چهارشنبه 7 تیر 1385

علائم اميدبخش در گوشه و کنار آمريکای لاتين، مصاحبه برنی دواير با نوام چامسکی، برگردان: الميرا مرادی

نوآم چامسکی
چيزی که در شرف وقوع است، کاملا در تاريخ اين نيمکره، نوظهور است. از زمان استيلای اسپانيايی ها بر کشورهای آمريکای لاتين ، اين کشور ها از يکديگر بسيار دور افتاده بودند و مدار دلبستگی شان قدرت های امپرياليستی بود و رو به کعبه ی آنان داشتند...حالا برای اولين بار، اين مردم تصميم گرفته اند که منسجم و يکپارچه شوند و آن هم با روش هايی کاملا متفاوت

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

elmiramoradi@gmail.com

اين مصاحبه در تاريخ هشتم فوريه ۲۰۰۶ در انستيتوی تکنولوژی ماساچوست در کمبريج Massachusetts Institute of Technology بوسيله برنی دواير با نوام چامسکی صورت گرفته است. در اين روز به دعوت « کميته دفاع از ۵ کوبايی » فيلم مستند" Mission Against Terror " که مربوط به همين ۵ کوبايی و برعليه تروريسم بود، به نمايش درآمد. ۵ کوبايی سالهاست بيگناه بعنوان زندانی سياسی توسط دولت آمريکا دستگير شده اند- تنها به اين دليل که طرح يک گروه تروريستی ضد انقلابی کوبايی در ميامی را که می خواستند عملياتی را بر عليه کشور کوبا انجام دهند را به پليس آمريکا گزارش داده بودند. پليس آمريکا به جای آنکه مجرمين را دستگير کند، ۵ کوبايی فوق الذکر را به اسم جاسوسی برای کوبا دستگير نمود و به حبس های طولانی مدت محکوم کرد. سال گذشته دادگاهی در ايالت فلوريدا رای به کمبود مدرک و نقص دادرسی داد و به اين دليل حکم داد که دوباره اين افراد تجديد دادرسی شوند. اين دادگاه در حکمش آورده بود که اين افراد می بايستی در ايالتی ديگر بغير از فلوريدا(مرکز ضد انقلابيون کوبايی) محاکمه مجدد شوند. اما فشار مافيای ضد انقلابی کوبايی، تا الان مانع از اجرای حکم دادگاه شده است.

برنی دوآير: هم اينک داشتم به ترانه بسيار زيبای ايرلندی ، به اسم « بيداری غرب» که در يادآوری از خاطره قيام « فنی ين»(۱) در سال ۱۷۹۸ بوسيله تامس ديويس نوشته شده بود، فکر می کردم. اين ترانه درباره غرب ايرلند است که به مدت چندين قرن، تحت سلطه انگليس ها بود و اينکه چگونه از خواب بيدار و در مقابل استعمارگران قيام کرد. آيا ما هم اکنون می توانيم به اين اميد داشته باشيم که «جنوب» (۲)هم از خواب بيدار شود؟

نوام چامسکی: چيزی که در شرف وقوع است، کاملا در تاريخ اين نيمکره، نوظهور است. از زمان استيلای اسپانيايی ها بر کشورهای آمريکای لاتين ، اين کشور ها از يکديگر بسيار دور افتاده بودند و مدار دلبستگی شان قدرت های امپرياليستی بود و رو به کعبه ی آنان داشتند. در آنجا شکاف بسيار عميقی مابين قشری کوچک از نخبگان ثروتمند و و بخش عظيمی از توده های رنج کشيده و محروم وجود دارد. اين نخبگان ثروتمند، سرمايه های خود را به کشورهای اروپايی که با آنها رابطه نزديک و تنگاتنگی داشتند، می فرستند، به اروپا سفر می کردند، خانه هايی را در اين کشورها داشتند، بچه هايشان را برای تحصيل به اين کشورها می فرستادند، منظورم اينست که کعبه ی آمال شان اين کشورها بود، حتی سيستم حمل ونقل آنان برای صدور منابع شان رو به سوی همين کشورها داشت.

حالا برای اولين بار، اين مردم تصميم گرفته اند که منسجم و يکپارچه شوند و آنهم با روش هايی کاملا متفاوت.

ونزوئلا و کوبا يک مورد هستند. اتحاديه تجاری مرکوزور ( اتحاديه تجاری مابين کشورهای آمريکای لاتين که اکنون بسياری از اين کشورها را در بر می گيرد) که گرچه تا الان خيلی عملکرد نداشته است، مورد ديگر است. البته اخيرا ونزوئلا به مرکوروز پيوست که قدم بزرگی در اين راه می باشد و اين عمل از جانب روسای جمهور آرژانتين و برزيل سخت مورد استقبال قرار گرفت.

برای اولين بار جمعيت سرخپوست و بومی اين کشورها در عرصه سياسی کاملا فعال شده اند. اخيرا هم که آنها انتخاباتی را در بوليوی برنده شدند، که اين واقعا فوق العاده و چشمگير بود. جمعيت بزرگی از سرخپوستان در اکوادور و حتی پرو بخش وسيعی از جمعيت اين کشورها را تشکيل می دهد، که برخی از آنان خواهان بوجود آمدن يک «ملت واحد سرخپوست» می باشند. آنها می خواهند ذخاير خويش را در يد قدرت خود بگيرند. در حاليکه بسياری هستند که نمی خواهند منابع آنها رشد و گسترش پيدا نمايد.

برخی به اين نکته خاص توجه ندارند که فرهنگ و روش زندگی آنها نابود شده است، تا بلکه يک عده مردم بتوانند در نيويورک و راه بندان های آن بسر برند.

علاوه بر اين، اين مردم شروع کرده اند که صندوق بين المللی پول ( IMF) را هم از کشورشان بيرون کنند.

در گذشته آمريکا می توانست بوسيله خشونت، حمايت از کودتای نظامی، خرابکاری ، اشغال و ساير مسائل از برخی پيشامدهای ناگوار مانند « استقلال»، جلوگيری بعمل آورد. اين چيزها الان ديگر خيلی موثر نيستند. آخرين دفعه ای که آنان چنين تلاشی را انجام دادند، در سال ۲۰۰۲ در ونزوئلا بود(منظور اقدام به کودتا بر عليه چاوز بود - م) که آمريکا در اثر اعتراضات وسيع مردم آمريکای لاتين، مجبور به عقب نشينی شد و خوب البته کودتا در خود داخل کشور، ساقط شد که بنوبه خود اين مسئله بسيار جديد بود.

در صورتيکه آمريکا، حربه « کنترل اقتصادی» را که با آن کشورهای ديگر را کنترل می کند، از دست بدهد، خيلی تضعيف خواهد شد. آرژانتين ، آنطور که می گويند، عنقريب است که خود را از شر صندوق بين المللی پول رها سازد. آنها دارند تمامی قروض خود را به IMF (صندوق بين المللی پول) بر می گردانند. قوانين IMF اثرات مخرب و مصيبت باری برايشان ببار آورده است. ونزوئلا هم اينک به اين کشورها کمک می کند، فی المثل بخشی از قروض آرژانتين به اين صندوق را خريده و خود قروض آرژانتين به IMF را پرداخت می کند.

بوليوی هم احتمالا همين عمل را انجام خواهد داد. بوليوی به مدت ۲۵ سال از قوانين صندوق بين المللی پول IMF تبعيت همه جانبه کرده است. به همين مناسبت درآمد سرانه اش هم اکنون کمتر از ۲۵ سال پيش است. اينک آنان خواهان اين هستند که از شر صندوق بين المللی پول خلاص شوند. کشورهای ديگر هم در حال انجام همين عمل هستند. IMF در حکم «خزانه داری آمريکا» می باشد. صندوق بين المللی پول (IMF) در واقع سلاح اقتصادی آمريکا است که به موازات تسليحات نظامی اين کشور، کنترل آمريکا را بر ديگران امکان پذير می سازد.

تمامی اين قضايايی که در حال وقوعند، در زمينه جنبش های وسيع مردمی موجود صورت می پذيرند، جنبش هايی که تا حدودی از قبل موجود بوده اند اما با خشونت ، ترور دولتی ، عملياتی مانند کندور( عمليات براندازی دکتر آلنده در شيلی-م) و بدست هيولاهای ديکتاتور يکی پس از ديگری منهدم شدند. اين سلاح از اين ببعد ديگر کارساز نيست. علاوه بر اين، هم اکنون ائتلاف جنوب – جنوب در حال تکوين است و برزيل، آفريقای جنوبی و هندوستان در حال پايه ريزی اين رابطه هستند.

تاکيد می کنم، نيروهايی که در پس پرده ، عامل اين فشارها محسوب می شوند، نوعی از سازمان های مردمی جهانی هستند، که تا اين زمان موجود نبوده اند و يکی از آنها فروم جهانی اجتماعی است که هر ساله اجلاس خود را برگزار می کند. فروم های جهانی که تاکنون برگزار شده اند از خودشان تعداد بسياری فروم های منطقه ای را بيرون داده اند، يکی از اين فروم ها همينجا در بوستون تشکيل شده است و در جاهای ديگر هم همينطور. اينها از انواع جنبش های بسيار قدرتمند توده ای هستند که در تاريخ ما به ازايی نداشته اند: اولين بين الملل های واقعی.

اغلب در مورد اين بين الملل ها در بخش چپ صحبت شده است ، اما شبيه اين نبوده اند. اين اغاز کار است.

اين پيشرفت ها از درجه اعتبار زيادی برخوردارند. برای طراحان سياست آمريکا، اينها کابوسند. ببينيد، عمر دکترين مونروئه ( دکترينی که آمريکای لاتين را حيات خلوت آمريکا می ساخت- م) هم اکنون به ۱۸۰ سال رسيده است و آمريکا تا مقطع جنگ دوم جهانی، آنقدر توانا نبود که آنرا عملی سازد- البته بغير از مناطق بسيار نزديک. بعد از جنگ جهانی دوم ، آمريکا توانست که انگليسی ها و فرانسوی ها را از اين مناطق بيرون بياندازد و دکترين مونروئه را عملی کند، اما حالا اين دکترين در حال فروپاشی است.

کشورهای آمريکای لاتين تنوع و تعددی را در روابط بين المللی خود، بخصوص در زمينه روابط تجاری برقرار کرده اند. مقادير زيادی صادرات به چين ارسال می کنند و متقابلا از چين سرمايه گذاری هايی را قبول می نمايند. اين مسئله هم در مورد ونزوئلا صادق است و هم در مورد برزيل و شيلی بعنوان بزرگترين صادر کننده ها به چين. و در مقابل چين هم خواهان آنست که به منابع آمريکای لاتين دسترسی داشته باشد. در ضمن چين را بر خلاف اروپا، نمی توان مرعوب ساخت. اروپا در مقابل ارعاب ايالات متحده آمريکا، جا می زند و عقب نشينی می کند، اما چين قدمتی ۳۰۰۰ ساله دارد و در مقابل بربرها و بی تمدن ها حواسش جمع است. ايالات متحده از چين هراس دارد، کشوری که هيچگونه تهديد نظامی برای کسی محسوب نمی شود، و در عين حال کمترين حالت تعرضی و تهاجمی را در ميان قدرت های بزرگ نظامی داراست. با اين حال کشوری نيست که براحتی بتوان مرعوبش کرد. در واقع کسی نيست که قادر باشد اين کشور را مرعوب کند. بنابراين مبادلات چين با آمريکای لاتين ايالات متحده آمريکا را به هراس افکنده است. در ضمن آمريکای لاتين، مبادلات اقتصادی خود را هم با اروپا بهبود بخشيده است، که از سوی ديگر همين چين و اروپا هم در حال حاضر بزرگترين شرکای تجارتی يکديگر هستند و يا چيزی نزديک به آن.

غرض از اين صحبت ها اينستکه اين تحولات معنا و مفهوم سلطه جهانی آمريکا را درهم می شکند و خوب خيلی طبيعی است که آمريکا در اين شرايط با کارت نيرومندی که همان نيروی نظامی باشد، يعنی نيرويی که اين کشور در آن برترين است، وارد بازی شود. هزينه های نظامی در ايالات متحده آمريکا، در حدود نصف مجموعه هزينه های نظامی بقيه کشورهای جهان است و البته از نظر تکنولوژی هم بسيار بسيار پيشرفته تر از ساير کشورهاست. در آمريکای لاتين احتمالا تعداد پرسنل نظامی آمريکا در حال حاضر بسيار زيادتر از آنچه که در زمان جنگ سرد بوده است، می باشد. آمريکا ميزان آموزش افسران آمريکای لاتين را نيز افزايش داده است. و در نظر داشته باشيم که وظيفه آموزش افسران نظامی آمريکای لاتين ، از وزارت امور خارجه به پنتاگون محول شده است، موضوعی که اتفاقا بسيار پر اهميت است. چرا؟ چون وزارت امور خارجه تحت نظر کنگره آمريکاست. بنابراين ، قوانينی در کنگره هستند که اجرای برخی اعمال را مشروط به رعايت «حقوق بشر» می کند و اين الزامی است، گرچه شايد خيلی هم سفت و سخت اجرا شدنی و عملی نشوند، اما حداقل آنجا وجود دارند. اما در پنتاگون آنها آزادند هر عملی که مايل باشند انجام دهند. از اينرو، آموزش اين افسران محول می شود به پنتاگون که از خود اراده مستقل دارد. يکی از اهداف اصلی در اين بين هم چيزيست که اصطلاحا آنرا «عوام گرايی راديکال» می ناميم، که منظور از آنرا متوجه ايم، و ايالات متحده آمريکا در حال تاسيس پايگاههای نظامی در سراسر منطقه آمريکای لاتين است.

برنی دواير: به نظر می رسد از نقطه نظری که شما مطرح می کنيد، ايالات متحده آمريکا جنگ ايدئولوژيکی را باخته است و در عوض حضور نظامی خود را در منطقه مستمر می سازد.آيا فکر نمی کنيد که کوبا نقش کليدی ، منجمله تشويق و يا حتی تاثير بر آنچه که در آمريکای لاتين می گذرد، داشته باشد؟

نوام چامسکی: فيدل کاسترو، حالا هر گونه که ديگران می خواهند راجع به او فکر کنند، در آمريکای لاتين قهرمان است، در وهله اول به خاطر اينکه او در مقابل ايالات متحده آمريکا ايستاده است. اين برای اولين بار در تاريخ نيمکره غربی است که کسی در مقابل آمريکا ايستاده گی کرده است. هيچکسی علاقه ندارد که زير سلطه کسی باشد اما اين مردم احتمالا قادر نبودند که کاری در اين مورد انجام دهند. حتی از اين نقطه نظر به تنهايی هم که باشد، فيدل کاسترو يک قهرمان است. چاوز هم همينطور، او هم يک قهرمان است.

در مورد مسئله ايدئولوژيکی هم که شما بدرستی آنرا مطرح کرديد، اينهم ناشی از فشار نئوليبراليسم است. اين در ۲۵ سال گذشته بطرز چشمگيری مشهود بوده است، بطور قطع حقيقتی است، که کشورهايی که از قوانين نئوليبراليسم متابعت کردند، فاجعه اقتصادی را در پی داشتند و کشورهايی که بدنبال اين قوانين نرفتند، رشد کرده و توسعه يافته اند. جنوب آسيا رشد سريعی داشت و مجموعا می توان گفت که از بکارگيری اين قوانين صرفنظر کردند. در مورد شيلی اين ادعا هست که در بازار اقتصادی جهانی حضور دارد، اما اين ادعای بسيار گمراه کننده ای است: چرا که صادرات اصلی شيلی يعنی «مس» را يک کمپانی سودآور دولتی بر عهده دارد که در زمان آلنده ملی شده بود . شما چنين ارتباط و تناظردر زمينه اقتصادی را کمتر پيدا می کنيد. تبعيت از قوانين نئوليبراليسم هم پيوند و مرتبط با شکست اقتصادی است و نقض و نپذيرفتن قوانين نئوليبراليسم، موفقيت های اقتصادی را بهمراه داشته است، و اين قابل چشم پوشی نيست. شايد تعدادی اقتصاددان قادر باشند که از اين حقيقت صرفنظر کنند، اما مردم اين کار را نمی کنند، چرا که با آن زندگی می کنند.
بله ، در مقابل اين قضايا جنبش و قيام برپا می شود. کوبا سمبل است. ونزوئلا نمونه ديگريست . آرژانتين هم، آرژانتينی که با رويگردانی از قوانين نئوليبراليسم و نقض اين قوانين، خود را از آثار و تبعات فجايع صندوق بين المللی پول نجات بخشيده است. خوب اين مسئله ايدئولوژی است. IMF نامی است برای « اسلحه اقتصادی سلطه» ، چيزی که در حال زوال است.

برنی دواير: چرا فکر می کنيد که جنبشی که امروز شاهد آن هستيم ، با انواع قديمی مبارزات تفاوت می کند، شيلی برای مثال، جايی که موفق شدند که ديکتاتوری نظامی را سرنگون سازند؟ چه عناصر اميدوار کننده ای در مورد اين مرحله خاص آزادی و رهايی آمريکای لاتين موجود است؟

نوام چامسکی: در ابتدا می بايست گفت، که در آمريکای لاتين در دهه ۱۹۶۰ « اميد» وجود داشته است، اما بوسيله خشونت در هم شکسته شد. شيلی در راه رسيدن به دمکراسی سوسياليستی بود، اما همگان آگاهيم که چه اتفاقی افتاد. اولين يازدهم سپتامبر در واقع يازدهم سپتامبر ۱۹۷۳ بود ( روز کودتای آمريکايی برعليه دکتر آلنده رئيس جمهور قانونی شيلی- م) ، روزی که يک فاجعه محض بود. ديکتاتوری در شيلی ، که خود در جای خود يک داستان هولناک است، کشور را بسوی يک سيه روزی اقتصادی که بزرگترين رکود اقتصادی در تاريخ اين کشور بود، سوق داد. ارتش هم قدرت و توان خود را به شهروندان جامعه نشان داد. چيزی که هنوز هم آنجا وجود دارد، بنابراين شيلی هنوز نتوانسته است، آزادی خود را کاملا بدست آورد، گرچه بخشا توانسته که خود را از ديکتاتوری نظامی رهايی بخشد. و در ساير کشورهای منطقه هم قضايا به همين نحو است.

مثالی بزنم ، يادم می آيد که چند سال پيش، زمانی به آرژانتين و شيلی مسافرت کرده بودم ، که در آنوقت در هر دو اين کشورها جوک معروفی بر سر زبانها بود که مضمونی به اين شکل داشت که مردم آرزو می کنند که کاش ارتش شيلی آنقدر احمق می بود که فرضا با فرانسه يا يکی ديگر از قدرتهای بزرگ جهانی وارد جنگ می شد و آنوقت آن کشورهای خارجی می توانستند ارتش شيلی را چنان با رسوايی لت و پار کنند که مردم شيلی يک نفس راحتی از دست آنها بکشند، يعنی همان گونه که در آرژانتين اتفاق افتاد و ارتش اين کشور با يک شکست نظامی ننگين مواجه شد.(منظور جنگ فالکلند بود که انگليس بر سر اين مجمع الجزاير با ارتش آرژانتين جنگيد-م)

در هر صورت در هر کدام از کشورهای آرژانتين، برزيل، بوليوی پروسه ها کُندی وجود داشته است، روندهايی چون سرنگونی ديکتاتوری های وابسته، ديکتاتوری های نظامی که تقريبا هميشه توسط ايالات متحده آمريکا، مورد حمايت بوده اند و گاهی هم از سوی آمريکا نهادينه گشته اند.

امروز البته اين کشورها از يکديگر حمايت بعمل می آورند و آمريکا نمی تواند در مورد اين کشورها به همان روش های سابق سياسی متوسل شود. نگاهی به برزيل بياندازيد؛ اگر لولا در سال ۱۹۶۳ رياست جمهور می بود، آمريکا با لولا همان کاری را می کرد که با گولارت که در سال ۱۹۶۳ رئيس جمهور اين کشور بود، انجام داد. دولت جان اف کندی نقشه به روی کار آوردن يک ديکتاتوری نظامی در برزيل را داشت. کودتای نظامی اتفاق افتاد و آمريکا از شر گولارت خلاص شد. و اين روش همواره در تمامی کشورهای نيمکره غربی (امريکای لاتين) اتفاق افتاده است.

اما حالا اميدهای زيادی وجود دارد، چرا که روش های سابق ديگر کارساز نيستند و در عين حال همکاری و وحدت عمل هايی ميان اين کشورها بوجود آمده است که مانع از اجرای روش های گذشته است.

بعلاوه جنبش کنونی در آمريکای لاتين به سوی درجاتی از استقلال سياسی، اقتصادی و قوانين اجتماعی گام بر می دارد، که بر مبنای آن کنترل و دسترسی به منابع و ذخاير اين کشورها و همچنين نهادينه کردن تغييرات اجتماعی – تغييراتی که غلبه بر مشکلات عظيم داخلی آمريکای لاتين از آن جمله هستند- را در اختيار خود کشورهای آمريکای لاتين قرار می دهد. و بايد گفت که بخش اعظم مسائل و مشکلات در آمريکای لاتين، داخلی هستند. در کشورهای آمريکای لاتين، توانگران و اغنيا هيچگاه مسئوليت هايی را در قبال ديگران بعهده نگرفتند، بلکه بر عکس آنان هر چه تمايل داشته اند، در اين کشورها انجام داده اند.

برنی دواير: آيا فکر نمی کنيد که رشد اخير و قدرت فراگير «جنبش های اجتماعی» در چند کشور آمريکای لاتين، نقش پراهميتی در به روی کار آوردن حکومت های مترقی در اين منطقه داشته اند؟

نوام چامسکی: در اين مورد هيچ شکی نيست. فکر می کنم که آمريکای لاتين، مهمترين جنبش های عمومی و اجتماعی را داراست، جنبش هايی چون: MST ، جنبش دهقانان بی زمين در برزيل- جنبش بوميان در بوليوی و ساير جنبش های ديگر در اين مناطق. اين نشان دهنده جنب و جوش و زنده بودن دموکراسی در بخش بزرگی از آمريکای لاتين است- چيزی که غر ب آن را تحت عنوان «پوپوليسم» محکوم می کند، اصطلاحی که ترجمه اش اين است:« تهديد نسبت به حکومت نخبگان همراه با در حاشيه قرار گرفتن عموم، همراه با شکل های دموکرايتک ولی محتوای محدود»، اينها طبيعتاً تمرکز خصوصی و دولتی قدرت را ترجيح می دهند.

توضيحات:
Fenian ، يک گروه از قهرمانان نامدار ايرلندی.
۱- جنوب منظور کشورهای جهان سوم، فقير و يا در راه رشد است، در مقابل شمال، يا کشورهای ثروتمند و جهان اول

متن اصلی مصاحبه را در اين نشانی ببينيد: http://www.counterpunch.org/dwyer03072006.html

دنبالک: http://mag.gooya.ws/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/30759

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'علائم اميدبخش در گوشه و کنار آمريکای لاتين، مصاحبه برنی دواير با نوام چامسکی، برگردان: الميرا مرادی' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016