شنبه 20 بهمن 1386   صفحه اول | درباره ما | گویا


تازه های سايت پندار

پرخواننده ترین ها

دیدنیها >> سفر یک ایرانی به قطب جنوب، همشهری

south-pol-antartica.jpg
قطب جنوب براي خيلي از ما يعني پنگوئن، خرس قطبي، کوه‌هاي يخ، سورتمه و خانه‌هاي نيمکره و يخي که در کارتون‌ها ديده‌ايم؛ جايي نزديک به آخر دنيا که رسيدن به آن محال است و اگر خيلي واقعي‌اش را بخواهي، مي‌شود توي فيلم‌هاي مستند آن را تماشا کرد.

عمرا به فکر هيچ کدام‌مان نمي‌رسد که مي‌شود قطب جنوب هم رفت و از روي يخ‌ها براي پنگوئن‌هاي چاق دست تکان داد. شايد حتي فکرش را هم نکنيم که جز دانشمندهاي بيکار و ماجراجوهاي بيکارتر، کسي هم هست كه اين همه راه را بکوبد و برود تا قطب. آيرين شيوايي هم احتمالا همين فکر را مي‌کرده؛ البته قبل از اينکه به قطب سفر کند! او حالا اولين زن ايراني است كه روي يخ‌هاي قطب جنوب پاگذاشته است.

سفر به قطب جنوب آن‌طورها هم که ما خيال مي‌کنيم نيست؛ در دنيا کلي تور علمي و آموزشي يا حتي تفريحي وجود دارند که ملت را سوار کشتي مي‌کنند و مي‌برند تا قطب جنوب که بگردند. آرژانتين که نزديک‌ترين شهر را به قطب جنوب دارد، پر است از کشتي‌هايي که راه‌شان را کج مي‌کنند و مي‌روند به سوي جنوب. بين اين همه سفر، يک مؤسسه کانادايي هم هست که هر سال عده‌اي دانش‌آموز و دانشجو را به يک سفر آموزشي مي‌برد.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

سرپرست اين مؤسسه خودش آخر پايه سفر قطب است؛ طوري که در 15 سال گذشته، 73‌بار رفته قطب جنوب و 27‌بار هم شمال؛ يعني تقريبا سالي 7‌بار سفر قطب! وسط اين همه رفتن‌ها و آمدن‌‌ها متوجه اين موضوع مي‌شود که آدم‌هايي که قطب را مي‌بينند، چقدر تحت‌تاثير قرار مي‌گيرند. حتي گاهي هم اين آدم‌ها تصميمات جديدي براي ادامه مسير زندگي‌شان مي‌گرفتند. براي همين هم آقاي سرپرست تصميم مي‌گيرد دانش‌آموزها و دانشجوها را که در ابتداي راه زندگي‌شان هستند، راهي اين سفر کند تا همان ابتدا راه زندگي‌شان را انتخاب کنند.

مسئله این است
مسئله اينجاست که اين مؤسسه، خصوصي است و هزينه سفر را از مسافران‌اش مي‌گيرد. هزينه چنين سفري هم نباید کم باشد(اغلب تورها مبلغی بین 7 تا 8 هزار دلار برای یک تور 2 هفته‌ای می‌گیرند) و آيرين هم که آن موقع‌ها داشته توي راهروهاي دانشکده فيزيک دانشگاه تهران قدم مي‌زده. پس پولش را کي حساب کرده؟ انوشه انصاري را که يادتان هست؛ همان ايراني مقيم آمريکا که با هزينه شخصي‌اش به‌عنوان توريست رفته بود ماه؟

خانم انصاري به عنوان پشتيبان مالي، هزينه‌هاي سفر يک جوان ايراني را برعهده مي‌گيرد و انتخاب آن را هم مي‌سپرد به چند نفر در ايران. رابط‌هاي خانم انصاري در ايران با تعدادي از اساتيدي که مي‌شناخته‌اند صحبت مي‌کنند و آنها هم چند نفر را که فکر مي‌کرده‌اند به درد چنين سفري مي‌خورند، معرفي مي‌کنند. بعد از 2 جلسه مصاحبه، از بين آنها يک نفر انتخاب مي‌شود؛ آيرين شيوايي.

برخلاف همه مصاحبه‌هاي علمي، در اين يکي اصلا مباحث علمي مهم نبوده؛ نه اطلاعات عمومي از کسي پرسيده مي‌شده و نه ريز نمره‌هاي دبستان تا دبيرستان را خواسته‌اند؛ چيزي که مهم بوده، فعاليت‌هاي علمي فوق برنامه بوده. آيرين هم دليل اصلي انتخاب شدن‌اش را همين مي‌داند. خودش مي‌گويد: «من از دوران دبيرستان به نجوم علاقه داشتم و روي نجوم کار مي‌کردم. فعاليتم ربطي به مدرسه نداشت. کلاس‌هاي نجوم را در رصدخانه زعفرانيه (وابسته به کانون پرورش فکري) دنبال مي‌کردم تا جايي که نجوم، شد بخش اصلي کارهاي خارج از مدرسه من. ما به خاطر کار نجوم، زياد به کوير سفر مي‌کرديم. علاقه به طبيعت هم همين‌طوري در من ايجاد شد؛ علاقه به طبيعت بکر و دست نخورده».

آيرين از طريق اساتيدي که در رصدخانه داشته، از ماجراي سفر خبردار مي‌شود و براي مصاحبه مي‌رود. معيارهايي که براي اساتيد مهم بوده ـ مثل سابقه فعاليت‌هاي علمي و تسلط به زبان انگليسي ـ در او بوده و کار تمام مي‌شود.

تهران ـ قطب جنوب
از تهران تا پاريس، از پاريس تا بوينس‌آيرس در آرژانتين و بعد هم شهر اوشوايا ـ که جنوبي‌ترين شهر آرژانتين و نزديک‌ترين شهر به قطب جنوب است ـ مسيري بوده که بايد تا رسيدن به وعده گروه طي مي‌شده. 2 روز توقف در اوشوایا و بعد بالاخره سفر به سوي جنوب شروع مي‌شود؛ با کشتي به سوي قطب. يک تيم 25 نفره آموزشي در کشتي بوده و کلي دانش‌آموز از 5 قاره دنيا.

درست نمي‌شود گفت تيم چه وقت به قطب رسيده. رد کردن مرز دمايي، ديدن اولين کوه‌هاي يخي يا پا گذاشتن روي زمين‌هاي قطب جنوب، هرکدام مي‌توانند به معناي رسيدن به قطب باشند. آيرين مي‌گويد: «يک دايره فرضي وجود دارد که دور قطب را در اقيانوس گرفته. وقتي از اين مرز رد مي‌شويد، دماي هوا ناگهان کاهش پيدا مي‌کند؛ به طوري که ناگهان دماي آب مي‌رسد به ۲ درجه. ردکردن آن مرز کاملا دقيق است؛ يعني مي‌شود گفت در چه ساعت و دقيقه‌اي آن را رد کرده‌ايم. تغيير دماي هوا را هم مي‌شد در تفاوت دماي يک ساعت قبل و يک ساعت بعد از رد شدن از مرز حس کرد. اين اولين گام در رسيدن به قطب بود».

فکر مي‌کنيد قطب بايد جاي سردي باشد؟ بله، اما نه در اين فصل. همين حالا که ما در برف و سرما به سر مي‌بريم، در نيمکره جنوبي تابستان است. براي همين قطب هم به آن سردي‌ها که فکر مي‌کنيد نيست. گروه سفر هم زياد وارد نقاط داخلي قطب نشده‌اند و در حاشيه چرخيده‌اند. در اين نقاط، دماي هوا چيزي حدود 5 تا 10 درجه زير صفر بوده. اگرچه دماي هوا چندان هم کم به‌نظر نمي‌رسد اما خشکي شديد هوا و بادهاي سرد، سرماي آن را ناجور مي‌کنند. البته بد نيست اين را هم بدانيد که دماي همين نقاط در زمستان چيزي حدود 40 تا 50 درجه زير صفر است!

در چنين دمايي فکر مي‌کنيد آدم بايد چي بپوشد؟ «لباس‌ها همان لباس‌هاي کوهنوردي هستند. مهم اين است که بادگير و ضد آب باشند.» اين را آيرين مي‌گويد. خواب و غذا و ساير چيزها هم در همان کشتي بوده. هر 3 ـ 2 نفر با هم يک اتاق داشته‌اند و در کشتي مي‌خوابيده‌اند. آيرين مي‌گويد: «من 3 ـ 2 روز اول نتوانستم بخوابم چون پرده مشکلي داشت و بسته نمي‌شد. آنجا تمام مدت روز است و هوا روشن. اگر پرده را نکشيد، اتاق روشن است و واقعا نمي‌شود خوابيد!».

آيرين مي‌گويد: «يکي از شرايط سفر اين بود که کسي حق نداشت با خودش هيچ‌گونه وسيله الکترونيک بياورد. موبايل، ام‌پي‌تيري‌پلير، لپ‌تاپ و هر چيز ديگري که مال زندگي مدرن است، ممنوع بود؛ دليلش هم اين بود که بچه‌ها اين 2 هفته را دور از مظاهر تکنولوژي و در طبيعت بکر بگذرانند. من با اين ايده کاملا موافقم».

اما فکر مي‌کنيد مامان و باباي بچه‌ها هم با اينکه دلبندان‌شان 2 هفته بي هيچ خبري بروند سفر، موافقند؟ عمرا! براي همين هم هر کسي مي‌توانست خاطرات‌اش را از سفر بنويسد و هر روز از طريق مسئولان سفر به روي شبکه بفرستد. اين طوري هم کلي خاطره از سفر جور مي‌شد و هم مامان و باباها از سلامتي فرزندان‌شان باخبر مي‌شدند؛ البته به شرطي که خورده شدن توسط يک خرس قطبي هم جزء خاطرات بچه‌ها نبوده باشد!

پنگوئن به جای خرس
«قطب جنوب اصلا خرس قطبي ندارد! اين را به خاطر داشته باشيد تا اگر يک وقت قسمت شد و رفتيد، خيال مادر و پدرهايتان راحت باشد؛ به جايش کلي پرنده‌هاي مختلف دارد». اينها را آيرين در مورد جک‌وجانورهاي قطب مي‌گويد. پنگوئن اولين چيزي است که همه درمورد آن سؤال مي‌کنند.

همه منتظرند بدانند که بغل کردن يک پنگوئن چاق و تميز چه حسي دارد اما آيرين جوابي براي اين سؤال ندارد؛ «رفتن به قطب جنوب براي همه و از هر جا آزاد است اما به شرطي که قوانين آنجا را رعايت کند. يکي از قوانين قطب اين است که کسي حق ندارد از يک حدي بيشتر به حيوانات نزديک شود.

حتي در حداقل فاصله هم اگر احساس کنيد که حيوان بيچاره ناراحت است، بايد دور شويد؛ چون آنجا خانه آنهاست و اين ماييم که غريبه‌ايم». البته به جز اين، دليل ديگري هم براي بغل نکردن پنگوئن‌ها وجود داشته؛ پنگوئن‌ها موجودات بسيار بدبويي هستند.

اگرچه اين حيوانات در عکس‌هايشان خيلي خوشگل و خوشبو به نظر مي‌رسند اما از نزديک بويي شبيه به بوي زهم ماهي مي‌دهند و شايدخيلي هم شديدتر از ماهي؛ «اصلا کسي به فکرش نمي‌رسيد که پنگوئن‌ها را بغل کند يا به هر حيوان ديگري نزديک شود؛ منطقه آن‌قدر بکر و زيبا بود که کسي دلش نمي‌آمد خرابش کند؛ مثل برفي که دست نخورده است و آدم دلش نمي‌آيد پايش را روي آن بگذارد».

کلاس درس سرد
درست است که لذت‌بردن از قطب جنوب قسمت عمده سفر را تشکيل مي‌داده اما سفر يک هدف عمده داشته و آن هم آشنا کردن دانش‌آموزان و دانشجويان با قطب، شرايط خاص آن و ملاحظات زيست محيطي‌اش بوده. بخش آموزشي سفر به 2 صورت انجام مي‌گرفته؛ يکي از اين بخش‌ها سخنراني‌هايي بوده که در مسير رفت و برگشت براي بچه‌ها ارائه مي‌شده. سخنراني‌هاي مسير رفت بيشتر به معرفي ويژگي‌هاي قطب جنوب و پديده‌هاي منحصر به فرد آن مي‌پرداخته و سخنراني‌هاي مسير برگشت در مورد اينكه حالا که داريم برمي‌گرديم خانه، چه کارهايي مي‌توانيم براي محيط زيست انجام دهيم.

مشکلاتي مثل گرمايش زمين يا تغيير اقليم از موضوعاتي بوده‌اند که بيشترين اهميت را در اين سخنراني‌ها داشته‌اند.

با اين همه، بخش اصلي و مهيج سفر کارگاه‌هايي بوده که در خود منطقه قطبي برگزار شده. آيرين در مورد اين کارگاه‌ها مي‌گويد: «مثلا يک جا از يخچال بالا مي‌رفتيم و به ما ياد مي‌دادند که چطوري دانشمندان از يخ نمونه‌برداري مي‌کنند و از اين نمونه چطوري مي‌شود اطلاعاتي به دست آورد. يک کارگاه زمين‌شناسي داشتيم، يک کارگاه داشتيم روي آب که نحوه نمونه‌برداري از جانوران توي آب را به ما ياد مي‌دادند.

اين کارگاه‌ها خيلي جالب بودند. جنوبگان خيلي «ترين»ها را دارد؛ بکرترين، خشک‌ترين، سردترين، بادخيزترين و مرتفع‌ترين قاره است. اما به گفته اساتيد تيم، علاوه بر تمام اينها بهترين کلاس درس هم هست».

تيم آموزشي سفر، تيم خوبي بوده. خيلي از اساتيدي که بچه‌ها را در سفر همراهي مي‌کرده‌اند، بهترين استاد در زمينه تخصصي خودشان بوده‌اند. آيرين مي‌گويد: «2 نفر در تيم آموزشي بودند که بالاي ۸۰ سال داشتند، اما خيلي سرحال بودند؛ راحت از کوه بالا و پايين مي‌رفتند. يکي‌شان ۸۶ سالش بود!».

من، بعد از اين
به جز خاطرات خوب و خطرات هيجان‌انگيزش، چيزهاي ديگري هم هست که اين سفر مي‌تواند براي کسي مثل آيرين داشته باشد؛ «اين سفر باعث شد من خيلي بيشتر از قبل به سياره خودمان توجه کنم. تا قبل از اين کار من بيشتر روي نجوم بود و بيشتر به مسائل کرات و سيارات ديگر علاقه‌مند بودم اما با اين سفر من متوجه محيط‌زيست سياره خودم شدم.

علاقه‌ام به سياره زمين خيلي بيشتر شده چون هيچ فکر نمي‌کردم جايي روي زمين باشد که اين‌قدر قشنگ باشد. وقتي از سفر رسيدم يکي از من پرسيد که دوباره دوست داري بروي قطب؟ گفتم خيلي. گفت خب چيزي ندارد که، همين برف ويخ است ديگر! اما آنجا واقعا چيز ديگري است. طراوت و پاکي آنجا را هيچ جاي دنيا ندارد. براي همين زيبايي هم، حالا يکي از دغدغه‌هاي اصلي من همين گرمايش است؛ چون پيامد اصلي اين موضوع اين است که ما چنين مناطق زيبايي را از دست مي‌دهيم».

حالا آيرين دلش مي‌خواهد يخچال‌شناسي را ادامه دهد. او بعد از سفر، کلي دنبال جايي در ايران گشته که روي موضوعاتي شبيه اين کار کرده باشند اما چيزي پيدا نکرده. با اين همه هنوز هم اميدوار است.





Copyright: gooya.com 2016