سفرنامه هنگامه شهيدي در جنگ عراق
« دولت در انتظار »
WWW.HengamehShahidi.com
[email protected]
از ثائر پرسيدم راجع به ژنرال ماهر عبد الرشيد هم چيزي مي دانيد؟
او خنديد و گفت چه كسي است كه از او چيزي نداند. ژنرال ماهر عبدالرشيد در سال 1942 در تكريت به دنيا آمد و پس از پايان دوره تحصيلاتش به دانشكده افسري راه پيدا كرد. او مسئول شعبه پنجم اداره اطلاعات ارتش بود و بعد افسر ستاد سازمان امنيت عراق شد. ماهر عبدالرشيد پس از يك افتضاح جنسي در دفتر كارش با يكي از خوانندگان زن عراقي به فرماندهي تيپ 12 زرهي ابن وليد رسيد و پس از آن فرماندهي لشكر 56 مكانيزه را به عهده گرفت....
- و بعد هم يكي از مشهورترين افسران بلندپايه ارتش عراق در جنگ ميان ايران و عراق شد...
- بله قصي پسر كوچك صدام حسين داماد او بود و خويشاوندي اش با صدام پله هاي ترقي ارتش عراق را جلوي پاي او گذاشت...
- تا آنجا كه يادم مي آيد شهرت اين ژنرال پس از سقوط فاو بود.گويا او مي خواست فاو را به عنوان هديه ازدواج دخترش با قصي به صدام تقديم كند...
- درست است. او فرمانده لشكر پنجم عراق بود.درهم كوبيده شدن گارد رياست جمهوري در نخلستانهاي فاو عراقي ها را در بهت و سوگواري هاي گسترده فرو برد و صدام در چنين شرايطي ازدواج پسرش با دختر ماهر عبدالرشيد را اعلام كرد و در حالي كه توپها و تانكها لحظه اي در فاو از غرش نمي افتاد تمام امكانات عراق براي برپايي مراسم ازدواج پسر صدام بسيج بود.كارتهاي دعوت عروسي كه زيبا و نادر بود ميان سران و رجال حزب بعث توزيع مي شد و آنان را به اين عروسي دعوت كردند.ساجده خيراله زن اول صدام با شادماني ازدواج پسرش قصي را با دختر ماهر عبدالرشيد جشن مي گرفت و كيك ها و شيريني هاي اين مراسم با يك پرواز ويژه از فرانسه به بغداد آورده شد...
- و در همان روزها هم مردم عراق تابوت جوانانشان را روي شانه ها به سوي گورستان مي بردند...
- بله...
- از ديگر ويژگي هاي اين ژنرال چه بود؟
- او جسارت خاصي در انتقاد از شخصيتهاي معروف نظامي و سياسي داشت و حتي گاهي آنها را به باد فحش و ناسزا مي گرفت.او به عبدالجبار شنشل رئيس ستاد مشترك ارتش عراق شكم گنده مي گفت و به عدنان خيرالله وزير دفاع حزب بعث لقب دماغ بريده داده بود و هيچگاه آنان را لايق سيستم نميدانست. او در شلمچه به يك ستوانيار دستور داد و تاكيد كرد كه سنگري براي جان پناه او آماده شود اما به خاطر آماده نشدن آن سنگر با سلاح كمري خود جنازه آن ستوانيار نگون بخت را درون آن سنگر ناتمام انداخت.ماهر عبدالرشيد ارج و قرب خاصي براي تكريتي ها قائل بود.او يك زماني در مورد طايفه دوري ها گفته بود حالا اين طايفه براي ما آدم شده اند و يادشان رفته است كه الاغهايشان را در شهر ما تكريت
مي راندند و صداي زنگوله الاغهايشان ما را اذيت مي كرد....