بسم الله الرحمن الرحيم
در برابر اقسام بسيار متعدد روشهاي شكنجه گري و شستشوي مغزي و تواب سازي، متهم نيز شرايط رواني خاصي را طي مي كند. او ابتدا دچار احساس درماندگي و فراموش شدگي مي شود و فقط بازجو است كه حلقه اتصال او با دنياي بيرون است. سپس در برابر رفتارهاي متغير بازجو كه روزي مهربان و روزي ديگر بسيار خشن و غيرقابل دسترسي است، دچار حيرت و سرگرداني مي شود. پس از اين، متهم دچار احساس ترديد و عدم اطمينان مي شود و حس مي كند نمي داند كه از او چه مي خواهند و به اينجا مي رسد كه جواب اين سؤال را فقط بازجو است كه مي داند.
در اين مرحله، متهم به صورتي بيمارگونه به بازجو وابسته مي شود، مي خواهد او را بشناسد و حرفش را عميقا بفهمد و با او ارتباط برقرار كند. او سپس به علت همين وابستگي مفرط به بازجو دچار احساس ترديد و از دست دادن شعور و آرمان هاي خود مي شود. اما چيزي نمي گذرد كه در وضعيتي بدتر قرار مي گيرد و به خود نهيب مي زند كه چرا من به بازجو وابسته شده ام و خود را مي خواهم به او نزديك كنم. در اينجا يك احساس گناه و شديد متهم را فرا مي گيرد كه در عين حال با يك ترديد اساسي و سؤالات جدي درباره نظام اعتقادي و سيستم ارزشي خود همراه است.
در اينجاست كه متهم از ترس تزلزل دائمي، احساس شكست بالقوه و هراس ديوانه شدن، به شدت به داشتن يكسري اصول جديد و ثابت نياز پيدا مي كند كه بازجو براي يافتن اين اصول (كه در حقيقت اصول القايي خود بازجو است) به متهم كمك مي كند. و اين روند تا جايي پيش مي رود كه متهم به طور مطلق به بازجو احساس تعلق مي كند و خود را با او همانندسازي تا سرحد همذات پنداري مي كند.
بازجو شخصيت متهم را كه كاملا درهم شكسته، دوباره از ابتدا براي او مي سازد. او اين كار را با اتكا به اعترافات مفصلي انجام مي دهد كه قبلا از متهم گرفته شده است. متهمان در اولين گامهاي بازجويي پس دادن، تخليه اطلاعاتي مي شوند، يعني به نوشتن جزئي ترين اطلاعات زندگي خصوصي خود از ابتدا تا امروز وادار مي شوند.
اين روش كسب اطلاعات، نه تنها هيچ وجه قانوني ندارد، كه از ارزش اطلاعاتي چنداني هم برخوردار نيست. مهمترين فايده اين اعترافات متهم، شكستن او و دامن زدن به احساس دروني بي پناه شدن و بي پشتوانه بودن در متهم است.
بازجويان اطلاعات موازي در تخليه اطلاعاتي متهمان به هيچ معيار و موازين شرعي و قانوني پايبند نيستند. آنها برخلاف صريح احكام شرعي، متهم را وادار به اعتراف به روابط نامشروعي مي كنند كه يا وجود نداشته و يا تنها خداوند از آن مطلع است. اين در مورد گناهان ديگري مثل شرب خمر كه بازجويان بر اعتراف متهم به آنها تأكيد دارند نيز صادق است.
در سند منتشره در بالاي سؤال عجيب بازجو از متهم مبني بر اينكه اتهامات خود را بنويسيد (در حالي كه اين بازجو است كه بايد اتهام متهم را به او بگويد، نه بالعكس!!) آورده شده: «اعم از ارتباط نامشروع و ...» و به اين شكل او به صراحت مجبور به انجام اعترافات غيراخلاقي مي شود.
ضميمه: