عاليجنابا!
بر دست آن سرور بزرگ بوسه مي زنم که به خاطر ما ملت بي نوا داروي تلخ نوشيد و در آستانه ي بازنشستگي، پا به عرصه ي پر هياهوي انتخابات نهاد. با اراذل و اوباشي چون احمدي نژاد هم رديف شدن، و با سرکوب گر بي رحمي چون قاليباف هم تراز گشتن، تو را زيبنده نبود ليک دلت بر ما فلک زدگان چنان سوخت که دوري نتوانستي.
بزرگا!
آمدنت را از سويداي دل تهنيت مي گويم و شادي ام را در هر کوي و برزن آشکار مي سازم. بيش از آمدن تو از دماغ سوختگي سردار ِ طياره ران خوشحالم. از مات شدگي شهردار بد سگال ِ کريه المنظر شادمانم. هرگز گمانم نبود که روزي تو را در مقابل اينان چونان آنجلينا جولي ِ زيبا و مه پيکر به نظاره بنشينم. هرگز گمانم نبود تبسم آسماني ات را در مقابل تلخند ِ شيطاني اين بد طينتان چونان لبخند ژوکوند ببينم.
قدر قدرتا!
کشتن تو صد بار ز کشتن قاليباف، به. استعمال ِ شياف پتاسيم به دست لطيف آدم با فرهنگ و با کلاسي چون سعيد جان اسلامي کجا و زجر کش شدن در زير تازيانه ي غول هاي نتراشيده و نخراشيده در دخمه هاي حفاظت اطلاعات قوه ي قضائيه کجا؟ برخورد با موجودي لطيف و خنده رو و طربناک چون فلاحيان کجا و تحمل لولوي ترسناکي به نام مرتضوي کجا؟ اگر بر تو خنديدم، سزايش را در همين دنيا ديدم. مرا ببخش و عفو بفرما!
سرورا!
اکنون که اين سطور را مي نويسم، مرا متهم خواهند کرد که از تو دلار و پوند گرفته ام. زمين مرغوب در کرمان و باغ پسته گرفته ام. مرا متهم خواهند کرد که به اتاق فکرت سر زده ام و فکرم را در آنجا ساخته و پرداخته ام. ياران، مرا شماتت خواهند کرد و دشمنان مرا دشنام خواهند داد. ولي چه باک! چشمانم در نيامدنت چنان اشک بار بود که پيش رو را نمي ديدم. اکنون چنان مستانه قهقهه مي زنم که مرد و زن مرا ديوانه مي پندارند! بگذار بپندارند!
آب زنيد راه را هين که نگار مي رسد
مژده دهيد باغ را بوي بهار (1) مي رسد
راه دهيد يار را، آن مه ده چهار را
کز رخ نور بخش او نور هزار (2) مي رسد
رونق باغ مي رسد، چشم و چراغ (3) مي رسد
غم به کناره مي رود ، مه به کنار مي رسد
باغ (4) سلام مي کند، سرو (5) قيام مي کند
سبزه پياده مي رود ، غنچه سوار مي رسد
اي "سخن" ِ چموش تو، به که شوي خموش تو
زان که ز گفت و گوي تو گرد و غبار مي رسد
ايدون مباد!
توبه توبه! العفو، العفو!
خاک پاي سردار سازندگي
ف.م.سخن گردن شکسته
شماره حساب اينجانب در بانک ملي ايران شعبه ي توپخانه: 98765432. متشکرم.
1- البته بوهاي مزاحمي هم هست که گزارش آن را در مقاله ي اخير آقاي اميد معماريان مي توانيد بخوانيد. اين بوها به سردار مربوط نمي شود.
2- در اينجا نور رخ ِ حضرت آيت الله رفسنجاني با نور لامپ 1000 مقايسه شده است.
3-ربطي به برنامه ي "هويت" و "چراغ" و اين حرف ها ندارد. اينها اصلا و ابدا در زمان سردار اتفاق نيفتاده است.
4-حضرت آيت الله خامنه اي مد نظر است.
5-جناب مشکيني و ايضا حضرت امام زمان (عج) مد نظر است.