دوشنبه 10 فروردین 1383

بخش 57: كفنم را با دست خودم طواف دادم

سفرنامه هنگامه شهيدي در جنگ عراق
« دولت در انتظار »
WWW.HengamehShahidi.com
[email protected]


دو كفن زيبا را كه به آيات قرآني با آب زعفران مزين بود خريدم و دوباره به سوي بارگاه امام حسين(ع) حركت كرديم. پس از متبرك كردن كفنها اين بار بغضم تركيد ولي هر چه كردم نتوانستم حاجتي براي خود بخواهم. در تمام آن لحظات عزيزاني روبرويم نمايان مي شدند كه به من التماس دعا داشتند. پس از آن به سمت حرم حضرت ابولفضل (ع) كه در دويست متري حرم امام حسين (ع‌) واقع بود به راه افتاديم. بارگاه مقدس ابوالفضل العباس (ع) برعكس بارگاه امام حسين از شكوه و عظمت خاصي برخوردار بود. كفن به دست وارد بارگاه شدم و طواف كردم و با خودم فكر مي كردم اين روزها تنها روزهايي است كه ميشود عتبات عاليات را اينگونه راحت و با فراغ بال زيارت كرد. از چند ماه آينده سيل مشتاق زائران سراسر دنيا اين موهبت را نصيب هر كسي نخواهد كرد. ساعت چهار بعد از ظهر بود كه به سمت نجف حركت كرديم . افسوس وار گفتم چه مي شد اگر حرم امام حسين( ع‌) در كشور ما بود؟ عماد گفت آنوقت شما هم امام كش مي شديد. امام رضا (ع) ‌از دست اين كفار فرار كرد و به ايران آمد با امكانات محدود آن روزگار باز هم دنبال او آمدند و او را كشتند. راننده كه دوكفن در دست من مي ديد با تعجب از من پرسيد مگر در ايران كفن پيدا نمي شود. خنديدم و گفتم ما ايراني ها سعي مي كنيم براي زمان مرگمان كفنهايمان را از كربلا و برد يماني مان را از مكه تهيه كنيم و حتي الامكان خودمان با دستهاي خودمان آنها را به اماكن مقدس متبرك كنيم. حركت كه كرديم از دور مردم چند تابوت را بر روي سر دست لااله الا الله گويان به سمت حرم مي بردند. راننده گفت دو شب پيش مابين نجف و كربلا يك گور دسته جمعي ديگر پيدا شده است و بالاي هزار نفر درون آن بوده است اين اجساد آنهاست كه براي طواف به سمت حرم مي برند...

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

چند كيلومتر جلوتر از كربلا «خان ربع » كه مركز اسلامي حدود 1200 سال پيش بوده است ديده ميشد...
كم كم به نجف رسيديم. در شهر پوسترها و پلاكاردهاي استقبال از آيت الله حكيم ديده مي شد.قرار بود حكيم فردا وارد نجف شود. او اكنون در ديوانيه به سر مي برد. برخي ورود او را به نجف به ورود امام از پاريس به تهران تشبيه مي كردند كه از نظر من به هيچ وجه قابل قياس نبود. ساعت 5 بعد از ظهر بود و در ترافيك شديد مراسم تشييع جنازه شهداي انتفاضه 1991 برگزار مي شد. بچه هاي گدا جلوي ماشينها مي پريدند و گدايي مي كردند. راننده مي گفت اين هم از دستاوردهاي دوران صدام حسين است بچه هاي كويت دلار در جيبشان است و در دنيا براي خودشان پشتك وارو مي زنند اما بچه هاي عراقي با اين همه ثروت به دنبال اين و آن گدايي مي كنند. ماشين را پارك كرديم و پشت سر جمعيت تشييع كننده به سمت درب بارگاه مقدس اميرالمومنين (ع) به راه افتاديم. پنج تابوت بر روي دستها مي رفت و صداي شيون و فرياد در ميان طنين الله اكبر كه بر لبان تشييع كنندگان جاري بود گم بود. آنها از همان شهداي انتفاضه 1991 كه دو شب پيش درحوالي نجف از درون گورهاي جمعي بيرون كشيده شوند و صدام دستور تير باران دسته جمعي آنها را صادر كرده بود.مردم با پاي برهنه در بارگاه امير المومنين به ديدار معشوق مي شتافتند . يكي از تشييع كنندگان مي گفت حيواني اگر حيواني را مي درد براي مدتي شكم خود را سير ميكند و از دريدن باز مي ايستد اما حتي گناه است كه نام حيوان بر صدام گذاشته شود كه او روي جنايتكاراني مانند چنگيز مغول و هيتلر را سفيد كرده است . اوپيشتاز و پرچم دار تمامي مجرمان در جهان است. اما اكبر مجرم عالمه اكنون خود را مخفي كرده است...
همراه جمعيت تشييع كننده وارد صحن مطهر شديم و تابوتها در كنار هم روي زمين قرار گرفتند و جمعيت پشت آنها نماز به پا كرد. دقايقي بعد سه تابوت ديگر بر روي دستان جمعيت وارد شد و در كنار ديگر تابوتها قرار گرفت يكي از مردان مي گفت برادرش در ميان كشته شدگان انتفاضه 1991 بوده است و مي گفت دوسال است مطمئن بوديم كه او مرده است اما نمي توانستيم جاي آنها را پيدا كنيم. شهدا را دور ضريح طواف مي دادند و مردم هم در گوشه اي ايستاده و اشك مي ريختند. پس از زيارت به سمت ماشين حركت كرديم. ساعت شش بعد از ظهر بود و بايد سريعتر به بغداد برمي گشتيم...

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/6020

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'بخش 57: كفنم را با دست خودم طواف دادم' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016