( يادداشت روز )
اگر جان مايه اصولگرايي، آنگونه كه در تعريف آن آمده است، تأكيد بر اسلام، نظام، امام و رهبري باشد- كه هست- و اگر نامزدهاي مطرح شده كنوني از طيف اصولگرايان در بينش و منش خود به اين اصول چهارگانه ايمان داشته باشند -كه ان شاءالله دارند- به آساني مي توان گفت نتيجه قطعي حضور اصولگرايان در رأس قوه مجريه و يا هريك از ديگر مراكز تصميم ساز و سياست پرداز نظام، عملياتي شدن خط امام و رهبري است، خطي كه عزت و اقتدار نظام، حمايت از محرومان و مستضعفان، مقابله با حاكميت سرمايه و مبارزه جدي با فقر و تبعيض و فساد، از اولويت هاي غيرقابل تغيير آن است.
با اين محاسبه كه صحت آن به آساني قابل فهم است، بايد پيروزي اصولگرايان در انتخابات آينده رياست جمهوري را دستاورد بزرگ و حيات آفريني تلقي كرد كه مي تواند آب هاي
به هرز رفته طي چند سال گذشته را به جوي بازگرداند و هم از اين روي، اگر جريان اصولگرايي با مانعي نظير اختلاف نظر ميان كانديداهاي اصولگرا روبرو شود آنچه حفظ آن در درجه اول اهميت قرار دارد، «جريان اصولگرايي» است و نه نامزدهاي اصولگرا، چرا كه نامزدهاي اصولگرا براي حفظ و تداوم اصولگرايي به ميدان آمده، يا آورده شده اند، بنابراين چنانچه با اصرار بر سليقه هاي سياسي خود، جريان اصولگرايي را در پيمودن راهي كه پيش روي دارد با مانع روبرو كنند، اين موانع هستند كه بايد فداي اصولگرايي شوند و نبايد اصولگرايي را پيش پاي كانديداها قرباني كرد.
تفاوت سليقه در ميان نامزدهاي اصولگرا كه در آغاز پديده اي طبيعي به نظر مي رسيد و طبيعي هم بود ولي اين روزها به نقار و اختلاف تبديل شده است با توجه به معيارهاي تعريف شده اصولگرايي غيرقابل فهم و تعجب آور است، نه اينكه موضوع چنان پيچيده است كه درك آن به اذهان ژرف انديش نياز داشته باشد، بلكه ساده انديشي دوستان دست اندركار و كم توجهي آنان به اهميت و حياتي بودن آنچه در پيش است، تعجب آور است و البته -با عرض پوزش- اگر اين پديده تلخ ناشي از آن باشد كه هريك از كانديداها -بدون استثناء- خود را برتر از ديگران دانسته و از اين روي، به تنازل براي تعامل تن نمي دهند، كه بايد ابتداء در بلوغ سياسي و سپس -خداي نخواسته- در اصولگرا بودن آنها ترديد كرد، كه انشاءالله چنين نبوده و ماجراي كنوني مصداق آن نظر حكيمانه حضرت امام(ره) در مسئله شماره 8 تحريرالوسيله ايشان نباشد كه مي فرمايند، اگر چند نفر براي تصدي امامت جماعت با يكديگر جروبحث كنند و هريك خود را براي امام جماعت شدن شايسته تر از ديگري بداند، احتياط برتر -احوط الاولي- آن است كه مردم به هيچيك از آنها اقتداء نكنند... و كاش، اين ماجرا در زماني پيش تر اتفاق مي افتاد. تا اصولگرايان قبل از آن كه كانديداتوري براي رياست جمهوري آينده را به عنوان يك امانت به اين يا آن كانديدا بسپارند، با مطالعه و بررسي و در فرصتي فراختر، افرادي را برمي گزيدند كه اينگونه نباشند، اگرچه در صورت ادامه وضعيت كنوني، هنوز هم خيلي دير نشده است.
آيا دوستان كانديدا و حلقه هاي اول هواداران آنها داستان قضاوت حضرت امير(ع) درباره آن كودك را نشنيده اند كه دو زن ادعاي مادري او را داشتند و هنگامي كه امير مؤمنان عليه السلام، بعد از پند و اندرز فراوان، هر دو را در ادعاي خويش پابرجا ديد، وانمود كرد كه قصد دارد كودك را با شمشير دونيمه كند و هر نيمه را به يكي از دو مدعي بسپارد! و در آن حال، آن كه مادر واقعي بود و كودك را به واقع دلبند خود مي دانست، دست از ادعا كشيد و حضرت اميرعليه السلام، كودك را به وي سپرد؟...
توده هاي اصولگراي اين مرزوبوم براي حفظ اصولگرايي عزيزترين فرزندان خود را فديه داده و از عقبه هاي سخت با نثار خون و خوردن خون دل عبور كرده اند،... بنابراين، اگر نامزدهاي كنوني اصولگرايان در ادامه همان مسير گام برمي دارند -كه انشاءالله چنين است و انتظار نيز همين است- چرا براي حفظ اصولگرايي از سليقه هاي خود كوتاه نمي آيند؟!... اگر اين به جاي آن رئيس جمهور شود كه عمر دنيا به پايان نمي رسد و طومار جهان كه درهم نمي پيچد؟!... به يقين، اختلاف در اصول نيست كه غيرقابل تخفيف باشد و اگر چنين بود، معرفي آنها به عنوان نامزد اصولگرايان معنا و مفهومي نداشت. از مرحوم ميرزاجواد آقاملكي تبريزي -كه امام راحل ما(ره) از ايشان به عنوان استاد خود ياد فرموده اند- نقل شده است كه مي گفت؛ در آغاز تحصيل علم براي كسب فيض در نجف اشرف به محضر مرحوم ملاحسينقلي همداني مي رفتم، بعد از مدتي به استاد عرض كردم كه درس را مي فهمم ولي اثري از آن در دل خويش نمي يابم. استاد پرسيد؛ با آن طلبه ديگر كه نام او نيز ملكي تبريزي است چه نسبتي داري؟ عرض كردم با هم پسرعمو هستيم، مرحوم ملاحسينقلي گفت چاره كار تو آن است كه از فردا هنگام ورود به محل درس، كفش هاي پسرعمويت را جفت كني. مرحوم ملكي مي گويد، انجام اين دستورالعمل برايم بسيار دشوار بود، چرا كه با پسرعموي خود اختلاف داشتم و از يكديگر دوري مي كرديم ولي استاد تأكيد كرد كه چاره كار همان است و من به ناچار اين دستورالعمل را به كار بستم. بعد از دو ماه و چند روز استاد مرا فراخواند و از حالاتم پرسيد، پاسخ دادم كه نوري در دل خويش احساس مي كنم، فرمود، ديگر به آن دستورالعمل نيازي نيست. علت را پرسيدم، فرمود؛ زائراني كه از تبريز براي زيارت عتبات عاليات مي آمدند، در بازگشت، خبر اختلاف تو و پسرعمويت را به تبريز برده و به خاطر اختلاف شما، در ميان اقوام و نزديكانتان نيز اختلاف پديد آمده بود و از آنجا كه شما عامل اختلاف و نقار در ميان مردم بوديد، خداي سبحان راه ورود انوار الهي را بر دل هايتان بسته بود و اما، دراين فاصله، باز هم زائران آمدند و خبر نزديكي و دوستي شما را براي اقوامتان بردند و اختلاف از ميان آنها برداشته شد و در پي آن انوار الهي بر قلب هايتان تابيدن گرفت...
و اما، از آنجا كه تفرقه مي تواند ضربه مهلكي بر پيكره اصولگرايي باشد، به يقين همه كساني كه به اين تفرقه به هر شكل دامن بزنند، گناهي بزرگ مرتكب شده اند، و در اين ميان، وظيفه اصولگرايان است كه با اقدامي سنجيده و خداپسندانه، نامزدهاي مطرح را وادار به اتحاد و اتفاق كنند.
چگونه؟!... مادام كه آنان به وحدت نرسيده اند، به نفع هيچيك از آنها تبليغ نكنند و فعاليت هاي تبليغاتي خود را صرفاً به كليت اصولگرايي و تمامي كانديداها -بدون گرايش به كانديداي خاص- اختصاص دهند و در اين ميان، شوراهاي هماهنگي در تهران و استان ها بيش از ديگران مسئوليت دارند و چنانچه از هم اكنون به نفع يك كانديدا دست به تبليغ و فعاليت بزنند، عملا و ناخواسته، به شرايط كنوني رسميت بخشيده اند... و اين خداپسندانه نيست.