سه شنبه 17 آبان 1384

شورش فرانسه را باید محکوم کرد، شهاب اميد

این شورش طبقاتی نیست، صنفی است

هنگامی که لوپن در کشاکش جدال انتخاباتی خود با ژاک شیراک از خطر وحشت بزرگ قریب الوقوع سخن راند هیچکس سخن او را جدی نگرفت ، لوپن می گفت : روزی می رسد که مهاجرین مسلمان عرب و سیاه پوست بر آمده از مغرب و خاورمیانه ی طاعون زده و آفریقای رمیده در نکبت در بندر مارسی سنگر می گیرند و پاپیونی های فرانسه را به دریا می ریزند ، در آن روزهای پر تب و تاب انتخاب اصلح معتدل در مخیله ی هیچ فرانسوی نمی گنجید که وحشت بزرگ در کمین حومه های تاریک سفله نشینان فرانسه است . البته تخمین پیشاپیش این وحشت سترگ به هیچ عنوان عجیب و دور از ذهن نبود .

جمعیت 1 میلیونی اعراب مسلمان فرانسه در عرض 10 سال با زاد و ولد تصاعدی آنان به5 میلیون تن در سال 2005 رسیده بود ، سیاه پوستان مسلمان نیز با جمعیت یک میلیونی خود حومه های اطراف را در پوشش ملیت خود قرار داده بودند . در حومه های سکونت آنان تعداد مساجد و ارگانهای فناتیک از تعداد کلیساهای محلی فزونی گرفته بود . آنها هرگز با فرانسویان اصیل نمی آمیختند زیرا ترسشان این بود که نکند در صورت هجوم فرهنگ غربی تن به یک استحاله تدریجی بسپارند . بدین جهت آنان فرزندانشان را با ترس عمیقی از مظاهر مدرنیسم خانه نشین می کردند و یا آنان را در مدارس مکتبی خاص و درون سیستمی پرورش می دادند تا تحت یوغ تعالیم یک جانبه ی اسلام بنیادگرا پرورش یابند . حتی پاره ای از اعراب از ملبس کردن خود و فرزندانشان به جامه ی غربی پرهیز می کردند و همچنان بسان خانه ی پدری خویش با دشداشه و نعلین عرب در جامعه فرانسه به فعالیت روزمره می پرداختند .

سیاه پوستهای حومه نیز از درد فقارت طبقاتی تن به گنگ سازی سپرده بودند ، و هر از چند گاه در یک کارزار جنایی با پلیس فرانسه درگیر می شدند .

شورش حومه (کلیشی سوبوا ) در چنین شرایطی نضج گرفت و با سرعت تصاعدی جامعه ی فرانسه را درگیر یک فاجعه ی دو پهلو کرد ، یک شق فاجعه البته خشونت افسارگسیخته و مزمن پاپتی های قشر سفلی بود ، اما شق دیگر ، خطرش بسی عظیم تر و استراتژیک تر بود . طیف نیمه محافظه کار شیراک مجبور شد افسار را به صورت موقت به ارتش و پلیس فرانسه بسپارد و از منظر ایدئولوژیک و افکار عمومی خود را به راسیتهای لوپنی نزدیک نماید .

خطر دوم البته خود مولود فاجعه اول است ، اما تاثیرات مهیب و تدریجی آن بر جامعه فرانسه بسیار قابل تامل تر از غائله ی کلیشی سوبوا است . پیش از آنکه به ذکر برخی از این گمانه زنی ها در مورد عواقب این شورش مزمن بپردازم لازم می دانم نکاتی را در مورد محتوای جنبش حاظر و علل ناکامی محتوم آن به عرض برسانم . این بحث البته از آنجا ضرورت می یابد که نگارنده در چند روز اخیر با موجی از حمایتهای تلویحی و عریان برخی از ارگانهای عدالتخواه و سوسیالیست در مورد این جنبش مواجه بوده است ، حتی در یک مورد(سایت آشوب) این شورش از منظر تاکتیکی با شورش می 68 مقایسه شده است .

ابتدا بهتر است از منظر علت و معلولی و از قول آنانی که این شورش را نتیجه محتوم استثمار تاریخی و سیستماتیک دول اروپایی بر ضد کشورهای فقیر خاورمیانه و مغرب می دانند بحث را به پیش ببریم . آنان می گویند این شورش حاصل قطعی عملکرد 70 ساله ی اخیر فرانسه و تلاش زعمای آنان جهت پیاده کردن فناتیسم افسارگسیخته ی اسلامی جهت مقابله با جریان ترقی خواه و عدالت محور شرق بوده است ، البته این فاکت به خودی خود قابل تامل است و رنگ حقیقت تاریخی آن بسیار جدی است . دولت فرانسه یکی از چهارپایه های مبدع کمربند سبز اسلامی بود ، درست در همان برحه که ایالات متحده می کوشید با حقنه کردن بتهای معنوی و عرفانی به خاور میانه ، معادله قدرت جنگ سرد را به نفع خود و کشورهای اقمار قدرت امپریالیستی تغییر دهد . دولت فرانسه همچنین در بازی بهره کشی رایگان و برده پروری پس از جنگ جهانی دوم بعد از آلمان در مقام دوم قرار داشت ، بسیاری از این مغربی های امروزین فرزندان همان بردگان بی جیره و مواجب دیروزند ، دولت فرانسه پس از جنگ دوم جهانی به شدت نیازمند کارگرانی بود که به منظور سازندگی ویرانه های نازیسم با کمترین هزینه تن به کارهای جان فرسا بسپرند ، کارهایی که معمولا خود جوانان فرانسوی از یوغ انجامش جان به در می بردند اما سیاه پوستان مغربی به شدت نیازمند همان چندرغازی بودند که در ازای بازو ترکاندن آنان و فرزندانشان به دست می آمد .

تمامی این تحلیلها واجد یک حقیقت نسبی است ، اما مساله اینجاست که حامیان این شورش داستان را در همینجا مختومه اعلام می کنند و اصلا به روی خود نمی آورند که در همین فرانسه نزدیک به 5000 ارگان سوشیال موجود است ، قوانین کار سالهاست که تحت فشار اتحادیه های سوسیالیستی روندی معقول به خود گرفته است و رنگ مزایا در آن تغییر بسیار محسوسی کرده است ، دیگر آنکه این مغربی ها دیگر فعله ی بی هویت جامعه نیستند ، حداقل فرزندان جوانسالشان می توانند در اختلاطی آشکار با فرهنگ فرانسوی خود را از مزایای شهروندی بهره مند کنند . هیچ منتقد آگاهی نمی تواند نشانه های این اصلاحات تدریجی را که به قیمت سالها تلاش سیستماتیک عناصر عدالتخواه و سوسیالیست جامعه فرانسه است زیر سوال ببرد زیرا که در مدنیت پلورال فرانسه ،گوهر اصلاحات مانند ایران تنها رنگ باسمه ای دولتی ندارد بلکه از دل جامعه اومانیستی و آگاه آنان سرچشمه می گیرد و تا سطوح حکومتی منفعت نگرگسترش می یابد . اما سوال اینجاست ، اگر مدنیت فرانسوی بدین میزان تغییر صعودی یافته است پس چرا این پاپتی های خشمگین قصد رگبار بستن به این تحولات را دارند . اینجا همان نقطه ای است که حامیان شورش اخیر دست به حذف و برش آن می برند .

حقیقت اینجاست که ، مغربی های مسلمان فاقد تئوری کارساز و آگاهانه انقلابی اند. آنان واماندهای اسیر گنگهای فناتیسمند . اگر به خیابان می ریزند و 1500 دستگاه خودروی عمومی را به آتش می کشند نه برای آن است که پیام عدالتخواهانه خود را به گوش حضرات نژاد پرست دولتی برسانند بلکه برای آن است که عطش بایکوت شدن صنف خود را فرو بنشانند . دولت فرانسه ، همصدا با افکار عمومی سالها بود که آنان را به اتاق خلوت فرستاده بود . البته نه با دشنه و زور طبقاتی بلکه با صدور قوانین عرفی ، آنان مجبور بودند برای رفتن به مدارس و دانشکده های فرانسوی حجاب بردارند و دشداشه بکنند ، آنان مجبور بودند در مجامع عمومی از یهود ستیزی عریان بپرهیزند .

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

در یک کلام آنان را مجبور کرده بودند فرانسوی باشند و مدنیت غربی را با جان و دل بپزیرند . فناتیکها با سامان دادن این غائله تمامی چشمها را به سوی خود جلب کردند و جام زهر را به کام مدنیت آرام اروپایی چشاندند .

حال پرسش نهایی اینجاست ، موضع ما در مقام یک سویالیست و چپ آگاه در مورد این کارزار عیان چه می تواند باشد . جواب نگارنده این است : این مساله تنها یک مضمون صنفی دارد ، اسلام سیاسی دارد پوست می ترکاند تا خود را و فرهنگ خود را به مدرنیته غربی تزریق کند ، این کارزار هر چند در شاکله ی ستیزه جوی خویش با مواضع آرمانی ما همسان است اما اصلا نمی تواند سوژه ما باشد . اینان مولود سیاستهای لاقید سرمایه اند و همان قدر کثیفند که کالبد پدرشان سرمایه کثیف است . به نظر نگارنده سوسیالیستهای آگاه باید این غائله ی ارتجاعی را به شدت و در تمامیت آن محکوم کنند . زیرا محور جدال ما بر سر نفی مدنیت نیست بلکه بر محور سیاستهای سرمایه سالارانه ارتجاع است .

این شورش همانقدر که در تاکتیک مشمئز کننده اش رقت آور است (چون با از بین بردن منافع عمومی ملت متمدن فرانسه گره خورده است ) بیشتر از آن در عواقب استراتژیک خود جاده را برای روی کار آمدن لوپنیستها و فاشیتهای رمیده از قدرت صاف می کند . نشانه های عریانش را در امروز نیز می توان دید ، پای ارتش به میان آمده است ، در منطقه ی (کلیشی سوبوا ) و چند شهر حومه پاریس حکومت نظامی اعلام شده است . برخی از نهادهای راسیست در حال فشار آوردن به دولت مرکزی اند برای ارائه یک لایحه جهت محدود کردن ورود مهاجرین مسلمان به فرانسه ... و با تاملی بر تمامیت این غائله می توانیم نشانه های این ذهر مهلک را برای آینده ی مدنیت اروپایی گمانه زنی کنیم .

به هر سان این شورش مزمن و کور محتوم به شکستی مفتضحانه است و به یقیین سکوت مردابی بعد از آن بر گردن کسانی است که ناسنجیده و نا بردبار هر شورشی را به کام خود گرفتند و بدون در نظر گرفتن عواقب این جنجال بی محور آن را خوش یمن و زیبا تصویر کردند .

شهاب امید . 8 نوامبر 2005 . 17 آبان1384 خورشیدی

دنبالک: http://mag.gooya.ws/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/27239

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'شورش فرانسه را باید محکوم کرد، شهاب اميد' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016