ویژه خبرنامه گویا
فرایندهای خشونت آمیز تغییر رژیم دیکتاتوری، چند سرنوشت بیشتر ندارند. الف- رژیم مخالفان را به شدت سرکوب و نابود می سازد. رژیم دیکتاتوری تا وقتی "توان" و "اراده" سرکوب داشته باشد، به بقای خود ادامه خواهد داد. باید یکی یا هر دوی این دو عامل مختل شود تا دیکتاتوری فرو بپاشد. ب- مخالفان به نحو قهرآمیز رژیم را سرنگون می سازند و از حاکمان پیشین انتقام می گیرند. اما این نوع تجربه ها اکثراً به نظام دموکراتیک منتهی نشده اند. پ- طرفین درگیر جنگی بی پایان می شوند. جنگ دولت ترکیه با گروه پ ک ک که دستکم ۴۰ هزار کشته برجای نهاده، اگرچه برخی از منابع تا ۵۵ هزار کشته نیز ذکر کرده اند، یک مصداق این تجربه است. ت- طرفین درگیر جنگی بلند مدت می شوند، ولی در نهایت به این نتیجه می رسند که راهی جز گفت و گو، امتیاز دادن و امتیاز گرفتن، و "آشتی ملی" وجود ندارد. تحلیل گران با شک و تردید فراوان، آرزو می کنند که جنگ داخلی سوریه مصداقی از این مورد باشد.
اما فرایندهای گذار از دیکتاتوری به دموکراسی، غیر خشونت آمیز بوده و "آشتی ملی" رکنی از ارکان آن است. در تجربه های گذار، سازش و گفت و گو- برخلاف تجربه های خشونت بار سرنگونی- امری مذموم به شمار نمی رود. برای این که سازش و بده و بستان کار همه روزه نظام ها و روش های دموکراتیک اند.
ایرانیان باید از تجربه های گذار به دموکراسی ملل جهان درس بیاموزند. به دنبال طرح ضرورت "آشتی ملی" از سوی محمد خاتمی و حسن روحانی ، در دو مقاله "آیا آشتی ملی محمد خاتمی دست یافتنی است؟" و "چرا خامنهای از فهم ضرورت آشتی ملی میگریزد؟" برخی زوایای این ایده شکافته شد. اینک می کوشم تا براساس تجربه "آشتی ملی" کلمبیا- که طرفین پس از یک جنگ داخلی ۵۰ ساله مجبور به گفت و گو و آشتی شدند- نشان دهم که در مسأله "آشتی ملی" نباید گرفتار چه خطاهایی شویم. در این موارد، مسأله اصلی خاتمه بخشیدن به خشونت و سرکوب و گذار به دموکراسی است، نه امری دیگر.
ادعا این نیست که وضعیت و شرایط ایران مشابه وضعیت خاص کلمبیا، آفریقای جنوبی، شیلی، اسپانیا، پرتقال، لهستان، و...است. شرایط کشورها با یکدیگر تفاوت های بسیاری دارند. وضعیت هیچ یک از کشورهایی که آشتی ملی در آن ها صورت گرفت، مشابه ایران نیست. اما اگر تفاوت های کشورها، مطالبه دموکراسی و حقوق بشرو آزادی و برابری و کثرت گرایی را تغییر می دهد، مطالبه آشتی ملی را هم تغییر می دهد.
ادعا این است که "آشتی ملی" در همه موارد میان مخالفان با حکومت دیکتاتوری و سرکوبگر صورت گرفته است. از این جهت، دیکتاتوری و سرکوبگری جمهوری اسلامی، نه تنها مانعی در برابر مطالبه آشتی ملی نیست، بلکه موید آن است.
ادعا این است که در تمامی موارد همه به این نتیجه رسیدند که "خشونت" راه حل هیچ مشکلی نیست، بلکه نابودکننده همگان و کشور است.
ادعای حداقلی این است که خشونت های دوران جمهوری اسلامی از خشونت های رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی، رژیم فرانکوی اسپانیا، رژیم ژنرال پینوشه شیلی، و...بیشتر نبوده است و با توسل به این عامل نمی توان از "آشتی ملی" گریخت. اما ادعای حداکثری این است که میزان سرکوب، خشونت و بسته بودن رژیم های آپارتاید(آفریقای جنوبی)، توتالیتر(لهستان، و...) و دیکتاتوری نظامی پینوشه و فرانکو بسیار بیشتر از جمهوری اسلامی بوده است.
ادعا این است که در تمامی "تجربه های آشتی ملی" مخالفان به این نتیجه رسیدند که "گذشته وحشتناک" نباید چون بختکی بر روی آنان بیفتد و مانع سازش برای گذار به دموکراسی شود. گذشته ای که هیچ گاه نباید فراموش شود، برای این که دوباره به دور باطل خشونت نیفتیم.
ادعا این است که مخالفان همه جا به دنبال "انتخابات آزاد" و "مشارکت سیاسی" بودند. آنان به خود اطمینان داشتند که در صورت برگزاری انتخابات آزاد، طی یک فرایند، قدرت از حاکمان ستمگر به مخالفان انتقال خواهد یافت و آنان با اصلاح قانون اساسی، "نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر" را خواهند ساخت.
"آشتی ملی کلمبیا"، آخرین تجربه "آشتی ملی" است و این هم دلیل دیگری است تا به آن پرداخته شود.
سابقه تاریخی خشونت در کلمبیا
جمهوری کلمبیا در آمریکای لاتین، اینک دارای حدود ۴۹ میلیون نفر جمعیت است. این کشور گرفتار نظام های دیکتاتوری و خشونت سیاسی بلند مدت بوده است. یک دهه خشونت سیاسی ۱۹۵۸- ۱۹۴۸ ، که بعدها "بوگوتازو" نامیده شد، موجب کشته شدن بیش از ۱۸۰ هزار کلمبیایی شد.
به دنبال آن، گروه "نیروهای مسلح انقلابی کلمبیا"- با نام مخفف فارک- در سال ۱۹۶۴ به عنوان "شاخه مسلح" حزب کمونیست کلمبیا آغاز به کار کرد. روشنفکران چپ امیدوار بودند که انقلاب کمونیستی فیدل کاسترو در کوبا را در کلمبیا تکرار کنند. پس از افشای دست داشتن این گروه در قاچاق مواد مخدر، در دهه ۱۹۸۰ فارک رسماً از حزب کمونیست کلمبیا جدا شد و به عنوان یک گروه مارکسیست- لنینیستی به فعالیت خود ادامه داد.
در اوائل دهه ۲۰۰۰ گفته می شد که ۹۰ درصد تولید و صادرات کوکائین به جهان توسط فارک و کلمبیا صورت می گیرد. به گزارش دولت آمریکا فارک مسئول ۶۰ درصد صادرات کوکائین کلمبیا به آمریکا بود. ارزیابی ها در مورد درآمد فارک از قاچاق مواد مخدر متفاوت است. یک گروه متخصص در جرایم سازمان یافته در آمریکای لاتین و کارائیب در سال ۲۰۱۵ درآمد فارک را ۱۵۰ تا ۵۰۰ میلیون دلار در سال برآورد کرد. اما وزیر دفاع کلمبیا در سال ۲۰۱۲ درآمد فارک از قاچاق مواد مخدر را سالانه ۳.۵ میلیارد دلار برآورد کرد.
جوخه های مرگ ارتش کلمبیا
فارک در سال ۲۰۰۰ در اوج قدرت بود، حدود یک سوم کلمبیا را در اختیار داشت و دارای حدود ۲۰ هزار چریک بود. در سال ۲۰۰۲ آلوارو اوریبه با شعار مبارزه با گروه های تبه کار به ریاست جمهوری رسید. سرکوب های نظامی او به کاهش ۴۰ درصدی قتل و ۸۰ درصدی آدم ربایی در دوره اول او انجامید. در عین حال، نهادهای حقوق بشری دولت او را به نقض حقوق بشر متهم کردند برخی بر این باورند که این سرکوب ها موجب گشایش راه مذاکره و صلح شد.
ارتش نیروهای راست افراطی را در "جوخه های مرگ" سازماندهی کرده و مخالفان و مردم عادی را به وسیله آنها قتل عام می کرد. به گزارش گاردین ۲۹ فوریه ۲۰۱۶ سانتیاگو اوربیه - برادر رئیس جمهور سابق - به عنوان رهبر جوخه های مرگ بازداشت شد.
خوان مانوئل سانتوس،رئیس جمهور فعلی کلمبیا، در سال های ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۹ وزیر دفاع دولت اوربیه بود و در این دوره جوخه های مرگ ارتش بسیاری را قتل عام کردند. بسیاری از مخالفان گفته اند که او شخصاً در این قتل عام ها نقش داشته است. بعد از انتخاب سانتوس به ریاست جمهوری، گلوبال ریسرچ، از او به عنوان یکی از رهبران جوخههای مرگ نام برد و اظهار تاسف نمود که چنین شخصی به ریاست جمهوری رسیده است.
ترور، آدم ربایی و اخاذی روش مبارزاتی فارک را تشکیل می داد. گروه های ضد شورش غیر قانونی و همچنین گروه های شبه نظامی راستگرا هم از همین روش ها استفاده می کردند. به عنوان نمونه، به گزارش های سالانه دیده بان حقوق بشر درباره کلمبیا در سال های ۲۰۰۹ ، ۲۰۱۰ ، ۲۰۱۱ ، ۲۰۱۲ ، ۲۰۱۳ ، ۲۰۱۴، ۲۰۱۵ ، ۲۰۱۶ و ۲۰۱۷ بنگرید.
جنگ داخلی ۵۰ ساله کلمبیا به گزارش برخی منابع ۲۲۰ هزار کشته ، ۷۷ هزار مفقود و ۵ میلیون و ۷۰۰ هزار آواره بر جای نهاد. وال استریت جورنال هم تعداد کشته شدگان جنگ داخلی را ۲۲۰ هزار نفر اعلام کرده است. دویچه وله آلمان به نقل از دولت کلمبیا تعداد کشته شدگان را ۲۶۰ نفر اعلام کرد.
نقش مستقیم آمریکا در سرکوب فارک
دولت آمریکا در این مدت همیشه حامی دولت های کلمبیا بود و فارک را "گروهی تروریستی" و مسئول قاچاق مواد مخدر اعلام کرد. رهبران فارک همیشه این اتهام را ردّ کرده ، و اعلام کردهاند که کارتلهای مواد مخدر دشمن آنها هستند.
در سال ۲۰۰۳ حدود ۵۰۰۰ آمریکایی به عنوان کارمند دولتی و بخش خصوصی در پایتخت کلمبیا کار می کردند و آنان به عنوان بخشی از سفارت این کشور، بزرگترین سفارت آمریکا در جهان را تشکیل می دادند. به گزارش واشنگتن پست ۱۸ سپتامبر ۲۰۱۶ دولت آمریکا بیشترین نقش را در سرکوب فارک بازی کرد.
روزنامه واشنگتنپست ۳۰ آذر ۱۳۹۲- ۲۱ دسامبر ۲۰۱۳- نوشت سازمان CIA در سالهای اخیر برای ردیابی و کشتن دهها نفر از رهبران شورشیان فارک به نیروهای دولتی کلمبیا کمک کرده است. سیا به ارتش کلمبیا کمک کرده است که نخست مکان اختفای چریکهای فارک در جنگل را پیدا کند و سپس با در اختیار داشتن سیستمهای هدایت پیشرفته آنان را در حملات هوایی بکشد. بیشتر این گونه حملات در سال ۲۰۱۲ به وقوع پیوسته است. گفته می شود که از دست دادن شمار زیادی از رهبران، فارک را به آغاز گفت و گوهای صلح با دولت ترغیب کرده است.
در بخشی از این گزارش آمده است که سیا هزینههای مالی برنامه قتل رهبران فارک را از محل بودجهای سری و جدای از کمکهای رسمی نظامی آمریکا به کلمبیا تامین میکرده است. بمبهای هوشمند به کار رفته در این عملیات به ترتیبی رمزگذاری میشدند که هدایت ماهوارهای آنها تحت کنترل نیروهای آمریکایی باشد و به این ترتیب اگرچه هواپیماهای کلمبیایی بمبها را حمل میکردهاند، در عمل کنترل آن در دست آمریکا بوده است. برنامه سری قتل رهبران فارک تنها یکی از چندین عملیاتی است که دستگاه امنیتی آمریکا پس از ۱۱ سپتامبر بدون جلب توجه عمومی آغاز کرده است.
در عین حال، دولت آمریکا نیز به کمک به کشتار دولتی در کلمبیا متهم شده است. در ۱۰ سپتامبر ۲۰۱۶ نیویورک تایمز مقالهٔ مفصلی درباره جنگ داخلی کلمبیا منتشر نمود که در آن به حمایت ۵۲ ساله دولت آمریکا از دولت کلمبیا از سال ۱۹۴۸ اشاره کرد. بر طبق این گزارش دولت آمریکا برای چند دهه به دولت کلمبیا کمکهای نظامی می نمود، و در همان حال دولت کلمبیا گروههای راست افراطی را مسلّح می کرد تا با گروههای چپ بجنگند. این گروهها جنایات بسیاری مرتکب شدند، و فقط در سالهای اولیه دهه ۲۰۱۰-۲۰۰۰ که ارتباط بین کارتلهای مواد مخدر، ثروتمندان، و گروههای راست افراطی با جوخههای مرگ کاملا آشکار شد، دولت کلمبیا از حمایت خود از آنها دست برداشت. آمریکا نیز سرانجام در سال ۲۰۰۱ گروه "نیروهای متحد مسلّح برای دفاع از خود"( AUC ) را یک گروه تروریستی اعلام کرد.
آغاز فرایند صلح
خوان مانوئل سانتوس، وزیر دفاع اوربیه، در سال ۲۰۱۰ به جای او به ریاست جمهوری انتخاب شد و از سال ۲۰۱۲ مذاکرات صلح با فارک را آغاز کرد. پنج موضوع محور مذاکرات بود: مشارکت سیاسی فارک در آینده، بازگشت شورشیان به زندگی غیر نظامی عادی ، ریشه کن کردن کشت غیر قانونی مواد مخدر، عدالت انتقالی و پراخت غرامت به قربانیان، خلع سلاح حدود ۷ هزار تن از شورشیان فارک و اجرای قرارداد صلح.
قرار شد تمامی مناطق توسط ارتش مین روبی شود. دولت اوباما یک کمک ۴۹۰ میلیون دلاری به صلح اختصاص داد. دولت کلمبیا هم متعهد شد تا در مناطق فقیر روستایی در طی ۱۰ سال ۸۰ تا ۹۰ میلیارد دلار صرف توسعه کند.
مذاکرات صلح از ۲۶ اوت ۲۰۱۲ در هاوانا بین دولت کلمبیا و فارک آغاز شد و در ۲۵ اوت ۲۰۱۶ به پایان رسید. در اواسط ۲۰۱۶ آتش بس برقرار شد و در ۵ مهر ۱۳۹۵(۲۶ سپتامبر ۲۰۱۶)، سانتوس رئیس جمهوری کلمبیا و رهبر گروه فارک رودریگو لوندونیو(تیموشنکو)، با امضای یک توافقنامۀ صلح به بیش از نیم قرن رویاروئی خونین پایان دادند.
فارک در طّی مراسمی رسما از نقش خود در یک کشتار در سال ۲۰۰۲ عذر خواهی کرد. رئیس جمهور سانتوس نیز از مردم تقاضای بخشش نمود. فارک و دولت عملیات مشترکی را انجام دادند که طّی آن مینهای جایگذاری شده در مناطق تحت تسلط خود را پاکسازی کردند. دو طرف از شورای امنیت سازمان ملل خواستند که ناظر آتش بس بین آنان باشد.
همه پرسی در روز ۲ اکتبر ۲۰۱۶ برگزار گردید. مردم کلمبیا توافق صلح را رد کردند. ۵۰.۲۲ درصد رای دهندگان با این توافق مخالفت کردند. ۱۳ میلیون در رای گیری شرکت کردند و تفاوت آرا تنها ۶۰ هزار رای بود. به نظر مخالفان دولت به تروریست های فارک بیش از اندازه امتیاز داده بود. فقط ۳۸ درصد رای دهندگان در رفراندوم شرکت کردند.
طرفین برای تشکیل یک دادگاه از قضات داخلی و بین المللی جهت رسیدگی و جمع آوری مدارک، رسیدگی به جنایات و پرداخت غرامت به قربانیان توافق کردند. سازمان دیده بان حقوق بشر تأکید کرد که توافق صلح نباید به معنای فرار جنایتکاران هر دو طرف از مجازات باشد. با این همه به رهبران فارک اجازه فعالیت سیاسی داده شد. آلوارو اوربیه- رئیس جمهور سابق- رهبری مخالفت با توافق صلح را در دست گرفت و گفت که این توافق به معنای "تسلیم" به تروریست هاست.
بیشتر افرادی که در همه پرسی رأی منفی دادند اعتراض داشتند که چرا این توافق تروریست هایی که مرتکب قتل شده اند را عفو کرده است؟ براساس پیمان صلح قرار بود دادگاه های ویژه ای برای رسیدگی به جرایم جنگ داخلی تشکیل شود و کسانی که به جنایات خود اعتراف کنند تخفیف بگیرند. مخالفان توافق همچنین از طرح دولت برای پرداخت مزد ماهانه به شورشیان خلع سلاح شده و ارائه کمک مالی برای شروع کسب و کار به آنان ناراضی بودند. آنها همچنین اختصاص ۱۰ کرسی پارلمان به اعضای فارک را ناموجه می دانستند.
پس از رد توافق صلح در همه پرسی، رئیس جمهور و رهبر فارک گفتند که به آتش بس متعهد می مانند. رئیس جمهور پس از دیدار با احزاب اعلام کرد که دور جدید مذاکرات صلح با فارک را آغاز می کند تا امتیازات بیشتری بگیرد.
اومبرتو دلا کاله سرپرست تیم مذاکرات دولت پس از همه پرسی استعفا داد. در حالی که دولت پیش از آن او را مامور مذاکره با رهبران فارک برای اصلاح توافق در هاوانا کرده بود. سانتوس استعفای او را رد کرد و وی را به عنوان سرپرست تیم "گفت و گوی ملی" که برای نجات فرآیند صلح تلاش خواهد کرد منصوب کرد. وزیر خارجه و وزیر دفاع دو عضو دیگر این تیم بودند.
دو ماه پس از همه پرسی، توافق صلح جدیدی میان طرفین در بوگوتا- پایتخت کلمبیا- امضا شد. رهبر فارک مشهور به تیموچنکو، گفت با این توافق "به جنگ پایانی قاطع داده شد تا بتوانیم به شکلی متمدنانه به اختلافاتمان بپردازیم".
سانتوس هم اعلام کرد که "توافق جدید" بهتر از "توافق قبلی" است و بسیاری از نگرانیهای مردم مخالف در آن برطرف شده است. در "توافق جدید" فارک امتیازات بیشتری داد. الف- فارک باید داراییهایش را اعلام کرده و به دولت تحویل دهد تا از آنها برای پرداخت غرامت به قربانیان درگیریها استفاده شود.ب- فارک باید اطلاعات جامعی درباره هر گونه مداخله در قاچاق مواد مخدر و کوکائین در اختیار دولت بگذارند. پ- "توافق جدید" دیگر به عنوان بحشی از قانون اساسی به شمار نمی رود.
کنگره کلمبیا در دسامبر ۲۰۱۶ "توافق تجدید نظر شده" را به تصویب رساند. در ۲۸ دسامبر ۲۰۱۶ پارلمان کلمبیا عفو عمومی مرتکبین به جرائم جزیی را به تصویب رساند.
اهدای جایزه صلح نوبل به رئیس جمهور کلمبیا
به دنبال امضای "توافق صلح اول" ، خوان مانوئل سانتوس، رئیس جمهور کلمبیا، برنده جایزه صلح نوبل اعلام شد. سانتوس در ۱۹ مهر ۹۵- ۱۰ اکتبر ۲۰۱۶- اعلام کرد که جایزه نقدی صلح نوبل را به قربانیان جنگ ۵۲ ساله داخلی کشورش اهدأ می کند. او گفت: "شب پیش با خانواده ام نشستیم و تصمیم گرفتیم این ۸ میلیون کرون سوئدی (۹۲۵ هزار دلار) را وقف قربانیان کنیم".
کاسی کولمان فایو - رئیس کمیته نوبل- گفت که این جایزه "تلاش های قاطعانه"سانتوس برای پایان مناقشه را به رسمیت می شناسد."این جایزه همچنین تمجیدی از مردم کلمبیاست که علی رغم تحمل بدرفتاری و سختی های زیاد از رسیدن به صلحی عادلانه ناامید نشده اند و همچنین همه طرف هایی که به فرآیند صلح کمک کرده اند".
در جایزه هیچ نامی از رهبر فارک نبود و فقط به سانتوس تعلق گرفته بود. رهبر فارک هم دریافت جایزه را به سانتوس تبریک گفت.
درس های آشتی ملی برای ایرانیان
درس های بسیاری از این تجربه های پر هزینه- به طور مجانی- می توان آموخت. در این جا به چند مورد اشاره می کنم.
یکم- دست های خونین طرفین: در کلمبیا، دستان دولت و ارتش از یک سو، و شورشیان از سوی دیگر، به شدت به خون یکدیگر و مردم کشورشان آلوده بود. آنها در طول نیم قرن ۲۶۰ هزار نفر را کشتند، ۷۷ هزار مفقود و حدود ۶ میلیون نفر آواره بر جای نهادند. "آشتی ملی کلمبیا"، آشتی ملی شیاطین با یکدیگر بود و قربانیان هم آن را پذیرفتند. اما در برخی تجربه های گذار به دموکراسی، "آشتی ملی" میان "سرکوبگران حاکم" و "سرکوب شدگان" صورت گرفته است.
دوم- سازش و بده بستان: همه تجربه های "آشتی ملی"، گفت و گو، سازش، و امتیاز دادن و امتیاز گرفتن هستند. ژنرال پینوشه امتیازات بسیاری در برابر "برگزاری انتخابات آزاد" از سرکوب شدگان گرفت. میان فرشتگان جنگی صورت نمی گیرد تا صلح و سازش کنند.
سوم- اهدای جایزه صلح نوبل: به ژنرال پینوشه جایزه صلح نوبل ندادند، اما نه تنها هیچ مجازاتی نشد، بلکه ۱۰ سال فرمانده کل قوا باقی ماند و سناتور مادام العمر هم شد. اما در آفریقای جنوبی، پس از مذاکره، امتیازدادن و امتیاز گرفتن، مشارکت اقلیت سفید پوست در قدرت، اعلام "ببخش و فراموش نکن" توسط ماندلا، جایزه صلح نوبل سال ۱۹۹۳ به دکلرک- رئیس رژیم آپارتاید- و ماندلا مشترکاً تعلق گرفت. در کلمبیا جایزه فقط به رئیس جمهوری داده شد که دستش به خون آلوده بود. در برمه(میانمار)، آنگ سان سوچی در سال ۱۹۹۱ برنده جایزه صلح نوبل شد. او اینک رئیس حکومتی است که در حال نسل کشی اقلیت مسلمان آن کشور است و بارها شورای حقوق بشر سازمان ملل، دیده بان حقوق بشر و عفو بین اللمل به او در این مورد اعتراض کرده اند.
چهارم- جنگ بدترین کنش انسانی: جنگ داخلی بدترین حادثه ای است که در یک کشور ممکن است رخ دهد. امنیت شرط لازم دموکراسی، حقوق بشر و آزادی است. جنگ داخلی یا خارجی، دموکراسی و حقوق بشر را کاملاً به حاشیه رانده و به ایده هایی انتزاعی و کاملاً دور از دسترش تبدیل می سازند. سوریه، عراق، لیبی، یمن، و...نمونه های خوب این مدعا هستند.
به گزارش سازمان ملل در جنگ داخلی سوریه ۴۰۰هزار نفر کشته شده اند. به گزارش دیده بان حقوق بشر سوریه- متعلق به مخالفان رژیم- تعداد کشته شدگان دولتی بیش از کشته های مخالفان بوده است. در این جنگ یک میلیون و ۹۰۰ تن زخمی شده اند. امید به زندگی از ۷۰ سال به ۵۵ سال کاهش یافته است. بیش از ۴۵ درصد جمعیت- یعنی ۱۰ میلیون نفر- در داخل و خارج آواره شده اند. ۶ میلیون و ۳۶۰ هزار نفر در داخل سوریه آواره شده و ۴ میلیون نفر در خارج از سوریه آواره شده اند. میزان فقر در این کشور ۸۵ درصد افزایش یافته است. جمعیت ۸۰ میلیونی ایران بیش از سه برابر جمعیت سوریه است. اگر این فاجعه در ایران رخ دهد، تعداد کشته ها، زخمی ها و آواره ها را حداقل باید سه برابر کرد.
پنجم- انتقال قدرت به شرط پیروزی: مهمترین امتیازی که مخالفان از حاکمان ستمگر در مذاکره و سازش و آشتی ملی می گیرند، برگزاری انتخابات آزاد با شرکت همه افراد و گروه ها- حاکمان و مخالفان- است. مخالفان اگر در انتخابات آزاد پیروز شوند، قدرت از زمامداران حاکم به مخالفان "انتقال" یافته و آنان در فرایندی دموکراتیک، قانون اساسی دیکتاتوری را اصلاح و به قانون اساسی دموکراتیک تبدیل می کنند.
ششم- نقش دولت های خارجی: در جنگ داخلی کلمبیا، دولت آمریکا حامی دولت آن کشور بود و دولت های کمونیستی حامی فارک بودند(کمک امنیتی ۱۰ میلیارد دلاری آمریکا به دولت کلمبیا فقط یک شاهد این مدعاست). در جنگ داخلی افغانستان، عراق، سوریه، لیبی و یمن دولت های منطقه و قدرت های بین المللی نقشی مهم و آشکار دارند. ترکیه اینک ۲ هزار کیلومتر متر مربع از سوریه را اشغال کرده و اردوغان می گوید قصد دارد آن را به ۵ هزار کلیو متر مربع افزایش دهد. وزیر دفاع ترکیه می گوید : "اکنون منطقهای گسترده[ای از خاک سوریه] تحت کنترل نیروهای ترکیه است. بر همین اساس دیگر حرفهای ما شنیده میشود". ارتش ترکیه وارد عراق هم شده و هیچ اعتنایی به اعتراض های دولت عراق برای خروج از آن کشور نمی کند. این وضعیت سیاست واقعی (رئال پولتیکس) است. اما از نظر اخلاقی و حقوقی باید دخالت همه کشورها در امور این کشورهای جنگ زده را محکوم کرد.
عملکرد جمهوری اسلامی به گونه ای بوده که همه دشمن ایران شده اند. اگر در ایران جنگی درگیرد، دولت های منطقه و قدرت های بین المللی به سرعت وارد کار شده و کار ایران را یکسره خواهند کرد. در این صورت دیگر ایرانی باقی نخواهد ماند تا سخن از دموکراسی، حقوق بشر، آزادی، برابری، کثرت گرایی، و...رود. آن وقت باید شاهد کشته و زخمی و آواره شدن ده ها میلیون انسان باشیم.
هفتم- نفرت و کینه زدایی: سرکوب و خشونت نظام های سرکوبگر؛ نفرت،کینه، خشم و خشونت ایجاد می کند. اما با نفرت و کینه نمی توان صلح و دموکراسی ساخت. جنگ های سی ساله اروپائیان(۱۶۱۸-۱۶۴۸) آنها را به طور اجباری به توافق صلح وستفالی و سکولاریسم- تفکیک نهاد دین از نهاد دولت- راند. آدمیان اگر ده ها سال با یکدیگر بجنگند، در نهایت صلح چاره بیچارگی بازماندگان است. به جای نفرت و کینه پراکنی، باید تحمل و مدارای با "دیگری" و "متفاوت ها" را افزایش داد.
"دشمن" و "دشمن سازی" گفتمان و عملکرد آیت الله خامنه ای است. اگر مخالفان و منتقدان جمهوری اسلامی با خامنه ای تفاوت دارند، باید به هیچ وجه از ادبیات او استفاده نکنند. "دستور کار سیاسی" آشتی ملی، توپ را به زمین او انداخته است. خامنه ای/ جمهوری اسلامی نمی تواند عملاً آن را بپذیرد، اما رد نظری آن هم پیامدهای بسیاری برای آنها دارد و به سود دموکراسی خواهان است.