بسم الله الرحمن الرحيم
نگاهي به سطرهاي انتهايي اين برگه از بازجويي هاي سيامك پورزند دقيقا نشان مي دهد كه متهم در حقيقت چيزي را از خود نمي نويسد، بلكه تماما آن چيزي كه بازجو مي خواهد و مي گويد را مي نويسد.
اين جمله متهم: «برخي از عوامل و چهره هاي كانون نويسندگان كه جدا و به راستي نمي دانم چه كساني هستند» كافي است تا نشان دهد كه بازجو او را در چه شرايطي قرار داده كه او با عجز و لابه خطاب به بازجو مي گويد ديگر اين را واقعا نمي دانم كه بنويسم.
در اينجا بازجو به سرعت به كمك متهم مي شتابد و نام هايي را كه مي خواهد از زبان متهم بشنود، به او ديكته مي كند: جميله كديور، عطاء الله مهاجراني، محسن كديور، عباس عبدي، برخي اشخاص ديگر از طيف اصلاح طلب، چنگيز پهلوان، روشنك داريوش، باقي، گنجي، ابراهيم نبوي ...
از اين اسامي چند نفري پيش از اين زمان قرباني توهمات و جفاهاي نامشروع و نامعقول سازمان اطلاعات موازي بوده اند و ديگران هم اكثرا پس از اعترافات پورزند و بسياري افراد ديگر به تدريج به جمع قربانيان پروژه هاي اطلاعات موازي پيوسته اند.
دو سند بعدی دستنوشته های یک بازجو است که به عنوان کارشناس پروژه، اخبار سراسر کذبی را برای انتشار در یک سایت اینترنتی می نویسد. او حتی اینقدر شرم و مراعات نمی کند که لااقل این اراجیف و تهمتهای ضد اخلاقی را در برگه های یادداشت سازمان متبوع خود یعنی اطلاعات ناجا ننویسد.
به اين ترتيب انسان هاي بي پناه و بي دفاع قرباني توهمات رهبران و توطئه هاي مسئولان پرونده و بازجويان مي شوند تا بار ديگر اين واقعيت را بر صفحه تاريك تاريخ استبداد بنويسند كه نظارت نداشتن و پاسخگو نبودن چه عواقب وحشتناكي به بار مي آورد.
اگر كساني كه از زمان انقلاب تا كنون به عنوان بزرگان كشور شناخته شده اند، در همان دوران انقلاب مي دانستند كه پايان كار آنها به چيزي شبيه همان ساواكي ختم خواهد شد كه آنهمه از دست او زجر كشيده اند، آيا در پندارها و رفتارهاي خود تغييري نمي دادند؟
و اگر مردمي كه با تمام وجود در مقابل رژيم شاه ايستادند و از دل و جان در دفاع از امام و انقلاب و اسلام و آب و خاك ميهنشان مايه گذاشتند، مي دانستند روزي خواهد رسيد كه به نام اسلام و نظام و ولايت پدر را به جاي پسر و برادر را به جاي برادر مي گيرند و مسائل شخصي افراد را از شنود تلفني به روزنامه مي كشانند و از جانب متهم درون زندان براي بستگان بيرون و از جانب آنها به او نامه مي نويسند و باز به دروغ جواب مي دهند و به فرد بي پناهي كه روزهاي متمادي در زندان انفرادي به سر برده، تهمت مي زنند و آبروي افراد را مي برند و اتهامات آنها را علني مي كنند و همه قربانيان بي دفاع را به فساد و شرب خمر و اعتياد و براندازي متهم مي سازند و خلاصه هيچ كار زشت و فعل قبيحي نمي ماند كه بنا به ضرورت از آن استفاده نكرده باشند، آيا به راستي باز هم اين مردم حاضر بودند از چنين رفتارهايي كه به نام نظام و انقلاب انجام مي شود، دفاع كنند؟ آيا مردم در اين معامله حق ندارند احساس غبن كنند و در اين صورت آيا حق به هم زدن معامله را ندارند؟
ضميمه: