موتور محرکه جنبش آزادي خواهي در ارتباط با انتخابات کنوني، چگونه مي خواهد خود را به حرکت درآورد؟ آیا نیروي خود را از بحران مشروعیت با "نه" بزرگ و از همگرائي بر سر "عدم مشارکت در انتخابات" کسب خواهد کرد و به آلترناتیوي به معناي وجه سلبي آن تبدیل خواهد شد؟ یا از درون توافقي فراگیر براي حضور در انتخابات و بهره جوئي از همه فرصتها براي تقویت جنبش آزادي خواهي به معناي وجه ایجابي آن.
کم نیستند تحلیلگراني که، راي به خاتمي را، تنها "نه" بزرگي به وضعیت موجود، که همان وجه سلبي است، مي دانستند. از این رو نیروي محرکه جنبش اصلاحات در دوم خرداد 76، بیش از هر چیزي مدیون عملکرد نابخردانه حاکمان و دولتمردان پیش از خود است و خاتمي طرح چشم انداز خردمندانه اي است که تحقق آرمان هایش از توان سرمایه هاي انساني اصلاح طلبان در تمامي سطوحش از خود او گرفته تا مردم و نماینده هاي آنان خارج است.
از طرفي جدا شدن آدمي از رفتارهاي سلبي که تنها متکي به اعتراض است، به سمت یک کنش ایجابي که در آن انسان به ساختن و آفریدن میل مي کند، براي مردمي که به لحاظ پیشینه فرهنگي انتظار گرا هستند، و همواره منتظر ناجی و معجزه گرانند، کار آساني به نظر نمي رسد.
با مقدمه بالا، این سؤال طرح مي شود که کدام راه را مي توان برگزید؟ همگرائي، بر سر نفي یا شرکت در انتخابات؟ راه اول در پي ایجاد بحران مشروعیت براي صاحبان قدرت است اما باید به انتظار حوادث بنشیند، و در وقوع فرآیندهاي آتي نیز، باز هیچ تضمیني براي مهار قدرت وجود ندارد. چرا که دانش و لوازم آن از انفعال و کناره گیري بدست نمي آید. اما راه دوم با توجه به پیش شرطهائي مي تواند بازي را در عرصه سیاسي در دست گرفته و ضمن ایجاد حرکت در بطن جامعه، نیروهاي آزموده و کارآمد تولید کند و با نفوذ در ساختار قدرت، حداقل به مهار آن در آینده امیدوار باشد.
چگونه مي توان از یأس و سرگرداني رهائي یافت و انفعال را تبدیل به حرکتي سازنده کرد. آیا مي توان راهي را برگزید که با خواست صاحبان قدرت به یک نتیجه که همانا "انفعال سیاسي" است منتهي نشود؟ باید در نظر داشت که عدم شرکت در دومین دوره انتخابات شوراها، تبدیل به جنبشي نشد بلکه انفعال را در پي داشت. آیا براي رهائي از انفعال، مي توان دست در دست یکدیگر داد و آن "سیمرغ افسانه اي" را که وجهي کاملاً ایجابي، آفرینشي و مثبت گراست در سرزمین مادریش "ایران" دوباره بازخواني کرد؟
آقاي معین در اطلاعیه و در توجیه شرکت خویش، چشم انداز وخواسته هائي را طرح کرده اند، که مي تواند مورد تامل جدي قرار گیرد. اما قبل از هر چیزي درک این مهم ضروری به نظر مي رسد که، رأي به "معین"، رأي به آقاي مع نیست! بلکه این رأي در راستاي تحقق و تشکیل یک جنبش فراگیر آزادي خواهي است که آقاي معین و اطرافیانش، فقط بخش کوچکي از آن را نمایندگي مي کنند. از این رو، این رأي را مي توان نشاني از بلوغ سیاسي جامعه کنوني ایران، حول محور منافع ملي دانست.
اما این در حالیست که ناامیدي، و سرخوردگي جامعه را فرا گرفته است. آیا مي توان از ناامیدي و گسست کنوني رهائي یافت و به سمت یک جنبش نیرومند و تعیین کننده حرکت کرد. آیا در عرصه اجتمائي مي توان پتانسیل لازم در نیروهاي سرخورده مردمي را آزاد کرد؟ و در نهایت آیا مي توان، حول منافع ملي به اجماعي فراگیر نائل آمد؟
جنبش مردمي نیازمند موتور محرکه نیرومندي است تا بتواند سیماي خویش، که متفاوت از چهره صاحبان قدرت در ایران است را در عرصه داخلي و در برابر انظار جهاني به نمایش بگذارد. اما اقتدار مردم را چگونه مي توان به نمایش گذاشت، با دل بستن به همان دنیائي که مي خواهد اقتدارمان را ببینند و ارزیابي کند و یا از فراخواني تمامي ظرفیت هاي موجود داخلي، تقویت آن و هدایت فشارهاي بین المللي در حمایت از جنبش آزادي خواهي در داخل.
- اگربه بهانه تحریک جامعه جهاني، شرکت در انتخابات نفي شود، و اگر در این مرحله حساس از دوران گذار به دمکراسي، فشارهاي بین المللي در کنار آن سیمرغ توانمند و فرزانه قرار نگیرد و از درون این مرز و بوم هدایت نشود، نه تنها میان بري نخواهد بود که مي تواند به عاملي بازدارنده در راه رشد و بالندگي کشور، تداوم غارت و چپاول سرمایه هاي ملي و حتي به خطر بزرگي براي تمامیت عرضي کشورمان تبدل شود. ظاهراً امروزه، کشورهاي پهناور کمتر تحمل مي شوند و اگر در ضعف قرار گیرند فرو پاشي و تقسیم آنها خشنودي بسیاري را در جهان فراهم خواهد کرد. در میزگردي که چند روز پیش در شهر پاریس در تائید و یا نفي قانون اساسي اروپاي متحد، برگذار شد، وزیر خارجه فرانسه یکي از مهمترین دلایل خود در ضرورت یکپارچگي کشورهاي اروپائي را، کوچک بودن کشور فرانسه در برابر کشورهاي پهناور جهان ذکر کرد. امروزه کشورهاي پهناوري چون چین ، هند، برزیل، روسیه و غیره از شانس بیشتري در عرصه هاي سیاسي و اقتصادي برخوردارند، و از طرفي داشتن سیاستي واحد در بین کشورهاي کوچک نیز کار آساني به نظر نمي رسد. همچنان که قانون اساسي اروپاي متحد با راي منفي مردم فرانسه و هلند روبرو شد.
در چنین شرایط بغرنجي است که دو راه پیش رو باقي است. الف- همگرائي و مبدل شدن به آلترناتیوي فراگیر در سطح فعالین سیاسي و بدنه جامعه و ایجاد بحران مشروعیت با عدم شرکت در انتخابات. ب- اجماعي فراگیر براي ایجاد حرکتي سازنده با حمایت و شرکت در انتخابات کنوني به نفع کسي که، اگر ظرفیت های او و همراهانش کاملاً هماهنگ با خواستهاي مردم نیست اما حداقل قدرت انطباق بیشتري با جنبش آزادي خواهي دارد، و مي تواند بدان دامن زند.
حتي در صورت اینکه، راه اول مورد اتفاق قرار بگیرد و از "عدم شرکت در انتخابات" آلترناتیو نیرومندي بسازد (آخرین شنیده ها حاکي از آن است که در بین فعالین سیاسي این همگرائي وجود ندارد)، اما این روش ابتکار عمل را در دست نخواهد داشت و جنبش هاي احتمالي پیش رو بدون ناخدا خواهند ماند و معلوم نیست سرنوشت، ما را به کدام سمت رهنمون خواهد کرد. ولي چنانچه مسیر دوم مورد اتفاق قرار گیرد، مي تواند گامي به پیش در فرهنگ سیاسي تلقي شود و به تحولاتي دامن زند که متکي به عمل اجتمائي است، عملي خردمندانه که در عین اندیشه ورزي به آفرینندگي اعتقاد دارد و راه رهائي را در آن سوي مرزها جستجو نمي کند. گام مهمي که مي تواند لوازم انتخاباتي آزاد را، در دوره هاي بعدي بوجود آورد.
در پایان شاید اشاره به این مطلب خالي از لطف نباشد که، "انسان" آنگونه که باید نه از درون آن جامعه خیالي و ایده ال، و نه از درون آن بهشت موعود متولد خواهد شد، بلکه "انسان" از دل تلاش براي تحقق، آن آرمان هاي تحقق ناپذیر، زاده خواهد شد.