Click for Amazing Phone Card








دوشنبه 23 خرداد 1384

اين بار بازي تاريخ را تمام كنيم، مصطفي معين، اقبال

بسم الله الرحمن الرحيم

در پيشگاه مردمي ايستاده‌ام كه تاريخي از تمدن و فرهنگ و هنر را پشت سر دارند و در مكاني سخن مي‌گويم كه چهار راه حوادث تاريخ ساز اين مرز و بوم بوده است.
اصفهان قلب ايران و نماد افتخار تمدن ايران است، جايي كه اسلام و ايران را در نمايي واحد مي‌توان توأمان ديد.
من از اين سرزمينم و به نمايندگي زنان و مردان آگاه و پرشور اين سرزمين درمجلس در مرحله‌اي حساس از تاريخ كشورمان-آغاز دوران اصلاحات-افتخار مي‌كنم. امشب مي‌خواهم در اصفهان خواهشي را از ملت شريف ايران بيان كنم: خواهشي كه از تأمل در تاريخ معاصر بر مي‌آيد.
من در بيانيه 7 خرداد گفتم كه چرا و براي چه به صحنه انتخابات باز مي‌گردم.
ده روز است كه سفرم را به دور و نزديك ايران آغاز كرده‌ام. تا هر جاي كشور و هر وقت شب كه توانسته‌ام با مردم و نخبگان بسر برده‌ام. در اين روزها با پديده‌اي شگفت روبه‌رو شده‌ام. پديده انفجار عواطف انساني. حركتي پرشتاب و پرمعنا در ميان ملت آغاز شده است. چرا و چگونه؟ به آن فكر كنيم. من در بيانيه 7 خرداد نكته‌ها و ضرورت‌هايي را گفتم.
امشب از ملت بزرگوار ايران مي‌خواهم كه اين بار بياييد و بازي تاريخ را تمام كنيم. مي‌خواهم بي‌تصميم منتظر آينده‌اي نامعلوم نشويم، مي‌خواهم در بازي تاريخ اين بار بازيگر باشيم نه نظاره گر. من به بازي تاريخ در يك‌صد سال اخير ايران نظر دارم. يك‌صد سال پيش، قاجاريان مي‌رفتند تا چنان كنند كه چيزي از ارزش و عظمت ايراني باقي نماند. در چنين فضايي نداي مشروطه‌خواهي نور اميدي بوده كه تاريخ اين سرزمين را به نشاط فرامي‌خواند. اما مشروطه‌خواهي و حكومت مشروطه زود در قهقراي تاريخ قرار گرفت و شهد آزادي و حكومت قانون در كام ملت زهر شد.
پس از مدتي رضاخان آمد، نداي آزادي‌خواهي و حكومت قانون را چنان خفه كرد، چنان استبدادي به راه انداخت كه ريشه آزادي سياسي، تحزب، عمل سياسي خالي از مخاطره، و شجاعت مدني در اين سرزمين خشكيد.
بعدها نيز پس از تلاش بزرگ‌مرداني چون دكتر مصدق براي نهادينه كردن آزادي و دموكراسي در ايران در فضاي توطئه‌هاي داخلي، خارجي، ناهمراهي نارفيقان و ناآگاهي و انفعال عمومي نافرجام ماند و در نهايت كودتاي 28 مرداد 1332 به وقوع پيوست.
از كودتاي 28 مرداد تا انقلاب اسلامي سال 1357، يك دوره 25 ساله استبداد و ديكتاتوري محمدرضا شاهي گريبان اين ملت را گرفت. نظم مستبدانه شاهنشاهي به انقلاب انجاميد و امام خميني تبلور خواست ملت شد اما از همه فرصت‌هاي پس از انقلاب به خوبي بهره نگرفتيم و همه تهديدها را به درستي مرتفع نكرديم. آنچه به دست آورديم، در مقابل آنچه مي‌خواستيم كوچك مي‌نمود و خواسته‌هاي فروخورده مردم هم‌چون بغضي در دوم خرداد 1376 تركيد و خاتمي چون سمبل خواسته‌هاي ما سخن از شكفتن گفت. بازي تاريخ ما را دوباره در جايي از منحني زندگي قرار داد كه سخن از آزادي بگوييم، سخن از عقلانيت بگوييم، از نفرت تاريخي خودمان از تبعيض بگوييم ؛ با همه وجود فرياد بزنيم از تحقيري كه بر ما روا مي‌دارند بيزاريم، و از صميم قلب فرياد بزنيم از قيم‌مآبي و تحكم خسته شده‌ايم، دولت عقل را طلب كنيم، نوانديشي و نوانديشان ديني را بر راست‌كيشان سنت‌پرست ترجيح مي‌دهيم و مي‌خواهيم، آبروي تمدني تاريخي را بر مدار تساهل و مدارا بازسازيم.
يادم مي‌آيد و شما نيز حتما خوب به خاطر داريد دنيايي كه از موضع زور و تهديد با ما سخن مي‌گفت، به يكباره از در احترام درآمد و ما را بزرگ شمرد. آقاي خاتمي را به ياد بياوريد در پاي پله‌هاي كاخ اليزه در پاريس، پشت تريبون سازمان ملل، بر اوج ايده گفت‌وگوي تمدن‌ها كه جهان، ما را بزرگ مي‌داشت. در واقع جهان مردمي را ستود كه ايده دموكراسي را به جد ارج نهاد و بزرگ‌منشانه از حقوق خويش دفاع كرد. بار ديگر ما پيروز شده بوديم در برابر دور پرتسلسل تاريخ. وقتي مي‌گويم «ما»، فقط به آن 20 ميليوني كه در دوم خرداد 1376 به خاتمي رأي دادند نظر ندارم. مي‌گويم «ما» تا از يك تاريخ سخن گفته باشم، از اسطوره تا واقعيت. از كاوه آهنگر كه ضحاك را به زير كشيد، از آرش كه مرز‌هاي هستي ما را به بزرگي آزادي و به قيمت جانش پهنا داد، از همه ايرانياني كه از زير بار جهالت اموي و عباسي به اميد آزادي كمر راست كردند، و حتي دين خويش را هم آزادانه برگزيدند.از دور دست تاريخ تا صد سال اخير و تا امروز. از اميركبير و قائم مقام تا نائيني و مدرس. از مصدق تا امام، از طالقاني و مطهري تا بازرگان و شريعتي و از صدها شهيد انقلاب و هزاران شهيد جنگ، تا ميليون‌ها جوان اصلاح‌طلب و دست آخر از سيد محمد خاتمي تا زخم‌خوردگان دوم خرداد، از سعيد حجاريان كه تير در شقيقه‌اش نشست و قدرت كلامش فدا شد تا همه آنان كه امروز بپاخاسته‌اند تا دموكراسي را در كشور پيش برند و به روشني از حقوق بشر سخن گويند.
سخن امروز من اين است كه از ياد نبريم كه با تهديدهاي سخت روبه‌روييم چنانكه با فرصت‌هاي اميد بخش.امروز نشانه‌هايي مي‌بينم از بازگشت آزاردهنده بازي تاريخ.
مردم شريف ايران ! بازي تاريخ دوباره مي‌خواهد رشته‌هاي ماـ «ما» از كاوه آهنگر تا خاتمي-را پنبه كند. رشته‌هايي كه به قيمت خون و تلاش بسيار بافته‌ايم. بازي تاريخ، مشروطه‌خواهي را به استبداد رضاخاني فروكاست ؛ ملي‌گرايي و آزادي‌خواهي محمد مصدق را به كودتاي 28 مرداد درغلتانيد؛ شور آزادي‌خواهي و مردم گرايي انقلاب اسلامي را به تسويه حساب‌هاي گروهي و مرزبندي‌هاي نابجا ميان خودي و غيرخودي مبدل كرد. پس اگر بي‌تفاوت باشيم اين تصور تاريخي مي‌تواند نهال اميدهايي را كه در دوم خرداد 76 در خاك اين سرزمين نشانديم، از ريشه بخشكاند. از من نخواهيد كه نگران نباشم. بايد بترسيم از اين بازي تاريخ. به چند سال گذشته بنگريم تا بدانيم چرا بايد ترسيد. چه بر ما رفت كه شكوه حضور چند ده ميليوني ما براي انتخاب خاتمي، در انتخابات شوراها و مجلس هفتم تكرار نشد. من از شما مردم ايران مي‌پرسم چرا آن همه شور و شعف انتخاب كردن و «نه گفتن» به قدرت‌مداري باقي نماند؟ از اينكه تقدير تاريخ‌مان را به گروهي اندك سپرديم چه حاصل شد؟ در اين موقعيت برخي هم گمان كردند كه مي‌توانند بر جنازه آرمان‌هاي دوم خرداد شادي مي‌كنند. چرا نترسيم اگر به دست خويش روزي را رقم بزنيم كه آن گمان‌ رنگ واقعيت بگيرد؟
بگذاريد باز هم بگويم چرا آمده‌ام؟ من آمده‌ام تا بازي تاريخ را به كمك شما تمام كنيم. خود را بي‌مقدار كرده‌ايم اگر گمان كنيم كه آمده‌ايم تا قدرت را به دست‌گيريم يا با چند رقيب بر سر حاكميت چند ساله بر دولت رقابت كنيم. من به اين سخن مهاتما گاندي معتقدم كه گفته است: «من پشت سر مردم حركت مي‌كنم زيرا پيشگام آنانم». من كوچك‌تر از آن هستم كه پيشگام شما ملت بزرگ باشم. من آمده‌ام تا پشت سر شما، به خواست شما، و به احترام خواست قهرمانان اين سرزمين از كاوه آهنگر تا خاتمي، رقيب «تاريخ» باشيم. من آمده‌ام تا بار ديگر جرأت داشته باشيم از زور ابراز نفرت كنيم. من آمده‌ام تا هر رأي ما نه رأي به تأييد نظام قدرت، بلكه رأي به اصلاح نظام قدرت شود. من آمده‌ام تا از قدرت شهروندان سخن بگويم كه سازنده اقتدار دولت است. من آمده‌ام دور تاريخ را بشكنيم تا بار ديگر دوره هشت‌ساله آزادي‌خواهي و اصلاح گرايي ملت ما سر از نفي آزادي و آرمان‌هاي ما در نياورد. من آمده‌ام تا فرصت كنيم حداقل براي چهار سال ديگر براي آزاد كردن خود از بازي تكرار شونده تاريخ تلاش كنيم.
بپذيريم كه قصه زندگي ما ايرانيان به همين‌ امروز خاتمه نمي‌يابد. بينديشيم كه چرا براي ما دموكراسي و آزادي اين‌قدر اهميت دارد؟
مردم شريف ! من نيز بر بهبود اقتصادي مردم تأكيد دارم و براي آن تلاش خواهم كرد. من نيز توسعه دانايي‌محور را اصل مي‌دانم. من نيز رخت شادي و رفاه را دوخته بر قامت هر ايراني مي‌پسندم. مردم حق دارند شاد، زيبا، در رفاه، و برخوردار از تنعم مادي زندگي كنند. اما، در سايه حكومتي كه مقتدرتر از مردم باشد، و حكومتگراني كه داعيه قيوميت مردم داشته باشند، اين امر ميسر نخواهد بود. ما بايد از جبرهاي حكومت به سوي دولت‌هاي مجبور-مجبور به حفظ حقوق مردم حركت كنيم ما بايد نقش حكومت را ؛ از حكومت قاهر به سوي حكومت مقهور اراده مردم تغيير دهيم ؛ ما بايد به سوي حاكميت حاكميتي برويم كه در بهترين حالت نماينده اراده مردم باشند نه اراده‌كننده به راندن مردم.
اگر مسأله اصلي را حل كنيم، مسائل ديگر كشور آسان‌تر حل مي‌شود، مسأله مهم كشور ما همچنانكه گفته ام، دموكراسي و آزادي است. در فضاي عدم حضور دموكراسي و آزادي، در فضايي كه من و شما بترسيم كه حاكميت را مؤاخذه كنيم، و در جايي كه از ترس متهم شدن به بي‌ديني جرأت آن نداشته باشيم كه به نقد امر حكومت بپردازيم، هيچ مسأله‌اي به طور بنيادي حل نمي‌شود.
بسيار آسان مي‌توان از علم و كار علمي سخن گفت. بسيار ساده است كه مدعي شويم عالمان و متخصصان را به كار مي‌گيريم و چرخ توسعه را مي‌چرخانيم. اما تجربه تاريخي و اخلاق علم حكم مي‌كند كه عالمان و متخصصان آزادانديش بتوانند و فارغ از اعمال قدرت نظر دهند و عمل كنند. عالمان و انديشمندان براي جاري كردن انديشه خويش به جرأت نقد كردن محتاج‌اند. اگر حاكميت نتواند پاي خويش را از گليم قانون درازتر كند، اين ممكن است و گرنه هرگز. در جايي كه حاكمان قادر باشند به رأي خويش قانون را تفسير كنند، اصحاب نظر قرباني خودرأيي حاكميت خواهند شد.
بسيار ساده است كه سخن از مشاركت مردم بگوييم. بسيار ساده است كه مردم را به كنار هم گذاردن سرمايه‌هاي اندك‌شان تشويق كنيم و از ايشان همبستگي بخواهيم. اما در درون حاكميتي كه اعتماد ميان حاكميت و مردم فروريخته است، در درون ساختاري كه مردم اعتماد ندارند كارگزاران حقوق آنان را پاس مي‌دارند و نفع شخصي خويش را بر نفع جمعي مردم ترجيح مي‌دهند، نمي‌توان به مشاركت مردم دل بست.
مي‌شود بيماري‌هاي اقتصاد ايران را درمان كرد، اما به شرط آنكه بتوان آزادانه پرسيد چه كساني اقتصادهاي زيرزميني را مي‌سازند؟ چه كساني دست اندركار شبكه‌هاي قاچاق گسترده كالا هستند؟ چه كساني از امتيازها و يارانه‌ها بيشترين نفع را مي‌برند؟ چه كساني نهادها و بنيادهاي سود آور را تحت مديريت دارند و درآمد آنها را به چرخه درآمدهاي دولت وارد نمي‌كنند؟ اقتصاد ايران شكوفا مي‌شود به شرط آنكه فرد فرد جامعه بتواند آزادانه و بدون ترس از جان و مال و ناموسش، از حاكميت بابت موانع و شكست‌ها در برآوردن خواسته‌هاي اقتصادي مردم توضيح بخواهد. اقتصاد ايران توسعه مي‌يابد وقتي كه بتوانيم بپرسيم چرا منافع اقتصادي ملت ايران در پاي لجاجت‌هاي فكري و سياسي و تعصبات كور عده‌اي، قرباني مي‌شود؟اقتصاد ايران شكوفا مي‌شود به شرط آنكه بتوانيم جايگاه مناسبي در عرصه روابط بين‌الملل كسب كنيم.
ملت بزرگوار ايران ! واقعيت اين است كه ما در تعارض با بزرگ‌ترين قدرت اقتصادي و سياسي جهان قرار داريم، واقعيت اين است كه ما در تحريم اقتصادي به سر مي‌بريم و از تعامل با بخش عمده‌اي از پيشرفته‌ترين وجوه اقتصاد جهان محروم هستيم، واقعيت اين است كه بسياري از كشورها از اين موقعيت ما سوءاستفاده كرده و تكنولوژي‌هاي ناكارآمد خويش را در بازاري غيررقابتي به قيمت‌هايي گزاف به ما مي‌فروشند. واقعيت اين است كه كشوري به اندازه ايران كه به عمق تاريخ عميق است و از موقعيت ممتازي براي برخورداري از مواهب سرمايه‌گذاري برخوردار است، به دليل مانع تراشي‌ها و آسيب ديدگي‌هاي موقعيت و اعتبار ما در سطح بين‌المللي و به دليل تنگ‌نظري‌ها و خودسري‌ها، از مواهب اين كار كم بهره مانده است.
مردم بزرگوار ايران ! مسؤوليت ديني و ملي ايجاب مي‌كند كه براي پاسداشت دموكراسي و آزادي به ميدان بياييم. من از شما مي‌خواهم كه اين بار بياييد تا آزادي و دموكراسي در روح اين ملت و سرزمين ريشه بدواند. آزادي داشته باشيم تا بپرسيم با ما چه مي‌كنند. آزادي براي بيان حقيقت و آزادي براي پس از بيان حقيقت داشته باشيم. آزادي داشته باشيم تا از شبكه‌هاي بسته قدرت و سياست انتقاد كنيم، آزاد باشيم تا هر كس در سنگر دين سنگ دنيا به سينه زد، راه بر او ببنديم. آزاد باشيم در به‌كارگيري عقل خويش و آن‌قدر آزاد كه شجاعت كنيم در پيروي از آنچه عقل حكم مي‌كند. آزاد باشيم تا با دفاع از دموكراسي و حقوق بشر فرصت‌هاي جديدي براي سربلندي ايران در جهان فراهم كنيم.
ملت ايران ! غلبه تاريخي قدرت بي‌حد و مرز و خود رأيي بر همه عرصه‌هاي زندگي اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي، روح اعتماد را از ميان ما برده است. جامعه به وضعي درآمده است كه نه تنها اعتماد مردم به حكومت لطمه ديده است بلكه مردم به هم نيز اعتماد نمي‌كنند. بايد آزاد باشيم تا از آنچه اعتماد ما را دزديده است انتقاد كنيم. بايد آزاد باشيم تا فرياد كنيم چرا چنان شد كه شور و نشاط مردمي كه در دوم خرداد حماسه آفريد، كم رنگ شود؟
مردم ايران ! تجربه تاريخي نشان مي‌دهد كه در فضاي اجتماعي‌اي كه آزادي نباشد، نه سرمايه‌هاي فكري و نه سرمايه‌هاي اقتصادي جرياني مولد نخواهند داشت.
مردم ايران ! من هم چون شما به مسائل معيشت مردم آگاهم. من هم از بيكاري جوانان اين سرزمين در رنجم. من هم چون شما زخم خورده روزگاري هستم كه آبروي ايراني چنان خدشه برداشته است كه كشورهاي كوچك منطقه هم گام‌هايي بلندتر از ما برداشته‌اند.
اما بدانيم، در فضايي كه آزادي و دموكراسي نباشد، نمي‌توانيم به درستي سخن بگوييم و از رنجي كه مي‌كشيم شكايت كنيم و مسؤولان اين وضع را مؤاخذه كنيم. در فضاي نفي آزادي، جايي براي تضمين خواستن از قدرت‌مداران وجود ندارد. من به دانايي‌محوري همه امور كشور باور دارم، اما آزادي و آزادگي پيش‌شرط دانايي است. بايد بتوان آزادانه قدرت را به چالش كشيد و كاستي‌هايش را شناساند و قدرتمندان را همواره نقد كرد.
من آمده‌ام تا از شما بخواهم چنان براي ابقاي دموكراسي تلاش كنيم كه بتوانيم در آينده بيشتر درباره واقعيت‌ها بگوييم بدون آنكه از عاقبت گفته‌هاي خويش بهراسيم. من آمده‌ام تا در سايه تلاش براي حفظ و پيشبرد اصلاحات، «فرهنگ دولتي» را با «دولت فرهنگ»؛ «انديشه اقتدار‌طلبي» را با «اقتدار انديشه»؛ و «قانون قدرت» را با «قدرت قانون» جايگزين كنيم.
مردم عزيز، من آمده‌ام تا همراه شما به تلاش براي برپايي دولتي رأي بدهيم كه در مسير اصلاحات عملاً گامي به پيش نهد نه به پس. دولتي كه در دايره حاكميتش آدميان آزاد باشند براي دينداري، نه آنكه فقط دينداران آزاد باشند براي زيستن؛ دولتي كه زن و مرد را يكسان ارج مي‌نهد؛ دولتي كه مرزي ميان خودي و غيرخودي نمي‌كشد؛ دولتي كه اقوام ايراني را بزرگ مي‌دارد و به عوض آنكه ايشان را مخل امنيت بداند، ممد حيات ديرپاي اين تمدن كهن مي‌داند؛ دولتي كه مردم حق دارند از پيدا و پنهانش بدانند؛ دولتي كه نگذارد آرمان، عزت و شرافت انساني در زير فشار رفتارهاي فراتر از قانون، تحجر مآبي و منفعت‌جويي‌ها در حكومت بميرد.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

مردم آگاه و شريف ايران، من آمده‌ام تا از شما بخواهم كه، تلاش كنيم و نگذاريم تا بازي تاريخ باز ماجراي مشروطه و سقوط مصدق و اصلاحات ناتمام را تكرار كند. بياييد با رأي آگاهانه كمر اين تقديرگرايي تاريخي را بشكنيم. «ما» بزرگ‌تر از آنيم كه جز با رقيب بزرگي چون تاريخ مبارزه كنيم. بياييد تا از مسير آزادي به خون‌خواهي شهيداني بنشينيم كه در دالاني به عمق تاريخ، در برابر استبداد و استعمار، خون‌شان ريخت. بياييد تا بازي تاريخ را نبازيم. بازي امروز بزرگ‌تر از آن است كه من برنده آن باشم، برنده اين بازي دموكراسي در ايران است. من در پي تحقق عدالت و آزادي و دموكراسي و حقوق بشر پاي به اين ميدان پررنج نهاده‌ام، رنج گفتن و شنيدن، رنج طعنه‌ها و تكفيرها، رنج بازي سرگيجه‌آور سياست، رنج ضرب و شتم ياران، همه و همه براي آن‌ است كه آزاد زندگي كنيم. در سايه آزادي هر آنچه نيكوست آرزو كنيم و براي برآوردن آنها عقل خويش را به‌كار‌گيريم.
ما در اين راه پيروزيم، از آن لحظه كه آمديم پس «حق» خود را به سادگي وانگذاريم. از آن لحظه كه آمديم تا راه دشوار دموكراسي را اين بار ناتمام نگذاريم، پيروزيم.
27 خرداد انشاء ا... گواه اين پيروزي ما خواهد بود. گواه اينكه آمده‌ايم تا وطن را دوباره بسازيم.

انشاء ا...

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/24362

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'اين بار بازي تاريخ را تمام كنيم، مصطفي معين، اقبال' لينک داده اند.
خبرنامه گويا از هيچ نامزد انتخاباتي حمايت نمي کند. همه نامزدان مي توانند در اين صفحه تبليغ کنند. براي درج آگهي با اي ميل advertisement @ gooya.com تماس بگيريد.

Copyright: gooya.com 2005