Main | July 2007 »

June 19, 2007

شهلا صمصامی: جنگ بر سر جنگ عراق

با روی کار آمدن دموکرات ها در کنگره ی آمریکا، زمزمه های خروج از عراق بلند تر و بلندتر شد. یکی ا ز دلایل مهم انتخاب دموکرات ها، مخالفت مردم با جنگ و سیاست های خارجی دولت بوش بود. زورآزمایی بین جمهوریخواهان طرفدار بوش و دموکرات ها در کنگره ی آمریکا، با تهیه و تصویب لایحه ی بودجه نظامی به اوج خود رسید. مخالفان با قدرت جنگ، مانند سناتور «هری رید» رئیس سنا، «نانسی پلاسی» سخنگوی مجلس نمایندگان، «جان مارتا» قهرمان جنگ ویتنام و مخالف سرسخت جنگ و بسیاری از دموکرات ها و حتا برخی از جمهوریخواهان دست بدست یکدیگر داده و یکصدا خواهان خروج امریکا از عراق شده اند. کنگره آمریکا مخارج هنگفت جنگ را با شرط خروج از عراق همراه کرده است.

مدتها بود که پیش بینی میشد شرایط زمان جنگ ویتنام در امریکا بوجود آمده است. عواملی که جنگ ویتنام را پایان داد، مخالفت شدید مردم و اعتراضات سراسری که تبدیل به یک جنبش همه جانبه اجتماعی شد. تلفات جانی ارتش آمریکا و مردم ویتنام، مخارج سنگین جنگ، بی اعتباری و عدم مشروعیت جنگ و به زیر سئوال رفتن سیاست خارجی آمریکا از عوامل دیگر بود. همچنین اختلاف بین سران حکومتی در داخل امریکا و بالاخره ایستادگی مردم ویتنام و اینکه در نهایت، جنگ غیر قابل پیروزی بود، آمریکا را مجبور به خروج از ویتنام کرد.
این شرایط در مورد جنگ عراق نیزبه وجود آمده است. دایره ی حکومتی بوش و طرفداران جنگ، کوچکتر و کوچکتر می شود. برخی از ژنرال ها و کسانیکه در کابینه بوش خدمت کرده بودند، به عناوین گوناگون مخالفت خود را با سیاست های خارجی و جنگ عراق اعلام کرده اند. به تازگی «جرج تنت» George Tenetرئیس پیشین سازمان «سیا» به جمع مخالفان پیوست و در کتاب پر سر و صدایش بنام «در مرکز طوفان: ســالهای من در سیا» At the center of the storm: My years at the CIA ضمن بازگوکردن خاطراتش، نظراتش را نسبت به جنگ عراق و حتی مسئله ی ایران به نوشتار آورده است.

سازمان سیا و جنگ عراق
شاید آنچه که «جرج تنت» رئیس پیشین سازمان «سیا» و از نزدیکان «جرج بوش» در کتابش آورده است، رمزی را فاش نمی کند. ولی اینکه جاسوس شماره یک آمریکا در زمانی که هنوز رئیسش یعنی پرزیدنت بوش سر کار است، کتابی بنویسد و سیاست های دولتی را که در آن خدمت کرده است به باد انتقاد بگیرد، بدون شک در تاریخ آمریکا تازگی دارد. به ویژه که «جرج بوش» به وفاداری یاران نزدیکش اهمیت زیادی میدهد.
«تنت» ضمن بازگویی خاطرات زندگیش و اینکه خانواده اش از مهاجران یونانی بوده اند، سعی می کند از سازمان «سیا» در مقابل وقایع 11 سپتامبر و سپس جنگ عراق بنوعی دفاع کند. او از جمله می گوید که قبل از 11 سپتامبر امکان حملات تروریستی را به «کاندولیسا رایس» که آنزمان مشاور ویژه پرزیدنت بوش بود، خاطر نشان کرده بود، ولی «رایس» توجهی به آن نکرده بود. آنچه که به «جرج بوش» اجازه و بهانه ی حمله به عراق را داد، دو عامل مهم بود: یکی اینکه تروریست های 11 سپتامبر با صدام ارتباط داشتند و دوم اینکه بنا به گزارش های منابع اطلاعاتی و ضد جاسوسی یعنی «سیا»، صدام دارای مواد لازم برای ساختن بمب اتمی بود. یکی از صحنه های تاریخی قبل ازحمله ی به عراق این بود که «کولن پاول» وزیر امور خارجه ی وقت ،در حالیکه «جرج تنت»، پشت سر او نشسته بود، در جلسه سازمان ملل حضور یافته و با اطمینان خاطر گفت که بنا بگزارش های اطلاعاتی، صدام آماده ساختن بمب اتم است. این مسئله، مهمترین حربه ی دولت آمریکا برای حمله به عراق بود. «تنت» در کتاب خود نئوکنسرواتیو ها که یاران «دیک چینی» معاون رئیس جمهور بودند و همره با او به کاخ سفید آمدند را مسئول حمله به عراق میداند. برای مثال، او می نویسد «در 12 سپتامبر 2001، یکروز پس از واقعه 11 سپتامبر د ر کاخ سفید به «ریچارد پرل»، نئوکنسرواتیو معروف برخورد کردم و او بمن گفت، عراق باید بهای آنچه را که دیروز اتفاق افتاد بدهد، مسئول واقعی آنها هستند.» «تنت» ادعا می کند که هرگز نفهمید از چه زمان حمله به عراق اجتناب ناپذیر گردید.

بی ثباتی در خاور میانه
«تنت» در کتاب خود می نویسد در زمانی که ریاست «سیا» را بعهده داشته، مهمترین موضوعات، تروریسم و جنگ عراق بود. در مورد عراق می گوید:
«خاورمیانه امروز بی ثبات تر از 25 سال گذشته است. امنیت اسرائیل در خطر بیشتری است. امریکا وارد جنگ شد، بدون توجه به تأثیری که این حمله در پروسه صلح در خاور میانه خواهد داشت و یا وقایعی که در لبنان و سوریه اتفاق افتاد و یا تأثیری که در مقابله با تروریسم اسلامی سُنی داشته است».
رئیس «سیا» میگوید «حتا اگر نیروهای متحدین که به عراق حمله کردند، سلاح های کشنده ی شیمیایی، بیولوژیکی و اتمی کشف می کردند، پس از سقوط صدام وضعیت در عراق بهمین شکل می بود. زیرا سیاست های آمریکا پس از حمله ی نظامی، همین نتایج فاجعه آمیز را به همراه داشت. ما (سازمان سیا) بدرستی پیش بینی کردیم که اشغال نظامی طولانی چه نتایجی خواهد داشت. آنچه که در آن زمان من نمی دانستم، این بود که تا چه اندازه دولت آمریکا پس از حمله نظامی، بنیاد های اقتصادی، نظامی و امنیتی را خراب کرد و در بوجود آوردن صلح در عراق شکست خورد». «تنت» اضافه میکند: «زمانیکه ما به داخل عراق راه پیدا کردیم، از همان ابتدای کار، ماموران سازمان «سیا» اخطاهای روشن و دقیقی در مورد خطر رشد شورشیان تهیه کردند. مشکل این بود که به این اعلام خطرها توجهی نشد. برای زمان طولانی مسئولان حکومتی ما، یا قادر نبودند و یا نمی خواستند به حقایق نگاه کنند و بر اساس واقعیت، سیاست های خود را تغییر دهند. در نتیجه مشکل شورشیان که ابتدا محدود و داخلی بود، بطور روزانه وسیع تر و بدتر شد تا جائی که امروز از کنترل خارج است. دولت آمریکا سیاستی را که براساس امید بود، دنبال کرد به جای اینکه به حقایق توجه کند.»
«تنت» همچنین معتقد است سیاست افزایش نیرو شاید 3 سال پیش می توانست مؤثر باشد، ولی امروز بی نتیجه است. زیرا آنزمان عراق کشوری بود که هنوز یک هویت ملی داشت، ولی امروز این هویت به مذهبی و قومی تبدیل شده است. رئیس پیشین «سیا »میگوید: «در نهایت مهم نیست که آمریکا چه تعداد نیرو در عراق بگذارد. تنها عراقی ها هستند که میتوانند تصمیم بگیرند چه نوع کشوری میخواهند داشته باشند، آیا میخواهند بیک اتحاد و اتفاق ملی برسند و یکپارچه باقی بمانند یا نه.»
در مورد ایران «جرج تنت» مخالف سیاست دولت «بوش» است و میگوید، دید سیاه و سفیدی که از ایران وجود دارد و سیاست مشکوک نسبت باین کشور که تنها براساس رودررویی نظامی است اشتباه است. این سیاست باید همراه با مذاکره با ایران و سوریه باشد. او می گوید: «دولت «بوش» متوجه نیست که در خاور میـانه غالبـاً زورآزمایی و فشار نظامی با گفتگو و مذاکره همراه است.»
«جرج تنت» میکوشد در کتاب خود از حمله مستقیم به «جرج بوش» خوداری کند، ولی انتقادات خود را متوجه معاون رئیس جمهور «دیک چینی» و یاران نئوکنسرواتیو او می کند. افرادی مانند «پرل»، «داکلاس فیث» ، «اسکوتر لیبی» و سایرین که با نقشه حمله به عراق به کاح سفید آمدند و 11 سپتامبر را بهانه ای مناسب یا فتند. آنهاحتا امروز که تمام وقایع روشن شده است، چنین اصرار دارند که بین القاعده و صدام ارتباط وجود داشت. رابطه ای که «جرج تنت» با اطمینان می گوید: «هرگز وجود نداشت».
در پایان کتاب نیز «جورج تنت» می گوید:‌«ما باید با اکراه وارد جنگ های انتخابی شویم و آن پس از زمانی است که بطور صادقانه با خودمان و دنیا در مورد دلایل منطقی انتخاب چنین مأموریتی روبرو شویم.»
کتاب «جرج تنت» اگر چه به مشروعیت دولت «بوش» وسیاست حمله به عراق صدمه میزند، ولی خالی از انتقاد نیست. از مهمترین انتقادات به او این است که چرا این سخنان را سه سال پیش و زمانی که سرکار بود بیان نکرد.

جنگ بر سر پایان جنگ
پس از انتخابات کنگره در نوامبر که دموکراتها اکثریت را در مجلس نمایندگان و سنا بدست آوردند، پایان دادن به جنگ عراق از جمله مهمترین وظایفی بود که دردستور کار «نانسی پولاسی» سخنگوی مجلس نمایندگان و «هری رید» ریاست سنا قرار گرفت. همه میدانستند که تصویب بودجه ی نظامی جنگ عراق درگیری دموکرات ها با «پرزیدنت بوش» را به یک جنگ تبدیل می کند. دموکرات ها قول داده بودند که لایحه ی بودجه ی نظامی را با شرایط مشخصی از جمله خروج از عراق همراه خواهند کرد. پس از ماهها بحث و گفتگو لایحه ای که به رئیس جمهور داده شد با علم به این بود که «پرزیدنت بوش» آنرا «وِتو» خواهد کرد. ولی این لایحه از نظر دموکرات ها یک سند تاریخی است. علاوه بر دموکرات ها ،چند تن از سناتورهای جمهوریخواه نیز به این لایحه پیوستند. هدف کنگره این بود که این بار «بوش» را مجبور کنند که سیاست های شکست خورده در عراق را تغییر دهد و برای پایان جنگ برنامه ی مشخصی داشته باشد. لایحه نهائی شامل 124 بیلیون دلار بود که باید با شروع خروج نیروهای نظامی آمریکا از عراق از پائیز امسال همراه باشد. در عین حال دولت عراق باید تا اول جولای امسال نشان دهد که به پیشرفت های قابل ملاحظه ای، بویژه خلع سلاح «ملیشیا» دست یافته است. بر اساس این برنامه، خروج نیروهای آمریکا از ابتدای اکتبر شروع شده و تا مارچ سال آینده کامل میشود. در عین حال، بخشی از نیروهای نظامی در عراق باقی خواهد ماند که از منافع اقتصادی و سیاسی آمریکا در عراق محافظت کرده و به نیروهای عراقی تعلیمات نظامی دهد. البته این لایحه از سوی «جورج بوش» «وتو» شده و حالا باید دمکرات ها و رئیس جمهور به یک توافق سازشکارانه برسند.

جنگ بدون پیروزی
دموکرات ها در یک مقطع بسیار مهم تاریخی برای اولین بار در حالیکه کشور در حال جنگ است، با رئیس جمهوربه مخالفت برخواسته و یکصدا خواهان خروج از عراق هستند. بسیاری معتقدند از جنگ ویتنام باید درس گرفت و تا دیر نشده و تلفات سنگین تر نشده از عراق خارج شد. در این زمان که انتخابات ریاست جمهوری آینده نزدیک است و دموکرات ها شانس باز پس گرفتن کاخ سفید را دارند، جنگ عراق مهمترین موضوع روز و در نهایت تصمیم گیرنده ی انتخابات بعدی است. براساس آخرین آمارها، بیش از 65 درصد از مردم آمریکا مخالف جنگ هستند. تفاوت اساسی بین طرفداران و مخالفان جنگ باین گونه است دموکراتها و لیبرالهای داخل دستگاه حکومتی آمریکا اکثراً مخالف جنگ بوده و معتقدند که آمریکا در عراق به پایان راه رسیده است، ماجراجویی باید تمام شود، اوضاع عراق بهتر نخواهد شد و بنابراین زمان آنست که امریکا عراق را ترک کند. مانند ویتنام، این یک جنگ بدون پیروزی است. طرفداران ادامه جنگ معتقدند که هنوز وقت باقی است و راههایی برای نجات وجود دارد. در این شکی نیست که اگر عراق بتواند به ثبات رسیده و در نهایت به یک کشور دموکرات تبدیل شود، این جنگ با پیروزی همراه بوده است، اگر چه با بهای گزافی این پیروزی بدست آید. مخالفان جنگ در مقابل می گویند که آمریکا دیگر قادر نیست عراق را نجات دهد و با بی ثباتی و بحرانی که بوجود آمده است، ادامه ی اشغال نظامی، تنها به بدتر شدن وضع می انجامد. برای مثال سناتور «رید» به تازگی در مصاحبه ای گفت: «جنگ، شکست خورده است، حتا اگر ژنرال های مسئول جنگ عراق بگویند وضع بهتر شده است من آنها را باور نمی کنم».
در حال حاضر مخالفان جنگ، با مخالفان «بوش» یکی شده اند. زیرا مردم متوجه شده اند در تمام مراحل با دروغ و اطلاعات نادرست، این جنگ شروع و ادامه یافته است. چنانچه دموکرات ها بتوانند دولت «بوش» را مجبور به خروج از عراق نمایند، این نظریه که جنگ عراق یک اشتباه و در نهایت بدون پیروزی بوده است قابل قبول تر میشود. «بوش» و طرفداران ادامه جنگ تا پیروزی، بدون شک راه دراز و مشکلی را در پیش دارند، زیرا حقایق در درون عراق حاکی از جنگ داخلی، خشونت و بی ثباتی و بحران است و خلاف این نظر آنها را نشان می دهد. در هر حال، جنگ بر سر جنگ عراق هنوز به پایان نرسیده است.

Posted by mamad at 08:59 AM | Comments (0)

June 18, 2007

از مشاور خود بپرسید...

بسیار خوشحالیم که خوانندگان عزیز از ستون جدید «از مشاور خود بپرسید» استقبال کرده اند. در این شماره از بین سؤالاتی که بوسیله پست، ایمیل و حتا تلفن داشتیم سه سؤال را که در یک زمینه هستند برای پاسخگویی انتخاب کردیم. خانم شهلا صمصامی مشاور خانواده Licensed Psycho Therapist باین سؤالات پاسخ می دهند.خواننده ای سئوال کرده اند:

فاجعه ای مانند تیرانداری و کشتار دانشجویان در دانشگاه «ویرجینیا» بنظر من نه تنها تأثیر وحشتناکی برای خانواده ی قربانیان این حادثه دردناک دارد، بلکه برای دانشجویان دیگر و حتا مردمی که از طریق وسائل ارتباط جمعی در جریان این واقعه قرار می گیرند دردناک است.

سئوال من اینست که چگونه میشود با چنین فاجعه ای روبرو شد و اصولاً چرا این اتفاق افتاد


سئوال من اینست که چگونه میشود با چنین فاجعه ای روبرو شد و اصولاً چرا این اتفاق افتاد؟

برای این خواننده ی عزیز و بسیاری که کشتار بدون دلیل افراد بیگناه در دانشگاه «ویرجینیا»فکر و ذهن آن ها را بخود مشغول کرد، بزرگترین سئوال اینست که چرا این اتفاق افتاد. در ابتدا اشاره می کنم به وضعیت روانی جوانی که جنون او این فاجعه را بوجود آورد. «سانگ چو» 23 ساله اهل کره ی جنوبی، دانشجوی رشته ادبیات انگلیسی در دانشگاه «ویرجینیا» بود. بنا برگزارش های گوناگون، مدتها بود که نشانه های بیماری روانی و حرکات غیرعادی در او دیده میشد. از جمله، در سکوت و تنهایی زندگی کردن و هیچ ارتباطی با دانشجویان و یا خانواده نداشتن، علائم خطرناک تر در نوشته های او بود که بطور مستقیم به کشتن اشاره کرده و خشم بی نهایت او نسبت به همه در نوشته هایش منعکس بود. بطوریکه استاد او به پلیس دانشگاه مراجعه میکند و «سان چو» را خطر بزرگی برای خودش و سایرین می بیند و 16 ماه پیش از این واقعه، «سان چو» بطور موقت در یک بیمارستان روانی بستری میشود و سپس ، بدون اینکه مراقبت های لازم بعدی بعمل آید مرخص می شود.

با شواهدی که موجود است، بسیاری از روانپزشکان و متخصصین امور جنایی معتقدند «سان چو» دچار نوع شدیدی از «اسکیزوفرنی» همراه با «پارانویا» (روان گسیختگی با بدگمانی) بوده است. از علائم مهم این بیماری خشم شدید است.

«اسکیزوفرنی»، شدیدترین بیماری روانی است که در یک درصد از مردم دنیا دیده میشود. در مردها بیشتر از زنها است و بطور معمول شروع آن سنین بلوغ است. وضعیت روانی سان چو هنوز تحت مطالعه و تحقیق است.

راه های مقابله با مصیبت های دردناک
«الیزابت کوبلر راس» روانشناس معروفی است که برای اولین بار مراحلی را که انسان در اثر یک واقعه ناگهانی و دردآور مانند از دست دادن عزیزی، بیماری های شدید و حوادث دردناک و غیر منتظره دچار آن می شود توضیح داده است. من باین مراحل بطور مختصر اشاره می کنم:

1- انکار
در اولین برخورد با فاجعه، انسان نه تنها دچار شوک شده بلکه قبول واقعه ی دردناک بسیار مشکل میشود. باین ترتیب انکار کردن آنچه اتفاق افتاده اولین عکس العمل است این مرحله میتواند چند ساعت، چند روز و در مواردی حتا سالها بطول انجامد.

2- خشم و عصبانیت
دومین عکس العمل خشم است، باین معنی که قبول واقعه مشکل بوده و انسان دچار خشم می شود. این احساس می تواند نسبت به قربانی حادثه، نسبت به کسانیکه احتمالاً دخالتی در اتفاق داشته اند، نسبت به خود و یا همه دنیا و حتا خدا باشد. این مرحله میتواند دورانی کوتاه و یا دراز مدت داشته باشد.

3- معامله و مذاکره
در این مرحله، به ویژه زمانی که خود انسان و عزیزانش در خطر بیماری های شدید و یا امکان از دست دادن زندگی است، از خداوند می خواهد به او وقت بیشتری بدهد تا کار ویژه ای را به انجام برساند و یا برای مثال فارغ التحصیلی فرزند را ببیند. این مذاکره و شرط گذاستن شامل اگرها هم می شود. در این مرحله انسان می پردازد به اگرها، شاید اگر چنین کرده بودم این اتفاق نمی افتاد. اگر بیشتر مواظب بود، اگر بحرف آن شخص گوش نمیکردیم و اگر های بسیار دیگر...

4- افسردگی و احساس ناامیدی
در این مرحله انسان دچار اندوه شدید شده و زندگی بنظرش پوچ و بی معنی میاید. برای مقابله با افسردگی شدید، گاه نیاز به داروهای ویژه است. این مرحله میتواند چند روز، چند ماه و یا سال ها بطول انجامد.

5- پذیرش واقعیت
با گذشت زمان و گذران مراحل مختلف، بالاخره انسان به مرحله پذیرش میرسد و قبول می کند که آنچه اتفاق افتاده واقعی است و باید بزندگی ادامه داد. در افرادی که از روح و روان سالم تر و قوی تری برخوردارند، این مراحل نباید بیشتر از شش تا هشت ماه بطول انجامد، ولی با توجه به نوع حادثه، درجه ی دردناک بودن و شرایط روحی و جسمی افراد، عکس العمل ها میتوانند بسیار متفاوت باشند.
واقعیت اینست که اتفاقات غیر منتظره و دردناک، همچنین از دست دادن عزیزان، زخم های عمیق در روح و روان انسان بجا میگذارند. بطور کلی مراسمی که در هر فرهنگی و خانواده ای در اینگونه موارد انجام می شود، بعبارت دیگر سنت هایی که در مورد مرگ و حوادث رنج آور دیگر وجود دارد، کمک بزرگی برای مرحم گذاشتن به زخم های روحی انسانهاست. همچنین پشتیبانی و ابراز همدردی به شخصی که دچار غم و اندوه و یا یک واقعه دردناک شده است بسیار آرام بخش است. تحقیقات دیگری نشان میدهد که در مواقع مشکل و دردناک زندگی 3 عکس العمل میتواند در کاهش اثرات واقعه دردناک مؤثر باشد:

• ابراز آنچه که در درون می گذرد و تایید کردن احساسات خود شخص. بسیاری از مردم بدلایل گوناگون نمی خواهند و یا نمی توانند با احساس درد، ترس، نگرانی و یا ناامیدی خود روبرو شوند و این احساسات را بزبان بیاورند. آگاهی از اوقات، آنچه در درون می گذرد و ابراز آن، به التیام زخم ها زودتر کمک می کند. حتی بازگو کردن جزئیات واقعه به قبول آنچه اتفاق افتاده است کمک می کند.

• دست محبت و همدردی بسوی نزدیکان، خویشان، دوستان و آشنایان دراز کردن و قبول این محبت و همدردی، کمک بزرگی در ترمیم روحی و جسمی است. برای مثال مراسمی مانند دید و بازدید هایی که در فرهنگ ایرانی در این گونه موارد انجام می شود.

• از اعتقاد ات مذهبی و معنوی کمک گرفتن و بسوی نیروهای مافوق انسان رفتن در تسکین دردها بسیار مؤثر است. با طبیعت نزدیک تر شدن از راه های دیگر است. امروزه با تحقیقات علمی ثابت شده است که برای مثال، دعا کردن بهبودی را سریع تر میکند. چند سال پیش در یک تحقیق تجربه ای، برای تعدادی از افرادی که بیماری شدیدی داشتند، گروهی در یک ایالت دیگر دعا کردند. این گروه در مقایسه با گروهی که برای آنها دعا نشده بود بهبودی بیشتری پیدا کردند. امروزه در محافل علمی و پزشکی به مسائل معنوی برای ترمیم زخم های روحی، روانی و یا بیماری های جسمی توجه بیشتری می شود.

در واقعه ای مانند کشتار در دانشگاه «ویرجینیا» علاوه بر 32 نفری که جان خود را از دست دادند، برای صدها دانشجو، استاد دانشگاه، خانواده های قربانیان و مردم آن شهر و بسیاری دیگر، نه تنها یک شوک بزرگ، بلکه زخمی عمیق در قلب و روح آنهاست. تأثیر این حادثه ماهها، سالها و برای برخی، همه عمر باقی خواهد ماند. آنچه که پذیرش این حادثه و نظیر آنرا مشکل می کند بی دلیل بودن و وحشیانه بودن چنین عملی است. این نوع وقایع انسان را دچار احساس عجز و ناتوانی میکند. در مقابل چنین حوادثی انسان می تواند ضعیف و مایوس شود و احساس کند که دیگر کنترلی بر زندگی خویش ندارد. در عین حال، انسان ها دارای نیروهای التیام دهنده ی درونی هستند که موجب می شود بتوانند در مقابل رنج ها، دردها و فجایع زندگی بنوعی پایداری کنند و بزندگی ادامه دهند. چالش واقعی انسان ها در مقابله کردن با وقایع دردناک و بی دلیل زندگی، بکار گرفتن همین قدرت روحی و استقامت آنها است.

Posted by shahin at 12:55 PM | Comments (0)

مازیار توفیق: اشرف مخلوقات کیه؟ به قلم یکی از اشراف خلقت

سال 2500 میلادی بود، جنگ جهانی دوازدهم تازه تمام شده بود، انسانها آنقدر بمب اتمی و هیدروژنی و لیزری و... روی سر هم ریخته بودند که سطح کره زمین مثل آبکش ، سوراخ سوراخ شده بود و مرز کشورها از بین رفته بود

دیگه برای کسی مهم نبود که عربه یا آمریکایی، مسلمونه یا یهودی،چون دیگه نه دولتی وجود داشت و نه ارتشی، هیچکس هم پایبند عقیده و سلیقه و دین و ایمان خود نبود .تروریست و تروریسم و کمونیست و امپریالیسم و...به فراموشی سپرده شده بود . هرکس هر کاری که دلش می خواست می کرد .جمعیت دنیا از مرز ده میلیارد نفر هم گذشته بود.مردم در شهرها ازسروکول هم بالا می رفتند وجای راه رفتن نداشتند و آپارتمانهای یکمتری صد طبقه ،جای ساختمانهای صد متری یک طبقه قدیمی را گرفته بود. علاوه بر ترافیک شدید زمینی ، عده ای هم با وسایل نقیله پرنده شخصی خود ، هرروز ساعتها در ترافیک هوایی در بین زمین و آسمان معطل بودند. چون در آسمان هم دیگر جای تکان خوردن نبود.

لایه اوزون ،سرتاسر جر خورده و دیگه درست شدنی نبود واوضاع جوی به حدی خراب شده بود که حتی آب و هوای دو طرف یک خیابان هم متفاوت با هم بود .
یعنی این طرف چهارراه آفتابی بود و طرف دیگر آن یخبندان! تمامی اقیانوسها، با هشتاد درصد آلودگی تبدیل به مرداب و فاضلاب گشته و کلیه جنگلهای موجود درروی زمین ، تخریب و به شهر و جاده تبدیل شده بودند، به جز یک جنگل که آنهم در برنامه آینده توسعه شهرسازی قرار داشت.
***

تمامی حیوانات جنگل دور هم جمع شده بودند تا در مورد وضعیت پیش آمده بحث و تبادل نظر کنند.

کلاغ پیربه عنوان سخنران مشغول قرائت بیانیه ای برعلیه انسان بود وبا عصبانیت می گفت :«اسم خودشون رو گذاشتند اشرف مخلوقات و خودشون رو مالک دنیا می دونند، ولی به اندازه یک سوم سن من هم عمر نمی کنند و آنقدر نفهم هستند که حتی از پیش بینی یک طوفان یا زلزله ساده، عاجزند، در صورتیکه هر جوجه کلاغ تازه از تخم در اومده ای، ازیکساعت قبل می دونه که قراره طوفان بشه یا زلزله بیاد.»

خر، با نیشخندی گفت:«با وجود اینکه اینهمه خرّیت من رو مسخره می کنند،ولی خودشون اینقدر بدبخت و ناتوان هستند که اگر شصت هفتاد کیلو بار روی دوششون بذاری ،صد متر هم نمی تونند راه برن، چه برسه به اینکه کلی بارشون کنی وتازه خودت هم بپری بالا و کیلومترها راه بری!»
شتر در تائید حرف خر، گفت : «ادعای قدرت می کنند، ولی نه زور زیاد دارند و نه دندون تیز ، جفتک هم که بلد نیستند بزنند و هنگام دویدن هم، شترمرغ ازشون جلو میزنه. تازه به اندازه نصف من هم طاقت خستگی و گرسنگی وتشنگی رو ندارن و اگر دو روز توی بیابون ولشون کنی، روز سوم خواهند مرد!!!»
گنجشک با طعنه و کنایه از بالای درخت گفت : «با اون قد وهیکل ،حتی یک متر هم نمی تونند پرواز کنند و دلشون رو خوش کرده اند به این هواپیماهای قراضه شون که اونم یکی در میون سقوط می کنه و صد تا صدتاشون رو باهم به کشتن می ده.آیا تا بحال شنیده اید که گنجشگی به علت نقص فنی سقوط کنه؟»
درهمین میان ، میمون قهقهه ای زد و گفت :«برو بابا پرواز چیه ؟ انقدرتنبل و بی عرضه هستند که حتی مثل ما از درخت هم نمی تونند برن بالا ، تازه همش هم میگن ما میمون تکامل یافته هستیم ! من نمی دونم لباس پوشیدن ودر شهرزندگی کردن تکامله یا این همه جنایت وکثافت ، که فکر می کنند از ما میمونها کاملترند؟ چون به نظر من، ما فقط در همین دو سه مورد باهم فرق داریم و در بقیه کارها شبیه به هم هستیم، مثل هم راه می رویم و مثل هم غذا می خوریم ، از نظر قیافه هم که شبیه به هم هستیم! فقط اونها لباس می پوشند و ما لخت هستیم . اونها همدیگر رو آزار می دن و می کشند، ولی ما به همنوعانمون ظلم نمی کنیم.

قورباغه که در کنار آب چرت می زد، بادی به غبغبش انداخت و گفت:«قهرمان شنای دنیا ،اندازه انگشت کوچیکه من هم شنا بلد نیست واگر سه دقیقه زیرآب بمونه، جسدش میاد روی آب ،من نمی دونم که این دیگه چه جور قهرمانیه؟!!!»
سوسک از لای برگها بیرون آمد وگفت :«چه اشرف مخلوقاتی که با یک میکروب کوچولو، روزها وهفته می افته گوشه خونه وتب و لرز می کنه و تکون نمی تونه بخوره، در صورتکیه من وخانواده ام در مرکز تجمع میکروبها هرشب«پارتی می کنیم» و درسلامت کامل بسر می بریم وبا صفا وصمیمیت زندگی می کنیم.»
خوک گفت:«بابا کجای کارید ! این آدمهای لعنتی که اینهمه پشت سر ما حرف می زنند و می گن ما خوکها حیوونات کثیفی هستیم، خودشون در طول یک ماه ، اندازه دوبرابر هیکل خودشون آشغال وکثافت درست می کنند و از کف دریا تا بالای آسمون رو به گند کشیده اند.»

شیرکه با دقت فراوان به حرفهای همه گوش می داد،با مظلومیت گفت:«آدمها اسم من رو گذاشته اند درنده.درصورتیکه درنده ترین حیوان دنیا خودشون هستند. چون من درنهایت روزی یک شکار می کنم (اون هم یک حیوان پیر یا مریض) و شکم خودم و خانواده ام رو سیر می کنم، بعدش هم روباه وکفتار و لاشخور با باقیمانده اش جشن می گیرند. اما این انسان لعنتی یکی رو می کشه که بخوره ، یکی دیگه رو میکشه تا از پوستش کیف و کفش درست کنه واز دیگری پالتو درست می کنه. با دندون این یکی گردنبند می سازه و از بدن خشک شده اون یکی مجسمه درست می کنه.بعضی ها رو بخاطر سرگرمی میکشه و تعدادی رو به خاطر ماجراجویی.»

جغد در تأیید حرفهای شیرگفت:»آنقدر احمق هستند که خودشون برای خودشون قانون می سازند وبعدش برای اجرا نکردنش حکم زندان و اعدام صادر می کنند. با دست خودشون پول و چک و کارت اعتباری می سازند و بعدش به دنبالش می دوند وبرای بدست آوردنش از صبح تا شب کار می کنند . با کلی عشق و عاشقی وحرفهای رمانتیک با هم ازدواج می کنند،اما بعد از شش ماه دنبال راه فرار از زندگی زناشویی می گردند. آیا به نظرشما این آدمها دیوانه نیستند؟!»
زرافه پرسید: «ببینم مگه آنها درطول زندگی روزمره چکار می کنند که ما نمی کنیم؟ تا اونجایی که من می دونم اونها هم مثل همه ما حیوانها می خورند و می خوابند و جفت گیری می کنند.بعدش هم بچه دار می شن و بچه شون رو بزرگ می کنند. آخرش هم پیر میشن و می میرند.مگر اصل موضوع زندگی این نیست؟ خوب ما حیوانات هم که همین کارها رو می کنیم.تازه نه شهر داریم نه ماشین،نه پول داریم ،نه ساختمان .علف مون رو می خوریم و می خوابیم و زندگیمون رو می کنیم. پس دیگه این همه شلوغ پلوغی برای چیه؟ این همه ساخت وساز و رقابت و جنگ برای چیه؟ آیا با این کارها بعد از مرگ سرنوشت بهتری نصیبشان میشه یا آنها هم مثل ما می پوسند و به خاک تبدیل می شوند؟!!! آیا چیزی ازاین دنیا میشه بیرون برد؟! اگر نمیشه، پس چرا اینقدر حرص و جوش می خورند؟ اگر همونطور که ادعا می کنند عقلشون بیشترازما می رسه ، پس چرا تا بحال متوجه این موضوع نشده اند ؟ مگه توی این همه کهکشان جای دیگری به غیراز کره زمین برای زندگی وجود داره؟ اگه نداره پس چرا اینقدر داغونش کردند؟ مگه همه انسانها از یک جنس نیستند ؟ پس چرا اینقدربه هم بدی می کنند؟ا گر اینها اشرف مخلوقات و باهوش ترین حیوانات هستند ،پس وای به حال ما!!!
گوزن گفت:«خوب مشکل همین جاست که آنها این واقعیت را فراموش کرده اند که یک حیوان هستند مثل بقیه و با اختراع و ساخت یکسری لوازم بدرد نخور و بی مصرف ،فکر کرده اند که از ما کاملتر و پیشرفته تر هستند، ولی با وجود این همه پیشرفت و اکتشاف هنوزهم مثل ما نمی دونند از کجا آمده اند و به کجا خواهند رفت؟و حتی یک روز هم نمی تونند مرگشون رو عقب بیاندازند ویا جلوی یک اتفاق ساده طبیعی رو بگیرند، پس این همه تکنولوژی و علم به چه دردی می خوره؟»

مورچه که ازاونجا رد می شد گفت :«کدوم پیشرفت ؟ کدوم اختراع ؟ مثلا همین یخچالی که ساخته اند به چه دردی می خوره ؟ ما مورچه ها همیشه برای سه چهارماه آذوقه غذایی داریم،و می تونیم هفته ها و ماهها از خونه بیرون نریم، ضمنا نه یخچال داریم ، نه فریزر و نه سوپرمارکت،ولی این آدمها با این همه وسایل به ظاهر پیشرفته، بازهم هرروز توی این سوپرمارکتها مشغول خرید آذوقه هستند،و به یک هفته نمی رسه که دوباره سر از سوپرمارکتها در می آورند و وقت و پول خودشون روهدر می کنند.
مار ، در تایید حرف مورچه ادامه داد: «من نه زبون درست وحسابی دارم و نه دست وپا ! کردیت کارت و پول نقد هم ندارم، ولی بلاخره با همین بی دست وپایی و زبون فس فسی، شکم خودم و زن وبچه ام رو سیر می کنم، ولی این آدمها اگر به چهارزبون زنده دنیا هم حرف بزنند، ولی پول نداشته باشند، حتی در شهر خودشون هم از گشنگی می میرند، چه برسه توی جنگل و بیابون!
زنبور وز وز کنان گفت: «این همه حرف از تمدن و فرهنگ می زنند، ولی اگه چهارتاشون باهم توی یک کار شراکت کنند، بعد ازچند روز، از همدیگه خسته میشن، بعد از چند هفته باهم اختلاف نظر پیدا می کنند و دعواشون میشه، بعد از چند ماه از هم متنفر می شوند و بالاخره هم با هم نمی سازند و جدا می شوند. در صورتیکه هزاران زنبور سالهای سال درکنار هم زندگی می کنند و در نهایت احترام و انضباط به وظایف خود عمل می کنند.»

گاو با عصبانیت و گلایه گفت: «توی عمرم موجودی به این بی معرفتی- نمک نشناسی و بی رحمی ندیده ام. همشون با شیرمن بزرگ میشن،ولی یک کلمه تشکر نمی کنند، بعد هم که پیر واز کار افتاده شدم ،سرم را گوش تا گوش می برند و ازم استیک و همبرگر درست می کنند.تازه به هرکس هم که چاق وبد هیکل باشه می گن گاو!!! واقعا که وحشتناکه. به خدا صد رحمت به گرگ و شغال!»
مرغ که داغ دلش تازه شده بود گفت :«ای بابا! دست روی دلم نذار که دلم خونه! یک عمر تخم ما رو می خورند، بعدش که از تخم افتادیم، خودمون رو می پزند و می ذارن لای زرشک پلو!!!آخه این هم شد انصاف؟! والله روباه از اینها با انصاف تره ، چون یا خودت رو می خوره یا تخمت رو !

***
صدای وحشتناکی آمد و بلافاصله یکی از درختان قدیمی و بلند جنگل که بسیاری از پرندگان و حیوانات را در خود جای داده بود به زمین افتاد. حیوانات سراسیمه و وحشت زده پا به فرار گذاشتند.
بله ! مثل اینکه طرح توسعه شهری آغازشده بود .البته بدون هیچ اجازه و هماهنگی قبلی با صاحبان اصلی جنگل!

Posted by shahin at 12:54 PM | Comments (0)

زندگی در تهران خيلی با حاله!

فاصله ميان تئوری حکومت اسلامی و زندگی روزمره، ميان آن چه مردم در تهران در زندگی خصوصی عمل می کنند و آن چه به طور رسمی بايد تظاهر کنند، هرگز نمی توانست بزرگتر از اين باشد

کمی پس از رياست جمهوری احمدی نژاد و به ويژه پس از اعلام اينکه جمهوری اسلامی سوار بر «قطار بدون ترمز» شده است، لحن رسانه های اروپايی از جمله ژورناليست های آلمانی زبان (آلمان، اتريش و سويس) نسبت به رژيم حاکم بر ايران تغيير يافت و خود را با خطی که بين حکومت و مردم ايران تفاوت می نهد (سياست آمريکا) هماهنگ ساخت.

گای هلمينگر
برگردان: الاهه بقراط

از جمله روزنامه آلمانی «دی ولت»می نويسد:
ايران چيزی غير از آنچه هست که فکر می کنيم، چرا که رژيم ملايان تصوير غلطی از ايران ارائه می دهد. مردم ايران آزادمنش، آرامش طلب و البته همواره در جستجوی کالاهای غربی هستند. «گای هلمينگر» Guy Helminger نويسنده متولد لوکزامبورگ در چهارچوب پروژه «ديوان غربی – شرقی» (کتاب مشهور گوته شاعر آلمانی که ستايشگر حافظ بود) مدتی در ايران بسر برد و هر چقدر دلش خواست آبجو نوشيد. گزارش «هلمينگر» را از اين سفر می خوانيد:

پيش از سفر در کافه ای با دوستی پشت بار نشسته بوديم. او در حالی که گويی دستی نامرئی چهره اش را چين و چروک انداخته بود، با تأکيد روی کلمه «کجا» پرسيد: «کجا می خواهی بروی؟» جواب دادم: «تهران». سرش را تکان داد. يک آبجوی ديگر سفارش داد و در حالی که آن را روی بار به سويم سر می داد گفت: «بنوش که ممکن است آخرين آبجويت باشد!»

ودکا، ويسکی، شراب و آبجوی سفيد
ولی آن آبجو آخرين آبجوی من نبود. برعکس، در پايتخت کسانی که الکل را حرام می دانند، در هر خانه ای باری وجود داشت که مرا به شدت به فکر فرو برد، به طوری که سرانجام از يکی از ميزبانان پرسيدم اين همه ودکا، ويسکی، شراب و آبجوی سفيد «اردينگر» از کجا می آيند؟ او که انگار تا کنون هرگز به اين پرسش نينديشيده بود، لحظاتی فکر کرد و بعد گفت: «فکر می کنم خود دولت قاچاق الکل را سازماندهی می کند».
تهران پر از ساختمان های بلند و بزرگراه است. در نگاه اول شبيه برخی ديگر از شهرهای بزرگ است که آدم دلش نمی خواهد در آنها زندگی کند. در حالی که در حاشيه جنوبی تهران، کوچ کنندگان از شهرها و روستاها، برای خود خانه های غيرقانونی ساخته اند. در شمال ثروتمند تهران و در کنار قوطی کبريت های کوچک و چهارگوش، ويلاهای مجللی قرار دارند که برای ورود به آنها بايد از زير طاقهای ستونی آنها رد شد، و يا آپارتمان هايی وجود دارند که سطح مسکونی آنها ۲۵۰ متر مربع و بيشتر است. نرخ اجاره، سالانه تا بيست درصد افزايش می يابد و اين در حاليست که سطح اجاره هر متر مربع از اين ساختمان ها به اندازه اجاره در شهر «کُلن» است. البته کسانی که همزمان سه شغل دارند و با مزدی که به دست می آورند می توانند زندگی بخور و نميری را سر و سامان دهند، در اينجاها زندگی نمی کنند. در اينجا نشانه های زيادی نيز وجود ندارد که آدم را به ياد جمهوری اسلامی بيندازد. نه پشت هم مسجدی هست که چشم را بيازارد و نه صدای مؤذنی را می توان شنيد.

اينجا می توانست «کرويتزبرگ» برلين باشد
يک هفته گذشت تا من توانستم آخوندی را در خيابان ببينم. برخی از زنان چادر بسر داشتند، ولی اکثر زنان روسری های مد روز خود را در واقع روی موهايشان انداخته بودند و آرايش بسيار غليظی داشتند. آنها کاپشن، پالتو و ژاکت غربی می پوشيدند. اگر تابلوی مغازه ها و تابلوهای راهنما به زبان فارسی وجود نمی داشتند، فکر می کرديد چهار راه بازار تجريش همان «کرويتزبرگ» برلين است [کرويتزبرگ در برلين مشهورترين محله ترک نشين در آلمان است که به شدت مورد علاقه چپها، سبزها و جوانان ماجراجوست].
پس از ورودم بود که در آستانه فصل بهار و گرما، به زنان اخطار هميشگی سالانه داده شد که به زودی دوران اين تحريکات شيطانی به پايان خواهد رسيد و هشدار داده شد که دوباره همه چيز مرتب می شود و کنترل خواهد شد که همه مطابق مقررات لباس بپوشند تا از فحشا جلوگيری شود.
برای جوانان فرقی نمی کند. به موهايشان ژل می زنند و يا ريش شان را مانند «جانی دپ» در نقش دزد دريايی در فيلم «نفرين کارائيب» آرايش می کنند. تی شرت هايی می پوشند که رويشان به انگليسی نام گروه های موزيک آمريکايی نوشته شده و زوج های جوان با وجود ممنوعيت «ملامسه» دست در دست هم در خيابان ها راه می روند. هيچ کس نمی تواند پيش بينی کند تا کی می توان اينطور رفتار کرد و کی رژيم واکنش نشان خواهد داد. خودسری، در واقع استراتژی مأموران انتظامی است و جوانان می دانند که گاه حتی به سر داشتن يک کلاه بيس بال می تواند آنها را دچار دردسر کند.

خداوند مهربان در آن دورهاست
اکثر اين جوانان چندان کاری با مذهب ندارند. آنها با اسلام حکومتی بزرگ شده اند و محدوديت و ممنوعيت را بيشتر از خداوند مهربان احساس می کنند. روشنفکران ايران مدتهاست که از فرار يک نسل کامل از مذهب سخن می گويند. دينی که هيچ امکانی برای ارتباط بين اسلام و غرب نمی بيند، و مصرانه بين مسلم مؤمن و طرفداران بيمار و روانی فرهنگ غربی تفاوت می نهد، سالهای مديد با تنبيه و شلاق زدن در برابر همگان و زندان تلاش کرد تا فرزندان خود را دوباره به خانه باز گرداند. نتيجه اين تلاش اما يک جامعه به شدت بسته از آب در آمد که دست کم در شهرهايش مردم همواره بازتر و روشن تر خشم و نارضايتی خود را نشان می دهند
در هفته هايی که در هوای به شدت دودگرفته تهران در خيابانها قدم می زدم، همواره آدمهايی مرا مخاطب قرار می دادند تا فقط به من بگويند که آنها با حکومت خود موافق نيستند. يک بار خانم مسنی درباره نخستين احساسم از ايران پرسيد. گفتم همه بسيار مهربان هستند و من واقعا اين احساس را داشتم که خوش آمده ام. گفت: «بله، اين يک فضيلت قديمی ايرانی است. و اين را هيچ کس نمی تواند از ما بگيرد!» و بعد تعريف کرد که دوران شاه را ديده است: «آن موقع هم همه چيز عالی نبود، ولی اين...» و روسری گلدارش را نشان می دهد و نگاهش را بر می گرداند. بعد برايم آرزوی موفقيت کرد و خواهش کرد که وقتی به آلمان بر می گردم بگويم که ايرانی ها آدم های خوبی هستند.

شوخی با پرزيدنت احمدی نژاد
در اصفهان مردی تقريبا پنجاه ساله، دستش را از پشت روی شانه من گذاشت و با هيجان و انگليسی شکسته بسته تعريف کرد که من بايد به مردم ايران کمک کنم. گفت که نمی داند من ژورناليستم، ولی بايد در روزنامه های آلمان بنويسم که هيچ کس در ايران از رژيم ملايان خوشش نمی آيد. خواست که اين را به او قول بدهم. گفت که اصلا دلشان نمی خواهد که آمريکا ايران را بمباران کند، آنها به اندازه کافی در سالهای گذشته مصيبت جنگ داشته اند، ولی غرب بايد به آنها کمک کند. بعضی ها هم به اين بسنده می کردند که برايم درباره احمدی نژاد جوک تعريف کنند.
فاصله ميان تئوری حکومت اسلامی و زندگی روزمره، ميان آنچه مردم در تهران در زندگی خصوصی عمل می کنند و آنچه به طور رسمی بايد تظاهر کنند، هرگز نمی توانست بزرگتر از اين باشد. اين تفاوت را در چهره پايتخت نيز می توان ديد. به هنگام گذر از بزرگراه ها قدم به قدم تابلوهای تبليغاتی ديده می شوند که کالاهای غربی را تبليغ می کنند. تلفن های همراه در ابعاد عظيم روی پايه های آهنی ايستاده اند، فنجان هايی که از آنها بخار بلند می شود برای قهوه «ياکوب» تبليغ می کنند. همه جا تبليغاتی به چشم می خورد که آرزوهايی را بر می انگيزند که آدم هرگز نداشته است.
در کنار اين تابلوهای تبليغاتی، به شدت برای اسلام و فرهنگ شهيدپروری نيز تبليغ می شود. جملات قصار عليه دشمن روی ديوارها می درخشند، مجسمه آزادی را می بينم که جمجمه مرده دارد، به اسراييل و جامعه مصرفی غرب لعنت فرستاده می شود. روبنای بسياری از ساختمان ها با نقاشی های سطحی از چهره های انقلابی و گل سرخ و پروانه و مادران گريان و اسلحه پوشيده شده که ظاهرا بايد کارهای قهرمانانه شهدا را ارج بنهند. يادآوری سازمان يافته خاطره انقلاب، دوران جنگ و گذشته نه چندان دور، درست مانند ترافيک که ساکنان تهران بيشترين اوقات آزاد خود را در آن بسر می برند، همواره حضور دارد.

بدون خشم، بدون خشونت، بدون تعصب
با اين همه، در آرامگاه شهدا، جايی که من دوست نويسنده خود، امير چهلتن را ديدم، يک فضای خانوادگی موج می زند. البته وابستگان شهدا برای آنها که عمدتا در سنين جوانی در جنگ قربانی شدند، و حالا فقط عکس و يادگاری از آنها در ويترين شيشه ای برگورشان از آنها مانده است، سوگواری می کنند. ليکن در اينجا نيز خشم و خشونت و حتی تعصب وجود ندارد. مردم بيشتر چای می نوشند و روی نيمکت ها استراحت می کنند. به من که بيگانه هستم نيز تعارف می کنند با آنها غذا بخورم تا روح مردگانشان خشنود شود. مردی از من می خواهد که عکس بگيرم. می گويد به ياد داشتن گذشته سبب می شود که در آينده برخی کارها را انجام نداد.
تهران شهری از هزار و يک شب نيست، حتی وقتی کسبه و بازار با لامپ های پرنور کالاهای خود را به نمايش می گذارند، به طوری که آدم بايد با چشم نيم بسته از کنار آنها رد شود. تهران آن شهری نيز نيست که در آن شيعيان خشمگين با چهره های در هم کشيده ،به نام خدايشان بر دشمن لعنت می فرستند، مگر آنکه حکومت يک صد نفری را جايی گرد آورده باشد و تلويزيون دولتی هم از گرفتن نمای دور چشم پوشی کرده باشد، وگرنه در کنار اين گروه نمايش مذهبی و قرآن خوان که خود را به عقب و جلو تکان می دهند، ساکنان پايتخت چهارده ميليونی ايران ظاهرا خريد کردن را به آن ترجيح می دهند.
نه، تهران رنگهای بسيار و چهره های بس دوستانه دارد. تهران آماده ياری است. باز و روراست است. و صبح زود، وقتی هنوز هوای دود آلود خود را بر فراز تهران نگسترانده است، می توان در شمال، قله های برفی کوه البرز را ديد که همچون چشم انداز به سوی آينده ای رو به جهان گشوده است.
جوانانی که از آنها می پرسيدم نظرشان درباره شهرشان چيست می گفتند خيلی با حاله! می گفتند آدم در اينجا همه کار می تواند بکند، هر فيلمی ببيند، هر موزيکی گوش کند، البته ديسکو ندارند تا دختران و پسران بتوانند با هم آشنا شوند، ولی به جايش وقتی به فروشگاه های بزرگ می روند، به بهانه تماشای لباس ها با همديگر شماره تلفن رد و بدل می کنند و قرار می گذارند.

دوسوم جمعيت ايران جوان است
هفتاد و پنج درصد جمعيت ايران زير بيست و پنج سال سن دارد. اين جوانان نمی ترسند و اعتقاد دارند که چيزی تغيير خواهد کرد. با اين همه، بسياری از آنان دلشان می خواهد يک بار هم شده به آلمان بيايند. درست مثل محسن که دانشجوی انفورماتيک است و می گويد آلمان بهترين کشور دنياست. می گويم: «ها؟ چه چيز آلمان خوبست؟» می گويد: «همه چيز» و وقتی خواستم دوباره از او بپرسم، سرش را تکان داد و تکرار کرد: «همه چيز!»

آيا اين تصادفی بود؟ به هر حال، در تاکسی ای که مرا پس از گفتگو با محسن به دانشکده باستان شناسی، محل اقامت من، می برد، يک پرچم آلمان در کنار شيشه چپ اش خودنمايی می کرد و يک ترانه «هيپ هاپ» از ضبط شنيده می شد که يک بندش فارسی و بند ديگرش آلمانی بود. با احتياط از راننده پرسيدم چرا پرچم آلمان را در ماشين اش گذاشته است. او از آينه نگاهی به من انداخت و گفت: «خب، برای اينکه آلمان بهترين کشور دنياست!» من ديگر چيزی نپرسيدم که چرا چنين عقيده ای دارد. به آهنگ گوش دادم که مخلوطی از دو زبان بود و دو فرهنگ را در هم می آميخت و من هر بار فقط يک جمله اش را می فهميدم و جمله ديگرش را نمی فهميدم. شايد هم با موزيک سرم را تکان می دادم، چرا که وقتی می خواستم پياده شوم، راننده نوار را در آورد و به من داد و گفت: «اين را به تو هديه می کنم. آن بالايی ها هر کاری دلشان می خواهد بکنند. ولی ما همديگر را می فهميم».

email your feed back to Payam Ashena Editor

Posted by shahin at 12:52 PM | Comments (0)

احمدی نژاد، شهرتی نو برای حکومت ولایت فقیه تأمین کرده است. وه که چه شهرتی

شهرت و مشهور بودن، تنها یک جنبه ندارد و همیشه موجب سرفرازی نیست؛ بلکه ذوجَنبتین است. یعنی هم شهرت نیک وجود دارد و هم شهرت بد و زشت. «هیتلر» از تمام زمامداران عصر خود مشهورتربود و هنوز هم شهره است؛ اما شهرتی کثیف و متعفن. معمر قذافی، رهبر لیبی هم مشهور است، اما مشهور به جنون و حماقت! «عیدی امین دادا» دیکتاتور اوگاندا نیز در جهان به دیوانگی و بلاهت معروف شد و حتا تاکنون هم شخصیّت منفی اش مورد توجه است و از روی اخلاق و کردارش هالیوود فیلم میسازد

از دکتر محمدعلی مهرآسا

اغلب سران حکومت ولایت فقیه نیز ازهمان ابتدا تاکنون، ازنظر فساد اخلاق، فساد مالی و یا حمق جبلی، سرآمد و شهره بوده اند؛ یعنی شهرت منفی. اما درمیان این چند سد نفری که از روز پیدایش این رژیم تاکنون مسئول بوده و شغلهای کلیدی داشته اند، احمدی نژاد از نظر نادانی، بلاهت، بی سوادی و حماقت، یک سرو گردن از دیگران بالاتر است وگوی سبقت از آنان ربوده است.
احمدی نژاد رئیس کابینه ی حکومت اسلامی، دقیقاً کپی دست اول «عیدی امین» رئیس پیشین حکومت اوگانداست؛ به همان حماقت و با همان ظرفیّت دیوانگی. منتها عیدی امین چاق و خپله بود و این لاغر و مُردنی؛ و اگرچه تقریباً حدود یک سوم وزن اورا دارد، اما از نظر بلاهت، چیزی از عیدی امین کم نمی آورد.
زمانی که احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهوری اسلامی انتخاب و معرفی شد، من در مقاله ای در ماهنامه «پیام آشنا»نوشتم:«با این انتخاب، اکنون تمام پیچ و مهره های رژیم باهم جور و یکنواخت شده اند و این شخص با این شخصیّت، همان کسی است که می باید به این کار گمارده میشد تا حاکمیّت را یکنواخت ویکدست کند و...» اکنون پس از نزدیک دوسال، با درخشش استعدادها و طغیان حماقت این مهره ی ولایت فقیه که کردار و گفتارش گاه سر به جنون میزند، برهمگان ازخودی و بیگانه روشن شد که با یک فرد غیر عادی طرفند.
نمی دانم چه کسی او را دست انداخته که«تو خطیب و ناطق و سخنرانی ماهر هستی...» که مرتب پشت میکرفون میرود و سخن می گوید، و چرند می بافد؛ و مسافرتهای استانی اش هم تنها به منظور خودنمائی و حرافی است!... درمسافرت به فارس- از همان ردیف مسافرتهای استانی- در فرودگاه شیراز خطاب به مردمی که بازور و تحبیب و تطمیع جمع آوری شده بودند، به نقل از روزنامه «آفتاب یزد»گفته است:
«اگر دوباره قطعنامه صادر شود، دستاوردهای جدید را رومی کنیم»، و یا « نظامیان انگلیسی برای یک لقمه نان به استخدام ارتش درآمده بودند...»
من از ارباب جراید و خبرنگاران ایرانی درحیرتم که چگونه این سخنان را که یادداشت می کنند و درروزنامه شان منعکس میشود، از خاطر می برند و درمواقع مصاحبه های مطبوعاتی از او نمی پرسند که:
حضرت! این چگونه دستاوردی است که به فرموده شما تنها زمانی نمایان میشود که دولت در تنگنا قرارگیرد؟ آیا اگر علیه ایران قطعنامه صادر نشود و ایران مورد تنبیه و تهدید نباشد، دستاوردهای جدید باید پوشیده و مخفی بماند؟
منظور جناب رئیس از دستاورد، اختراعات و اکتشافات بیرون از شماری است که از چند ماه پس از جلوس حضرتشان در پست ریاست جمهوری، مرتب برملا میشود، ولی هیچ اثر عینی از آنها درهیچ جا تاکنون دیده نشده است! پرسش بسیار ساده این است: اگر دستاوردی وجود دارد و دانشمندان و تکنیسینهای ایرانی به کشف و شهودی رسیده اند، چرا چنین موهبتی باید در خفا باشد؟ آخر این دستاوردها چرا باید برای روز مبادا نگهداری شود تا به عنوان حربه دربرابر فشار و تنبیه های جهانی ارائه گردد؟ اصولاً بیان فلان دستاورد - راست یا دروغ- چه کمکی به دولت و ملت ایران دربرابر فشار و تحریمهای جهانی میکند؟
این جناب یگانه ی دوران، از همان آغاز زمامداری همراه با کابینه اش، مرتب از پیشرفتهای علمی ایران سخن گفت آنهم نه عطف به ماسبق، بلکه همه مربوط به دوره ای که جنابشان به همت سپاه پاسداران به چنین مرتبه ی رفیعی رسیده اند. هرزمان که از سوی محافل قانونی بین المللی، تذکری دادند و تهدیدی نسبت به بیراهه رفتن های این حکومت صورت گرفت، به ناگاه از صندوق شعبده بازی این دولت یک دستاورد علمی ظهورکرد و بیرون جهید. اما چون همگان از خودی و بیگانه می دانستند، اصل موضوع دروغ و ادعای نادرست است، هیچ واکنشی چه دردرون و چه دربرون کشور نمی یافت... زمانی، هواپیمای مافوق صوت درست شد که مدعی شدند هم اکنون در ناوگان هوائی ارتش و سپاه مورد استفاده است؛ چندی بعد داروی ضد بیماری «ایدز» کشف شد و از صدورش به خارج نیز خبرها دادند، اما هیچ حلال زاده ای آن را ندید؛ چند روز بعد مژده ی ساختن سلول زنده ی پایه که مبنای تهیه ی بافت زنده و موجود زنده است و نیاز به تکنولوژی پیشرفته دارد، زینت بخش صفحات جراید پایتخت شد؛ یک بار هم خود جناب رئیس از پشت تریبون سخنرانی اعلام کرد:«یک دختر نوجوان 16 ساله انرژی هسته ای کشف کرده است!» عیناً همین سخن و همین مضمون ... سخن چنان احمقانه است که نشان میدهد گوینده از انرژی هسته ای هیچ اطلاعی ندارد؛ وگرنه دختر 16 ساله انرژی هسته ای کشف کرده است، یعنی چه؟ مگر انرژی هسته ای قبلاً کشف نشده بود و حکومت اسلامی به زعم خود نمی خواهد از آن در جهت تولید برق استفاده کند؟
علت خلق و ابداع آنهمه اختراع و اکتشاف کاملاً روشن بود. سران حکومت برای آنکه جلو تیر طعنه ی طاعنان و ایراد محافل علمی وسیاسی را بگیرند که شما در کدام زمینه ی علمی کاری کرده اید که اکنون برروی اتم می جهید، به شتاب شروع به اختراع و اکتشاف نادیده و ناپیدا کردند و سبب حیرت خود شدند! حتا در زمینه کشفها و اختراعات و دستاوردها چنان باشتاب دویدند و بی لگام تاختند که شرافت و افتخار پیشرفتهای علمی دانشمندان ایرانی مقیم خارج در مؤسسات اروپا و آمریکا را نیز به ایران اسلامی سنجاق زدند و در ذهن خویش به نام خود به ثبت رساندند!
من از خوانندگان خواهش میکنم بار دیگر این جمله را بخوانند و درآن تأمل کنند:
«اگر دوباره قطعنامه صادر شود، دستاوردهای جدید را رو می کنیم...» چنین سخنی جز از یک مغز معیوب و یا فردی که رشد مغزی اش درهمان حد کودکی است و به اسباب بازیهایش می نازد، از چه کسی بیرون می تراود؟!از سوی دیگر، از این سخن ابلهانه می توان چنین نتیجه گرفت که احمدی نژاد درواقع به جهان می گوید: ما هنوز خیلی چیزها را درزمینه ی فعالیتهای هسته ای خود از شما پنهان کرده ایم؛ اگر بیش از این پا رو دُم ما بگذارید، مجبور خواهیم شد دیگر حقه هایمان را روکنیم؛ که این هم ناشی از سفاهت است!
آخر گفتن «نظامیان انگلیسی برای یک لقمه نان به استخدام ارتش درآمده اند» آنهم ازسوی رئیس جمهوری یک کشور، جز اثبات نادانی جناب رئیس چه توجیهی دارد؟ مگر مستخدم شدن فرد درارتش و یاهر مؤسسه ی دیگر درمرحله ی نخست، برای امرار معاش و تأمین زندگی نیست؟ مگر نظامی بودن نوعی شغل و حرفه برای ادامه ی حیات محسوب نمیشود؟ آیا نیروهای مسلح ایران اعم ازارتش و سپاه حقوق نمی گیرند و خود و خانواده شان غذا نمی خورند و هزینه ندارند؟ آیا جناب رئیس جمهوری حقوق دریافت نمی کند و به جای غذا، پرستو صفت باد می بلعد؟ لابد در مقابل و به عنوان استهزا باید گفت، حتماً درایران نظامیان برای یک قاپ پلو به ارتش پیوسته اند، نه یک لقمه نان!
اکنون مدتهاست هر ایرانی آگاه به این واقعیّت مسلم پی برده است که قدرت در ایران از خامنه ای منشأ می گیرد و توسط نیروی نظامی و انتظامی درسطح کشور پخش و اجرا و اعمال میشود. سران سه قوّۀ مجریه و قضائیّه و مقننه، اگر اصطلاح عروسکهای خیمه شب بازی را درموردشان رواندانیم، باید با قاطعیّت بگوئیم که سه مهره ی بیکاره اند که گاه گاه، تنها حنجره شان برای بیان بعضی سخنهای عوامانه و عوامفریبانه به کار می افتد و سخنانی برزبان می رانند که یا نظیر احمدی نژاد پرت و پلا است و بلاهت ذاتی را نشان میدهد؛ یا مانند حداد عادل محافظه کارانه و چاپلوسانه است؛ و یا سخنان آقای هاشمی شاهرودی است، که از بس تکرار مکرر شده، کسی به آن وقعی نمی نهد.
آقای هاشمی شاهرودی، قاضی القضات رژیم، مدتهاست نعره میزند و از وضع بد اقتصاد می گوید و بارها فرار سرمایه ها از کشور را فریاد زده است، اما کو گوش شنوا! این مقام بالای رژیم که دستگاه عظیم زیر نظر و ریاستش- دادگستری- خود بالاترین فساد ممکن را درساحت اش تجربه میکند، به جای پرداختن به تصحیح و ترمیم نابه سامانی و فساد دستگاه قضا، اوقات فراغتش را که کم هم نیست، به انتقاد از اقتصاد کشور اختصاص داده است؛ و خود را با ایرادگرفتن از وضع وخیم اقتصادی سرگرم کرده است. از یک سو مشخص نیست که ایرادهای رئیس قوه قضائیّه از دستگاه اجرائی و اقتصاد درهم ریخته، و انگشت نهادن برروی فرار سرمایه ازمملکت ازچه منبعی الهام میگیرد، از سوی دیگر اصولاً معلوم نیست مخاطب آیت الله شاهرودی دراین میدان کیست و این سخنان را برای بیدار باش کدام مقام و مسئول بیان میکند.
آیا می توان تصور کرد آماج سخن رئیس قوه قضائیّه، احمدی نژاد و اعضای کابینه ی بی مایه و بی سواد او است؟ آیا نباید گمان کرد که هاشمی شاهرودی بلندگوی مقام رهبری باشد و سفارشات استاد را به رئیس تهی مغز از این راه ابلاغ میکند ؟ این ها حدسیاتی است که معمولاً در تمام کشورهای استبدادی و نظامهای بسته، رایج میان مردم است و کسانی که درد وطن دارند، روز خودرا با این حدس و یقینهای توامان سپری میکنند.
به گمان من، هاشمی شاهرودی یکی از کاندیداهای آینده ی ریاست جمهوری است؛ و ایرادهایش براوضاع اقتصادی نیز، گونه ای انتقاد از کابینه است و آغاز تبلیغات برای آینده تا هنگام حضور درصحنه. اگر این حدس به یقین برسد و آیت الله هاشمی شاهرودی(نه رفسنجانی) کاندیدای مقام ریاست جمهوری شود، بی شُبهه تمام کوشش ها و تبلیغات انتخاباتی اش برروی اوضاع اقتصادی کشور متمرکزخواهد بود؛ و وعده خواهد داد که اقتصاد را به چنان رفعتی برساند که عالمان اقتصاد جهان انگشت حیرت به دندان بگزند؛ و مثلاً با جلب سرمایه که آنهمه برروی آن تأکید دارد، بیکاران را از مذلت نجات خواهم داد...

Posted by shahin at 12:51 PM | Comments (0)

جمشید اسدی: ایران وارد کننده نفت در سال ۲۰۱۵؟

ایران به لحاظ منابع نفتی با تولید ۳۲ میلیارد بشکه، سومین و به لحاظ منابع گاز با تولید ۹۸۰ فوت مکعب،دومین کشور در جهان است. با وجود این اگر روند کنونی تولید و مصرف داخلی ادامه یابد، در کمرکش سال ۲۰۱۵ ایران نه تنها دیگر قادر به صدور نفت نخواهد بود، بلکه حتی مجبور به خرید نفت از دیگر کشورها نیز خواهد شد.

صادرات نفت به طور مستقیم بستگی به حجم تولید و مقدار مصرف نفت در کشور دارد. هر سال، بخشی از نفتی که در کشور تولید می شود به مصرف داخلی می‌رسد و آنچه باقی می‌ماند، صادر می‌شود. از آن جا که در سال‌های اخیر تولید نفت در ایران به طور مرتب کاهش یافته و در عوض مصرف داخلی به طور مرتب افزایش یافته، هرساله سهم کمتری برای صادرات باقی مانده است.

جمشید اسدی
استاد اقتصاد - فرانسه

بنابر برآوردهای بسیاری از کارشناسان با روند کنونی تولید و مصرف نفت، ایران در بهترین حالت در حدود سال‌های ۲۰۲۰ تا ۲۰۲۵ و در بدترین حالت در سال ۲۰۱۵ میلادی دیگر قادر به صدور نفت نخواهد بود.
پیش از انقلاب، در سال ۱۹۷۴ تولید روزانه نفت تا حد ۶ میلیون و ۶۰۰ هزار بشکه در روز رسیده بود، اما در جریان انقلاب و بویژه پس از پیروزی انقلاب، تولید نفت به شدت رو به کاهش گذارد، به طوری که در آغاز دهه ۱۹۸۰ میلادی، تنها یک میلیون و ۳۰۰ هزار بشکه نفت در روز در کشور تولید می‌شد.

۸ سال جنگ، فرسودگی تجهیزات
در جنگ هشت ساله با عراق که عمدتا در مناطق نفت‌خیز ایران جریان داشت، تجهیزات نفتی کشور به شدت آسیب دیدند. حتی امروز، یعنی در حدود بیست سال پس از پایان جنگ، تصفیه خانه آبادان، تنها در حدود نیمی از ظرفیت پیش از انقلاب که در حدود ۳۶۰ هزار بشکه در روز بود را بازیافته است.
از سال ۱۹۸۰ مصرف انرژی به طور متوسط 6,4 درصد و تولید به طور متوسط 5,6 درصد در سال افزایش یافت و بدین ترتیب هر سال سهم نفت صادراتی کمتر از سال پیشین ‌شد.
در سال ۲۰۰۶، ایران سه میلیون و ۸۰۰ هزار بشکه در روز نفت تولید و از این میان دو میلیون و ۵۰۰ هزار بشکه آن را صادر کرد. در حال حاضر، ایران حتی قادر نیست در حد سهمیه تعیین شده توسط اوپک تولید کند.
علت اصلی کاهش تولید نفت فرسودگی تجهیزات استخراج نفت، کاهش بازدهی چاه‌های قدیمی و عدم سرمایه‌گذاری برای بهره‌وری از چاه‌های جدید است. تولید حوزه‌های نفتی قدیمی ایران به علت کهنگی تجهیزات و نیاز فوری به تکنولوژی‌های جدید، هر سال در حدود ۸ تا ۱۰ درصد کاهش می‌یابد . بدین ترتیب گفته می‌شود که تولید نفت هر سال ایران روزانه بین ۲۰۰ هزار تا ۵۰۰ هزاربشکه، کاهش می‌یابد.
از آن گذشته، بنابر برآوردها، فرسودگی تجهیزات قدیمی باعث می‌شود که سالانه در حدود ۶ درصد از کل تولید نفت به هدر رود. هدر شدن بخش قابل ملاحظه‌ای از تولید ،حتی پیش از مصرف، مشکلی است که به طور جدی بر صنعت انرژی کشور سنگینی می‌کند. همانطور که بنابر گزارش دفتر پژوهش‌های مجلس، 18,5 درصد از تولید برق کشور، پیش از آن که حتی به محل مصرف برسد، به علت کهنگی تأسیسات زیربنایی، رشوه و سوء مدیریت از میان می‌رود.

یارانه‌های زیان آور
اما گذشته از مدیریت نامناسب تولید در کشور، الگوی نادرست مصرف نفت و مواد نفتی در کشور نیز مشکل انرژی در ایران را دو چندان کرده است. مصرف کنونی نفت در ایران در حدود یک میلیون و ۵۰۰ هزار در روز است که این سه برابر مصرف داخلی کشور در سال ۱۹۸۰ است. در سال ۱۹۹۵، ۳۴ درصد تولید نفت به مصرف داخلی رسید. این رقم در سال ۲۰۰۶ به ۴۰ درصد افزایش یافت.
یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های الگوی کنونی مصرف نفت و مواد نفتی در کشور، افزایش مصرف به علت پرداخت بی‌رویه یارانه به مواد نفتی است. برای جلوگیری از گرانی و نارضایتی مردم، دولت جمهوری اسلامی هرسال، بنابر برآوردهای گوناگون، کمابیش ۷ میلیارد دلار در سال یعنی در حدود ۱۵ درصد کل هزینه‌های دولتی کشور برای پرداخت بنزین، گاز، برق و دیگر محصولات انرژی‌زا، یارانه پرداخت می‌شود.
یارانه هنگفتی که از سوی دولت برای بنزین پرداخت می‌شود، در حقیقت نوعی یارانه برای صنعت اتومبیل در ایران نیز هست که هرسال یک میلیون دستگاه جدید وارد بازار می‌کند. حدود ۵۰۰ هزار نفر در ایران در صنایع اتومبیل‌سازی مشغول به کارند. برخی از مقامات جمهوری اسلامی باور دارند که یارانه‌های هنگفت بنزین نه تنها برای راضی نگهداشتن مردم، بلکه برای اشتغال بسیاری از ایرانیان نیز ضروری است.
بنابر برآوردهای صندوق بین‌المللی پول، پرداخت یارانه گسترده برای کاهش قیمت محصولات سوختی باعث می‌شود که نرخ رشد مصرف انرژی در کشور ۷۰ میلیون نفری ایران، بسیار بالا و دو رقمی باشد.
پرداخت یارانه باعث شده که قیمت بنزین ایران ارزان‌تر از بسیاری کشورهای جهان و یا شاید در کل جهان باشد. قیمت بنزین در ایران هر گالن ۳۵ سنت یا هر لیتر ۱۰ سنت است.
ارزانی بهای بنزین به علت یارانه، نه تنها باعث مصرف بی رویه آن شده است، بلکه در عین حال باعث قاچاق این کالا از ایران به کشورهای همسایه چون پاکستان، افغانستان، ترکیه و حتی عراق شده است که بنزین در آنجاها به قیمتی به مراتب بیشتر به فروش می‌رسد.

چاه‌هایی که تا ۸ سال دیگر تهی می‌شود
بدین ترتیب، با توجه به مدیریت و الگوی نادرست تولید و مصرف در کشور، ایران برای آن که بتواند در سال‌های آتی در حد سال ۲۰۰۶ نفت صادر کند، باید ظرفیت تولید نفت در کشور را با در نظر داشتن رشد مصرف داخلی، تهی شدن چاه‌ها، هدر شدن و نشت نفت، افزایش دهد. در غیر این صورت، نه تنها صادرات در حد سال ۲۰۰۶ باقی نخواهد ماند، بلکه به تدریج رو به کاهش نیز خواهد گذارد تا آن که در حدود سال ۲۰۱۵ به حد صفر رسد. جمعیت ایران در آن سال، در حدود ۱۰۰ میلیون نفر خواهد بود. بدین ترتیب، اگر سرمایه گذاری در زمینه ظرفیت تولیدی کشور صورت نگیرد و روند افزایش 5,5 درصدی مصرف انرژی ادامه یابد، در سال ۲۰۱۵ ایران وارد کننده نفت خواهد بود.
حتی امروز، ظرفیت تصفیه نفت ایران کمتر از نیاز کشور است، به طوری که در حدود ۴۰ در صد بنزین مورد نیاز از خارج وارد می‌شود. از سوی دیگر، با وجود آن که ایران دومین کشور به لحاظ منابع گازی در جهان است، به دلیل کمبود سرمایه برای راه‌اندازی منابع انرژی، مقدار گاز وارداتی ایران در سال ۲۰۰۵ بیش از صادرات آن بود . جمهوری اسلامی در سال ۸۵، در کنار واردات بنزین و دیگر فرآورده‌های نفتی، برای نخستین بار ناچار به واردات گازوییل شد و به همین لحاظ چهارمیلیارد دلار از حساب ذخیره ارزی برای واردات برداشت كرد .
پس از اشغال سفارت آمریکا در ایران در سال ۱۹۷۹، دولت ایالات متحده تحریم‌هایی را علیه ایران در نظر گرفت و بویژه سرمایه‌گذاری بیش از ۲۰ میلیون دلار در صنعت نفت ایران را برای تمام شرکت‌های معظم نفتی در جهان ممنوع اعلام کرد. با وجود این، تحریم‌ها عمدتا متوجه شرکت‌های نفتی آمریکایی بودند و شرکت‌های اروپایی چون «توتال» فرانسوی، «رویال‌داچ شل» هلندی– انگلیسی و «انی» ایتالیایی در ایران فعالیت داشتند.

شرکای فراری
اما به تدریج با بروز بحران پرونده هسته‌ای ایران و ادامه فشار و تحریم اقتصادی آمریکا، سرمایه‌گذاری در ایران، به ویژه برای طرح‌های بزرگ بسیار مشکل‌تر از پیش شده است. در چنین شرایطی، حتی شرکای قدیمی ایران نیز از شرکت در طرح‌های نفتی پرهیز می‌کنند.
به طوری که حتی حوزه‌های نفتی بزرگی که تازه کشف شده‌اند، باوجود توانش بازدهی بالا، هنوز مورد بهره‌برداری قرار نگرفته‌اند. مثلا حوزه نفتی آزادگان در نزدیکی مرز عراق که در سال‌های ۱۹۹۰ میلادی کشف شد، بنا بر نخستین برآوردها، ظرفیتی در حدود ۲۶ میلیارد بشکه دارد، اما هنوز مورد بهره‌برداری بهینه قرار نگرفته است. بهره‌برداری از میدان‌های آزادگان و یادآوران بسیار کمتر از برنامه بوده است و حتی خود مسئولان جمهوری اسلامی هدف برنامه ی بهره‌برداری از ۵ میلیون بشکه تا سال ۲۰۱۰ را به چهار میلیون و ۵۰۰ هزار بشکه در روز کاهش داده‌اند.
در سال ۲۰۰۴، جمهوری اسلامی به شرکت ژاپنی Inpex Holding اجازه داد که ۷۵ درصد سرمایه‌گذاری بر روی حوزه بکر آزادگان را در اختیار داشته باشد. با وجود این، این قرارداد هنوز عملی نشده است. ژاپنی‌ها علت عقب انداختن این طرح را، وجود مین‌های به جای مانده از زمان جنگ ایران و عراق در منطقه عنوان می‌کنند. اما بسیاری از کارشناسان علت اصلی را فشار آمریکا و تحریم‌های موجود و امکان تحریم‌های دیگر می‌دانند. به هرحال شرکت ژاپنی Inpex بعد از چند سال مذاکره در مورد میدان آزادگان، سرانجام تصمیم گرفت در صورت ادامه کار، سهم خود را به ۲۵ درصد کاهش دهد.
جمهوری اسلامی در زیر فشار ایالات متحده، برای توسعه میدان‌های نفتی و گازی خود، رو به سوی چین و روسیه کرده است. در ماه نوامبر ۲۰۰۶، جمهوری اسلامی یک قرارداد ۱۰۰ میلیارد دلاری با جمهوری چین امضاء کرد. بر مبنای این قرارداد، چینی‌ها در ازای اکتشاف و استخراج در حوزه‌های ایران، به مدت ۲۵ سال، هر سال ۱۰ میلیون تن گاز طبیعی از ایران وارد خواهند کرد. پس از این قرارداد، قرارداد دیگر سه میلیارد و ۶۰۰ میلیون دلاری در مورد توسعه میدان گازی پارس جنوبی میان جمهوری چین و جمهوری اسلامی بسته شد. هیچ یک از این قراردادها هنوز به مرحله عملی نرسیده‌اند. آمریکا به روشنی به چین اخطار کرده است که در صورت مشارکت در توسعه میدان یادآوران در جنوب غربی ایران، اقدام به انجام تحریم‌های یک جانبه‌ای علیه آن کشور خواهد کرد.

رآکتورهای چاره‌ساز اما ناموجود
برای حفظ سهم تولید و فروش در بازار جهانی، ایران نیازمند ۱۲۰ میلیارد دلار سرمایه‌گذاری در صنعت نفت است که دست کم نیمی از آن باید از خارج تامین شود. پس از روی کار آمدن آقای احمدی‌نژاد، امکان جلب سرمایه‌گذاری در کشور به شدت کاهش یافت.
با توجه به کاهش تولید و افزایش مصرف نفت، برخی از کارشناسان معتقدند ساخت رآکتور اتمی در ایران به صرفه است. چون بدین ترتیب انرژی هسته‌ای پاسخگوی مصرف فزاینده انرژی در درون کشور خواهد بود و سهم نفت برای صادرات افزایش خواهد یافت و درآمد ارزی بیشتری نصیب کشور خواهد شد. در حال حاضر ایران فقط یک رآکتور دارد که روس‌ها تامین مصرف ۱۰ ساله اورانیوم غنی شده آن را پذیرفته‌اند.
به نظر نمی‌رسد در شرایط کنونی، چنین سیاستی راه حل مناسبی برای بحران «افزایش مصرف و کاهش انرژی» در کشور باشد. در حقیقت مشکل اصلی کاهش تولید نفت در کشور، ناتوانی جمهوری اسلامی در جلب سرمایه‌گذاری و به ویژه سرمایه‌گذاری خارجی برای ترمیم تجهیزات فرسوده و راه اندازی حوزه‌های جدید نفتی است. علت اصلی این مشکل، فشار ایالات متحده و تحریم‌های اقتصادی بین المللی علیه ایران است. در نتیجه مادامی که این مشکل حل نشود و ایران قادر به جلب سرمایه و تکنولوژی برای توسعه صنعت دیرپای نفت در کشور نشود، به طریق اولی نخواهد توانست برای توسعه صنایع هسته ای، سرمایه خارجی و تکنولوژی نوین جذب کند و به این طریق پاسخگویی نیازهای سوخت داخلی شود.
قطعنامه ۱۷۴۷ شورای امنیت و افزایش تحریم‌های اقتصادی علیه ایران، کار را برای جمهوری اسلامی از پیش دشوارتر کرده است.

Posted by shahin at 12:49 PM | Comments (0)

مَکس گزرسه: هشدار به پدران و مادران در مورد ازدیاد مصرف مواد مخدر بین جوانان

مَکس گزرسه: هشدار به پدران و مادران در مورد ازدیاد مصرف مواد مخدر بین جوانان

مصرف ماده مخدر «مت آمفتامین» Methamphetamine با اسم های مستعار متعدد از قبیل Speed، Ice، Meth و غیره در سالهای اخیر شدت یافته است . گرچه اطلاعات آماری زیر ثابت شده و قابل تحقیق قطعی نیستند، در سایتهای اینترنتی دادستانی بعضی ایالات آمده است ٩٩% کسانی که برای اولین بار Meth استفاده می کنند، به آن معتاد می شوند و فقط ٥% معتادین Meth خود را از آن رها می کنند و نهایتاً عمر اشخاص معتاد به Meth به مراتب کوتاه میشود .

کمیته «کنترل مواد مخدر سازمان ملل» United Nations Office of Drug Control تخمین میزند که ٤٢ میلیون نفر در دنیا به معتاد Meth هستند و بر اساس تخمین «سازمان بیماری های روانی و مواد مخدر آمریکا » SAMHSA کسانی که برای معالجه اعتیاد Meth مراجعه کرده اند، در ده سال اخیر ٤٢٠% افزایش داشته بخصوص برای افراد از١٢ سال تا ٢٥ سال .

یکی از دلایل ازدیاد Meth آسانی تهیه و قیمت ارزان آن است. Meth را می توان در آزمایشگاه های خانگی هم درست کرد و مواد اصلی آن Ephedrine در خیلی داروهای بدون نسخه پیدا وجود دارد. موادی از قبیل اسید باتری، اسید کلوریک، آمونیوم، بنزین، الکل، آستون، و ضد یخ نیز اغلب در تهیه Meth بکار میرود .

اثرات Meth در مغز انسان
Meth با تحریک مرکز کنترل اعصاب و رها کردن ماده Dopamine در مغز، بطور سریع احساس انرژی بیشتر، اعتماد به نفس، پرحرفی، تقویت سکس، و کم کردن خستگی و افسرده گی را در مصرف کننده بوجود می آورد . مطالعات پزشکی و دستگاه های پیش رفته Brain Imaging نشان داده که مصرف Meth صدمات زیادی به نقاط مختلف مغز میزند که معالجه آن احتیاج به زمان زیادی دارد و یا اصلاً قابل معالجه نیست و استفاده طولانی آن باعث بیماری هایی از قبیل لاغری شدید، بی خوابی، ناراحتی های قلبی، سکته و صدمه شدید به دندان های و پوست خواهد شد.

معالجه دارو-درمانی
«موسسه ملی مواد مخـــــدر آمریکا» National Institute of Drug Abuse در مراکز مختلفی تحقیقات وسیعی برای آزمایش داروهای موجود جهت معالجه اعتیاد Meth و اثرات روانی آن انجام میدهد . در حال حاضر گرچه هنوز داروی کاملا مشخص و قطعا موثری معرفی نشده است، پزشکان در بیمارستان و اتاق های اوژانس از داروهای آرام کننده ای استفاده می کنند که موقتا از صدمه زدن شخص معتاد به خودش و یا دیگران جلوگیری کند تا با معالجات طولانی، اثرات روانی آن در بدن معتاد خارج شود و یا کاهش یابد.

معالجه روان-درمانی
در سال ١٩٩٩تحقیقات گسترده ای تحت نظر «موسسه ملی مواد مخدر آمریکا»NIDA و با همکاری UCAL، برای روش های مختلف معالجه اعتیاد Meth و جلوگیری از بازگشت آن انجام شد . یکی از موفق ترین روشها بر اساس تحقیقات «سازمان متریکس» جنوب کالیفرنیا به عنوان Matrix Model بود که روشهای درمانی گوناگونی را بطور همزمان تجویز می کند که شامل روان درمانی، تشویق درمانی، برنامه های دوازده قدم، شرکت خانواده ها، شناسائی روانی دقیق بیمار و آزمایش ادرار می باشد که نیاز به یک دوره جلسات خصوصی و گروهی، حداقل سه بار در هفته برای ١٦هفته و ادامه آن برای ٣٦هفته دارد .
تحقیقات نشان داده که بر خلاف اغلب مواد مخدر که استفاده کنندگان مرد، بیش از دو یا سه برابر از استفاده کنندگان زن هستند، مصرف Meth بین زنان و مردان تقریبا یکسان است . به نظر میرسد زنان در ابتدا برای کم کردن وزن و یا کنترل افسردگی به طرف Meth جذب میشوند .

پرسش ها و پاسخ های متداول :
پرسش : آیا مصرف Meth کم خطرتر از سایر مواد مخدر است؟
پاسخ : خیر، اکثر افراد بعد از اولین استفاده گرفتار میشوند . Meth از مواد مسموم ذکر شده تهیه میشود که خطر سکته قلبی، سکته مغزی و یا صدمات مغزی بسیاری در بر دارد .

پرسش: آیا خیال بافی و خیال پروری میآورد ؟
پاسخ : بله، مواد مسموم موجود در Meth همراه با مواد ضد خواب خیال بافی شدید می آورد .

پرسش : آیا مصرف کننده Meth تنها کسی است که صدمه می بیند ؟
پاسخ : خیر، مواد مصرفی در آزمایشگاه های Meth صدمه جدی به محیط زندگی میزند . فامیل و وابستگان معتاد از رفتار خطرناک، غیرقانونی، دزدی، و عصبی معتاد از لحاظ روحی و مادی آسیب زیاد میبینند .

پرسش : آیا مصرف Meth راه قابل قبولی برای کم کردن وزن است ؟
پاسخ : خیر، Meth خطرناک و اعتیاد آور است، مصرف Meth باعث بیماری های استخوانی، پوسیدگی شدید دندان، صدمات قلبی، صدمات خانوادگی، صرع، کما و حتی مرگ میشود .

پرسش: استفاده از Meth یا سایر مواد مخدر را از چه سنی و چگونه شناسائی کنیم ؟
پاسخ: مصرف Meth در اشخاص مسن و همچنین ازسنین حدود ١٢سالگی دیده میشود. بخصوص در سالهای اخیر، تعداد مبتلایان این ماده مخدر در سنین ١٢تا ٢٥رو به افزایش بوده است .
علائم زیر گرچه قطعاً نشان دهنده مصرف نیستند، ولی میتوانند علائم هشیار دهنده ای برای خانواده هاباشند :
- افسرده گی، رفتار خطرناک ؛ دروغ گفتن و گول زدن دیگران .
-از دست دادن دوستان قدیمی و بی اعتنائی به لباس پوشیدن و ظاهر .
-از دست دادن علاقه به ورزش، سرگرمی و فعالیتهای قبلی .
- کم خوری و یا پرخوری شدید و هم چنین تغییر فراوان در ساعات خواب .
- سردرد، خونریزی از بینی و سایر مشکلات بدنی بدون داشتن دلیل مشخص.
- مشاهده لوازم استفاده مواد مخدر از قبیل پیپ های مخصوص، کاغذ سیگار، شیشه های کوچک دارو، اسپری های مواد غذائی گاز دار و بالاخره سوزن تزریق.

پرسش: در رابطه با جوانان در سنین پایین چه می توانیم بکنیم ؟
پاسخ: پیشگیری، بهترین نوع معالجه می باشد. در مورد رفتار غیرقابل قبول، قاطع و دقیق باشید . مثلا بگوئید مصرف الکل برای سنین کمتر ٢١سال غیرقانونی است و ما بدون هیچ استثنا، به این قانون پایبند هستیم .
در رعایت شرایط رفتاری آنها مصمم باشید و در تداوم آن بکوشید.
در طرح این شرایط معقول باشید، شرایط غیرقابل اجرا انتخاب نکنید و در طرح مقرارت رفتاری، خود آنها را در بحث شرکت دهید .
رفتار خوب آنها را تشخیص دهید، قدردانی کنید و در صورت لزوم پاداش دهید .
مهمترین مقرارت رفتاری خانواده را بنویسید و آنرا در مکانی بگذارید که همه در خانواده بتوانند آن را براحتی ببینند . این لیست را گاهی بررسی مجدد کنید. اگر چیزی و یا رفتاری مبتنی بر مصرف مواد مخدر مشاهده کردید، قبل از اینکه عکس العمل شدیدی نشان دهید، با یک متخصص مشورت کرده و از برنامه های ١٢قدم خانواده ها استفاده کنید .

جهت هرگونه اطلاعات و راهنمائی و نیز آگاهی از سمینارهای «مرکز بهبودی ایرانیان»IRC با تلفن:
(310)903-6100 و یا
info@iranrecovery. com تماس بگیرید

Posted by shahin at 12:44 PM | Comments (0)

June 17, 2007

غفور میرزائی: خاور میانه و به ویژه ایران در تب تحول کهنه به نو می سوزد

آقای احمدی نژاد، دوباره در ماه گذشته یک دسته گل تازه به آب داد. گویا به قول قدیمی ها، اگر کشوری را می خواهی ویران نگاهداری، افراد بی صلاحیت را مصدر کارهای بزرگ و افراد باصلاحیت را روی کارهای کوچک بگذار. اوضاع نشان می دهد که آقای احمدی نژاد در مقام ریاست جمهوری کشوری مانند ایران، هر روز کارهایی می کند که تنها ممکن است از یک آدم متعصب، خودخواه و ناآگاه و مبتلی به بیماری روانی سر بزند. البته چنین آدمی نبایستی در مقام ریاست جمهوری یک کشوری قرار بگیرد. ولی از آنجایی که در ایران به دلایل مختلف که یکی از آنها اختلاف روی «زبَر» و «زیر» کلمه «اتحاد جمعی» میان روشنفکران و درس خوانده های تجددطلب است، رندان «شکل مارکش» کهنه گرا و عوام فریب، گوی میدان قدرت را ربوده اند و نزدیک سی سالی است که بر «خر مراد سوارند» و کشوری را فقیر و درمانده و بحران زده کرده اند تا جیب خود را پرکنند!

بهر صورت آقای احمدی نژاد در ماه گذشته، به جای رئیس جمهوری، از روی نادانی و خودخواهی و جنون، در لباس انجمن شهر و استاندار و وزارت کشور درآمد و دهکده ای به نام «خسرو شیرین» را از شهرستان آباده، در میتینگ نمایشی در «اقلید»،به این «بخشداری» بخشید! نتیجه این عملیات اصلاحی و مترقیانه(!) رئیس جمهور، در استان فارس - یعنی سرزمین شاهانی چون کوروش و داریوش، اعتراض مردم آباده و کشته شدن عده ای از آنها است.
به دوستی می گفتم: آخر در ایران هیچ مرجعی نیست که به حساب مسبب مرگ این چند بیگناه رسیدگی کند و به این رئیس جمهوربگوید که این کارها به تو چه و چرا چنین می کنی؟
دوستم پاسخ داد: اگر حساب و کتابی بود، اول بایستی از آقای خمینی می پرسیدند که آن همه آدم کشی و تیرباران برای چه بود؟ ادامه جنگ عراق و ایران، بعد از میانجیگری کویت و عربستان سعودی و آمادگی برای دادن میلیاردها دلار خسارت جنگی برای چه بود؟ مسئول کشته شدن ده ها هزار جوان و معلول شدن صدها هزار دیگر و نگرفتن دیناری خسارت و تحمل حدود هزار میلیارد دلار خسارت کیست؟ اگر حساب و کتابی بود، از متولیان فعلی حکومت اسلامی بایستی پرسیده می شد که تعریف و تمجید از آن سیاست آقای خمینی و ادامه این سیاست اتمی و تشنج آفرینی منطقه ای و جهانی چه سودی برای ملت ایران دارد؟ و بالاخره از روشنفکران و سیاست بازان اپوزیسیونی بایستی پرسیدکه شما چرابا هم بر ضد این حکومت روی چند اصل اساسی جهان امروز، مانند پذیرش حقوق بشر مصوب سازمان ملل متحد، متحد نمی شوید و به این تفرقه پایان نمی بخشید؟!
خبر دیگر خاور میانه، کنفرانس «شرم الشیخ» در مورد امنیت و بازسازی کشور عراق است. اهمیت این کنفرانس تنها در این نیست که نمایندگان پنج کشور بزرگ عضو دایم شورای امنیت و رئیس اتحاد یه عرب و وزرای خارجه کشور عراق و سایر همسایگان عراق در آن شرکت می کنند، بلکه، وزیر خارجه امریکا و وزیر خارجه ایران نیز در آن شرکت دارند و احتمال مذاکره این دو وزیر در مورد مسائل مورد اختلاف بیست و هفت ساله جمهوری اسلامی و امریکا، پیش بینی می شود.
گرفتاری این دو کشور، لااقل در این دو سال اخیر، این است که امریکا شرط مذاکره را تعطیل یا تعلیق غنی سازی اورانیوم از سوی ایران و ایران هم شرط مذاکره را بدون پیش شرط بودن آن می داند. راستی که جهان شگفت انگیزی است وابر قدرت جهان و مدعی ابر قدرتی منطقه، مانند کودکان خردسال، نمی توانند روی مسئله ای به این سادگی توافق کنند و با هستی و نیستی یک ملتی، با هم لج بازی می کنند . درد جمهوری اسلامی گرفتن تضمین ادامه حکومت از امریکا، یعنی نیرویی است که به قول آخوندهای حاکم «جهانخوار»است و درد امریکا هم شکست پروژه کشورسازی دولت فعلی در عراق و ایجاد صحنه ای دیگر برای پیروزی نظامی است.
وزیر خارجه امریکا، «کاندالیزا رایس»، پیشاپیش می گوید که با وزیر خارجه ایران صرفاً درباره مسائل عراق سخن خواهد گفت و در مورد روابط امریکا با ایران، پیش از تعلیق اورانیوم مذاکره ای نخواهد کرد. «خاوی یر سولانا»، طرف مذاکره کشورهای بازار مشترک اروپا با دکتر لاریجانی- رئیس شورای امنیت ایران، اعلام می کند که رهبر ایران با تعلیق اورانیوم و حل مشکلات ایران با امریکا، موافق است و کیهان چاپ تهران که در حال حاضر سخنگوی رهبری ایران است، هشدار می دهد که ایران نبایستی کمک کند که امریکا از منجلاب عراق نجات پیدا کند و ادامه می دهد که در جهان تنها ایران است که بایستی پشت «ابر قدرت جهانخوار امریکا»را به زمین برساند!
با چنین سیاست درهم برهم آخوندی، آنچه بطور کلی مطرح نیست، امنیت و آزادی منطقه و رفاه مردم و حفظ منافع ملی ایران است. بنابراین آیا با این رویه چه موفقیتی می توان برای مردم عراق و رفع تشنج منطقه پیش بینی کرد؟ با چنین وضعی آیا خاور میانه می تواند به سوی آرامش و ترقی برود یا به سوی تعصب و نفرت و ستیزه گری بیشتر؟ کشت و کشتار در عراق بسیار افزایش یافته است. در ماه اپریل یکصد سرباز امریکایی و هزاران نفر از مردم بیگناه عراق و ده ها ساختمان و اتومبیل طعمه خشونت تروریسم بیهوده و زیانبار سیاستهای نادرست و خانه برانداز و تفکر و تعصب جاهلانه و واپسگرا شده است. تفکری که از فقر ریشه گرفته و برای رفع آن دارند، جامعه را به فقر بیشتر می کشانند.
خبر ناگوار دیگر خاور میانه، موضوع قدرت گیری بیشتر اسلامی های ترکیه و کاندیدای رئیس جمهور شدن آقای عبدالله گل، وزیر خارجه دولت اسلامی اردغان، و تهدید ارتش ترکیه برای دخالت نظامی و در واقع، به ادعای ارتش، حفظ نظام حکومتی «سکولار» یا لائیک در ترکیه است. گرچه ترکیه در منطقه مسلمان خاورمیانه، دموکراتیک ترین سیستم را از نظر حکومت انتخابی و سکولار دارد و می تواند الگوی مناسبی برای سایر کشورهای اسلامی باشد که خیال می کنند و یا قدرت های حاکم تبلیغ میکنند که دموکراسی با اسلام سازگاری ندارد و یا مردم مسلمان آماده پذیرش و داشتن حکومت دموکراسی نیستند. ولی ترکیه بعد از «اتاتورک»، یعنی از حدود بعد از جنگ اول جهانی، در راه تجربه دموکراسی قرار گرفت. گرچه، پهلوی اول هم به پیروی از «اتاتورک»، دست ملایان مذهبی را از نظام قضایی و آموزش و پرورش کوتاه کرد و سازمانهای مدرن را در ایران بر پاساخت، ولی از نظر آزادی های سیاسی و اجازه فعالیت های حزبی اوضاع نامناسبی برقرار شد و ایرانی، تمرین آزادانه مشارکت سیاسی و داشتن نهاد های مدنی مانند مردم ترکیه را تجربه نکرد. احزاب «جمهوری» و «حریّت» سابقه هفتاد- هشتاد ساله دارند و همین احزاب اسلامی عدالت ترکیه نیز سابقه سیاسی طولانی دارند. به همین دلایل است که دموکراسی ترکیه، در منطقه اسلامی خاور میانه، با ثبات تر از دموکراسی شدیداً متزلزل پاکستان و مشروطه نیمه جان سابق ایران و جمهوری موروثی سوریه و جمهوری مادام العمر مصر و غیره است.
بهر صورت تلاش احزاب اسلامی برای قبضه کردن مجلس و دولت و اضافه کردن ریاست جمهوری به این مجموعه، برای ارتش ترکیه و طرفداران حکومت سکولار، این ترس را به وجود آورده است که مبادا اسلام گرایان، در فکر تغییر حکومت سکولار به حکومت تمام عیار مذهبی باشند. خطر اساسی برای دموکراسی متکی به رأی اکثریت، دخالت ارتش و خطر دیگر، تظاهرات گسترده و میلیون نفری طرفداران حکومت سکولار است. خطر نیروگیری اسلام گرایان، نه تنها در ترکیه، بلکه، بیش از آن در پاکستان و مصر و بسیاری دیگر از کشورهای اسلامی وجود دارد. علت این موضوع، یکی دیکتاتوری و فساد سازمانی حکومت ها و دیگری بی توجهی به مدارس دینی ویژه ای است که از منابع مشکوکی تغذیه می شوند تا تعصبات دینی را به عنوان عدالت خواهی و رهایی از فساد، به قشرهای فقیر وعقب مانده تدریس و تزریق کنند و به اصطلاح، سربازان جاهل و متعصب مبارزه انتحاری پرورش می دهند.
پرسش اساسی این است که آیا بایستی دیکتاتورهای سرکوبگر را حمایت کرد یا اجازه داد جنبش های اسلام گرای متعصب در شرایط انتخابات آزاد به حکومت اکثریت توده وار ضد دمکراتیک و ضد حقوق بشری تبدیل گردد؟
پاسخ این پرسش ساده نیست. هم اکنون بازار مشترک اروپا از امکان دخالت ارتش ترکیه در کار حکومتی که با رأی مردم بر سر کار آمده است نگران ا ست. از سوی دیگر،هم ارتش و هم میلیون ها مردم طالب حکومت سکولار ترکیه، از دینی شدن حکومت و یاحکومت دینی می ترسند. در بیشتر کشورهای اسلامی، سیاست بازان با تبلیغات آزادی طلبی و دموکراسی خواهی، خواهان انتخابات آزاد هستند. در پرتو چنین انتخابات آزادی به همان دلایل بالا و توسعه فقر و عقب ماندگی و احتمالاً سیاستهای نادرست و رقابت های غیرانسانی دولت های بزرگ، سیاست بازان و شاید متعصب ترین شان برنده می شوند. با برنده شدن این گروه، دیگر انتخابات، تبلیغات امپریالیستها و دشمنان استقلال ملی...وانمودمیگردد و اگر ظاهر دموکراسی هم حفظ گردد، با هزار ترفند و حیله و قانون، مانند شورای نگهبان و نظارت اسلامی و حزب اللهی و غیره، جلوی انتخابات آزاد را می گیرند و با زور و زندان و کشتار برای تداوم حکومت ویژه خود تلاش می کنند.
به نظر می رسد راه حل این بن بست، محلی و بومی نیست. زیرا قدرت حاکمانی که به هر ترفندی، از راه امکانی که انتخابات آزاد فراهم کرده بود برنده شده اند، این دریچه را پس از پیروزی می بندند. جامعه ای که در آن قانون حاکم نیست و نهادهای سیاسی و مدنی هم وجود ندارد، چگونه می تواند در برابر ارتش و سپاه و لباس شخصی و قداره کش و توپ و تانک و هواپیمای حکومت (آنهم حکومت هایی با پول نفت) مقاومت کند و آن را سرنگون کند؟
اگر دموکراسی، بود و نبودش برای جهان-بویژه جهان پیشرفته صنعتی-اهمیت دارد و اگر تروریسم در این کشورهای عقب افتاده و فاسد ریشه دارد و امنیت جهان را تهدید میکند، پس مشکل، جهانی است و راه حل جهانی می طلبد.
اگر جهان به صورت دهکده درآمده و خرابی یک کشور کوچک می تواند در کشورهای دیگر تأثیر بگذارد، بایستی مسئله در ابعاد جهانی مورد توجه قرار گیرد. در این صورت نه ایالات متحده یا چند کشور صنعتی بزرگ به عنوان اربابان جهانی، بلکه نهاد بین المللی سازمان ملل بایستی خواهان و حافظ حقوق بشر و دموکرسی و عدالت جهانی باشد. سازمان ملل بایستی با تصحیح «چارتر» خویش، خود را واقعاً نماینده ملت ها و جوامع بشری و نه نماینده دول کند. یعنی اعضاء این سازمان را بایستی نمایندگان دولت هایی تشکیل بدهند که با استانداردهای جهانی تعیین شده از جانب این پارلمان جهانی، انتخاب شده اند. رعایت حقوق بشر نیز از شرایط قطعی حکومت های انتخابی است تابتوانند در سازمان ملل نماینده داشته باشند. آنگاه تمام کمکها و حمایت های مالی و فنی و ارتباط ها، فقط، میان دولت هایی باشد که عضو سازمان ملل هستند و به این ترتیب پذیرش حداقل حقوق بشر و انتخابات دوره ای آزاد و رعایت و اجرای قانون مناسب با معیار مورد قبول سازمان ملل، در سراسر این دهکده جهانی زیر نظر این سازمان برقرار می شود و بدینوسیله تروریسم محیط رشد خود را از دست می دهد.

Posted by mamad at 01:18 PM | Comments (0)