از ابتداي پيروزي انقلاب و تشكيل جمهوري اسلامي در 26 سال پيش كه با برگزاري يك رفراندوم جنبه قانوني به خود گرفت و مخالفين جمهوري اسلامي سعي كردهاند با تشويق اقشار ملت به عدم شركت در انتخابات كاهش و مشاركت آنان، آن را رفراندومي عليه نظام و نشانهاي از نارضايتي مردم از تمامي جناحهاي موجود در حاكميت معرفي كنند. صرفنظر از اينكه مخالفان جمهوري اسلامي ظرف اين مدت 26 ساله هرگز نتوانستند اين خواسته خود را تبديل به يك عدم مشاركت جدي نمايند، همواره سطح مشاركت مردم ايران در انتخابات رئيسجمهور و نمايندگان مجلس، بيش از كشورهاي پيشرفته و دموكرات بوده است. معذالك اين دعوت به عدم مشاركت از طرف مخالفين همواره تبديل به اهرمي براي فشار به جمهوري اسلامي گرديده است و متقابلاً جمهوري اسلامي وادار به واكنش و پرداختن هزينههايي در جهت تبليغ و تهييج مردم به مشاركت به نحوي زودگذر و بدون پشتوانه اعتقادي به رأي مردم ميگرديد.
درباره اين راهبرد تحريم انتخابات و سرگذشت آن بايد بگوييم كه اولاً همه تحريمگران انتخابات، اندر پي نفي مشروعيت حكومت فعلي ايران بودهاند و در عين حال حاضر به تفكيك و تمايز بين جناحهاي حكومتي از جمله بين اقتدارگرايان و اصلاحطلبان نيستند و همه را با يك چوب ميرانند ولي در عمل مشاهده شد كه در انتخابات رياست جمهوري هفتم و هشتم (خرداد 76 و خرداد 80) و مجلس ششم چنين تفكيك و تمايزي در واقع وجود دارد و اصلاحطلبان درون حاكميت به هيچ وجه كمتر از مخالفين اصولي جمهوري اسلامي سلطنتطلبان، نيروهاي جبهه ملي قديم يا نيروهاي چپ قديم مورد تنفر و خصومت اقتدارگرايان نميباشند.
عملاً براي اعمال فشار بر يك حكومت (چه براي امتيازگيري و چه براي براندازي آن) علاوه بر تمهيداتي اين چنين (تحريم انتخابات و غيره) نياز به يك «عامل فعال تغيير) يا Change Angel وجود دارد تا بتواند از اعمال فشار، نتايج عملي و درازمدت به دست آورد وگرنه فشارهاي واردشده با انجام اقدامات جبراني يا پيشگيري،خنثي ميشود. به نظر ميرسد كه عدم شركت در انتخابات داراي چنين «عامل فعال» يا عنصر تغيير فعالي در سطح بازيگران سياسي مؤثر در ايران و مخالفان كليت نظام جمهوري اسلامي وجود نداشته باشد. به لحاظ سني و كهولت اكثر رهبران تحريمگرا و يا به علت عدم شهرت يا حضور فعال در صحنه سياسي اجتماعي و مشاركت در گفتمانهاي روز يا نيروهاي فعال دانشجويي كه ميتوانند چنين نقش (عامل فعالي) را در جامعه بازي كنند. امروزه از نظر نسبت و تعداد روي به كاهش دارند. نمونه ديگر اين گونه اعمال فشارهاي بينتيجه تشويق و تحريك جوانان به ريختن به خيابانها پس از پيروزي تيم فوتبال ايران بر بحرين به عنوان تظاهراتي در مخالفت با جمهوري اسلامي بود كه نتيجهاي جز يك ازدحام موقتي و نارضايتي شديد مردم متوقف در خيابانهاي تهران نداشت.
ولي ملت ايران در دوم خرداد 76، راه ديگري براي اعمال فشار به بخشهايي از جمهوري اسلامي كه منافع ملي را فداي قدرتطلبي خويش ميكردند يافت و درواقع ابتكار نمود. با اين تفاوت كه اين فشار وارده همراه با «عامل فعالي» از داخل حكومت بود ولذا توانست رأي خود را تبديل به فشاري سازد كه عملاً امتيازات بسياري را از حكومتگران خودكامه و غيرپاسخگو دريافت كند. امروز تصور اينكه ما در8 سال پيش (خرداد سال 1376) در كجا بوديم، به دليل گذار تدريجي حوادث مشكل است ولي با بررسي سادهاي از وقايع آن روزگار درخواهيم يافت كه امروزه تا چه حد در فضاي بازتري تنفس ميكنيم. به هر حال حوادث اين سالها نشان ميدهد كه اصلاحطلبان داخل حكومت، عملاً حتي اگر خود در رأس قواي جمهوري اسلامي نباشند ميتوانند عامل اعمال فشار مؤثر و غيرقابل حذفي براي تحقق مطالبات مردم باشند، مضاف بر اينكه آنها امكان و توان تماس با مردم در سراسر كشور را به ميزاني بسيار بالاتر از مجموع نيروهاي اپوزيسيون يا اصلاحطلبان خارج از حكومت دارا ميباشند. شاهد بر اين ادعا اين است كه به رغم تبليغات تحريمگران انتخابات (در داخل و خارج از كشور) و با وجود حملات و فشارها و تحديدهاي اقتدارگرايان به مبلغين دكتر معين به موجب آخرين نظرسنجيهاي آراي عمومي هم حدود موافقان شركت در انتخابات بيش از 20 درصد افزايش يافته و هم آراي معين از مراتب چهارم يا سوم به مرتبه دوم ارتقا يافته است.
بنابراين براي اعمال فشار به بخشهاي ناپاسخگو يا اقتدارگراي حاكميت رأي به شخصيت اصلاحطلبي همچون دكتر معين، ميتواند اهرم مؤثرتري براي امتيازگيري باشد تا عدم مشاركت و تحريم انتخابات.
از سوي ديگر طرفداران اصلاحات اقتصادي به سبك و شيوه آقاي هاشمي كه ايشان را سمبل آرمانهاي نئوليبرال خود ميبينند بايد از رأي بالاي آقاي معين خوشحال باشند. زيرا با وجود آنكه آقاي هاشمي در دوره رياست جمهوري خود در پي رشد اقتصادي مصطلح در غرب و واردكردن ايران در بازارهاي جهان بود، معذالك به ويژه در دو سال آخر رياست جمهوري خود به دليل مقاومت همان بخشهاي ناپاسخگوي حكومتي زمينگير شده بود. لذا براي هواداران آقاي رفسنجاني هم حالت ايدهآل آن است كه معين با رأي بالايي به عنوان مخالف سياستهاي جناح راست، بتواند براي خنثيسازي مخالفتها و خصومتهاي آن جناح (راست) عمل كند.