شنبه 3 شهریور 1386

حکايت کشف اکبر گنجی و داستان های ذبيح الله منصوری، ف. م. سخن


خدا بيامرزد ذبيح الله خان منصوری را که چند نسل کتابخوانی اش را مديون رمان های تاريخی اوست. شما تصور بفرماييد آقای محترمی با شلوار پيژامه و کت و کراوات پشت ميزی در دفتر مجله "خواندنيها" نشسته و تند و تند با خط خرچنگ قورباغه روی نوارهای کاغذی، رمان تاريخی می نويسد و ناشر مجله و کتاب برای به دست آوردن آن نوارها که در گونی های مختلف چپانده شده سر و دست می شکند. تعداد خواننده هايش هم نـَـه هزار و ده هزار، که ده ها هزار است و هر نوع تيپی در آن يافت می شود: از زن خانه دار که ضمن آشپزی کتاب می خواند، تا شاگرد راننده ی اتوبوس مسافربری که اگر فرصتی گير بياورد علاقمند است ماجراهای سينوهه را دنبال کند.
اگر کسی کنج‌کاو شود و بخواهد بداند که آخر اين آدم چطور می نويسد که زن و مرد و پير و جوان دوهزار صفحه کتاب او را با لذت تمام می خوانند و نه تنها خسته نمی شوند آرزو می کنند که کاش دنباله هم داشته باشد، کافی ست يک کتاب او را باز کند و نگاهی به چند صفحه ی آن بيندازد. چند چيز خواهد ديد: اول اين که اين نويسنده به قول جمالزاده به زبان آدميزاد حرف می زند و حرف هايش برای همه قابل فهم است؛ دوم اين که حرف هايی می زند که مردم دوست دارند بشنوند؛ سوم اين که يک مطلب ساده را ده مرتبه تکرار می کند آن قدر که خواننده کاملا و از هر نظر شيرفهم می شود؛ و چهارم آن که هر پاراگراف از ابتدای جمله آغاز و به انتهای همان جمله ختم می گردد و اين يعنی هوای چشم و خستگی خواننده را داشتن. نوشته های او خواص ديگری هم دارد که چون اين مطلب به ايشان مربوط نيست آن ها را بازگو نمی کنم.

خب، يک عده آدم معقول، يک عده آدم تحصيل‌کرده، يک عده آدم باسواد، يک عده آدم فرنگ رفته، يک عده آدم زبان‌دان، و خلاصه يک عده آدمی که با شلوار پيژامه هرگز کت و کراوات به تن نمی کنند و دل شان برای شعور و فرهنگ ِ مردم می سوزد، می افتند به جان اين مرد شريف اهل قلم، که آخر اين کتاب است تو می نويسی؟ اين رمان است تو ترجمه می کنی؟ مگر تو زبان بلدی؟ ای فريب‌کار! اگر دفترچه ی لغت معنی ات را ازت بگيرند که هيچ نمی دانی. حتی قادر نيستی سلامی را به زبان فرنگی پاسخ گويی. آخر تو را چه به ترجمه! چه به نويسندگی! خلاصه هر چه از دهان‌شان در می آيد به او می گويند. او را مسخره می کنند. او را فاسد کننده ی ذهن ملت می خوانند. حتی می خواهند او را به خاطر کتابی که در مورد امام جعفر صادق (ع) نوشته، به دادگاه بکشند! البته در اين بين، چند نفر از بزرگان زبان به اعتراض می گشايند و جوانمردانه به دفاع از منصوری بر می خيزند و ترمز منتقدان بی انصاف را می کشند. کسانی مانند استاد باستانی پاريزی، غلامعلی سيار، و مرحوم کريم امامی که روح اش شاد باد.

اما اين‌ها چه ربطی به کشف اخير گنجی دارد؟ کشفی که نشان می دهد دکتر شريعتی در کتاب "زن" خود ضمن بيان چيزهای عجيب غريب در مورد زنان، به آقای سيد علی خامنه ای –رهبر فعلی جمهوری اسلامی- اشاره کرده و ايشان را مرد آگاهی خوانده است. من نمی دانم قصد گنجی از نوشتن اين نقدها به اين سبک و سياق چيست؛ شايد واقعا حل مسائل کنونی و آينده ی ايران را در نقد اين‌چنينی دکتر می داند. ولی چيزی که به عنوان يک خواننده از نوشته های ايشان دستگيرم می شود، بردن خواننده ی امروزی، با آگاهی ها و تجربه های امروزی، به سی چهل سال قبل و ايراد گرفتن از عمل‌کردهای آن دوران با معلومات امروز است که اگر هم غلط نباشد، به شدت غير منصفانه است. واقعا امروز به چه دليل بر جمله ی آقای خامنه ای مرد آگاهی ست انگشت گذاشته می شود؟ آيا آقای خامنه ای‌ی سال های پيش از انقلاب، آقای خامنه ای دوره ی حاضر است؟ واقعا چه چيز را می خواهيم به شريعتی نسبت بدهيم؟ من خود به عنوان يکی از منتقدان سرسخت شريعتی دلم برای اين همه بی انصافی نسبت به او می سوزد، و تعجب می کنم که چطور يک عاشق پيشينِ افکار او اين گونه چوب را برداشته و به جان مرده افتاده است. اگر از صد مورد نقد گنجی ۹۹ مورد آن هم درست باشد -که نيست و اگر لازم باشد در مورد تک تک موارد خطا فاکت خواهيم آورد و بحث خواهيم کرد-، شيوه ی نقد او مطلقا منصفانه نيست و خواننده را به جای آگاه کردن به واکنش نشان دادن وا می دارد.

من هرگز نتوانسته ام با رغبت کتاب های ذبيح الله منصوری را بخوانم. تکرارهای پيوسته ی او، شرح جزئيات او، طول و تفصيل های به جا و بی جای او، با سليقه ی شخص من سازگار نيست. اما هرگز نتوانسته ام به خود اجازه دهم او را مانند خود بخواهم و سليقه ی خوانندگان اش را ناديده بگيرم. هزاران نفر هستند که نوشته های او را همين گونه دوست دارند و من حق ندارم اين دوست داشتن را به ريشخند بگيرم.

به همين ترتيب هزاران خواننده به دکتر شريعتی علاقه مند بوده اند و هستند. هزاران نفر اسلام را از زاويه ای که او به آن ها نشان داده کشف کرده اند. اسلامِ شريعتی يقينا انسانی تر از اسلام انجمن حجتيه يا هواداران مصباح يزدی يا ديگر کسانی ست که آن ها را متحجر می خوانيم. چه بخواهيم، چه نخواهيم نسل های بسياری بعد از ما همچنان مسلمان شيعه به دنيا خواهند آمد. نماز خواهند خواند؛ روزه خواهند گرفت؛ برای امام حسين (ع) سينه خواهند زد؛ يزيد را لعن خواهند کرد؛ منتظر ظهور امام زمان خواهند بود. چه بهتر که مسلمانان شيعه ی انسان تری باشند؛ چه بهتر که مسلمانان شيعه ی فراخ انديش تری باشند.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

ببينيم بر سر منتقدان روشنفکر و حقيقت گوی ذبيح الله منصوری چه آمد. ۹۹ در صد حرف هايشان درست بود و همگی هم انسان های متين و منطقی و تحصيل کرده بودند. اما مردمی که دوست داشتند تکرار بشنوند، مردمی که دوست داشتند هر پاراگراف فقط سه خط داشته باشد، مردمی که دوست داشتند نويسنده شان به زبان خودشان بگويد و بنويسد، و بالاخره مردمی که می خواستند چيزهايی را که دوست دارند در کتاب نويسنده ی محبوب شان بخوانند بدون توجه به منتقدان منصوری، همان ها که ۹۹ درصد حرف هايشان درست بود، همان ها که انسان های متين و منطقی و تحصيل کرده بودند، و همان ها که دل شان برای شعور و فرهنگ مردم می سوخت، باز هم به سراغ رمان های او رفتند. بازهم سينوهه و خواجه ی تاجدار خواندند، باز هم داستان سرزمين جاويد و مغز متفکر جهان شيعه را از زبان قصه گوی او شنيدند. حتی بعد از مرگش نوشته هايش را از ياد نبردند. اين واقعيتی ست که روشنفکران ما بايد با آن کنار بيايند والا به دره ی ذهن گرايی و انزوا سقوط خواهند کرد.

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'حکايت کشف اکبر گنجی و داستان های ذبيح الله منصوری، ف. م. سخن' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016