( يادداشت روز )
قرار اين بود -و انتظار هم- كه نامزدهاي اصولگرا براساس فرمول تعريف و توافق شده اي كه مقبوليت و كارآمدي از شاخصه هاي اصلي آن بود، روي يك كانديدا به وحدت برسند و بقيه به نفع نامزد نهايي انصراف داده و توان و امكانات خود را
-اگر متعلق به خودشان بود!- در حمايت از او به كار گيرند. ولي اين انتظار منطقي و خداپسندانه كه هنوز هم طيف گسترده اصولگرايان با خوشبيني چشم به راه آن هستند تاكنون برآورده نشده است و برخي از شواهد و قرائن موجود نيز احتمال تحقق اين خواسته را چندان قوي نشان نمي دهند. به يقين عواملي نظير شيفتگي قدرت و زرق و برق كرسي رياست باعث نشده است كه نامزدهاي اصولگرا و يا حلقه هاي اوليه اطرافيان آنها، عهد پيشين را به فراموشي بسپارند چرا كه تشنگي قدرت و خيره شدن به زرق و برق رياست نمي تواند و نبايد در قاموس اصولگرايان جايي داشته باشد. و اما، اگر مانع وحدت اينگونه عوامل نيست -كه انشاءالله نيست- پس علت چيست؟
با توجه به شخصيت متعهد و انقلابي نامزدهاي اصولگرا و با مروري گذرا به مباحثي كه در برخي از گفت و شنودها و رايزني ها مطرح شده و مي شود، بايستي چرايي اين جدايي را در دو علت جستجو كرد، «نگراني مقبوليت» و «دغدغه كارآمدي».
1- نامزدهاي اصولگرا و حلقه اول اطرافيان آنها وقتي با اين سؤال روبرو مي شوند كه چرا با وجود ضرورت غيرقابل ترديدي كه براي وحدت نظر و معرفي كانديداي واحد احساس مي شود، از انصراف و كناره گيري به نفع يكي از چند كانديداي اصولگرا طفره مي رويد؟ پاسخ مي دهند كه كمترين چشمداشتي به كرسي رياست جمهوري نداريم و براي رسيدن به قدرت و امكانات پيراموني آن، كيسه اي ندوخته ايم ولي بيم آن داريم كه اگر به نفع فلان كانديدا كنار برويم، نامزدي كه نهايتاً در عرصه باقي مي ماند، از مقبوليت لازم برخوردار نباشد و تمامي آراء اصولگرايان در سبد انتخاباتي او ريخته نشود.
اين استدلال، هرچند كه از انگيزه اي پسنديده و غيرقابل سرزنش برمي خيزد ولي دو سؤال جدي را بي پاسخ مي گذارد.
الف: اگر كناره گيري به نفع يك نامزد واحد -آنگونه كه ادعا مي شود- احتمال كم شدن آراء وي را در پي داشته باشد، حضور تمامي نامزدهاي اصولگرا در عرصه، نه فقط احتمال بلكه به يقين و بدون كمترين ترديدي، باعث شكسته شدن آراي اصولگرايان خواهد شد. بنابراين چگونه و با كدام محاسبه عاقلانه و منطقي مي توان شكست «قطعي» را به بهانه كم شدن «احتمالي» آراء پذيرفت؟!
ب: اگر استدلال يادشده يعني دغدغه كاهش آراء نامزد نهايي را بپذيريم -كه پذيرفتني نيست- بايد از نامزدهاي اصولگرا و اطرافيان رده اول آنها پرسيد كه چه راهي براي خروج از اين دغدغه پيشنهاد مي كنيد؟ باقي ماندن تمامي نامزدها كه نه فقط راه عاقلانه اي نيست، بلكه نقض غرض است -آنگونه كه در بند الف به آن اشاره شد- بنابراين راه كار بعدي چيست؟... پاسخ اين سؤال نه پيچيده است و نه پنهان. چرا كه يكي از راههاي متداول براي ارزيابي ميزان مقبوليت نامزدها، نظرسنجي است.
وقتي سخن به اينجا مي رسد، برخي از نامزدها و اطرافيان آنها به نوسان در نظرسنجي ها اشاره مي كنند و فراز و نشيب درصد مقبوليت نامزدهاي نهايي را عذر موجهي براي كنار نرفتن خود و توجيه بي وجهي براي بلاتكليف ماندن طيف گسترده اصولگراها مي دانند كه بايد گفت اولاً؛ نوسان در مقياس يك يا دو درصد همواره وجود دارد و به بهانه آن نمي توان توافق روي يك كانديدا را به تعويق انداخت، چرا كه در اين حالت، اگر كنار رفتن به نفع ديگري، دغدغه يك يا دو درصد آراء كمتر را در پي داشته باشد، نتيجه قطعي باقي ماندن تا آخر خط، پراكندگي چند ده درصدي آرا خواهد بود.
ثانياً؛ نتيجه نظرسنجي فقط يكي از راه كارها براي تصميم نهايي است و هنگامي كه دو كانديدا در نظرسنجي ها نزديك به يكديگر حركت مي كنند بايد مقبوليت آنها در عرض هم و مشابه يكديگر ارزيابي شده و براي اتخاذ تصميم نهايي به عوامل تعيين كننده و سرنوشت ساز ديگر مراجعه كرد كه در بند بعدي به يكي از بااهميت ترين آنها اشاره مي شود.
2- دومين دليلي كه برخي از نامزدهاي اصولگرا در بيان عدم انصراف خود و دليل دورماندن از اتفاق نظر روي يك كانديداي واحد مطرح مي كنند «دغدغه كارآمدي» است.
با اين توضيح كه علي رغم اعتراف به ضرورت معرفي كانديداي واحد، اين دغدغه را پيش مي كشند كه فلان كانديداي اصولگرا -هر كه باشد- از كارآمدي لازم براي تصدي رياست قوه مجريه برخوردار نيست و چنانچه بر اين كرسي بنشيند، ضعف كارآمدي او، جريان رو به رشد اصولگرايي را با برخي دشواري هاي احتمالي روبرو خواهد كرد.
اين توضيح - يا توجيه- اگرچه بازهم مانند علت اول از خاستگاه و انگيزه اي سالم و پسنديده ريشه مي گيرد -يا دستكم اينگونه به نظر مي آيد- ولي توضيح قابل قبولي براي دورماندن اصولگرايان از وحدت و تاكيد روي يك نامزد واحد نيست. چرا كه ميزان كارآمدي يك كانديدا و اطمينان از توانمندي او براي اداره قوه مجريه كشور را نمي توان با تكيه و استناد به «شعارها» و «حرف هاي دهن پركن» ارزيابي كرد. چه بسيارند كساني كه به هنگام سخن، آسمان و زمين را در چنبره تدبير خود مي دانند ولي هنگامي كه پاي عمل به ميان مي آيد، به قول حضرت امام(ره) «نمي توانند يك نانوايي را هم اداره كنند»! و....
براي ارزيابي ميزان كارآمدي كانديداها، مطمئن ترين راه مراجعه به سوابق آنها و مقايسه سوابق آنان با حوزه گسترده و فراگير مسئوليت رئيس قوه مجريه است. اين ارزيابي كار آساني است و چنانچه نامزدهاي اصولگرا و يا اطرافيان آنها حاضر به اين ارزيابي منطقي نباشند، طيف گسترده اصولگرايان مي توانند و بايد، خودشان دست به كار شوند و با مراجعه به سوابق نامزدهاي اصولگرا كه براي همگان شناخته شده و در دسترس است، ضمن احترام به ساير نامزدها، آن را كه سوابق مثبت اجرايي و مديريت كلان در حوزه هاي مختلف سياسي، اجتماعي، علمي، فرهنگي، اقتصادي، تبليغاتي و... دارد به عنوان نامزد نهايي خود برگزينند.
در اين ارزيابي بايد توجه داشت كه رياست جمهوري يك مسئوليت فراگير و همه جانبه است، بنابراين، براي تصدي اين جايگاه علاوه بر اصولگرايي -كه در همه نامزدهاي اصولگرا مشترك است- كساني از كارآمدي و صلاحيت بيشتري برخوردارند، كه سابقه روشن و مثبت و شناخته شده اي در مديريت هاي كلان و فرابخشي كشور داشته و مدتي از عمر مديريتي خود را در كانون ها و مراكزي گذرانده باشد كه سياستگذار و تصميم ساز در همه امور داخلي و خارجي كشور بوده اند تا از زير و بم دستگاه هاي اجرايي باخبر باشند... و البته نه فقط ساير نامزدها، بلكه ساير مديران اصولگرا و كارآمد نيز مي توانند در كابينه اي شايسته سالار گردهم آيند و طعم شيرين مديريت اصولگرايان را به مردم بچشانند.