روزشنبه در ژنو اتفاق افتاده مذاکره هفت جانبه درباره فعاليت هسته ای ايران است و حضور آمريکا در اين مذاکرات به عنوان يکی از ۵ کشور عضو دائمی شورای امنيت سازمان ملل و دارنده حق وتو در اين سازمان، صورت می پذيرد دقيقاً مانند حضور مشترک نمايندگان ايران و آمريکا در ساير مجامع بين المللی و همراه با نمايندگان ساير کشورها، که در فرهنگ شناخته شده سياسی و عرف تعريف شده ديپلماتيک به مفهوم مذاکره دو کشور برای حل مشکلات فيمابين نيست که به قول آقايان «تابو»شکنی باشد!
۲-يکی از مشخصات تعريف شده مذاکره مستقيم برای حل مسائل فيمابين، حضور و توافق خود خواسته دو کشور طرف مذاکره است و حال آن که اولا؛ حضور آمريکا در مذاکرات ژنو در بستر و چارچوب قوانين بين المللی-صرفنظر از درستی يا نادرستی آن- صورت می پذيرد و از آنجا که پرونده هسته ای ايران - البته به ناحق و برخلاف مفاد منشور سازمان ملل- به شورای امنيت ارجاع شده، آمريکا به عنوان يکی از ۵ کشور عضودائمی و دارای حق وتو در ترکيب کشورهای مذاکره کننده ۱+۵ حضور دارد و اين حضور خواسته ايران نيست که تعبير و تعريف «مذاکره مستقيم ايران و آمريکا» درباره آن صادق باشد.
ثانياً؛ حضور ايران اسلامی در اين مذاکرات نيز با ميل و رغبت و خواسته خود صورت نپذيرفته، بلکه اين حضور در امتداد قوانين - هرچند تحميلی- بين المللی انجام می گيرد. بنابراين در اين مذاکرات عنصر رضايت طرفين -CONSENT- حداقل از جانب جمهوری اسلامی ايران وجود ندارد و از اين روی عنوان «مذاکره مستقيم ايران و آمريکا» درباره مذاکرات ژنو نمی-تواند مصداق داشته باشد.
ثالثاً؛ گفتنی است که آقای دکتر جليلی مسئول تيم مذاکره کننده ايران در اجلاس ژنو، با اعلام ناخرسندی از حضور آمريکا در اين مذاکرات فرمول «۱-۷» را پيشنهاد کرده بود که مفهوم آن حذف آمريکا از دور مذاکرات و ادامه مذاکرات با حضور ۵ کشور، انگليس، فرانسه، چين، روسيه و آلمان از يکسو و جمهوری اسلامی ايران از سوی ديگر بود.
اکنون بايد از برخی مدعيان اصلاحات- و نه الزاماً آقای زيباکلام- پرسيد در کدام فرهنگ سياسی و عرف شناخته شده ديپلماتيک، يکی از طرفين مذاکره مستقيم خواستار حذف حريف از دور مذاکرات می شود؟!
۳- در مذاکره دو کشور برای حل مسائل فيمابين، علاوه بر توافق طرفين برای انجام مذاکره، هر دو طرف روی موضوع مذاکره نيز به توافق می رسند و يا حداقل يک يا چند نقطه مشترک را به عنوان کف مذاکرات- COMMON BED- انتخاب کرده و سپس مذاکرات را آغاز می کنند و حال آن که اولاً؛ موضوع مذاکره در مذاکرات ژنو، يعنی رسيدگی به پرونده هسته ای ايران، نه فقط مورد توافق جمهوری اسلامی ايران نبوده است، بلکه مسئولان کشورمان با استناد به مفاد معاهده NPT، اساسنامه آژانس، پادمان های مربوطه و منشور سازمان ملل متحد -به حق- بر اين باورند که فعاليت هسته ای ايران در بستری صلح آميز و کاملا عادی جريان دارد و نه فقط بايستی از دستور کار شورای امنيت سازمان ملل خارج شود، بلکه ادامه حضور پرونده در شورای حکام آژانس بين المللی انرژی اتمی را نيز غيرقانونی می دانند.
بنابراين، موضوع مذاکره نيز با توافق ايران انتخاب نشده که عنوان پذيرش مذاکره با آمريکا از سوی جمهوری اسلامی ايران مصداق داشته باشد.
۴- جمهوری اسلامی ايران بر اين باور منطقی بوده و هست که مذاکره با آمريکا نه فقط به نفع ايران اسلامی نيست بلکه دام خطرناکی است که آمريکا اصرار به پهن کردن آن دارد. از جمله آن که؛ آمريکا مذاکره را فقط برای «مذاکره» می خواهد، زيرا مقاومت۳۰ ساله ايران اسلامی در برابر باج خواهی و زورگويی آمريکا و متحدانش، جمهوری اسلامی ايران را به پرچمدار مبارزه با سلطه جهانی و الگوی موفق برای حرکت های آزاديخواهانه تبديل کرده است به گونه ای که امروزه نهضت های اسلامی در جهان اسلام با الهام گرفتن از اين مقاومت ۳۰ ساله عرصه را بر زورگويی ها و باج خواهی های شيطان بزرگ تنگ کرده اند. هدف آمريکا از کشاندن ايران به پای ميز مذاکره، ابلاغ اين توهم به نهضت های اسلامی است که ايران نيز بعد از ۳۰ سال مقاومت چاره ای جز تسليم در برابر آمريکا نداشت! و اين قصه سر دراز دارد...
۵-و بالاخره ضمن آن که تمامی شواهد و قرائن نشان می دهند آمريکا در برابر ايران اسلامی تغيير استراتژی نداده است، اين واقعيت نيز قابل انکار نيست که مقاومت سرسختانه جمهوری اسلامی ايران و اقتدار روزافزون آن عامل عقب نشينی های پی در پی آمريکا بوده است. اين پيروزی بزرگ شايسته تقدير و مباهات است و نبايد تحت الشعاع منافع تنگ و نگاه کم دامنه حزبی و گروهی قرار گيرد و در همان حال نمی توان اين عقب نشينی ها را با خوش خيالی به مفهوم تغيير استراتژی آمريکا عليه ايران اسلامی تلقی کرده و از ترفندها و کينه توزی های دشمن غفلت ورزيد.
حسين شريعتمداری