شنبه 2 آذر 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

عبدالله مومنی: خاتمی را کانديدای تغييرات واقعی نمی دانيم، گفت وگوی شهرگان با سخنگوی سازمان دانش آموختگان

خسرو شميرانی
shemirnaie@yahoo.com

مدتی پيش شهرگان، طی يک سلسله گفت وگو، بررسی بحث های مربوط به انتخابات دهمين رئيس جمهور اسلامی آغاز کرد. در اين شماره و در ادامه سلسله بحث های مذکور با عبدالله مومنی، سخنگوی سازمان‌‏دانش آموختگان ايران اسلامی (ادوارتحکيم وحدت) گفت گو کرديم.

عبدالله مومنی فوق ليسانس جامعه شناسی را از دانشگاه علامه در يافت کرد اما بدليل نظام گزينشی امکان ادامه تحصيل در مقطع دکتری نيافت.
او از سال۱۳۷۶ تا ۱۳۸۰ ، دبير انجمن اسلامی دانشگاه تربيت معلم تهران و از سال ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۴ دبير بزرگترين تشکيلات دانشجويی کشور، دفتر تحکيم وحدت بود. مومنی در دوران دانشجويی در ايجاد گفتمان دموکراسی خواهی و خروج از جبهه دوم خرداد، که آن ار "نا کار آمد" می ناميد تلاش کرد. سپس نقادی قدرت وطرح ديده بانی جامعه مدنی و دوری از مناسبات معطوف به کسب قدرت در فعاليت های او در الويت قرار گرفتند



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


او که از سال۱۹۸۴ تا کنون عضو شورای سياستگذاری سازمان دانش آموختگان ايران اسلامی است، از سال ۱۳۸۴ تا ۱۳۸۶ دبير تشکيلات ادوار تحکيم و از سال ۱۳۸۶ به اين سوی سخنگوی سازمان دانش آموختگان بوده است.
مومنی در دوران دانشجويی ۲ بار تجربه زندان را پشت سر گذاشت. اولين بار بخاطر سازماندهی اعتراضات دانشجويی که در سال ۸۱ رخ داد. بار دوم او در سال ۱۳۸۲ در سالگرد حادثه کوی دانشگاه نزديک به ۵۰ روز در انفرادی بند ۳۲۵ سپاه بود.
وی همچنين در سالگرد ۱۸ تير ۱۳۸۶، همزمان با هجوم به دفتر سازمان دانش آموختگان يک ماه در بند ۲۰۹ اطلاعات در بازداشت موقت به سر برد. عبدالله مومنی در سال ۱۳۸۶ به دعوت دانشگاه ام.آی.تی، برای سخنرانی پيرامون جنبش دانشجويی و دموکراسی خواهی راهی خارج از کشور بود که در فرودگاه مهر آباد ممنوع الخروج شد که اين ممنوعيت همچنان ادامه دارد. او در حال حاضر در يکی از دبيرستانهای تهران تدريس می کند.
به دليل فشردگی برنامه های وی، اين گفت گوی تلفنی در ساعات پس از نيمه شب صورت گرفت. به اين دليل از آقای عبدالله مومنی بويژه سپاسگزاريم.

خ.ش

آقای عبدالله مومنی بحث انتخابات رياست جمهوری دهم خيلی زود، يعنی بيش از يک سال مانده به انتخابات شروع شد. و از ان پس گرچه بحث کمی افت و خيز داشته اما همواره در سطحی نسبتا داغ ادامه پيدا کرده چرا؟
در مقايسه با انتخات مجلس خبرگان، مجلس شورای اسلامی و شوراهای شهر شايد اين بحث ها با فاصله بيشتری از زمان انتخابات شروع شده اند دليل اصلی استقبال از ورود به بحث های انتخاباتی به ويژگی های انتخابات رئيس جمهوری برمی گردد که در گذشته هم بحث های مربوطه خيلی پيش تر از ايام انتخابات شروع می شدند. حتی در مورد انتخابات رياست جمهوری هشتم (همان انتخاباتی که آقای خاتمی برای بار دوم به رياست جمهوری رسيد) نيز از همان نيمه های سال ۷۹ بحث کانديداتوری يا عدم کانديداتوری آقای خاتمی و کم و کيف انتخابات مطرح شد، البته اين بار به خاطر نارضايتی شديدی که از عملکرد آقای احمدی نژاد در جامعه وجود دارد و يک اشتياق عجيبی به رفتن ايشان هم در جامعه و هم در ميان گروههای سياسی ديده می شود اين بحثها حتی کمی هم زودتر از قبل مطرح شده است. در واقع آنچه اين بار فاصله زمانی موجود را معنی دار تر می کند بيشتر به دليل اوضاع به شدت نابه سامان کنونی و نگرانی های عميق موجود است. واقعيت اين است که آنچه در حال رخ دادن است می تواند در تمام جنبه های زندگی اجتماعی افراد و کل جامعه و کشور اثرات و تبعات مخرب و نامساعدی داشته باشد. بايد به ياد داشت که نگرانی در مورد عملکرد ناصواب دولت آقای احمدی نژاد خاص اصلاح طلبان و يا نيروهای اپوزيسيون نيست بلکه برای گروه بزرگی از محافظه کاران و حتی اصولگرايان نيز عملکرد دولت حاضر به شدت اضطراب آور شده است. آنها نيز در حال محاسبه هستند تا در عين حفظ قدرت در دست حلقه ی اصلی ِ "خوديها"، احمدی نژاد را با گزينه بهتری جايگزين کنند. حال وقتی که اين امر را در کنار ويژگی های عام انتخابات رياست جمهوری می گذاريم اشتياق موجود در باره اين انتخابات و به اصطلاح داغی فضای بحث و گفتگو و حتی کشمکش را بهتر می توان درک کرد.

آيا يک دليل ديگر نمی تواند اين باشد که مردم و بسياری از نيروها نااميد شده اند از اينکه رای شان در ديگر انتخابات تاثير گذار است و اميدوارند بالاخره در تغيير در راس قوۀ مجريه تاثير بگذارند تا شايد فرجی حاصل شود؟
بله، به نظرم می آيد در قياس با انتخابات ساير ارکان و نهادهای قدرت، مردم حس می کنند در انتخابات رياست جمهوری توانايی تاثير گذاری بيشتری دارند. يک نکته مهم ديگر اين است که گزينش رياست جمهوری تنها انتخاباتی است که هر يک از کانديداها خودش را به قضاوت تمام مردم می گذارد. يعنی هر کانديدايی در عرصه ملی مطرح ميشود. اين خود سبب می شود که مثلا رد صلاحيت کانديدای رياست جمهوری با حساسيت بيشتری مواجه شود به عبارت ديگر نيروهای سياسی و اجتماعی داخل کشور و حتی جامعه ی جهانی با حساسيت بيشتری کم و کيف انتخابات را پيگيری می کنند. پس نهاد قدرت مجبور است در روند بررسی صلاحيت کانديداهابيشتر از هر انتخابات ديگری به افکار عمومی در داخل و خارج توجه کند. مثلا به خاطر می آوريم که در گذشته کانديدايی رد صلاحيت شده بنا بر مصالحی با حکم حکومتی و يا هر چيز ديگر تاييد صلاحيت شد تا از ديد دستگاه های قدرت، تبعات اين رد صلاحيت آسيب کمتری به مشروعيت نظام بزند. اين نيز دليلی ديگری می شود تا تمرکز بحث بر انتخابات رياست جمهوری بيشتر باشد.

آقای مومنی اجازه بدهيد يک پرانتز باز کنيم و به گفته اخير آقای جنتی اشاره کنيم...
بله می دانم کدام نقل قول را می گوييد. نقل به مضمون ايشان گفته بود که حتی شايد مصالحی سبب شود که افرادی تاييد صلاحيت شوند اما اين دليل نمی شود که "مردم" اجازه دهند افراد دشمن شاد کن در جايگاه رياست جمهوری قرار بگيرند.
واقعيت اين است که علاوه بر مشکلات جدی در ساختار حقوقی قدرت برای اصلاحات دمکراتيک و بنيادين، ما با ساختار انتخاباتی معيوب و غير دمکراتيک نيزروبرو هستيم. شايد يکی از اصلی ترين دلائلی که بخشی از نيروها می کوشيدند و می کوشند تا تاثير گذاری خود را از طريق امتناع از شرکت در انتخابات نشان دهند، همين ساختار معيوب وناکارآمد است که به گروهی اجازه می دهد بدون اينکه بازخواست شوند به حقوق قانونی انتخاب کنندگان را ناديده می گيرند و با انواع و اقسام دستبرد ها به آرای مردم اين حق را زير پا بگذارند.
فارغ از ايرادات جدی که بر ساختار حقوقی حاضر وجود دارد، در روند برگزاری انتخابات شهروندان با محدوديت کثيری موا جه اند، با وجود بسياری از موازين پذيرفته شده بين المللی برای برگزاری انتخابات آزاد وعادلانه و با وجود ی که حتی قانون اساسی جمهوری اسلامی نيز بر آزادی انتخاب و حق تعيين سرنوشت مردم تاکيد دارد افراد و نهاد هايی مثل شورای نگهبان، سليقه خود را بر قانون مقدم می دانند.

آيا سخن آقای جنتی اعتراف آشکار به اين امر نيست که ايشان برای خود حق قائل می شود تا به حقوق قانونی مردم دستبرد بزند؟
به نظرم اين نوع گفته ها و برخورد ها بيانگر زير پا گذاشتن صريح حقوق مردم و ناديده گرفتن آزادی های فردی و حقوق شهروندی است. البته نقطه نظر بيان شده توسط ايشان، حامل پيامی معنی دارتر و جدی تر نيز هست و آن اينکه انتخابات نه تنها ابزاری برای گردش قدرت نيست بلکه قرار است انتخابات وسيله ای برای کسب مشروعيت گروهی وجريانی باشد که قدرت را در دست دارد. يعنی انتخابات از نظر آنها يک فرايند صوری، تزيئنی و از پيش مهندسی شده است که در آن به حق انتخاب کردن و انتخاب شدن شهروندان و حق تعيين سرنوشت ملت اعتنايی ندارد.

بخش های مختلف طيف اصلاح طلبان همچنان به ورود خاتمی به عرصه انتخابات دل بسته اند و برای ورود ايشان به اين عرصه تلاش می کنند. شما چرا از خط بيرون زديد؟
جمع بندی و موضع سازمان دانش آموختگان در اين رابطه بيش از اينکه مخالفت با شخص آقای خاتمی باشد، با درس آموزی از تحربه شکست خورده دوران ۸ ساله حضور اصلاح طلبان در قدرت است. بر اساس اين تجربه است که می توانيم به ارزيابی اميدها و نگرانی های نهفته در دعوت و عدم دعوت از آقای خاتمی برای کانديدا شدن بپردازيم. اگر دقت کرده باشيد می بينيد که نگرانی های مطرح شده از سوی خود خاتمی، در باره حضور در انتخابات، گسترده تر و عميق تر از مسائلی است که مخالفان تحول خواه حضور مجدد ايشان مطرح می کنند. آقای خاتمی با توجه به تجربه حضور هشت ساله در قدرت، به خوبی به سقف و آستانه تحمل نظام برای ايجاد تغييرات واقف هستند. به نظرم مهمترين تفاوت ما با دعوت کنندگان از ايشان چگونگی نگاه به اصلاحات و حرکت اصلاحی است، به اين ترتيب که طرفدارن دعوت از آقای خاتمی برداشتی از اصلاحات را نمايندگی می کنند که حتی نيم بند تر از اصلاحات تجربه شده در دوره خاتمی است. به گونه ای که ما می توانيم حتی يک گام فراتر برويم و بگوييم که اين دوستان حتی نتوانستند قرائت "محافظه کارانه" خود از اصلاحات را نيز عملی کنند. از اين روی ما نمی توانيم خاتمی را کانديدای تغييرات واقعی بدانيم. خصوصا که در اظهارات اخير ايشان هم نشانه ای از تغيير ديدگاه ديده نمی شود و ايشان به هر حال همانظور که خودشان گفته اند "مصالح نظام" را بر هر چيزی ترجيح می دهند و در رفتارها نيز آنجا که پای انتخاب بين مصالح حاکميت و مصالح ملت پيش آمده است مصالح ملت را فدا کرده اند به هر حال آقای خاتمی اگر قصد دارد نيروهای تحولخواه را با خود همراه کند بايد ضمن داشتن برنامه مشخص و روشن و با ارائه نشانه هايی تغيير رفتار و پايبندی به اصول را از خود بروز دهد و الا اينکه ايشان مثل قبل بدون هيچ خط قرمزی وارد روند انتخابات شوند و گروههای حامی ايشان نيز تنها به استناد وضع موجود و از موضع طلبکار از ديگران بخواهند که ديگران پشت "شخص مورد نظر ايشان" و نه "برنامه ی مشخصی برای تغييرات" قرار گيرند،خالی از هر گونه منطق و خرد سياسی است و تحولخواهان ديگر حاضر نيستند بدون هيچ قيد و شرطی تخم مرغهای خود را در سبد دوستان مجتمع در جبهه ی موسوم به جبهه ی اصلاحات بگذ ارند و بنا به تجربه دريافته ايم که نمی توان و نبايد به اين دوستان چک سفيد امضا داد.حالا اينکه برخی می گويند که به دليل شرائط خاص کنونی آقای خاتمی کانديدای "نجات ملی" است و به خاطر راحت شدن از دست آقای احمدی نژاد بايد به ايشان رای داد بيانگر نوعی برخورد منفعلانه و فقدان عزم و برنامه ی دوستان حامی آقای خاتمی جهت انجام اصلاحات است و در واقع تقليل اصلاحات به حضور "خود" و نبود "ديگری" است. با منطق "بهبود اندک اوضاع" که برخی دوستان اصلاح طلب مطرح می کنند می توان بسياری از کانديدا های محافظه کارن را نيز کانديدای نجات ملی دانست! حتی اگر با اين تحليل از شرائط موافقت کنيم باز هم انتخاب يک محافظه کار معتدل تر و مدير تر از آقای احمدی نژاد-مثلا آقای قاليباف-که ميدان عمل بازتری دارد مثبت تر می نمايد. نکته ديگر اينکه اگر اين تحليل صحيح باشد، کانديداتوری آقای خاتمی می تواند منجر به اين شود که منتقدين اصولگرا و محافظه کار احمدی نژاد، به دليل ترس از تکرار فضای دوران اصلاحات، پشت سر ايشان جمع شوند. با توجه به اين توضيحات ما نمی توانيم با کانديداتوری خاتمی را تاييد کنيم به صرف اينکه می خواهيم با احمدی نژاد نباشد، در واقع دوستان هوادار آقای خاتمی بايد به دنبال منطق بسيار قوی تری برای راضی کردن ديگران باشند و اين منطق قوی هم تنها از دل يک برنامه ی مشخص و منسجم جهت انجام تغييرات دموکراتيک می تواند بيرون بيايد که تا اين لحظه هيچ خبری از چنين برنامه ای نيست و در واقع اگر آقای خاتمی به همين شيوه و بدون هيچ اصل و برنامه و خط قرمزی کانديدا شود به معنای پيمودن همان روند بی حاصل پيشين تازه با پای لنگ تر است به هر حال اميدواريم با توجه به هوشمندی که آقای خاتمی دارند ايشان خودشان تن به چنين خطايی ندهند و در برابر تحليلهای سست و فشارهای کاناليزه ی دوستانشان مقاومت کنند يا اينکه تدبير ديگری بيانديشند.
به هر حال ما آقای نوری را به عنوان کانديدای خودمان مطرح کرديم چرا که به نظر ما ايشان آن مفهوم واقعی و بنيادين اصلاحات دموکراتيک و "برنامه محور" را می توانند نمايندگی می کنند.

بحث انتخابات رياست جمهوری دهم به بحث روی افراد خلاصه شده است. آيا به نظر شما اين يک بحث انحرافی نيست؟ چرا نيروهای سياسی به جای طرح برنامه و شعار های خود نمی پردازند. و يک سال مانده به انتخابات به مردم توضيح نمی دهد که کدام برنامه باعث نجات به اصطلاح ملی و کدام يک باعث سقوط است؟
بله متاسفانه ما شاهد اين هستيم که بخش هايی در درون طيف اصلاحات برای رفع موانع و ايرادات ساختاری حقوقی و اجرايی متمرکز نمی شوند و برنامه ای ارائه نمی شود. شايد دليل اصلی اين باشد که ما فاقد سازمان ها و احزاب مدنی توسعه يافته ای هستيم که مدافع دمکراسی هم باشند. در شرائطی که احزاب و نهاد های سياسی توسعه يافته حضور ندارند انتظار ارائه برنامه های منسجم از سوی کانديداها شايد زياد منطقی نباشد. اما واقعيت اين است که کانديداها ظرفيت ها و پيشينه مشخص خود را دارند. اين دو عامل نشانگر چگونگی برخورد فرد يا کانديدا با قدرت، با اصلاحات و با چگونگی مواجهه با مسئله گذار به دموکراسی است. بر اين اساس مباحث بيشتر حول محور افراد و نه برنامه ها متمرکز می شود. هر چند کسانی که آقای نوری را مطرح کردند طرح و برنامه و تحليل مشخصی دارند که کم و بيش مطرح شده و در آينده نيز به نحو روشن تر و مفصل تری مطرح خواهد شد. با اين وجود نمی توان منکر تقليل" برنامه" به" شخص " شد و نقطه ضعف و به نوعی پاشنه آشيل طيف های اصلاح طلب نيز هست.

سازمان دانش آموختگان عبدالله نوری را مطرح کرده است. نوری که بی ترديد رد صلاحيت می شود پس اين کار چه معنی دارد؟
سازمان دانش آموختگان بر اساس تحليلی مشخصی که از وضعيت جامعه و مناسبات حاکم دارد با اتخاذ رويکرد فعالانه به انتخابات رياست جمهوری دهم وارد فضای انتخاباتی شده. براين اساس هر گونه شرکت و حضور در انتخابات را منوط به رعايت اصول و در نظر گرفتن دغدغه هايی می دانيم که بی توجهی به انها موجب عدم توفيق دوباره ی اصلاحات دموکراتيک و بازگشت و تثبيت اقتدارگرايی خواهد شد.
تجربيات چندين انتخابات گذشته بيانگر آن است که بخش بزرگی از حاميان اجتماعی اصلاحات از صندوق ها روی گردان شده و به پيش بران حرکت اصلاحی بی اعتماد شده اند. در کنار اين شاهديم که برخورد هسته اصلی قدرت برای جلوگيری از هر گونه اصلاحات و يا ورود اصلاح طلبان به ساختار قدرت شديد تر شده است. علاوه بر اين می بينيم که ساختار انتخاباتی کشور، نامطمئن، غيز آزاد و نا سالم است.
با توجه به اين مسائل اگر تلاش برای ترميم بی اعتمادی صورت نگيرد و سرمايه از دست رفته بازسازی نشود و با همان برنامه های سابق يا به بيان بهتر با همان "بی برنامگی سابق" حرکت ادامه پيدا کند،اندک سرمايه باقی مانده هم از دست می رود.
از نظر سازمان دانش آموختگان ما به اتحاد نيروها حامی اصلاح نياز داريم. اين مهم جز با تلاش برای و نقد برخورد با اشتباهات گذشته امکان پذير نيست و اين تنها راهی است که می توان اعتماد از دست رفته را بازسازی کرد.
نظر ما اين است که توجه بايد معطوف به هدف اصلی يعنی دمکراتيک تر کردن ساختار قدرت، سياست و جامعه باشد و با توجه به شرائط مشخص به نظر ما اين هدف تنها از راه ايجاد يک جنبش اجتماعی عملی می شود
بر اساس چنين تحليلی ما معتقد بوديم و هستيم که اگر در مورد آقای نوری اجماعی در ميان اصلاح طلبان و تحولخواهان صورت بگيرد رد صلاحيت ايشان نيز دشوار خواهد بود. در همين راستا بايد بگويم که ما به اين منظور که ايشان رد صلاحيت می شود و سپس ما با خيال راحت انتخابات را تحريم می کنيم نوری را مطرح نکرديم بلکه طرح کردن ايشان بنا به تحليل روشنی از مشخصات ساختار قدرت، نيروهای اصلاح طلب و شرائط کلی جامعه صورت گرفت. با اين حال اگر اجماع مورد نظر صورت گيرد ولو با رد صلاحيت نوری می توان جنبش اجتماعی مورد نظر را احيا و سازماندهی کرد و مترصد فرصت مناسب نشست. در واقع اينجا "احيا و به وجود آوردن يک جنبش اجتماعی قدرتمند" مقدم بر صرف تصرف کاخ رياست جمهوری است، يعنی کسب رياست قوه ی مجريه بدون وجود يک جنبش اجتماعی پشتيبان که بتوان به وسيله آن موازنه قوا را به هم زد و اصلاحات دموکراتيک را به حاکميت تحميل کرد نه تنها فايده ای ندارد بلکه در يک نگاه کلان مضر هم هست.

از قول حجاريان گفته شده بود که نوری توانايی ايجاد جنبش را دارد. آيا شما به اين دليل وی را کانديدا کرده ايد؟
ببنيد ما معتقد هستيم بايد شرائطی ايجاد کرد که توسعه سياسی انجام شود چرا که اين توسعه پيش شرط مديريت عقلايی برای رساندن جامعه به يک حداقلی از رفاه همگانی و آزادی های اجتماعی است. اين عمل با هدف رسيدن به مواهب قدرت به هر قيمت و يا بازگشتن به مناصب از دست رفته پيشين ولو به قيمت قربانی شدن اهداف اصلاحی در همخوانی نيست.
تلقی ما اين بوده و هست که با جلب مجدد بدنه اجتماعی اصلاحات و سازماندهی و توافق همه نيروها نوری بتواند رئيس جمهور شود و از آن جايگاه با قاطعيتی که در وی سراغ داريم به پيشبرد تغييرات مورد نياز همت کند.
به هر حال اميدواری ما اين بود و هست که با اجماع بتوانيم کانديداتوری ايشان را به قدرت تحميل کنيم. خلاصه اينکه آقای نوری برای ما کانديدای تحريم نيست بلکه کانديدای تحميل است. تحميل از طريق اجماع کليه طيف های هوادار اصلاحات و با اتکاء به يک جريان اجتماعی قدرتمند و قوی به ساختار قدرت هم امکان پذير و هم در نهايت سودمند برای آينده دموکراسی در ايران است.

شرکت در انتخابات برای شما تاکتيک است يا در اين رابطه راهکاری فکر می کنيد؟ يعنی اصل شرکت است در هر زمان و به هر شکل؟
خير! به نظر ما در انتخاباتی بايد شرکت کرد که حداقل معيارهای يک انتخابات آزاد در آن رعايت شده باشد و ما اگرچه با توجه به حساسيت نهادهای قدرت به گزينه مطرح شده سازمان می توانيم تاييد ايشان را معيار ی برای ميزان آزادی انتخابات ارزيابی کنيم برخلاف ساير طيف های اصلاح طلب سقف آزادی انتخابات را حتی با تاييد صلاحيت کانديدای خودمان معيار اصلی آزدی انتخاب نمی دانيم.ضمن اينکه شرکت در انتخاباتی موجه است که اين اطمينان وجود داشته باشد که کانديدای منتخب ملت با استفاده از همه ی وسايل اراده ملت را متحقق خواهد کرد و در صورت مقاومت اين توانايی را دارد که اراده و خواست ملت را به اقتدارگرايان تحميل کند.

آقای عبدالله مومنی از شما سپاسگزاريم





















Copyright: gooya.com 2016