فرشاد قربانپور - روش تحقيق و نوع تاريخنگاری دکتر فريدون آدميت موضوعی بود که با دکتر ماشاءالله آجودانی نويسنده کتابهای بحث برانگيز «مشروطه ايرانی»، «يا مرگ يا تجدد»، «هدايت، ناسيوناليسم و بوف کور» پی گرفتيم. آجودانی برجستگیهای بیشمار کار آدميت را میستايد و از سوی ديگر انتقاداتی را نيز بر کار و نوع تحقيق آدميت وارد میکند. يکی از مسائلی که او مطرح میکند آدميت را به عنوان تاريخنگاری که انديشهای هگلی نسبت به تاريخ دارد نشان میدهد. مشروح اين گفتوگو در ادامه میآيد.
آدميت به تاريخنويسی غير قابل چشم پوشی در تاريخ معاصر تبديل شده است. از اين جهت شما برای آدميت چه نقشی در اين تاريخنويسی قائل هستيد؟
نقش آدميت در تاريخنويسی معاصر بسيار مهم است. به اين معنی که او بنيانگذار شيوه مدرن تحقيق و تحليل انديشه در ايران است، چراکه برای اولينبار آدميت با بهرهگيری از متدولوژی مدرن، تاريخنگاری مدرن را به شيوهای میآغازد که آگاهانه قصد دارد که از وصف وقايع و رويدادها عبور کرده و به تحليل وقايع و رويدادها به شکل تاريخی بپردازد. اين در واقع نسبت به تاريخنويسی گذشته ما گسست تلقی میشود. اگر ما احمد کسروی را در اين زمينه استثنا قرار دهيم که کمی سعی کرد تا در اين راستا تلاش کند و مسائل تاريخ سياسی را به شکل رابطه علت و معلولی ببيند، مابقی کسانی که در رابطه با مشروطه ايران و تاريخ آن صحبت کردهاند بيشتر شرح وقايع گفتهاند و نگاه تحليلی و انتقادی به تاريخ نداشتند. آدميت برای نخستينبار در ايران تاريخنگاری جديد را که مبتنی بر متدولوژی انتقادی است بهکار میگيرد و تلاش میکند با نقد منابع، ويژگیهای آنها را نشان دهد تا منابع اصلی را از منابع غير اصلی بازشناسی کند. از يک طرف ديگر او با تحليل انتقادی وقايع سعی کرد تاريخ تحليلی را در ايران آغاز کند. به اعتقاد من اين تلاش بسيار ارزنده و درخشان است. در واقع تاريخنويسی جديد و پيشرو در ايران با آدميت آغاز میشود. اگر چه در کار او نواقص و محدوديتهايی هست اما به نظر من هر جا سخن از تاريخنويسی دوران قاجار و مشروطه باشد نام آدميت به عنوان آغازگر تاريخنگاری مدرن برجسته و روشن خواهد بود و در تاريخ خواهد ماند. مهمتر از اين، برداشتها و تحليلهايی است که آدميت از تاريخ مشروطه وارد وجدان فکری جامعه کرد، چه به لحاظ جنبههای مثبت که باعث آشنايی نسلهای بعدی با شيوههای تاريخنگاری مدرن شد و چه به لحاظ تاثيرات نامناسب و ناخوشايندی که داشت بسيار تاثيرگذار بود. يعنی همين نوع تاريخنگاری توانست بر ذهن و زبان عدهای تاثير بگذارد. نکته ديگری هم که در مورد آدميت بايد بهطور روشن بگويم اين است که او با ديدگاه هگلی به تاريخ به عنوان يک جريان پيشرفت مینگريست. او همواره در نوشتههای خود از عقلانيت تاريخی صحبت کرده و از تاريخ به عنوان يک جريان عقلانی ياد میکند. به همين خاطر در آثار او نيز نکاتی در اين رابطه وجود دارد. از جمله او در پيشگفتار کتاب «شورش بر امتياز نامه رژی» مینويسد: «توضيح در نگرش تاريخی خود بدهم، از نظرگاه تفکر تاريخی، مفهوم تاريخ بيان وقايع تاريخی است بدان گونه که وقوع يافتهاند، يعنی نه کم و نه بيش، با همه زير و بم و سايه روشن آنها، شناخت وقايع و حوادث هست و طريق تحليل علل و عوامل آنها، يعنی عللی که خصلت فاعلی دارند و عواملی که به درجات تاثير فعلی داشته است و يا تعيينکننده بوده است و بالاخره تحليل مجموع واقعيات و علل و عواملش در تعقل جريان تاريخی و همه اينها به راه يک مقصد است که گذشته قابل فهم باشد». در اين مبحث است که او از تعقل جريان تاريخی حرف میزند و يا مثلا در آخرين اثری که تحت عنوان جلد دوم «ايدئولوژی مشروطيت، مجلس اول و بحران آزادی» درباره مشروطه منتشر کرده است، مینويسد: «در تعقل تاريخی، تاريخ جريان است در توالی حوادث، حوادثی که نه در خلاء وقوع میيابند و نه اسرارآميز هستند بلکه قانون منطقی ترتب معلول حاکم بر سلسله حوادث است. هر حادثه تاريخی حادثه ديگری را به دنبال میآورد... تفکر تاريخی عنصر اصلی تاريخنويسی جديد است. کار مورخ گردآوردن واقعيات از هر قبيل و تلنبار کردن آنها به صورت خشک استخوان در موزه آثار باستانی نيست». از اين نمونههايی که خواندم، میبينيم که آدميت عميقا به مسئله تعقل تاريخی اعتقاد دارد و اين تعقل تاريخی مفهومی بازمانده از انديشه هگلی و بنياد تفکر غربی است که تاريخ را به عنوان يک مسير پيشرفت میبيند. در واقع معتقدند که تحول تاريخ به سوی پيشرفت و گسترش و بهبود زندگی است. آدميت نيز چنين نگرشی داشت. اما در ضمن او درباره نحوه ديد تاريخیاش انصافی هم داشت که من کمتر در آثار مورخان ايرانی ديدم. آدميت در سال ۱۳۴۸ شمسی در پيشگفتار چاپ سوم کتاب «اميرکبير و ايران» بر نکتهای تاکيد میکند. او مینويسد: «روش من تحليلی و انتقادی است. در واقعهيابی نهايت تقيد را دارم. در سرتاسر کتاب سخنی نگفتهام که مستند نباشد و سندی ندارم که معتبر نباشد. ولی در تحليل تاريخ خود را آزاد میدانم و استقلال رای دارم. آن جهتی از تفکر تاريخی مرا مینمايد. معيار داوریهای تاريخی ارزشهايی است که اعتقاد دارم و به آنها خو گرفتهام؛ ارزشهايی که مبنای عقلی دارند نه عاطفی اما هيچ اصراری ندارم که مورد پذيرش همگان باشند».
اين نکته که آدميت در سال ۱۳۴۸ صريحا میگويد در تحليل تاريخی خود را آزاد میدانم و استقلال رای دارم نکته بسيار مهمی است. آدميت از ارزشهايی سخن میگويد که مبنای عقلی دارند. اين همان ارزشهايی است که من تحت عنوان برداشت هگلی از تاريخ ياد کردم. او اين شرافت را داشت که اين نظر را تصريح کند و به ديگران بگويد که اين مبنای نگرشی در آثارش وجود دارد. اين در واقع نسبی بودن اين داوریها را نشان میدهد و همچنين نشان میدهد که در نوع تفکرش نسبت به تاريخ صداقت داشت. او نمیخواست سر خواننده کلاه بگذارد. از اين صداقت و صراحت لهجه در آدميت بايد قدردانی کرد. به اعتقاد من اين مسائل نشاندهنده آن است که ما با مورخی سرو کار داريم که نخستين بار با شيوههای جديد تاريخنگاری هم به لحاظ متدولوژی و هم به لحاظ تحليل تاريخی، کار بازنگری تاريخ عصر تجدد در ايران را آغاز کرده است و کتابهای بسيار مهمی هم منتشر کرده است. نمونههای تکنگاریهايی که در مورد تاريخ انديشه انجام داد: انديشههای ميرزا فتحعلی آخوندزاده، انديشههای ميرزا آقاخان کرمانی، يا کتاب طالبوف و يا کتاب «انديشه ترقی و حکومت قانون عصر سپهسالار» که قهرمان اصلی آن سپهسالار است او سعی میکرد از طريق اين شخصيتها که نمايندگان فکری يک جريان مهم تاريخی هستند تاريخ آن دورهها را توضيح دهد. اينها سرمشقهايی بود برای تاريخنگاران بعدی. از اين جهت آدميت در شکلدهی تاريخنگاری جديد در ايران نقش داشت. بهطور غير مستقيم نيز در تربيت مورخان جديد سهيم بود. اينها اهميت کار آدميت را نشان میدهد.
سوال من هم همين بود. به نظر شما تاثير آدميت بر تاريخ نويسی بعد از خود چگونه بود؟
به اعتقاد من هيچ کسی پس از آدميت درباره تاريخ دوران مشروطه و قاجار سخن جدیای نگفته و تحليل مهمی نکرده است مگر اينکه به آدميت رجوع کرده باشد. اين تاثير هميشه وجود داشت. مورخان بعدی ناگزير بودند که آثار آدميت را نگاه کنند و همين شيوه تحقيق و اصراری که آدميت در رجوع به منابع دست اول داشت و شيوه انتقادی تحليل تاريخی، چيزی بود که از آدميت به مورخان ديگری که پس از او آمدند انتقال پيدا کرد. بنابراين هر کسی که پس از آدميت در مورد تاريخ دوره قاجار و مشروطه کتاب نوشته و بحث کرده است لاجرم به نوعی از آدميت متاثر است. حتی آنجايی که به نقد آدميت مینشينند باز هم از او متاثر هستند. يعنی آنجايی که به مخالفت با آدميت بر میخيزند باز هم در مخالفت با او است که مباحث خود را طرح میکنند، چراکه او در اين زمينه يک اتوريته بود. او چه به صورت اثباتی و چه به صورت سلبی روی مورخان ديگر تاثير نهاده بود.
شما تاکيد کرديد که آدميت به برداشت هگلی از تاريخ معتقد بود. از سوی ديگر خود آدميت در«آشفتگی فکر تاريخی» از جريانی که افرادی همچون آلاحمد، شريعتی و بازرگان به آن وابستگی دارند انتقاد میکند. انتقاد او به اين مسئله است که اين جريان به همان تعقل تاريخی و مسيری که تاريخ به هر حال میپيمايد بیتوجه هستند. منظور شما هم در توضيح سوال قبلی همين بود؟
بخشی از آن معطوف به اين مسئله است. در واقع همانطور که میگوييد اين مسئله در بخشی از نگاه هگلی به تاريخ ديده میشود. درواقع آنجايی که هگل از نيرنگ تاريخ سخن میگويد، يعنی وقايع يک سمت و سويی را نشان میدهند اما در نهايت به سمت و سويی ديگر خواهند رفت و چيز ديگری نمود خواهد يافت. اما آن جزوه آشفتگی در فکر تاريخی در واقع پاسخی بود به شرايط نامناسب سياسی در ايران و برداشتهايی که جريانهای مختلف از آلاحمد، شريعتی، بازرگان، حزب توده و... داشتند. او قصد داشت اين جريانها را به پرسش بگيرد و بگويد اين نوع برخورد با تاريخ و اين نوع رفتار کردن راه به جايی نخواهد برد. درواقع آن نوشته نقدی بود بر فضای تاريخی آن دوره و شرايطی ذهنی که بر آن دوره حاکم بود. اما جالب اين است که آدميت به امثال آلاحمد و شريعتی و ديگران ايراد میگيرد در حالی که خود آلاحمد در محکوم کردن جريانهای روشنفکری مشروطهخواه تحت تاثير آدميت بود. يعنی آدميت بر زبان انداخت که «ملکم میگفت اخذ تمدن غربی بدون تصرف ايرانی». اين حرف را آلاحمد از آدميت نقل میکند و آنوقت میگويد که تمام اين روشنفکران جادهصافکن امپرياليسم و غربزده بودند. در حالی که وقتی ملکم را میخوانيم، میبينيم که واقعيت چيز ديگری است. تمام تلاش ملکم اين بود که در روزنامه قانون بيان شرعی و دينی از تمدن غربی بهدست بدهد. او برای نخستين بار روحانيون را تشويق میکند که بهطور مستقيم در کار سياست مداخله کنند. اما آلاحمد اين مسائل را نمیدانست. چرا؟ چون اين مسائل در تاريخنگاری آدميت غيبت داشت. اخذ تمدن غربی چنان در نوشته آدميت پر رنگ شد که او در نهايت به اين نتيجه میرسد که ملکم میگفت: «اخذ تمدن غربی بدون تصرف ايرانی». در حالیکه در هيچکدام از نوشتههای ملکم همچين حرفی وجود ندارد. اين برداشت خود آدميت بود از نوشتههای ميرزا ملکمخان. همين برداشت باعث میشود که آقای جلال آلاحمد بنويسد که تمام روشنفکران آن دوره غربزده بودند و اشتباه آنان هم اين بود که با روحانيون همراهی و همدلی نکردند. منظور من اين است که خود آلاحمد هم متاثر از آدميت بود. اين مسئله تاثيرگذاری انديشههای آدميت را بر جامعه ما نشان میدهد و اين تاثيرگذاری هم لزوما در همه جا مثبت نبود.
شما حضور آدميت را در تحولات معاصرتر ايران چگونه میبينيد. بسياری معتقدند که حتی کتاب آشفتگی در فکر تاريخی را نمیتوان به عنوان اثری که حضور آدميت را در جريانهای متاخر تاريخی نشان دهد ارزيابی کرد بلکه آن نوشتهای است که به دوران گستردهتری از تاريخ قابل تعميم است. نظر شما چيست؟
بالاخره انتشار اين کتاب در آن زمان نشاندهنده حضور و توجه او به مسائل تاريخی است. اين کتاب نقد بسيار تندی بر جريانهای سياسی جامعه ماست. اما بهطور کلی حضور آدميت در تاريخ چند سال اخير ايران چندان مشخص و جدی نيست. حتی کتاب «شورش بر امتياز نامه رژی» هم که حضور تاريخی آدميت را نشان میدهد و قصد دارد که در آن واقعه تحريم تنباکو را مورد بحث قرار داده و پيشگامی ميرزای شيرازی را مورد سوال قرار دهد. از نظر او ممکن است افراد ديگری اين سند ( تحريم تنباکو)را جعل کرده باشند. حرف آدميت اين است که اين در واقع خواست تجار بود که بر ميرزای شيرازی و ديگران تحميل کردند. البته اين مسئله حضور آدميت را در فضای سياسی دوران اول انقلاب نشان میدهد. گرچه آدميت معتقد است که اين مطلب را قبلا نوشته است و اکنون بهطور جداگانه آن را منتشر میکند. اما هر چه جلوتر میآييم آدميت کمکم کنار میکشد و در نهايت به سکوت مینشيند، به اين معنی که کاری اساسی و استخواندار انجام نمیدهد. اين البته نشاندهنده شرايط اجتماعی ماست. حتی وحشت از سانسور چنان بر آدميت اثر میگذارد که در جلد دوم ايدئولوژی نهضت مشروطه که با عنوان «بحران آزادی و مجلس اول» منتشر میشود و اساس بحث کتاب، ماجرای به توپ بستن مجلس اول و نابودی آزادی است، به استناد فهرست اسامی کتاب فقط يک بار از شيخ فضلالله نوری نام میبرد، آنهم بدون اينکه هيچ اظهار نظری در مورد او کند. اين نشاندهنده تاثير فضای سانسور بر آثار آدميت است. اينجاست که آدميت بيشتر در سايه سکوت در حال انجام برخی از آثار ديگر خود در تنهايی بود. آخر مگر میشود از بحران آزادی و متلاشی شدن مجلس اول سخن گفت و نامی از نوری به ميان نياورد.
شما بر تاثير انديشههای آدميت بر آلاحمد اشاره کرديد. آلاحمد از روشنفکران دوره تاريخی خود بود. آدميت نيز از جمله روشنفکرانی بود که به تاريخنويسی پرداخت. به نظر شما تاثير او بر روشنفکری ايران چگونه بود؟
تاثير او بر روشنفکری ايران بسيار زياد بود. برداشتی که آدميت از جريانهای روشنفکری مشروطيت و تاريخ مشروطه میداد سالهای سال برداشت مسلطی بود که بر جامعه روشنفکری ايران حاکم بود. حتی جريانهای چپ با وجود مخالفتهايی که با بعضی از نتيجهگيریهای آدميت داشتند باز هم مرجع آنها در تحليل تاريخی آن دوره آدميت بود که از اين بابت بسيار تاثيرگذار بود. به ويژه کتاب «فکر دموکراسی اجتماعی در نهضت مشروطيت» که درباره سوسيال دموکراسی در ايران مینويسد، بر شکلدهی فکر جامعه و روشنفکران ايران در مورد مشروطيت بسيار تاثيرگذار بود. يکی از جنبههای همين نوع تاريخنگاری بود که عليه حکومت پهلوی بهکار گرفته شد، چراکه آدميت با پررنگ و لعاب کردن انديشه مترقی مشروطهخواهی قصد داشت نشان دهد که حکومت پهلوی حکومت مشروطه نيست. به همين جهت کتابهای او مورد رجوع جريانهای مختلف فکری قرار میگرفت. انديشه آدميت در مورد مشروطه تفکر غالب بود و جريانهای روشنفکری هم از آن متاثر بودند.
نقد شما به آدميت، آثارش و شيوه تاريخنگاری او چيست؟
نقدی که برکارهای آدميت وارد است در واقع جنبههای ناسالم کارهای او را مورد نقادی قرار میدهد اما نقد ويرانگر نيست. نقد من به آدميت نيز در همين راستاست. اين نقد هم به شيوه تحليل و هم به چگونگی استفاده آدميت از منابع مربوط میشود؛ نقدی است تحليلی و تاريخی. به همين جهت فراموش نکنيم که نقد ما به آدميت به معنای نفی ارزشمندیهای کار او نيست. من تا اينجا تماما از اهميت کار آدميت صحبت کردم. اما متاسفانه چون آدميت همانطور که گفتم تاريخ را مظهر پيشرفت عقلانی میدانست در بيان وقايع و اتفاقاتی که در آن دوره میافتاد و در تحليلهای تاريخ به سمت گزينشهايی میرفت که رشد تفکر عقلانی و مسير پيشرفت آن را نشان دهد. به عنوان مثال وقتی آدميت به ميرزا ملکمخان میپردازد از آزادی و مجلس در انديشه ملکم سخن میگويد. اما ملکم در روزنامه قانون از آزادی به مفهوم امر به معروف و نهی از منکر ياد میکند و مجلس را اجتماع صدها نفر از علمای دين میداند و آدميت به اين نکتهها اشارهای ندارد. برداشت ملکم از پارلمان و آزادی کاملا رنگ و لعاب دينی به خود میگيرد. آدميت از اين برداشتها، رنگ و لعابهای دينی را حذف میکند. او میخواهد به فکر پارلمان و قانونخواهی و آزادی بپردازد. اين شيوهای که آدميت بهکار میگيرد اصل در ديد او ايجاد پارلمان است. اصل انديشه قانونخواهی است و بدين ترتيب جنبههای اسلامی ناديده گرفته میشود در حالی که اين جنبهها شيوه بيان مسلط آن مفاهيم اسلامی شده را نشان میدهد. به اعتقاد من اين مسئله به شيوه تحليلی آدميت برمیگردد که سعی میکرد مبنای ترقیخواهی را در تاريخ بيابد. اما نمیديد که اين بيان مترقی در بيان شرعی آنچه مشکلاتی را برای جامعه ما ايجاد میکند. در نتيجه تصويری که از ملکم ارائه میدهد تصوير يک روشنفکر سکولار، ليبرال و به تمام معنی طرفدار اروپاست که میخواهد تمام آنچه را که در غرب وجود دارد در ايران پياده کند. اين تصور واقعبينانه نيست. ما وقتی روزنامه قانون را میخوانيم با ميرزا ملکمخانی مواجه میشويم که با آنچه آدميت نشان داده متفاوت است. يا در مورد ميرزاآقاخان کرمانی نيز به همين صورت است. ما سند در دست داريم که ميرزاآقاخان کرمانی در بخشی از زندگی خود به دنبال اين بود که روحانيون را به قدرت برساند. او به ملکم نامه مینويسد که شما در روزنامه قانون به روحانيون تامين بدهيد مبنی بر اينکه اگر شما بياييد و حکومت بکنيد ظرف دو ماه از «لرد سالسبوری» هم گوی سبقت را میرباييد. چرا چنين حرفی میزند؟ چون به نظر او روحانيون میترسند که بيايند و قدرت را در دست بگيرند. بنابراين از ملکم میخواهد که روحانيون را تشويق به اين کار کند. در حالی که تصويری که آدميت از ميرزاآقاخان کرمانی میدهد يک روشنفکر ضد روحانيون است. او اين بخش از انديشهها را در آثار خود نمیآورد و ناديده میگيرد. همچنين ميرزاآقاخان در دورهای به دنبال اين بود که ظلالسلطان را به سلطنت برساند اما اين مسئله را ما در کتاب «انديشههای ميرزاآقاخان کرمانی» نمیبينيم. چرا؟ چون اگر اين مسائل را هم بياورد آن تصوير آرمانی و قهرمانی که میخواهد از ميرزاآقاخان کرمانی و ملکمخان و... بدهد مخدوش میشود.
يعنی از نظر آدميت انديشه ترقی که خود به آن معتقد است مهمتر بود و بايد به راه خود میرفت؟
بله. برای همين مسئله است. از اينرو وقتی مقدمه کتاب ميرزاآقاخان کرمانی را میخوانيم، آدميت میگويد جدا از اينکه میخواهم تاريخنگاری را متحول کنم، میخواهم سرمشقی برای جوانان مملکت بدهم که ببينند پدرانشان مردمان آزاده و مبارزی بودند و.... خب وقتی کسی میخواهد در تاريخ قهرمان بسازد و سرمشق اخلاقی ارائه دهد، اين مسئله وسيلهای میشود تا در هر جا که واقعيت تاريخ با اين نمونه اخلاقی و اين سرمشق به آن صورت که در نظر داريم جور در نمیآيد آنها را ناديده بگيريم. انتقاد اساسی ديگر من به آدميت اين بود که آدميت با زبان تاريخی آن دوره آشنايی کافی نداشت و در بسياری از نوشتههای آن دوره مفهوم دولت و ملت را به شيوه درست مورد بازخوانی قرار نداد. همين باعث بدفهمی در برداشتهای تاريخی شد. مثلا در کار «سپهسالار» آنوقت که آدميت از کارهای او صحبت میکند بحث روزنامه «دولتی» و «ملتی» است. مفهوم دولت در آن دوره مفهوم خاصی است که آدميت متوجه کاربرد اصطلاحی آن نيست. در نوشته بسياری از روحانيون آن دوره وقتی از ملت حرف میزنند منظورشان شريعت و دين اسلام است و نه ملت به معنای (NATION) «نيشن» اما اينها در کار آدميت تداخل پيدا میکند. آدميت در برخی مواقع متوجه اين مفاهيم نيست و بنابراين دچار مشکل میشود.
آدميت را نويسنده تاريخ انديشه هم میدانند. به نظر شما اکنون نيز بايد به نوشتن اين تاريخ بپردازيم. در اين صورت بايد به نوشتن چه انديشههايی پرداخت؟
آدميت برای نخستين بار در ايران انديشههای ميرزاآقاخان کرمانی و انديشههای ميرزا فتحعلی آخوند زاده را به شيوهای جديد نوشت و تاريخنگاری انديشه را هم به شکل جديد شروع کرد اما اين بحثی که امروز در ايران مطرح است که ما به جای تاريخنگاری به تاريخنگاری انديشه نياز داريم بحث گمراهکنندهای است. در اين رابطه به کار امثال طباطبايی و آقای کديور اشاره میکنند. به اعتقاد من نخست بايد پرسيد منظورشان از انديشه چيست؟ و انديشمندان کدامند؟ شايد به جای تاريخ انديشه مجبور شويم تاريخ فقر انديشه را بنويسيم. حتی آنجايی که آدميت از انديشههای آخوندزاده و يا آقاخان کرمانی يا سپهسالار سخن میگويد، منظورش ديدگاههای سياسی و برداشتهای اجتماعی جديد آنهاست که در ربط با مسائل جاری آن زمان مطرح میشدند و جز آخوندزاده کمتر به انديشه در معنای واقعی آن مربوط بود. منظور صريح من اين است که نه مستشارالدوله و نه آخوند خراسانی هيچکدام انديشمند در معنای جديد نبودند. اين به منظور تخفيف کار آنها نيست. آخوند خراسانی در کار خود مجتهد مسلم و در اصول صاحب نظر است. مستشارالدوله هم کوشنده سياسی ارجمندی است که تلاشهای شرافتمندانهای را در جهت پيشبرد انديشه قانونخواهی که دستاورد تمدن جديد غرب بوده است، کرد. اما بحث انديشه بحث ديگری است، ديگر آنکه ما به انواع مختلف تاريخنگاری جديد نيازمنديم و هيچکدام آنها ما را از شيوههای ديگر تاريخنگاری بینياز نخواهد کرد.