با گذشت یک ماه از ناآرامی ها در حومه های پاریس که به دیگر شهرهای فرانسه نیز سرایت کرد، بحث و گفتگو پیرامون علل این نا آرامی ها و راه حل های مختلف برای جلوگیری از تکرار چنین آشوب هایی در مطبوعات دنیا بخصوص اروپایی همچنان ادامه دارد. در رساناهای فارسی زبان نیز این ناآرامی ها بازتاب گسترده ای داشت. بررسی تحلیل های ارائه شده نشان می دهد که چپ ها چه در داخل و چه در خارج از فرانسه همصدا دولت فرانسه را مسئول آشوب های اخیر می دانند. این گفتمان که عامل اصلی این نا آرامی ها به حاشیه رانده شدگی و محرومیت های اقتصادی و اجتماعی است نمی تواند و نباید بهانه ای برای ندیدن سهم عوامل فرهنگی در این میان باشد.
شورش در حومه شهرهای فرانسه پرده از بحرانی نه چندان پنهان برداشت که سال هاست در حومه های شهرهای بزرگ اروپایی در حال رشد است. بحرانی که در نهایت به نقل مکان اروپایی الاصل ها و یا مهاجرانی که توان مالی دارند از این حومه ها و نهایتا بوجود آمدن قطب های مهاجرنشین و اروپایی نشین در اطراف شهرهای بزرگ می شود.
روند فرار از این مناطق از آنجا شروع می شود که با افزایش تعداد مهاجران در یک منطقه به تدریج میزان بی نظمی، خلافکاری و جرم و جنایت در آن منطقه افزایش می یابد. خانواده های اروپایی بتریج منطقه را ترک می کنند و این خود روند "گتو" شدن این حومه ها را تسریع می کند. در مرحله بعد خانواده های مهاجری که توان مالی دارند نیز، بخصوص با در نظر گرفتن آینده فرزندانشان، این مناطق را ترک می گویند و در مناطق امن تر و اروپایی نشین ساکن می شوند.
در پایان آن حومه ها می مانند و معضلاتشان و خانواده هایی که به علت عدم توانایی مالی مجبور به ماندن در آن مناطق هستند. در بعضی از این حومه ها بیش از 90 درصد شاگردان کودکستان ها و مدارس از خانواده های مهاجر هستند. بخاطر نبودن بچه های هم سن و سال اروپایی الاصل در آموزشگاههای این مناطق، فرزندان خانواده های مهاجر زبان کشور میزبان را بطور کامل نمی آموزند و آن را نادرست و با لهجه ای مخصوص صحبت می کنند که در خطوط مترو و اتوبوس این مناطق براحتی می شود آن را شنید. بخاطر آمار بسیار بالای بیکاری مناطق مذکور تماس ساکنان آن با مردم و فرهنگ کشور میزبان بتریج کاهش می یابد. از این گذشته بسیاری از شاغلین این منطقه ها دارای مشاغل آزاد هستند که معمولا تماس کمتری با فرهنگ کشور میزبان را در بر دارد. در بالکن های آپارتمان های این مناطق اغلب پارابلی نصب شده است که به خانواده های مهاجر امکان می دهد به راحتی برنامه های متنوع تلویزیونی به زبان مادری خود را بطور 24 ساعته تماشا کنند و رنج یادگیری زبانی بیگانه را چنان که باید به خود و فرزندانشان تحمیل نکنند. گویی طنز تاریخ است که اگر افزایش ارتباطات بخاطر گسترش شبکه اینترنت، ارزان شدن هزینه مکالمات تلفنی و گسترش شبکه های ماهواره ای تلویزیونی در سطح جهانی به نزدیکی فرهنگ ها کمک کرده است در مورد بخشی بزرگی از مهاجران، گسترش این شبکه های ارتباطی به در دنیای خود زندگی کردن، تماس بیشتر با کشور مبدا، نیاموختن زبان و دوری از فرهنگ کشور میزبان منجر شده است. با خالی شدن مناطق مهاجر نشین از اهالی کشور میزبان بتریج تنها کسانی که مهاجر نیستند و به این حومه ها رفت و آمد می کنند پلیس، ماموران آتش نشانی و خدمه آمبولانس ها، صاحبان و کارکنان فروشگاههای بزرگ و یا معلمان مدارس هستند که البته خود در این مناطق زندگی نمی کنند.
ژاک شیراک رئیس جمهور فرانسه در سخنرانی تلویزیونی خود برای آرام کردن جوانان شورشی در حومه های شهرهای فرانسه گفت که آنها صرف نظر از اینکه از چه کشور و فرهنگی می آیند "دختران و پسران جمهوری هستند". "نیکولا سرکوزی" وزیر کشور فرانسه و رقیب سیاسی ژاک شیراک در سخنرانی خود در جواب به سخنان زیبای رئیس جمهور بطور غیرمستقیم گفت که قوانین جمهوری در این مناطق پیاده نمی شود، پلیس از ترس باندهای جنایتکار به این مناطق وارد نمی شود و قانون باندهای تبهکار و قاچاقچیان مواد مخدر حاکم بر این حومه هاست.
درست در همان روزهایی که حومه های پاریس و دیگر شهرهای فرانسه در آتش می سوخت، خانم "نالین پک گول" Nalin Pekgul
رئیس اتحادیه زنان حزب سوسیال دمکرات سوئد که کرد تبار و از شخصیت های سرشناس این حزب است و دوره ای نیز نماینده حزب سوسیال دمکرات در مجلس سوئد بوده است اعلام کرد به علت افزایش خشونت و نا امنی در منطقه مهاجرنشین "تنستا" در شمال غرب استکهلم همراه با خانواده خود از این منطقه نقل مکان می کند. خبر به سرعت در سطح کشور سوئد به بحث روز تبدیل شد، در مطبوعات همه جا صحبت از این بود که " حتی طاقت نالین پک گول نیز تمام شده و تحمل ماندن در حومه های مسئله دار را ندارد". حزب سوسیال دمکرات سوئد، کمتر از یک سال مانده به انتخابات پارلمانی این کشور، بلافاصله از طریق دیگر چهره های خود از جمله وزیر امور هم پیوستگی سوئد تلاش کرد که از بعد تبلیغاتی خبر بکاهد و اعلام کند که حومه های استکهلم به آن بدی که توصیف می شود نیست. هر چند به واقع نیز اوضاع حومه های مهاجرنشین استکهلم به وخامت حومه های پاریس نیست، اما روندی نگران کننده در حومه های مهاجرنشین شهرهای بزرگ سوئد در جریان است. خانم نالین پک گول در مصاحبه ای رادیویی که به خاطر خبر نقل مکانش با وی انجام شد اضافه کرد که بعد 25 سال زندگی در حومه مهاجرنشین "تنستا "، بخاطر افزایش خشونت در این منطقه و امنیت فرزندان خویش از آنجا نقل مکان می کند و هشدار داد که اگر تصمیماتی جدی برای بهبود اوضاع این مناطق و از جمله ایجاد اشتغال برای جوانان ساکن این حومه ها گرفته نشود، 10 تا 15 سال دیگر ما شاهد حوادثی خونبار از نوع آنچه در حومه های پاریس اتفاق افتاد خواهیم بود. وی ضمنا برخورد دیگر شخصیت های حزب سو سیال دمکرات سوئد در مورد وخیم نبودن اوضاع حومه های استکهلم را برخوردی سیاسی دانست از سوی کسانی که خود هرگز در این مناطق زندگی نکرده اند. وی در صحبت های خود به بعد فرهنگی در افزایش شکاف بین جامعه مهاجران و جامعه میزبان که منجر به نقل مکان کردن خانواده های جامعه میزبان از مناطق مهاجرنشین می شود نیز اشاره کرد.
اما چپ ها چه در داخل و چه در خارج از فرانسه مسئله آشوب های فرانسه را اقتصادی می دانند، دولت این کشور را مسئول ناآرامی ها می دانند و در نهایت اتخاذ سیاست هایی از سوی دولت برای کاهش بیکاری جوانان مهاجر و یا فرانسوی خارجی تبار و افزایش کمک های رفاهی را راه حل جلوگیری از اینگونه آشوب ها در حاشیه شهرهای بزرگ می دانند. در اینکه بعد اقتصادی و معضلات اجتماعی ناشی از آن عامل اصلی این نا آرامی هاست شکی نیست، اما آیا نپرداختن به بعد فرهنگی مسئله فرار از مسئولیت و راحت طلبی سیاسی چپ ها نیست؟ این آسان نگری گویای آن نیست که آنها می پندارند دولت می تواند به تنهایی همه مشکلات اقتصادی را حل کند؟ آیا حزب کمونیست فرانسه و اصولا چپ ها در کنار انتقاد از سیاست های اقتصادی و اجتماعی دولت این کشور در مورد مهاجران نمی بایست مسئولیت شهروندی مهاجران را نیز به آنان گوشزد کنند؟ حتی از زاویه سازماندهی مبارزه حاشیه نشینان برای احقاق حقوق اجتماعی خویش هم که باشد نباید آتش زدن اتومبیل ها، مدارس و کودکستان ها را با صدای بلند شیوه هایی ناپسند خواند که برشکاف بین مهاجران و مردم فرانسه خواهد افزود و به رشد نژادپرستی کمک خواهد کرد؟ آیا وظیفه روشنفکران مذهبی و یا نواندیشان دینی اسلامی نیست که حداقل از زاویه حفظ اعتبار و احترام اسلام در میان اروپائیان، که ظاهرا دغدغه آنان است، به بررسی و نقد آن رگه هایی از باورهای اسلامی بپردازند که بستری برای دامن زدن به اینگونه خشونت هاست؟
نباید به مهاجر و یا فرانسوی عرب تبار، هر چند فقیر و بیکار، خاطرنشان شد که همانطور که وی در کشور محل اقامتش و یا در کشور جدیدش دارای حق و حقوقی است، دارای وظایفی نیز هست؟ نباید به او تذکر داد که فقر و حاشیه نشینی اش او را مجاز نمی دارد که به اتوبوس عمومی پر از مسافر کوکتل ملوتف پرتاب کند و یا ماشین های مردم که چه بسا وسیله کسب و کار آنها نیز هست را به آتش بکشد؟ البته که انتقاد از سیاست های کابینه ای دست راستی حق سنتی چپ ها بوده و هست ولی آیا نباید به جوانان مهاجر یا فرانسوی خارجی تبار گفت که از وزیر کشور، هرچند اگر برای حفظ ظاهر بعد از کشته شدن دو نوجوان برای دلجویی و صحبت با اهالی محل به میان آنان آمده باشد، با پرتاب سنگ استقبال نمی کنند و یا اینکه فحش و تف راه بدرقه وی نیست؟
آیا احزاب و سازمان های چپ و دیگر سازمان ها و انجمن هایی که دفاع از حقوق حاشیه نشینان و مهاجران را وظیفه خود می دانند نمی بایست خطاب به مهاجرانی که در کشوری جدید اجازه اقامت دریافت و یا ملیت تازه ای را کسب کرده اند، سهم آنان را نیز در بوجود آمدن شرایطی که باعث می شود اروپایی الاصل ها از مناطق مهاجر نشین فرار کنند را مورد گفتگو قرار دهند. آیا بحث عقب ماندگی های فرهنگی در میان مهاجران را همیشه باید با برخورد سیاسی مسکوت گذاشت؟