برادران و خواهران اصلاح طلب! راي دهندگان پيشرو! سازندگان وطن!
شمارش معکوس براي دادن راي به منجي ملت ايران از چنگال نظاميان و تماميت خواهان آغاز گشته است. نظر به اين که بعد از خاتمه ي اين شمارش و انتخاب رئيس جمهور، شعارها از ياد خواهد رفت و نامزدها ماهيت اصلي خود را نشان خواهند داد، لذا يادآوري برخي نکات کوچک و بي اهميت را جهت استحضار برادران و خواهران ارجمند ضرور مي داند:
1- فردي که در اين عکس مشاهده مي فرماييد، يک انسان است. پس کله ي او را همان طور که ملاحظه مي کنيد مثل گوسفند گرفته و به مسلخ مي برند. جرم اين آدم، اعتراض به ظلمي است که بر زندانيان سياسي داخل اوين مي رود. وسيله اي که مامور محترم انتظامي، شخص را به سمت آن هل مي دهد، پيکان نام دارد. از پيکان به منظور هاي مختلف مثل سر ِ کار رفتن و گردش و مسافرکشي استفاده مي شود. پيکان هايي که در جهت مشروع از آن ها استفاده مي شود پرده ندارند. اتومبيلي که شما در اين تصوير مشاهده مي فرماييد پرده دارد و وقتي پرده اش کشيده مي شود احتمالا صاحب آن مي خواهد چيزي را پنهان کند و استفاده نامشروع از آن به عمل آورد. اتومبيل پرده دار آن قدر ترسناک است که حتي اکبر گنجي شيردل حاضر به سوار شدن در آن نشد و ترجيح داد با آژانس به زندان برگردد. پرده ي داخل اتومبيل احتمالا آخرين چيزي است که پوينده و مختاري، پيش از کشيدن آخرين نفس ديده اند. محبت کنيد همين فردا و پيش از انتخاب رئيس جمهور جديد، از معاونت حقوق بشرتان سوال بفرماييد مي توانند زحمت بکشند خبري از اين آدم بخت برگشته بگيرند يا خير؟
2- وکيل محترم و سپيد مويي هست به نام آقاي زرافشان. اين آقا مثل "ايو مونتان" در فيلم ايکاروس بيش از اندازه ي مجاز به خورشيد نزديک شده و به صفحات پرونده ي قتل هاي زنجيره اي چشم دوخته و چيزهايي ديده که نبايد ببيند، لذا بال هايش در حال ذوب شدن است. اين ديدن هاي زيادي براي چند نفر ديگر مثل خلبان ِ آقاي رفسنجاني هم پيش آمد که نتيجه اش به لقاالله پيوستن زورکي نامبرده به وسيله سرب داغ بود. زرافشان شانس آورد که در آلمان نبود والا او هم به لقاالله مي پيوست. حتما در بي.بي.سي خوانديد که پريروز در هامبورگ يک ايراني که جليقه ي ضدگلوله پوشيده بود موقع عوض کردن شماره ي ماشين توسط ماموران مخفي پليس آلمان شناسايي شد و نزديک بود گير بيفتد که اول، دوست دخترش را کشت بعد خودش را. جل الخالق! ايراني؟! آلمان؟! جليقه ي ضد گلوله؟! دوست دختر آلماني؟! آدم بيخودي ياد بادرماينهف مي افتد. اصلا به ما چه! لابد آمده بودند در جنگل هاي هامبورگ شکار، راه شان را گم کرده بودند. شکار ِ چي هم بماند؛ مگر ما فضول مردميم. باري... اين آقاي وکيل سفيد مو، ده روزي ست که چيزي جز آب و چاي و قند نخورده و با اجازه ي رهبر معظم انقلاب - که قرار است انشاءالله تعالي پرچم اصلاحات را به دست بگيرند و پرچمدار اصلاحات شوند-، دارد به تدريج مي ميرد. زنش را هم امروز دنبال کرده اند که چرا پاي ديوار آمده گفته به داد شوهرم برسيد. رفتار علي وار يعني همين که اگر کسي به ظلم اعتراض کرد، او را بگيرند سوار پيکان پرده دار کنند. لابد در زمان آن حضرت، مخالفان و خوارج را سوار شتر ِ پرده دار مي کردند. باز هم بگذريم. مي خواستم بگويم لطف کنيد پيش از معرفي رئيس جمهور جديد و تعطيل شدن سيرک ِ انتخابات و بيرون رفتن بندبازان و ژنگلرها و پاک کردن گريم ها، به خانم کولائي بفرماييد دم ِ در ِ نگهباني ِ اوين بپرسند، خبري چيزي از نامبرده هست و آيا ايشان هنوز نفس مي کشند يا خير! البته به خانم کولايي بفرماييد که ورودي خانم ها طرف ديگر است و نبايد براي معرفي پله ها را بالا بروند.
3- يک آقاي ديگر ِ بي اهميت هست به نام اکبر گنجي. دکتر معين ايشان را مي شناسد و ظاهرا مريض خود ايشان هستند. چند وقت پيش هم که آمدند به زن و بچه شان سر بزنند و خرجي بدهند و دوباره به سوئيت بر گردند، دکتر خودشان رفتند منزل ايشان براي ويزيت. ايشان هم چند روزي است که چيزي نمي خورد و دارد از گرسنگي مي ميرد. فقط توضيح بدهم که ايشان را تنها نگه داشته اند که خداي ناکرده رژيم غذايي شان باعث مزاحمت ديگران نشود. در اين چند روزه اصلا خبري از نامبرده نيست و وضع ِ نگران کننده اي به وجود آمده. مي خواستم استدعا کنم، حال که شون پن ِ ناز نازي ايران را ترک کرده و رفته و فرصت براي کارهاي بي اهميت هست، به حقوق بشرتان بفرماييد که يکي به داد اين آدم وراج برسد که آن وسط فراموش نشود و خداي ناکرده از گرسنگي نميرد. همين قدر که به ما و زن و بچه اش خبر بدهند که او نفس مي کشد و در سوئيت استراحت مي کند کمي خيال مان آسوده خواهد شد.
خيلي خيلي از لطف و محبت شما ممنونم و ببخشيد که وسط اين همه گرفتاري هاي مهم اين چيزهاي غيرمهم را مطرح کردم.
الهي دکتر جان به عنوان رئيس جمهور انتخاب و با رهبر معظم محشور شود.
دوباره مي سازمت وطن