جمعه 17 بهمن 1382

بخش 39: عتيقه جات عراق در راه ايران

سفرنامه هنگامه شهيدي در جنگ عراق
« دولت در انتظار »
WWW.HengamehShahidi.com
[email protected]


از «آراز» پرسيدم برنامه‌هاي شما غير از پي گيري ليست 55 نفره چيست؟
- كارها بيشتر اطلاعاتي است. ما براي حفظ آرامش و امنيت در شهرهاي عراق تلاش مي كنيم و همچنين هماهنگي با نيروهاي آمريكايي...
- به غير از اين ليست با افراد ديگري رايزني كرده‌ايد؟
- با مسئولين بلند پايه رژيم بعث كه اسم آنها در ليست نيست هم صحبت كرده‌ايم ...
- به نتايجي هم رسيده‌ايد؟
- اگرحرفهاي ما را قبول كنند به آنها ورقه‌اي مي دهيم تا امضا كنند كه ديگر به هيچ وجه با رژيم بعث همكاري نخواهند داشت و هر زمان ما از آنها بخواهيم با ما همكاري كنند...
- يعني در اصل شما امان نامه مي دهيد...
- هم امان نامه مي‌دهيم هم تعهدنامه مي‌گيريم كه هر زمان كنگره ملي عراق با آنها كار داشت ظرف يك ساعت خودشان را آماده كنند. مثلا امروز رفتيم با يكي از مسئولين مخابرات عراق صحبت كرديم و او گقت بعضي چيزهاي مهم در زيرزمين دفتر مركزي مخابرات عراق باقي مانده است. با همان فرد به آن مكان رفتيم و چيزهايي را پيدا كرديم. همچنين ما براي كشف حقايق در تكريت نيروهايي را به كار گرفته‌ايم امروز يكي از نيروهاي تحت امر ما در تكريت آمده بود ومي گفت توانسته‌اند يك استاندار در تكريت تعيين كنند و ميان استاندار و نيروهاي ما در منطقه «بعقوبه» و «تكريت» هماهنگ كنند. همين فرد به ما گفته بود كه «عزت الدوري» درمنطقه «دور» است و ما توانستيم او را دستگير كنيم ...
- پس وظيقه شما تنها دستگيري نيست ...
- نه تنها دستگير مي‌كنيم بلكه مسئله گرفتن همه آرشيو ارگانهاي مهم دولت عراق – باز پس گيري و دستگيري عاملين سرقت اشياي تاريخي عراق و بازگرداندن اين اشيا به موزه ملي عراق هم جزو وظايف ماست...
- آيا تا كنون اشيايي را به موزه بازگردانيده‌ايد؟
- بسياري از آنها را پس گرفته‌ايم.حدود دو هزار پارچه از آنها را بازپس گرفته‌ايم...
- در زمان خروج از مرز؟
- نه در شهر «كوت» در جنوب شرقي بغداد. مي‌خواستند اين اشيا را به ايران ببرند...
- براي بازگرداندن اشيايي كه در بازارهاي جهاني كشف شده چه اقداماتي كرده‌ايد؟
- اين درحوزه فعاليت ما نيست. سازمان «اورها» كه يك سازمان آمريكايي است مسئوليت اين قضيه را بر عهده دارد. اين سازمان به كارمندان پول مي‌‌دهد برق درست مي‌كند. مدرسه سازي مي‌كند. اين سازمان در بازسازي عراق خيلي فعال است...
- مواد مخدر هم در دستور كار شماست؟
- بله كساني را كه مواد مخدر به عربستان لبنان و تركيه قاچاق مي‌كردند را دستگير كرده‌ايم...
- راستي چرا «سعيد الصحاف» را دستگير نمي‌كنيد؟ او كه بارها اعلام آمادگي كرده تا نيروهاي آمريكايي دستگيرش كنند...
- او بارها اعلام كرده كه مي‌خواهد خودش را تسليم كند و در منزل خاله‌اش در خيابان فلسطين بغداد است اما ما تا به حال چند بار مراجعه كرديم كه نبود. او دروغ مي‌گويد. به خانه پسرش هم رفتيم تا شايد او را در آنجا دستگير كنيم اما آنجا هم نبود . هر زمان رفتيم نبود . دفعات بعد پسرش هم نبود و فرار كرد. من به پسرش خبر دادم كه بيايد و خودش را تسليم كند اما نيامد...
- آمريكايي‌ها چرا اصرار دارند كه چون نام «صحاف» در ليست 55 نفره نيست بنابراين دستگيرش نمي‌كنند...
- نامش در ليست دوم هست...
- اين ليست چند نفره است؟
- دويست نفره...
- اين دويست نفر هم بايد دستگير شوند؟
- بله بايد دستگير شوند اما ليست 55 نفره مهمتر است و در اولويت كاري قرار دارد اما همه بايد دستگير شوند...
- عدي كجاست؟
- فقط مي‌دانيم كه با صدام و قصي همراه نيست...
- همسران صدام دستگير شدند؟
- بله اينجا هستند. زنهاي همه مسئولين در بغداد هستند يا در «اوجه» در منزل اقوامشان به سر مي‌برند
- كسي به آنها تعرضي ندارد؟
- خير...
- زن ها و دختران صدام در «اوجه» هستند يا بغداد؟
- در «اوجه» هستند ...
- اگر سراغ آنها برويد شايد خبري از آنها داشته باشند...
- نه زشت است. تعرض به حريم خانواده آنهاست ما كار خودمان را به شيوه‌هاي ديگر انجام مي‌دهيم...
- راستي جريان مشاجره كنفرانس صبح چه بوده است؟
- آمريكايي‌ها از برخي افراد كه بعثي بودند براي شركت در كنفرانس دعوت كرده بودند و افراد ديگري كه در كنفرانس بودند اعتراض داشتند و مي‌گفتند ما قبول نمي‌كنيم بعثي‌ها بيايند. در عراق جديد نبايد بعثي وجود داشته باشد ...
- فكرمي‌كرديد بعد از اين همه مبارزه يك روز در ورزشگاه «نادي السعيد» نشسته باشي و راجع به آينده عراق فكر كنيد ؟
- اميد داشتم.در خواب ديده بودم كه روزي در بركناري صدام مشاركت خواهم داشت. روزي به حرم «امام رضا» مشرف شدم و از او خواستم در اين مسئله مرا ياري دهد. قبلا براي من آرزوي بزرگي بود كه روزي اين افراد را دستگير كنم و از آنها بازجويي كنم اما اكنون هيچ آرزويي بر دل ندارم...
- لحظه‌اي كه به بغداد آمديد باورتان مي‌شد...
- ميدانستم خدا بزرگ است و من يك روز به عراق برمي‌گردم. وقتي وارد بغداد شديم به بغل دستي‌ام گفتم براي من يك روياست كه وارد بغداد شده‌ام. ولي روز به روز باورم بيشترمي‌شود. آن لحظه وارد بغداد شدم باور نمي‌كردم. آنقدر خاك و دود و غبار و هواي آلوده بود كه نمي‌توانستيم جاده‌هاي بغداد را به راحتي پيدا كنيم ...

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/4316

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'بخش 39: عتيقه جات عراق در راه ايران' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016