دوشنبه 26 اردیبهشت 1384

درباره سازمان اطلاعات موازی (قسمت هشتم)، امضا محفوظ

بسم الله الرحمن الرحيم


متهم به اعتراف عليه ديگران واداشته مي شود، در مورد تك تك جلساتي كه در آنها شركت داشته مي نويسد، گناهان ناكرده را به عهده مي گيرد و روابط نداشته را بازگو مي كند. چه مي شود كه فرد به اينجا مي رسد، يا به عبارت بهتر چگونه بازجوها يك متهم را به اين نقطه مي رسانند؟

شستشوي مغزي! اين كاري است كه بازجوها انجام مي دهند. آنها با به كار بردن روشهاي پيچيده و شكنجه رواني، در تار و پود وجود فرد رسوخ مي كنند و باورها و اعتقادات و نظام ارزشي او را از بين مي برند تا به جاي آن، باورها و ارزشهاي بازجو بنشيند.

به طور كلي بازجويي با دو منظور انجام مي گيرد. 1- تخليه اطلاعاتي متهم و استخراج اطلاعات صريح و دقيق از ذهن او. 2- ايجاد تغيير در انديشه و باورهاي فرد و شستشوي مغزي يا همان تواب سازي.

در مدل اول بازجويي متهم تحت فشار قرار مي گيرد، اما نه به آن حدي كه تعادل رواني و فكري خود را از دست بدهد. زيرا به هرحال بايد انسجام ذهني و فكري متهم حفظ شود تا بتواند اطلاعات ريز و دقيق و صحيح را به خاطر بياورد و بازگو كند.

اما در مدل دوم بازجويي، همه چيز برعكس مدل اول است. هيچ اطلاعات خاص و جديدي وجود ندارد كه به خاطر آنها بنا باشد متهم تخليه شود. بلكه هرچه هست در ذهن بازجو است و تنها متهم بايد به سمتي رانده شود كه بازجو مي خواهد. البته اين رانده شدن ممكن است به كمك انواع مختلفي از فشارهاي جسمي و روحي محقق شود، اما آنچه در نهايت مهم است شكستن روحيه و مقاومت متهم و تسليم شدن در برابر خواسته هاي بازجوي پرونده است.

بازجويي هاي پرونده هاي سازمان اطلاعات موازي تماما از نوع دوم هستند. متهمان در واقع هيچ گناهي جز متفاوت بودن با ايدئولوژي رهبران و هدايت كنندگان اطلاعات موازي ندارند و در واقع تنها گناهشان اين است كه قربانيان پروژه جديدي شده اند كه اطلاعات موازي طراحي كرده است.

لذا در اين سنخ بازجويي ها، روشهايي مانند سؤال مكرر، بحث و جدل، تطميع و تشويق، تلقين يا مرام آموزي، خشونت و ابزارهاي جسمي و رواني ديگر به كار گرفته مي شوند تا متهم را به يك موجود منفعل و شديدا كنش پذير تبديل كنند. در اين روش، بازجو با ايفاي نقش دوست و دشمن به طور متوالي در بازجويي هاي طولاني و خسته كننده همراه با سؤالات تكراري در مورد يك موضوع و عدم پذيرش گفته هاي متهم و باز تكرار چندباره سؤالات و عدم پذيرش پاسخها، متهم را با شدتي غير قابل تحمل زير فشار قرار مي دهد تا او در نهايت بپذيرد كه بازجو دوست اوست و اين يعني كه او بايد سيستم ارزشي بازجو را جايگزين سيستم ارزشي ذهن خود سازد.

بازجو در نهايت كار را به جايي مي رساند كه متهم به شدت دچار تعارضات ارزشي دروني و اختلاف ها و تضادهاي موهوم زندگي خود مي شود و به تدريج قدرت نقادي و مقاومت از او سلب شده و از همه لحاظ تسليم تلقينات بازجو مي گردد. اما چه مي شود كه يك متهم به اينجا مي رسد، يا به عبارت بهتر چه شرايطي متهم را به اين نقطه مي رساند؟ پاسخ يك كلمه آشنا اما عميقا ناشناخته است: شكنجه!

شكنجه را مي توان به دو نوع كلي جسمي و رواني تقسيم كرد، اگرچه در اين روزگار نمي توان تفكيك دقيقي بين اين دو قائل بود. اما روشهاي عملي شكنجه را به اين ترتيب مي توان تقسيم و توصيف كرد.

ابتدايي ترين و قديمي ترين نوع شكنجه، ايجاد درد و كتك براي قرباني است تا به ناچار بين تحمل درد و تسليم شدن، يكي را انتخاب كند. در اين روش، مهمتر از ايجاد درد و آزار جسمي، تهديد به شكنجه و ايجاد حالت انتظار براي تحمل درد در فرد است كه از خود درد سخت تر است.

گونه ديگر شكنجه، ايجاد خستگي فيزيكي در متهم است. در اين حالت فرد براي مدتي طولاني در نقطه اي كه به لحاظ فيزيكي تعادل ندارد و به بدن فشار وارد است (مثلا به صورت نيم خيز يا با تكيه سر بر روي ديوار يا ...) بي حركت وادار به ايستادن مي شود. ممكن است كه فرد بسته به خصوصيات روحي و شخصيتي خود در ابتدا مقاومت كند، اما وقتي كه اين وضعيت از آستانه تحمل طبيعي بدن گذشت و خستگي را بر جسم او تحميل كرد، اين تعارض نيز بر ذهن فرد تحميل مي شود كه من دارم با اين مقاومت خودم را بيهوده آزار مي دهم. در اين روش، فشار جسمي و روحي توأم با هم به متهم وارد مي شود و او حس مي كند در دوراهي تسليم شدن و آزار ديدن قرار گرفته و سپس به واسطه خستگي شديدي كه بر او تحميل شده، دچار ترديد در ترجيحات و ارزشهايش مي شود و نگرش پيشين و قوه ارزيابي و انتقاد خود را از دست مي دهد.

اين گونه از شكنجه به روشهاي ديگري هم اعمال مي شود كه بيشتر حاوي نوعي خستگي رواني هستند، كه از اين دست مي توان به محروم كردن متهم از خواب، بيدار كردن مكرر فرد از خواب، تجويز داروهاي محرك و خواب آور و انجام بازجويي هاي طولاني و طاقت فرسا اشاره كرد.

كنترل آب، غذا، سيگار، ساعت تنفس، زمان و دفعات قضاي حاجت و ساعت و دفعات بازجويي ها از ديگر حربه هايي است كه بازجو با كمك آنها متهم را به خود وابسته مي كند و مستقيم يا غيرمستقيم برآورده شدن اين خواسته هاي اوليه متهم را منوط به همراهي و تسليم در برابر خود مي سازد.

فرستادن زنداني به انفرادي، از ديگر روشهاي شكنجه رواني است. در زندان انفرادي، فرد از نور، صدا، اتفاقات، منظره ها و همه چيز دنياي بيرون جدا مي شود و در چارديواري خويشتن محبوس و محصور مي شود. تنها بودن و كاهش فعاليت پنج حس طبيعي فرد كافي است تا بعضي از افراد را ظرف چند روز به آستانه ديوانگي يا افسردگي بكشاند. كه البته گاهي صداهاي آزار دهنده و غذاهاي نامناسب يا برهم زدن نظم خواب و غذاي فرد نيز شرايط انفرادي را دشوارتر مي سازد.

توانايي مقاومت افراد و آستانه تسليم آنها در برابر شرايط زندان انفرادي متفاوت است. براي نمونه، در ميان دانشجوياني كه در اعتراضات دانشجويي خرداد و تير سال گذشته بازداشت شدند و به انفرادي رفتند، برخي از دانشجويان قبل از اينكه به چهارمين روز انفرادي برسند حاضر شدند به هرچه بازجويان مي خواهند تن دهند تا از شرايط انفرادي خلاصي يابند. اما از همان گروه دانشجويان كساني بودند كه بيش از هفتاد روز در انفرادي ماندند و در نهايت نه تسليم مصاحبه تلويزيوني شدند و نه پذيرفتند كه خواسته هاي بازجويان را در بيرون عملي سازند يا اعتقادات آنها را در بيرون به نام خود بازتاب دهند.

مقاومت در انفرادي، كاملا بستگي به چند خصوصيت مشخص دارد. فرد هرچه درونگراتر و داراي ارتباطات اجتماعي كمتر و سازگارتر با محيط باشد، راحت تر تنهايي انفرادي را تحمل مي كند. همچنين افرادي كه از خلاقيت بالا و حافظه قوي برخوردارند، بيشتر و بهتر مي توانند وضعيت شكنجه روحي رواني در انفرادي را تحمل كنند، زيرا اگر همه چيز را هم از آنان بگيرند باز مي توانند با خاطره ها يا دانسته ها يا بازي هاي ذهني خود را سرگرم كنند.

روش ديگر شكنجه رواني، وادار كردن متهم به انتقاد از خود است. در اين روش، بازجو از اينجا آغاز مي كند كه ما معصوم نيستيم و هر انساني خطايي دارد و سپس از متهم مي خواهد كه خطاهايي را كه تصور مي كند در زندگي و فعاليتهاي سياسي و اجتماعي خود انجام داده، بازگو كند. همين گفته ها، مي تواند در مورد حزب و جناح و گروه متبوع فرد، خط فكري مورد پيروي فرد و حتي حلقه هاي دوستي و شيوه هاي روابط شخصي فرد هم مطرح شود.

ورود متهم به اين بازي مساوي است با درهم شكستن او و در نهايت اعتراف و توبه. زيرا بازجو بلافاصله روي تك تك نقاط ضعفي كه متهم روي آنها دست گذاشته تأكيد مي كند و همزمان آنها را با اعتقادات و ارزشهاي خود پيوند مي دهد و به سرعت فرد را از يك فضاي بحث و انتقاد به ظاهر دوستانه، به وادي اعتراف به گناه و انتقاد مكرر از خود و سپس اعترافات گسترده و اظهار پشيماني كامل و توبه مي كشاند.

متهم در آن زمان در شرايطي قرار دارد كه به راحتي مي توان به احساس گناه او دامن زد و او را به تواب شدن واداشت. بازجوهاي اطلاعات موازي به اتكاي تجربه هاي متعدد، در اين موارد تخصص دارند.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

البته اين توضيحات به معناي اين نيست كه در همه پروژه ها و پرونده ها و در بازجويي هاي همه متهمان، چنين روش هايي به كار گرفته مي شود. اتفاقا بسياري از بازجويان حتي كهنه كار هم از اعمال چنين روش هاي علمي پيچيده اي كه در يك جمله شكنجه رواني ناميده مي شود، عاجزند. سازمان اطلاعات موازي بازجويان زيادي را ندارد كه واقعا قادر به اعمال شكنجه رواني باشند، بلكه در بسياري موارد رفتارهاي عملياتي و اطلاعاتي كه از سازمان اطلاعات موازي ديده مي شود، نسبت به ديگر بخشهاي ناجا مثل اداره آگاهي هم ضعيف تر و ابتدايي تر است. و لازم به تأكيد است كه روشهاي خوفناك فوق الذكر، صرفا براي مواجهه با پرونده هاي خاص و بر روي افراد خاصي مثل نيروهاي ملي مذهبي و برخي ديگر از افراد داراي سابقه سياسي و تجربه زندان در پيش گرفته شده است.


ضميمه:

ادامه

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/22628

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'درباره سازمان اطلاعات موازی (قسمت هشتم)، امضا محفوظ' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016