آن بخش از " اصلاح طلبان " حکومتی ( مجاهدین انقلاب اسلامی ، جبهه مشارکت و....) و نیز آن بخش از اصلاح طلبان غیر حکومتی ( نهضت آزادی، بخشی از ملی- مذهبی ها، حزب توده، راه توده، حزب دمکراتیک مردم، بخشی از اتحاد جمهوریخواهان و...) که تصمیم گرفته اند در انتصابات 27 خرداد، ، رأی خود را به نفع " مصطفی معین " به صندوقهای استبداد سیاسی- مذهبی حاکم بریزند، چنین استدلال می کنند که همان دلایلی که سبب شد اکثریت مردم در خرداد 76 و در خرداد 80 برای نقره داغ کردن کاندید اصلح نظام؛ به خاتمی رأی دهند و از اصلاح و تحول در برابر محافظه کاری و تحجر دفاع کنند ، کماکان به قوت خود باقیست و استدلال می نمایند که مردم باز باید همچون هشت سال گذشته ، جهت جلوگیری از بدتر شدن اوضاع ، به تنها گزینه ممکن و قابل حصول یعنی کاندید اصلح " اصلاح طلبان " رأی دهند .
سئوالی که باید در برابر این جریانات سیاسی ( اعم از پوزیسیون و اپوزیسیون ) و آن بخش قلیل از مردم که نسبت به چنین استدلالاتی توهم دارند، گذاشت، این است که مگر از دیدگاه شما هدف از بالا کشیدن محمد خاتمی در هشت سا ل پیش و سپس تکرار آن در چهار سال پیش، این نبود که با اجرای اصلاحاتی، نظام توتالیتر حاکم را متحول کند و گام به گام آنرا دمکراتیزه نماید!؟ شما وقتی می گوئید مثلاً به خاتمی رأی بدهید اما به ناطق نوری رأی ندهید، مسلماً بخاطر تیپ و قیافه ایشان نیست ، بلکه بخاطر مواضع آنها است ( یا باید باشد ) یعنی ظاهراً یکی اصلاح طلب است و دیگری تمامیت طلب!
اگر این معادله را در مورد معین با رفسنجانی ( یا هر کاندید محافظه کارتر رژیم) نیز صادق بدانیم، آنگاه پرسیدنی است که معین چه میخواهد بکند که خاتمی نکرد. بعلاوه اگر " خواستن را توانستن ندانیم" آنگاه پرسش دیگری پیش می آید و آن اینکه او چه امکاناتی برای " توانستن " در اختیار دارد که خاتمی از آن بی بهره بود؟ چرخ استدلال و توجیه مدافعین " معین " در برابر این پرسش ساده، بد جوری در گل گیر خواهد کرد. چرا که هر آدم عاقلی میداند که امکانات خاتمی، به هیچوجه با امکانات فعلی معین قابل مقایسه نبود. خاتمی اولاً از آرای اکثریت خرد کننده جمعیت رأی دهنده برخوردار بود، ثانیاً بدلیل " حجت الا سلام" بودن و سابقه سیاسی و حکومتی، به مراتب ، در آپارات رژیم اسلامی از " اعتبار " بیشتری نسبت به معین برخوردار بود، ثالثاً او چه درخرداد 76 و چه در خرداد 80 در یک محیط بین المللی کم تشنج تر " بقدرت " رسید و در آنزمان بخش قابل توجهی از سیاستمداران دول غربی را به ستایش و حمایت از خود واداشته بود. رابعاً خاتمی در بخش عمده ریاست جمهوری خود، از حمایت شوراهای اسلامی شهر و روستا و هم از حمایت چهار ساله مجلس ششم برخوردار بود، ولی دیدیم که با این امکانات و موقعیت مناسب داخلی و بین المللی نتوانست و نخواست کاری از پیش ببرد.
اما وضعیت " معین " در برابر چهار پارامتر فوق الذکر چیست ؟
1- در زمینه کسب آرای مردم، او خود با توجه به تجربه تحریم دو انتخابات گذشته ( انتخابات دوره دوم شوراهای شهر و روستا و انتخابات مجلس هفتم ) و شکست فضاحت بار دو خردادیها و حامیان آنها میداند که حتی اگر شانس بیاورد و بر رقبای محافظه کار خود پیروز شود، از آن آرای خرد کنند ه میلیونی خبری نخواهد بود، زیرا اکثریت مردم بر مبنای تمامی داده های موجود ، قصد شرکت در بالماسکه روز جمعه را ندارند .
2- در زمینه پست و مقام هم موقعیت فعلی و قبلی او قابل قیاس با خاتمی نیست ، ضمن اینکه او " لباس مقدس روحانیت " را هم به تن ندارد که در نظام ولایت فقیه ، خود نوعی رانت محسوب می شود.
3- در حوزه مناسبات بین المللی، او میداند که در کانون منطقه بحرانی خاور میانه و در محاصره کامل آمریکا قرار دارد . سیاست آمریکا و حتی اتحادیه اروپا نسبت به جمهوری اسلامی به مراتب تعرضی تر شده است . ضمن اینکه هشت سال ریاست جمهوری خاتمی، اکثریت آنها را به امکان اصلاح رژیم از درون، دلسرد نموده است . جورج بوش در چهار سال طلایی دیگری که بدست آورده، میخواهد تکلیف رژیم ایران را یکسره کند. بگذریم که حتی آنزمان که خاتمی از الطاف غرب بهره مند بود، عملاً نقشی در عرضه سیاست خارجی نداشت . در آپارات جمهوری اسلامی، سیاست خارجی، همچون قوای نظامی، جزو حریم " مقام معظم رهبری" است و دیدیم که حتی بر سر مذاکرات هسته ای با اتحادیه اروپا نیز علیرغم مشترک بودن مواضع خاتمی و خامنه ای و رفسنجانی، ولی فقیه با دور زدن دولت خاتمی، عملاً مهره مورد اعتماد خود ( حسن روحانی، دبیر شورای امنیت رژیم) را مأمور این مهم نمود .
4- در حوزه امکانات کمکی در سایر قوای سه گانه نیز شاهدیم که دیگر خبری از آن اکثریت خرد کننده " جبهه دو خرداد" در مجلس شورای اسلامی و شوراهای اسلامی شهر و روستا نیست . ضمن اینکه خود جبهه دوخرداد نیز به موزه آثار باستانی پیوسته و هم اکنون هر پیکره آن از یک کاندید ، حمایت می کند.
بنابراین اگر هم معین، تکرار خاتمی باشد، تکرار موقعیت و امکانات او نیست . و وقتی خاتمی با آن همه پشتوانه داخلی و بین المللی نتوانست و نخواست کاری از پیش ببرد، معین چگونه خواهد توانست؟ برای بیرون آمدن از این مخمصه ، پاره ای از حامیان معین ، مثلاً دکتر یزدی، استدلال می کنند که اشکال خاتمی این بود که از نیروی مردم ( جامعه مدنی) برای خنثی کردن فشار تمامیت خواهان ( جامعه زدنی) استفاده نکرد و لابد اگر معین علیرغم نامساعد بودن همه شرایط، اینکار را بکند، موفق خواهد شد . آنها برای دلخوش کردن خود به شعار تبلیغاتی و دهن پر کن معین مبنی بر تشکیل " جبهه دمکراسی و حقوق بشر" استناد می کنند . اما همانطور که پرسابقه ترین زندانی سیاسی جمهوری اسلامی یعنی آقای امیر انتظام، افشاگری کردند ، این جبهه قرار نیست خارج از چهار چوب نظام باشد. معین کماکان و با صراحت تاکید می کند که حد تعامل او با دیگر جریانات سیاسی، تماماً در کادر التزام به قانون اساسی موجود ، تلفیق دین و دولت و اعتقاد به پیشبرد امر اصلاحات در چهار چوب همین نظام، خواهد بود.
بدین ترتیب کسانی که با همه این تفاصیل، باز صحبت از ضرورت حمایت از معین می کنند و با خود فریبی، میخواهند مدال رهبری اپوزیسیون دمکرات را به گردن او بیاویزند، عملاً دو نکته کلیدی را درک نمی کنند و اگر درست تر گفته باشیم ، مایل به درک آن نیستند. نخست اینکه " رئیس جمهور" در آپارات نظام جمهوری اسلامی، فاقد قدرت تصمیم گیریست . او بر خلاف ادعای برخی، حتی رئیس قوه مجریه نیز نیست . در جمهوری اسلامی، قدرت کلیدی در دست نهادهای انتصابی ، چون ولی فقیه، شورای نگهبان ، مجمع تشخیص مصلحت نظام، قوه قضائیه و قوای نظامی و انتظامی تحت امر رهبر است . بنابراین دمکرات ترین آدم هم بر فرض محال، در صورت انتخاب شدن، نمی تواند در این سیستم، تغییرات ساختاری ایجاد کند .
دوم اینکه، " اینها باید اول برادری یا خواهری شان را ثابت کنند ، بعد دعوای ارث نمایند "!! اول در مورد اعتقاد خاتمی، معین و شرکاء به دمکراسی ، اطمینان حاصل کنند، بعد پرچم ایجاد تغییرات دمکراتیک را بدست او بدهند . اما واقعیت ( هم مواضع و هم عملکرد خاتمی و اصلاح طلبان حکومتی) چه چیزی را مدلل می کند؟ این واقعیت نشان میدهد که اینها حتی به ولرم ترین نوع دمکراسی لیبرالی ( دمکراسی بورژوایی) نیز باور ندارند. چرا که الفبای این نوع دمکراسی ، پذیرش جدایی دین از دولت، آزادی احزاب ، انتخابات آزاد ، آزادی عقیده ، بیان و تشکل، و مواردی از این دست است . حال آنکه اینها بجای دمکراسی از : مردمسالاری دینی" و بجای قوانین عرفی از قوانین شرعی، و بجای جامعه مدنی از " مدینه النبی" سخن می گویند. آنها چه در گذشته و چه اکنون مرتجعینی بوده اند که تنها رسالت شان حفظ شیرازه و بنیادهای حکومت اسلامی شان بوده است . از اینرو کسی که این ضد دمکراتها را دمکرات جا میزند ، خود نمیتواند یک دمکرات باشد. اما من فکر نمی کنم آن بخش از به اصطلاح اپوزیسیون که ننگ شرکت در انتصابات را بر کارنامه خود نگاشته اند، اینقدر از مرحله و تشخیص ظرفیتهای واقعی "اصلاح طلبان" حکومتی " پرت" باشند!! نه این حد از رسوایی، بی دلیل صورت نمی گیرد.
واقعیت این است که آنها اگر به کار در دوره همین سیستم و پروارندن رویای UP TO DATE کردن نظام در مخیله خود دل نبندند، پس چه کنند؟ ا علام پایان رویای ، اصلاح و استحاله پذیری رژیم ، معنایی جز در پیش گرفتن گزینه سرنگونی نظام نیست. این بخش از اصلاح طلبان راست ایران، اگر چه از سیاستهای رژیم ناراضی هستند ، اما بیشتر از رژیم از " توده های اعماق " میترسند که ممکن است با انقلاب، شیرازه جامعه و نظم موجود را بهم بریزند . آنها نه از تحریم که از نتایج تحریم است که میترسند ، از اینرو " آزمودن ، آزموده ها " را تنها تاکتیک ممکن میپندارند !