سفرنامه هنگامه شهيدي در جنگ عراق
« دولت در انتظار »
WWW.HengamehShahidi.com
[email protected]
به هنگام بازگشت از كربلا فرصتي فراهم شده بود تا با هيام دخترخاله ابوزهرا بيشتر گفت و گو كنم. او كه در زمان صدام حسين در وزارت بازرگاني عراق حسابدار بوده اكنون به خانه داري مشغول است و مي گويد:
- مردم عراق در زمان صدام از فقر فرهنگي رنج مي بردند .اغنياء عراقي و كساني كه مغز متفكر عراق بودند و مي توانستند براي عراق سرمايه گذاري كنند و سرمايه اي باشند از ترس صدام به گوشه اي پناه برده بودند چون مي ترسيدند كه دولت اموال آنها را مصادره كند.من فقط مي توانم بگويم كه در اين سالها كشور عراق براي ما يك زندان بزرگ در خاورميانه بود.البته نه با دستبند بلكه با كنترل شديد و خوف با ر دولت اين وضعيت بدتر مي شد.در زمان صدام مغز ما زنداني بود و از لحاظ فكري و انساني هم درزندان به سر مي برديم. ما از كمترين حقوق مدني و بشري وفكري و سياسي محروم بوديم .صدام تخم نفاق را ميان مردم عراق پراكنده كرد و رشد داد و مجموعه حكومتش را بر اين روش پايه گذاري كرد. از سال 1970- 1980 صدام عده اي عراقي را به ايران راند كه اصليتشان ايراني بود و فرهنگ بالايي داشتند.بيشتر اين افراد تحصيل كرده و دانشگاهي بودند .خود من در سال 70 ميلادي به ايران رانده شدم و يكسالي را در نقده سر كردم.آن زمان ملا مصطفي بارزاني زنده بود و به حمايت از شاه ايران به عراق حمله كرد و آن زمان شمال عراق را گرفت .شاه ايران سليمانيه را به عراقي ها داد و خرمشهر را گرفت.در الجزاير صدام و طيف او با شاه كنار آمدند وشاه به صدام گفت كه ما ديگر با كردها كاري نداريم.صدام هم كه ديد حمايتي پشت كردها نيست به بارزاني حمله كرد و همه را بيرون ريخت . بارزاني هم كه ديد اوضاع مناسب كردها نيست با صدام مصالحه كرد...
- چطور شد كه به عراق بازگشتيد؟
- بين شاه و صدام حسين كه صلح شد به عراق بازگشتم...
- در اين سالها عراق چگونه بود؟
- صدام در مكانهاي حساس عده اي را انتخاب و تربيت كرد و آنها را مسئول ساخت تا مراقب روشنفكران عراقي باشند و آنها نتوانند پيشرفت كنند . او آن افراد را در مراكز اصلي قدرت چيد.به مرور وضع اقتصادي مردم را نابسامان كرد تا جايي كه مردم فقط به اين فكر باشند كه شكمشان را سير كنند . از آن سو براي تبليغات خودش و براي اينكه بگويد مسلمان است مساجد مي ساخت اما در مساجد را قفل مي كرد و كسي جرات اينكه در مسجد نماز بخواند را نداشت.مردم مي گفتند به جاي مسجد سازي براي ما خانه بساز، جاده آسفالت كن ، بيمارستان بساز...اين وضع ادامه داشت تا حالا كه مي بينيد. صدام به مردم زياد دروغ مي گفت .او در زمان آغاز جنگ به مردم مي گفت كه خودش پيروز اين جنگ است.در يك روز چهارشنبه قبل از اينكه نيروهاي ائتلاف وارد بغداد شوند او با محافظينش به منطقه اعظميه بغداد رفت و در يك چايخانه با مردم صحبت كرد. صدام به مردم مي گفت ما پيروز شده ايم . صبر كنيد آمريكايي ها از من خواهش كرده اند كه آتش بس كنيم .سپس به مسجد اعظم رفت و نماز خواند و در مسجد ابوحنيفه خوابيد. فرداي همان روز ساعت 4 صبح نيروهاي آمريكايي وارد اعظميه شدند.تا 12 ظهر مقاومت شد.آمريكايي ها اعظميه را گرفتند و بعد بغداد سقوط كرد و در اختيار آمريكايي ها درآمد. اينگونه بود كه داستان صدام در بغداد به پايان رسيد...
- در روزهاي جنگ اوضاع بغداد چگونه بود؟
- نيروهاي بعثي وارد خانه ها و مدارس شدند تا از آنجا پايگاههاي مقاومت تشكيل دهند.همين امر باعث شد تا نيروهاي آمريكايي به محله هاي غير نظامي هم حمله كنند و مردم بي گناه هم شهيد شوند...
- آيا اكنون هم نيروهاي بعثي در محلات غيرنظامي پراكنده اند؟
- بله...
- شما تا كنون آنها را ديده ايد؟
- بله همگي مسلح هستند اما با لباسهاي شخصي...
- فعال هم هستند؟
- تا حدودي.البته بيشتر حالت ترس دارند.صدام مي داند تا زماني كه دستگير نشده پيروز است.او هيچگاه نمي گويد كه شكست خورده ام.زماني خيال ما راحت مي شود كه او از بين برود يا دستگير شود...
- فكر مي كنيد كه چه چيزي از دوران صدام در خاطره ها مي ماند؟
- عدي و جناياتش در خاطره ها مي ماند.او چيزي شبيه به يك حيوان بود.نه غيرت داشت و نه عفت...
- قصي چطور؟
- او جلاد عراق بود.از نظر اخلاقي از عدي بهتر بود.عدي فساد اخلاقي زيادي داشت اما قصي ظالم بود.او در دانشگاه حقوق درس خوانده بود. مي گويند وقتي كه استادش نگذاشت او در جلسه امتحان حضور يابد ماشين استادش را له كرد.او هميشه در كلاسهاي درس محافظ به همراه داشت و هميشه هم در كلاسها حاضر نمي شد .در زمان تحصيل او در دانشگاه فقط او شاگرد اول رشته اي بود كه در آن درس مي خواند.يكي از كارهاي قصي اين بود كه حكم اعدام ها را خودش امضا مي كرد.مردم مي گويند وقتي مسجد ابوحنيفه را موشك زدند قصي زخمي شد...
- زنهاي صدام چگونه بودند؟
- ساجده زن اول صدام معلم بود آنگونه كه ما مي شنيديم زن بدي نبوده است.اما سميرا شاه بندر را كسي نمي شناسد...
- فكر مي كرديد كه بغداد به اين زودي سقوط كند؟
- من خودم شخصا معتقد بودم كه اين واقعه به زودي اتفاق خواهد افتاد چون مي دانستم دور و بري ها صدام به او ايمان ندارند كه صدام بتواند به آنها تكيه كند.البته ارتش عراق هم خيلي مسلح نبود..
- انتخابات رياست جمهوري صدام را به خاطر داريد؟
- من خودم از مردمي بودم كه راي ندادم.من نمي دانم اين راي صد در صدي چگونه از صندوق درآمد...
- صدام به شما هم تلفن زد؟
- به ما كه زنگ نزد. او بازيگر ثابت تلوزيون عراق بود.هميشه يك ساعت سرود براي صدام پخش مي شد و همه برنامه ها تمجيد از او بود...
هوا رو به تاريكي مي رفت و كم كم به منطقه اعظميه كه منزل هيام در آنجا قرار داشت نزديك مي شديم.به عنوان آخرين سوال از او پرسيدم چند درصد احتمال مي دهيد كه صدام داخل عراق باشد؟
- مي گويند شصت درصد اين احتمال وجود دارد كه او داخل عراق است. ما شنيده ايم كه در روز اول سقوط بغداد او در منطقه اعظميه قايقي را اجاره كرده بود و همراه با عبدحمود و نوكرش از دجله عبور كرده بود...