نگاهی نقادانه به تحدی قرآن، حجت الله نيکويی
تحدی قرآن
قرآن برای اثبات آسمانی بودن خود (و در نتيجه: نبوت محمد) تحدی (دعوت به رقابت در همانندآوری) کرده است. آیة ۸۸ سورة اسری میگويد:
]ای پيامبر به مردم[ بگو اگر جن و انس دست به دست هم دهند تا «مثل» قرآن را بياورند، هرگز نمیتوانند از عهدة اين کار برآيند، هر چند همه به همديگر کمک کنند.
آيات ۱۳ و ۱۴ سورة هود به رقيب تخفيف میدهند:
به آنان که میگويند ]پيامبر آيات قرآن را[ از خود میبافد و به دروغ به خدا نسبتش میدهد بگو: اگر راست میگوييد، جز خدا هر که را که میتوانيد به ياری بطلبيد و ده سوره «مثل» آن بياوريد؛ پس اگر شما را اجابت نکردند (اگر از عهدة اين کار برنيامدند)، بدانيد که قرآن به علم خدا نازل شده است و نيز هيچ خدايی جز او نيست. آيا تسليم نمیشويد ]و يا: اسلام نمیآوريد[؟
و اما آيات ۲۳ و ۲۴ سورة بقره در اين مورد حرف آخر را میزنند:
و اگر در آنچه بر بندة خويش نازل کردهايم شک داريد، سورهای «مثل» آن بياوريد و جز خدا همة حاضرانتان را فرا خوانيد اگر راست میگوييد؛ و هرگاه چنين نکرديد ـ که هرگز نتوانيد کرد ـ پس بترسيد از آتشی که برای کافران مهيا شده و هيزم آن مردمان و سنگها هستند.
در مورد آيات فوق نکات زير قابل تأمل است:
۱. در همة اين آيات از مخالفان خواسته شده است تا متنی «مثل» قرآن بياورند، اما معنای دقيق واژة «مثل» در اين تحدی نامعلوم است. قرآن نگفته است که منظورش از «مثل» چيست، بنابراين دعوت به رقابت و مبارزهای کرده که معيار و ميزان داوری آن مشخص نيست. مخالفان هرچقدر هم متنهای زيبا و فصيح و بليغ و با مضامين عالی اخلاقی، اجتماعی و … بياورند، پيروان قرآن بهراحتی میگويند هيچکدام از اين متنها «مثل» قرآن نيستند. اما اگر از آنها سؤال شود که به چه دليل و با کدام معيار و ميزانی چنين حکمی صادر میکنيد، خواهيد ديد که پاسخ دقيق و محکم و واحدی برای اين سؤال وجود ندارد.
شايد توضيح دقيقتر اين مطلب ضروری باشد. عموم عالمان اسلام معتقد به اعجاز لفظی و معنوی قرآن هستند. به اعتقاد آنها معنای آيات تحدی اين است که هيچ بشری نمیتواند سورهای بياورد که به لحاظ زيبايی و فصاحت و بلاغت و عمق معانی مثل قرآن باشد. اما اولاً معلوم نيست چنين تفسيری از آيات تحدی با کدام دليل قطعی و با استناد به کدام شواهد و قرائن محکم بدست آمده است. همانطور که گفتم خود آيات تحدی در اين مورد سکوت کردهاند و در آيات ديگر قرآن نيز هيچ نشانه و اشارهای در اين مورد وجود ندارد. ثانياً اوصاف مذکور (زيبايی، فصاحت، بلاغت و عمق معانی) هيچکدام معيارهای دقيق و قابل اندازهگيری ندارند تا با آنها بتوان معلوم کرد که به عنوان مثال اشعار ابنفارض (از جهات ياد شده) مثل اشعار دعبل خزايی هست يا نه، و اگر اين دو مثل هم نيستند، کدام يک برتر از ديگری است. قضاوت در چنين مواردی بستگی به سليقهها، ذوقيات، روحيات و پيشفرضها و پيشزمينههای فکری، تربيتی، اخلاقی، روحی و روانی انسانها دارد و چون اين امور در انسانها يکسان نيستند، قضاوتها نيز متفاوت از آب در میآيد. اشتباه نشود. منظور من اين نيست که فصاحت و بلاغت هيچ ضابطه و قاعده و قانونی ندارد. ميگويم: اين قواعد، خصوصاً در هنگام مقايسه شاهکارهای ادبی نمیتوانند نقش خطکش و ترازو را بازی کنند و ميزان زيبايی و فصاحت و بلاغت يک متن را به گونهای دقيق نشان دهند. بسياری از انسانهای معمولی توانستهاند و میتوانند با رعايت همين قواعد، متنهايی زيبا، فصيح، بليغ و مشتمل بر مطالب عميق اخلاقی، عرفانی و ... خلق کنند (همانطور که کردهاند و نمونههای آن فراوان است). اما سخن من اين است که هيچگاه نمیتوانيم بطور محکم و قاطع (درست همانگونه که وزن يا ابعاد دو جسم را با خطکش و ترازو اندازه گرفته و مقايسه میکنيم) معلوم کنيم که آيا اين متنها مثل قرآن (و يا برتر از آن) هستند يا نه. بنابراين در تحدی قرآن معيار و ميزان داوری معلوم نيست و اين اشکال بزرگی است که پاسخ میطلبد.
خوب است به يک نمونه از مواردی که مخالفان برای پاسخ به تحدی قرآن اقدام به ساختن سورههايی مثل سورههای قرآن کردهاند اشاره کنيم و پاسخ مسلمانان را نيز بشنويم:
يکی از نويسندگان مسيحی که مدعی معارضه با قرآن است، در مقابل سوره حمد با اقتباسی که از خود سوره داشته است سوره خودساختهای عرضه نموده است.
الحمدللرحمن، رب الاکوان، الملک الديان. لک العباده و بک المستعان اهدنا صراط الايمان.
و در مقابله با سوره کوثر گفته است: انا اعطيناک الجواهر، فصل لربک و جاهر، ولا تعمتد قول ساحر! اين فرد با تقليد کامل از نظم و ترکيب آيات قرآنی و تغيير برخی از الفاظ آن به مردم چنين تلقين میکند که با قرآن معارضه نموده است. همين بافتههايش را نيز از مسيلمه کذاب به سرقت برده است. مسيلمه در برابر سوره کوثر گفته بود: انا اعطيناک الجماهر، فصل لربک و هاجر، ان مبغضک رجل کافر . (۱)
مبهم بودن معنای «مثل» در آيات تحدی و عدم وجود معياری معلوم و مشخص برای داوری پيرامون سورههايی که مخالفان برای معارضه با قرآن ارائه دادهاند، در اينجا آشکار میشود. يک مسيحی سورهای شبيه سوره کوثر در قرآن ساخته که البته شبيه آن چيزی درآمده که مسيلمه در گذشته ارائه داده است، ولی هيچکدام از اين دو مورد قبول واقع نمیشوند، به اين دليل که «با تقليد کامل از نظم و ترکيب آيات قرآنی و تغيير برخی از الفاظ آن» ساخته شدهاند؟! به عبارت ديگر، آقايان از مخالفان میخواهند سورهای مثل قرآن بسازند، اما الفاظ و عبارات و نظم و ترکيب آن «مثل قرآن» نباشد، چرا که اگر چنين باشد اين کار تقليد از قرآن تلقی میشود و در آزمون تحدی تغلب به حساب میآيد؟! اما سوال اين است که چگونه میتوان متنی نوشت که الفاظ و عبارات و نظم و ترکيب آن متفاوت با قرآن باشد (تا تقليد و تغلب محسوب نشود) و در عين حال «مثل قرآن» هم باشد؟ به عنوان مثال چگونه میتوان آيهای «مثل» آيه «الحمد لله رب العالمين» ساخت که همه کلمات و عبارات و همچنين لحن و نظم و ترکيب کلمات و عبارات آن با آيه مذکور متفاوت ولی در عين حال «مثل» آن هم باشد؟ آيا اين تناقض نيست؟ آيا اين سخن مانند آن نمیماند که بگويم: متنی «مثل قرآن» بنويسيد که «مثل قرآن» نباشد؟ با شرايطی که در اينجا آمده است، هيچکس نمیتواند «مثل» هيچ متن ديگری را بياورد و اين ديگر منحصر به قرآن نمیشود. شما اين شعر حافظ را در نظر بگيريد:
از صدای سخن عشق نديدم خوشتر يادگاری که در اين گنبد دوار بماند
حال آيا میتوان يک بيت شعر سرود که الفاظ و عبارات و نظم و ترکيب کلمات و وزن شعری آن همگی کاملاً متفاوت با اين شعر باشد (تا تغلب و تقليد محسوب نشود) ولی در عين حال «مثل اين شعر» هم باشد؟
۲. فرض کنيد يک مسيحی عربزبان در پاسخ به تحدی قرآن متنی زيبا، بليغ، فصيح و حاوی مضامين عالی اخلاقی و عرفانی ارائه میدهد و مدعی میشود که اين متن، حتی از قرآن هم بهتر است، اکنون داوری در اين مورد را به عهدة چه کسی بايد گذاشت؟ پيداست که داور نبايد از ميان طرفين دعوا باشد. بنابراين دو حالت میماند: يا بايد يکی از پيروان اديان ديگر (مثلاً: يک يهودی) دراين مورد داوری کند و يا شخصی بیدين و لائيک. اما اولاً اين دو نيز هيچکدام نمیتوانند بیطرفانه قضاوت کنند، زيرا هر دو به دليلی با قرآن مخالفند و آن را ساختة دست بشر میدانند و ثانياً افراد منصف و بیغرض هم، ممکن است قضاوتهای مختلف داشته باشند و اين نکتهای فوقالعاده مهم و قابلتأمل است. اگر پذيرفته باشيم که افراد مختلف، قضاوتهای مختلف دارند، آنگاه اين سؤال پيش میآيد که قضاوت کداميک از آنها حجت است و به چه دليل؟ و آيا هنگامی که کار داوری به اختلاف نظر و مشاجرات و مباحثات داغ میکشد، میتوان انتظار نتيجهای قطعی را داشت، بگونهای که همه را قانع و راضی کند؟
تقريباً در تمام کتب کلامی و تفسيری مسلمانان گفته میشود که:
شهادت اديبان بزرگ عرب از صدر اسلام تا کنون، بر فوق توان بشر بودن فصاحت و بلاغت قرآن، بهترين دليل خدایِی بودن قرآن از اين جهت است (۲)
اما با تأمل در نکاتی که آمد، سستی اين استدلال آشکار میشود. «اديبان بزرگ عرب از صدر اسلام تاکنون» به دو دسته تقسيم میشوند: مسلمان و غيرمسلمان! شهادت مسلمانان در چنين جايی البته چيزی را اثبات نمیکند، اما برای پی بردن به نظرات اديبان غيرمسلمان (چه در قرنهای گذشته و چه در زمان حاضر) بهترين و منطقیترين راه، رجوع مستقيم به آثار مکتوب و رسمی خود آنان است، نه اعتماد به منابع تاريخی، کلامی و تفسيری مسلمانان و يا نقلقولهای عالمان و مفسران مسلمان. اگر با اين روش در اين مورد تحقيق شود، آنگاه معلوم میگردد که چه تعداد از اين اديبان و تا چه مقدار برای متن قرآن ارزش ادبی قائلند و چند نفر در ميان آنها پيدا میشوند که فصاحت و بلاغت قرآن را در حد اعجاز و فوق توان بشر بدانند. تحقيق در اين مورد را به عهدة خوانندة انديشمند و جستجوگر میگذارم.
از اينها گذشته، حتی اگر بپذيريم که فصاحت و بلاغت قرآن به گونهای است که بشر توان آوردن متنی مثل آن را ندارد، باز هم الهی بودن قرآن اثبات نمیشود، زيرا غيربشری بودن مساوی با الهی بودن نيست. ممکن است مخالفان قرآن غيربشری بودن آن را بپذيرند، اما منشاء اين کتاب را القائات شيطانی بدانند نه الهامات الهی. برای رفع اين احتمال و اثبات الهی بودن منشاء قرآن بايد اولاً به محتوای آن پرداخت و ثانياً خصوصيتی را در آن نشان داد که الهی بودن آن را اثبات میکند. آن خصوصيت کدام است و چگونه الهی بودن قرآن را اثبات میکند؟
در متون کلامی و تفسيری مسلمانان با يک ادعای ديگر نيز مواجه میشويم و آن اينکه: نمونههايی که مخالفان اسلام در پاسخ به تحدی قرآن ارائه دادهاند:
به قدری از فصاحت و بلاغت قرآن فاصله دارند که هر فرد آشنا به ادبيات عرب را به غير قابل قياس بودن آنها با آيات قرآن متفطن می سازد (۳)
شايد بعضی از اين نمونهها چنين باشند، اما آيا همه متنهايی که مخالفان (از صدر اسلام تا کنون) در پاسخ به تحدی قرآن و برای رقابت با آن ساختهاند، واقعاً اينگونهاند؟ بسياری از دانشمندان و اديبان عرب و مخالف اسلام (اعم از مسيحی، يهودی و يا ملحد) چنين نظری ندارند. لابد هيچکدام از آنها با زبان و ادبيات عرب آشنايی ندارند!؟ چرا که اگر آشنايی داشته باشند، بايد بفهمند که اين نمونهها هيچکدام قابل قياس با قرآن نيستند و توان رقابت با آن را ندارند!! شايد هم همه آنها بیانصاف و مغرض هستند!! و با آنکه اين «حقيقت آشکار»! را بوضوح میبينند، به خاطر دنياپرستی و هوای نفس، آن را انکار میکنند!؟ به هر حال تقليد در مسائل اعتقادی خلاف عقل و وجدان است و هر کس خود بايد با تحقيق و کاوش و تأمل در نمونههايی که مخالفان ارائه دادهاند، در مورد وزن و ارزش ادبی آنها و عمق و استحکام محتوايشان قضاوت کند و توان آنها در رقابت با قرآن را بسنجد.
۳. فرض کنيم برای قضاوت در مورد اينکه آيا نمونههای ارائه شده توسط مخالفان ، مثل قرآن هست يا نه، معيارهای دقيق، عينی و قابل اندازهگيری وجود داشته و قضاوت واقعبينانه و قاطع در اين مورد امکانپذير باشد. مسلمانان برای اينکه نشان دهند متنهای ارائه شده توسط مخالفان «مثل» قرآن نيست و در فصاحت و بلاغت و عمق و استحکام معانی به پای قرآن نمیرسد، میبايستی آن نمونهها را نقد کنند و نقاط ضعف آنها را نشان دهند. اما نکته بسيار مهم در اينجا اين است که حتی اگر نقدهای مسلمانان به اين متنها درست بوده و مورد قبول واقع شوند، رقيب به معنای واقعی شکست نخورده و میتواند با رفع اشکالات (مطابق نظر مسلمانان) به متنهای ديگری برسد که ديگر جای چون و چرا نداشته باشند. در اين صورت متنهايی بدست میآيد که بنا به فرض «مثل» قرآن است و تحدی قرآن با شکست مواجه میشود. به عنوان مثال فرض کنيد يکی از مخالفان متنی را در رقابت با قرآن خلق میکند. آنگاه علمای اسلام برای اينکه نشان دهند اين متن مثل قرآن نيست و توان رقابت با آن را ندارد، به نقد و بررسی آن میپردازند و میگويند :
الف) در فلان قسمت از متن، فلان اشکال دستور زبانی وجود دارد.
ب) در فلان قسمت ديگر، فلان قاعده فصاحت يا بلاغت رعايت نشده است.
ج) در فلان قسمت، مطلبی آمده که به لحاظ علمی يا عقلی نادرست است.
د) فلان جمله متن با فلان جمله ديگرش در تناقض است.
ه) فلان تشبيه که در متن آمده، نادرست و يا نارسا است.
و) فلان قسمت متن، نامفهوم و يا دچار ابهام است.
بسيار خوب، فرض کنيم همه اين ايرادات و اشکالات وارد باشند. اما مسلم است که همه آنها قابل اصلاحاند و پس از اصلاح اين موارد (خصوصاً طبق نظر مسلمانان) ديگر بهانهای برای رد اين متن باقی نمیماند و اين يعنی پايان ماجرا. مگر اينکه پس از اصلاح همه اين موارد، و عدم وجود هرگونه اشکال ادبی، علمی، عقلی و... در متن، ادعا شود که اين متن از نظر زيبائی و جذابيت به پای قرآن نمیرسد. اما زيبائی و جذابيت (حتی به اعتراف خود مسلمانان) هيچ قاعده و معيار دقيق و مشخصی ندارد و مفهومی کاملاً ذهنی و نسبی است. بنابراين چنين اشکالی فقط نوعی بهانهجويی محسوب میشود.
۴. آيا (از نظر قرآن و يا پيروان آن) بشر عادی میتواند «آيه»ای مثل آيات قرآن بسازد؟ اگر پاسخ مثبت است، در اين صورت بايد اعتراف کرد که ساختن سورهای مثل قرآن هم از عهدة بشر برمیآيد (زيرا هر سوره از چند آيه ساخته شده است). و اين، معجزه بودن قرآن را نقض میکند و برخلاف مضمون آيات تحدی است. اما اگر پاسخ سؤال مذکور منفی است، اين سؤال مطرح میشود که چرا خدا نگفته است: اگر میتوانيد، يک «آيه» مثل قرآن بياوريد؟ توجه کنيد که اگر ما معتقد باشيم فردی نمیتواند وزنة ده کيلويی را بلند کند، برای متذکر شدن او نسبت به ضعفی که دارد، نبايد به او بگوييم که اگر راست میگويی، فلان وزنة يکصد کيلويی را بلند کن! همينطور اگر بر اين باور باشيم که شخصی نمیتواند حتی يک بيت شعر با وزن و قافيه بگويد، نبايد به او بگوييم که اگر راست میگويی يک غزل دوازده بيتی بگو!
۵. دعوت قرآن به چنين رقابتی غيرمنطقی است، زيرا نتيجة آن هيچگاه بطور قطع و يقين معلوم نمیشود. فرض کنيد که ما در زمان پيامبر اسلام زندگی میکنيم و به نبوت او و آسمانی بودن آيات قرآن شک داريم و به همين دليل مخاطب آيات تحدی قرار گرفتهايم. سپس برای نقض مدعای قرآن و پيامبر، همة تلاش خود را بکار میبنديم، اما نمیتوانيم سورهای مثل قرآن بياوريم. حال آيا عجز ما از ساختن سورهای مثل قرآن، منطقاً آسمانی بودن اين کتاب را اثبات میکند؟ پاسخ منفی است، به دو دليل:
الف. درست است که ما نتوانستهايم از عهدة اين کار برآييم، اما همواره ممکن است افراد ديگری در جاهای ديگر جهان باشند که بتوانند سورهای حتی بهتر از قرآن بياورند. در هيچ مقطع زمانی، نمیتوان اثبات کرد که در سراسر کرة زمين و از ميان صدها ميليون عرب و غيرعرب، احدالناسی پيدا نمیشود که بتواند سورهای مثل قرآن بياورد. دقت کنيد که قرآن میگويد: اگر جن و انس دست به دست هم دهند، نمیتوانند سورهای مثل قرآن بياورند؛ و از مخالفان میخواهد که اگر باور نمیکنند، اين مدعا را عملاً بيازمايند. اما نکتة مهم اين است که چنين مدعايی قابل آزمون نيست تا نتيجة آن معلوم شود. يعنی نمیتوان توانايی همة آدميان و جنيان در آوردن سورهای مثل قرآن را مورد آزمايش قرار داد.
ب. ممکن است در دورهای خاص ـ مثلاً زمان پيامبر و يا حتی عصر حاضر ـ کسی نتواند سورهای مثل قرآن بياورد، اما احتمال تحقق اين امر در آيندهای نزديک يا دور منتفی نيست. حتی ممکن است فردی خاص ـ که قصد پاسخ دادن به تحدی قرآن را دارد ـ اکنون از ساختن متنی مانند قرآن عاجز باشد، اما همين فرد، سالها بعد از عهدة اين کار برآيد.
بنابراين، تقاضای قرآن از مخالفان (که اگر نتوانستيد سورهای مثل قرآن بياوريد، بايد تسليم شويد و ايمان بياوريد) بینهايت غيرمنطقی است. برای اثبات معجزه بودن قرآن، حداقل بايد به نحوی اثبات شود که هيچ انسانی در هيچ عصری نتوانسته و نخواهد توانست سورهای مثل قرآن بياورد. در حالی که چنين مدعايی نه تنها قابل اثبات نيست، بلکه از ديدگاه بسياری از مخالفان موارد نقض فراوانی دارد. با روشی که قرآن برای اثبات معجزه بودن خود در پيش گرفته است، بسياری از انديشمندان، هنرمندان، شاعران، مخترعان و… میتوانند ادعای پيامبری کرده و آثار خود را معجزه بنامند! مثلاً لئوناردو داوينچی با خلق اثر شاهکار «موناليزا» میتواند ادعا کند که اين نقاشی با هدايت و کمک فرشتگان آسمانی خلق شده و بشر از آوردن نمونهای مثل آن عاجز است. آنگاه برای اثبات مدعای خود به مردم بگويد که: اگر در سخنان من شک داريد، تابلويی مثل آن بکشيد و اگر نتوانستيد، پس به ارتباط من با عالم غيب، و آسمانی بودن اين اثر ايمان بياوريد! به همين ترتيب اگر مولوی و حافظ نيز مدعی شده باشند که اشعارشان وحی الهی است، بايستی بپذيريم! زيرا تاکنون نه مانند مثنوی مولوی آمده و نه غزليات حافظ رقيبی پيدا کرده است. اينها البته از باب جدل است و در حقيقت برای هيچ اثر هنری و يا متن ادبی، هيچگاه مثل و مانندی ظهور نخواهد يافت. در عالم ذوق و هنر و ادبيات، هر حادثهای فقط يک بار اتفاق میافتد، حتی قرآن. اما اين، نشاندهندة آسمانی بودن آن نيست. بلکه به اين دليل است که «مثل» و «مانند» در اين عرصهها بیمعيار و لذا بیمعنی و بیمصداق است.
۶. به عقيدة مسلمانان آشنايی وسيع و عميق با زبان و ادبيات عرب، بعلاوة «کمی انصاف» و «اندکی تعمق»، شرايط لازم و البته کافی برای اعتراف به معجزه بودن متن قرآن است. اما واقعيت اين است که در سراسر جهان ميليونها انسان با شرايط فوق وجود دارند که نه تنها قرآن را ساختة دست بشر میدانند، بلکه معتقدند که از نظر ادبی ضعفهای فراوانی دارد و محتوای آن در بسياری از موارد با قواعد عقلی و قوانين علمی و اصول اخلاقی ناسازگار است . (۴) در بين اعراب، صدها هزار تحصيلکرده، روشنفکر و دانشمند غيرمسلمان وجود دارند که هم با زبان عربی و ظرايف آن آشنا هستند و هم انصاف و صداقت دارند، اما متن قرآن را معجزه نمیدانند. آيا میتوان همة آنها را به غرضورزی، عدم صداقت و يا بیسوادی و ناآشنا بودن به زبان عربی متهم کرد؟
۷. در آيات مذکور نه تنها اعراب، بلکه همه مردم جهان دعوت به رقابت شدهاند. به عبارت ديگر از آلمانیها، فرانسویها، ژاپنیها، چينیها، ترکها و کردها و ... نيز خواسته شده است تا در صورت عدم يقين به آسمانی بودن قرآن، متنی مثل آن بياورند و اگر نتوانستند چنين کنند، تسليم شوند و حقانيت قرآن و نبوت پيامبر اسلام را بپذيرند. اما آيا چنين درخواستی، نامعقول نيست؟ تصور کنيد فردی در عربستان ادعای پيامبری کرده و کتابی به زبان عربی آورده و اصرار میکند که محتوای آن وحی الهی است. آنگاه برای اثبات آسمانی بودن کتابش از مردم ژاپن _ که ممکن است حتی يک کلمه عربی ندانند _ میخواهد يا متنی مثل آن بياورند و يا آسمانی بودن آن را بپذيرند. به عبارت ديگر، او میخواهد عجز ژاپنیها از نوشتن کتابی مثل قرآن را دليل حقانيت نبوت خود و آسمانی بودن کتابش قلمداد کند؟! به راستی آيا لحظهای انديشدهايد که چگونه میتوان تحدی قرآن در برابر مردم غيرعرب (مانند ژاپنیها، هلندیها، فرانسویها، هندیها، روسها، آمريکايیها و ...) را به گونهای معقول معنا کرد؟ ممکن است بگوييد، همان فرد ژاپنی وقتی میبيند که حتی اعراب نتوانستهاند متنی مثل قرآن بياورند، میفهمد که ديگران نيز هرگز نمیتوانند چنين کاری کنند. اما مشکل اينجاست که فردی که خود از زبان عربی هيچ نمیداند، چگونه میتواند بفهمد که اعراب از آوردن متنی مثل قرآن عاجز شدهاند يا نه؟ باز ممکن است بگوييد که اين افراد میتوانند به متخصصان فن (آشنايان به زبان و ادبيات عربی) رجوع کنند تا دريابند که تاکنون کسی نتوانسته متنی مثل قرآن بياورد و از اين طريق پی به اعجاز قرآن و نبوت پيامبر اسلام ببرند و مسلمان شوند! اما اين پاسخ سه اشکال عمده دارد:
الف) اگر قبول داريم که اصول دين تحقيقی است، ديگر نمیتوانيم برای تشخيص حقانيت و صدق مدعای يک مدعی نبوت به متخصص رجوع کنيم. دوراهی انتخاب يا عدم انتخاب يک دين، دوراهی بسيار حساس و سرنوشتسازی است که يک طرف آن سعادت ابدی و طرف ديگر آن بدبختی و شقاوت ابدی است. در چنين دوراهی وحشتناکی چگونه میتوان به متخصص رجوع و از او تقليد کرد؟ فردی که میخواهد دينی را انتخاب کند، چگونه میتواند به يک متخصص رجوع کند و به او بگويد: فلانی، تو که متخصص هستی يک دين درست و خوب برای من انتخاب کن چون من خودم عامی هستم و نمیدانم از بين اين همه دينهای متفاوت کدامشان درستتر و خوبتر است!؟ فراموش نکنيم که انتخاب يک دين از ميان اديان ديگر، مانند انتخاب يک هندوانه از ميان هندوانههای ديگر نيست تا بتوانيم کار را به يک متخصص بسپاريم و به او بگوييم يکی از بهترينها و شيرينترينهايش را برايم انتخاب کن!
ب) فرض کنيم رجوع به متخصص در اين مرحله جايز باشد. اما مشکل اينجاست که متخصصان مختلف در اين زمينه نظريات متفاوت و متناقض دارند. متخصصان زيادی وجود دارند که قرآن را معجزه نمیدانند و معتقدند که تاکنون افراد زيادی توانستهاند متنهايی مثل قرآن و حتی بهتر از آن بياورند و البته متخصصان زيادی هم عکساين نظر را دارند. حالا يک فرد ژاپنی يا چينی اگر بخواهد برای کشف حقيقت به متخصص رجوع کند، به کدام يک از اين دو گروه مراجعه کند؟!
ج) اصولا چرا بايد معجزه به گونهای باشد که فقط عدهای متخصص بتوانند به معجزه بودن آن پی ببرند و توده مردم مجبور شوند به آنها رجوع کنند؟!
۸. و اما بزرگترين خطای محمد (قرآن) اين است که به علتها و انگيزههای شک مخالفان به قرآن توجهی نکرده است. اکثر مخالفان قرآن به دليل وجود اشکالات عقلی، علمی، اخلاقی، ادبی و ... در قرآن، آسمانی بودن آن را انکار میکنند (نه به خاطر اينکه فکر میکنند توان آوردن مثل آن را دارند). کاری به وارد بودن يا نبودن اشکالات و انتقادهای آنها نداريم، اما در برابر چنين افرادی، آيا خندهدار نيست که به جای پاسخ منطقی به اشکالات و شبهاتشان، از آنها بخواهيم متنی مثل قرآن بياورند؟ مخالفان قرآن معتقدند که در اين کتاب دهها مورد تناقضگويی شده، مطالب خلاف واقع آمده و حجم عظيمی از آن شامل دستورات ضداخلاقی، سخنان بيهوده، جملات ناقص و نامفهوم، استدلالهای ضعيف و... است و همين، مانع ايمان آوردن آنها میشود (از نقاط تاريک زندگی محمد که آن نيز بسياری از محققان را به شک و ترديد انداخته است میگذرم). آنها میگويند: گيريم که ما نتوانستيم متنی مثل قرآن بياوريم، آيا بايد چشم خود را برروی صدها اشکال و عيب و ايراد که در قرآن وجود دارد ببنديم و همه آنها را ناديده بگيريم و فقط به اين دليل که نمیتوانيم متنی مثل آن بياوريم، به آسمانی بودن آن اعتراف کنيم؟ شما پاسخ صدها سؤال و انتقاد ما را بدهيد، آنگاه ما حتی اگر بتوانيم متنی مثل قرآن بياوريم، باز هم به آسمانی بودن آن ايمان میآوريم، چه رسد به اينکه از عهده اين کار برنياييم! به عبارت دقيقتر، آنچه آتش شک و ترديد نسبت به قرآن را در دل مخالفان و شکاکان شعلهور میکند، اين نيست که آنها گمان میکنند میتوانند متنی مثل آن بياورند (اگر چنين بود، تحدی قرآن در برابر اين افراد تاحدودی معنای معقولی پيدا میکرد). ريشه شک و ترديد آنها، ارزش اخلاقی و معرفتی محتوای قرآن است که (از نگاه آنها) در آزمون نقد، نمره زير ۱۰ میگيرد. بنابراين تحدی قرآن در برابر چنين افرادی فوقالعاده بیمعناست.
از مجموع مطالبی که گفته شد، ارزش منطقی و علمی مدعای مسلمانان مبنی بر اينکه :
از هزار و چهارصد سال پيش تاکنون هيچکس نتوانسته متنی مانند قرآن بياورد و همين، نشاندهندة آسمانی بودن اين کتاب است. (۵)
معلوم میشود. هر مسلمانی که چنين سخنی میگويد، بايد به اين پرسشها پاسخ دهد:
۱. منظور شما از متنی که «مثل» قرآن باشد، چيست؟ و با کدام معيار و ميزان روشن، مشخص و قطعی میتوان حکم کرد که متن ارائه شده توسط مخالفان، «مثل» قرآن هست يا نيست؟
۲. با فرض وجود معياری مشخص و روشن، شما از کجا میدانيد که تاکنون هيچ بشری در هيچ کجای کرة زمين نتوانسته است متنی مثل قرآن بياورد؟ آيا در اين مورد تحقيق کافی کردهايد؟ و اصلاً آيا چنين موضوعی قابل تحقيق هست؟ اتفاقاً از صدر اسلام تاکنون هزاران مخالف مسيحی، يهودی، هندو، لائيک و… برای پاسخ به تحدی قرآن، سورههايی ساخته و مدعی شدهاند که اين سورهها «مثل» قرآن و در مواردی «بهتر» از آن است . (۶) آيا واقعاً همة اين نمونهها را ديده و توانستهايد با معيارهای محکم، قطعی و مشخص، «ناهمانندی» آنها با قرآن را نشان دهيد؟
۳. گيريم که تاکنون هيچکس نتوانسته باشد متنی مانند قرآن بياورد. از اين مدعا چگونه میتوان معجزه بودن قرآن را نتيجه گرفت در حالی که هنوز احتمال تحقق اين امر در آينده وجود دارد؟
۴. حتی فرض کنيم تا روز قيامت هم کسی نتواند متنی مثل قرآن بياورد، به لحاظ منطقی تنها نتيجهای که در آن روز (يعنی روز قيامت) از اين ماجرا میتوان گرفت اين است که: محمد هزاران سال پيش کتابی آورد که هيچ بشری نتوانست نظير آن را بياورد، همين و بس! يعنی باز هم وحيانی بودن قرآن اثبات نمیشود. زيرا از نظر عقلی محال نيست که يک انسان باهوش، با اتکاء به استعداد و نبوغ ذاتی و ذوق هنری و ادبی خود، اثری علمی، هنری، ادبی يا… به يادگار بگذارد که تا روز قيامت هم کسی نتواند «مثل» يا «بهتر» از آن را بياورد، و چون چنين فرض و احتمالی کاملاً معقول است، تحدی قرآن اندکی نامعقول جلوه مینمايد. زيرا در اين تحدی حتی شکست قطعی رقيبان هم چيزی را ثابت نمیکند! اگر مسلمانان اين نکتة مهم را نمیپذيرند؛ بايد نظر مخالف خود را با استدلالی محکم ارائه و نشان دهند که از دو مقدمة: الف. قرآن تحدی کرده است و ب. هيچکس نتوانسته است (و نمیتواند) سورهای مثل قرآن بسازد، چگونه و طبق کدام قواعد منطقی میتوان نتيجه گرفت که قرآن کلام خداست؟
تا اينجا معلوم شد که تحدی قرآن، بيش از آنکه اعجاز قرآن را اثبات کند، بر شک و ترديد نکتهسنجان نسبت به اعتبار و اصالت اين کتاب میافزايد. عدهای از عالمان اسلام سعی کردهاند تا به تحدی قرآن شکلی برهانی بدهند. حاصل تلاش آنان اقامة برهانی است با سه مقدمة زير:
۱. پيامبر اسلام، قرآن را به عنوان يک امر خارق العاده که فقط با امداد ويژة الهی تحقق میيابد و دليل صحت ادعای پيامبری اوست، مطرح کرده است (آيات تحدی نيز بيانگر همين موضوع هستند.)
۲. مخاطبان پيامبرـ که بنا به علل و دلايل مختلفی بيشترين انگيزه را برای پاسخ گويی به تحدی قرآن داشتهاند ـ مسئله را جدی گرفته و در صدد بررسی قرآن و همانند آوری آن برآمده و در اين راه تلاش جدی و فراوانی کردهاند.
۳. کتابهای تاريخ و علوم قرآن، افراد متعددی را ذکر میکنند که در صدد همانند آوری قرآن برآمده و خود با بررسی قرآن به عجز خويش پی بردهاند و يا به آوردن چيزی شبيه قرآن دست يازيده، ولی نمونههايی را ارائه دادهاند که موجبات رسوايی خويش را فراهم آورده و عدم توانايی بشر در همانند آوری را به اثبات رساندهاند. و اگر نمونههای ديگری وجود داشت،... حتماً آن نمونه ها به صورت برجسته در تاريخ ثبت میشد و هم اکنون در دسترس ما قرار میگرفت. (۷)
در مقدمات اول و دوم اين برهان البته جای شک و ترديدی نيست، همة سخن در مقدمة سوم است که خود شامل سه مدعای مشکوک و سؤالبرانگيز میباشد؛ اول آنکه: از صدر اسلام تا کنون، هر کس در هر کجای دنيا که برای پاسخگويی به تحدی قرآن اقدام کرده، يا به عجز خود پی برده و عقب نشينی کرده، يا اينکه با آوردن نمونههايی ضعيف و غير قابل قياس با قرآن، به جای اينکه از ميدان رقابت سر بلند بيرون بيايد، رسوا و سرافکنده شده است، دوم اينکه: همة نمونههايی که در هزار و چهار صد سال گذشته از طرف مخالفان قرآن ارائه شده، در کتب تاريخ ثبت شده و در کتب علوم قرآنی ـ که عالمان اسلام نوشتهاند ـ مورد نقد و بررسی دقيق و علمی قرار گرفته و «ضعيف بودن» و «غير قابل قياس بودن آنها با قرآن» به گونهای محکم و قطعی به اثبات رسيده است، و سوم آنکه با توجه به دو مدعای پيشين، عدم توانايی بشر در آوردن متنی مثل قرآن به اثبات میرسد.
با توجه به مطالبی که پيش از اين آمد، گمان نمیکنم ديگر نيازی به نقد علمی اين برهان باشد، اما شايد نقد اخلاقی آن (با طرح سه پرسش ساده) خالی از لطف نباشد:
۱. آيا کسانی که چنين برهانی را اقامه کردهاند، خودشان واقعاً معتقدند که تمام نمونههايی که مخالفان قرآن از صدر اسلام تا کنون آوردهاند، در کتب تاريخ ثبت شده و در کتب علوم قرآنی با ضوابط و معيارهايی عينی و مشخص مورد نقد و بررسی دقيق و علمی قرار گرفته و شکست همة آنها بگونهای محکم و قطعی نشان داده شده است؟ صحّت اين مدعای بزرگ و شگرف، چگونه بر آنان ثابت شده است؟
۲. مقدمات يک برهان عقلی بايد از قطعيات و مسلمات، و يا (مطابق قاعدة جدل) مورد قبول خصم باشد ، اما آيا مقدمات اين برهان چنين است؟ يک محقق نقاد و آزادانديش چگونه میتواند مدعيات خودپسندانه و خيالبافانهای را که در مقدمات اين برهان آمده، باور کند و با خود بگويد: ديگر نيازی به تحقيق در اين مورد نيست، زيرا بنا به ادعای عالمان اسلام، اسناد و مدارک رسوايی همة مخالفانی که در هزار و چهارصد سال گذشته قصد آوردن سورهای مثل قرآن را داشتهاند (بدون استثناء) در کتب تاريخ (لابد آن هم کتب تاريخی که مسلمانان نوشتهاند!) و کتب علوم قرآنی مسلمانان آمده است؟ آيا اين، برهان است يا دعوت به خوشباوری و عافيتطلبی و تقليد کورکورانه؟ شايد در پاسخ بگوييد: چه کسی گفت شما تحقيق را کنار بگذاريد و ادعای ما را کورکورانه باور کنيد؟ شما خودتان هم میتوانيد در اين مورد تحقيق کنيد. اما همانطور که پيش از اين گفتم، تحقيق در اين مورد هيچگاه به پايان نمیرسد، چون تلاش مخالفان و رقيبان هيچگاه تمام نمیشود و هر روز صدها متن جديد در رقابت با قرآن پديد میآيد، آيا همين واقعيت نشان نمیدهد که روشی که قرآن در اثبات آسمانی بودن خود در پيش گرفته، روشی نامعقول و ناسنجيده است؟
۳. در مقدمات برهان مورد بحث، ابتدا ادعا شده است که تاکنون هيچکس نتوانسته است متنی مثل قرآن بياورد، سپس از اين مدعا نتيجه گرفته شده است که: «بشر در آوردن متنی مثل قرآن ناتوان است». تو را به خدا صادقانه بگوييد: آيا شما واقعاً معتقديد که اين نتيجه منطقاً از آن مقدمه قابل استنتاج است؟ آيا اگر (بنا به فرض) تاکنون کسی نتوانسته باشد متنی مثل قرآن بياورد، همين نشان میدهد که در آينده و تا ابد نيز هيچکس از عهدة اين کار برنمیآيد؟ اين استنتاج مستند به کدام قاعدة منطقی است؟
شکل خلاصه ولی عجيب و شگفتانگيز اين برهان چنين است:
هيچ انسانی نتوانسته و نمیتواند همانند قرآن را بياورد و همين گويای اعجاز قرآن است (۸)
در استدلال فوق، گيرم که واژة «نتوانسته» درست باشد، اما واژة «نمیتواند» (که نوعی غيبگويی است) از کجا آمده است؟ از اينها گذشته حتی اگر معلوم شود که بشر هرگز نمیتواند متنی مثل قرآن بياورد فقط غيربشری بودن قرآن اثبات میشود نه الهی بودن آن. زيرا غيربشری بودن، معادل يا ملازم الهی بودن نيست. میتوان احتمال داد که آيات قرآن القائات شيطانی است نه الهامات الهی. برای رفع اين احتمال چه انديشيدهايد؟
در آخر شايد اشاره به نظر آقای جوادی آملی در باره تحدی قرآن خالی از لطف نباشد. به نظر ايشان تحدی مشتمل بر قياس و برهان است، بدينگونه که:
..... اگر اين کتاب کلام خدا نباشد، پس کلامی بشری است و اگر بشری باشد پس شما هم که بشر هستيد بايد بتوانيد مثل آن را بياوريد، اگر شما توانستيد مثل آن را بياوريد، بشری بودنش اثبات میشود و اگر نتوانستيد، معلوم میشود که (قرآن) بشری نيست و اعجازی است که اثبات کنندة ادعای نبوت و رسالت آورنده آن خواهد بود (۹)
برهان آقای جوادی آملی مشتمل بر چهار گزاره شرطی است که هيچکدام از آنها درست نيست و اين مرا به حيرتی عجيب فرو برده است. گزاره شرطی اول نادرست است، زيرا ممکن است محتوای قرآن کلام شياطين يا ملائکه باشد . (۱۰) به عبارت ديگر، از خدايی نبودن يک کتاب لزوما بشری بودن آن نتيجه گرفته نمیشود. گزاره دوم نيز نادرست است، چرا که بشری بودن يک اثر (علمی، ادبی، هنری و ...) لزوما به معنای معارض داشتن آن نيست، يا حداقل دليلی به سود اين مدعا اقامه نشده است. به عبارت ديگر وقوع اين پديده که يک نفر اثری علمی، ادبی يا هنری خلق کند و هيچکس نتواند مثل يا بهتر از آن را بياورد، محال عقلی نيست. گزاره شرطی سوم نيز نادرست است، زيرا معارض داشتن لزوما به معنای بشریبودن نيست. حداقل میتوان فرض کرد (و احتمال داد) که پديدهای مخلوق ملائکه يا شياطين باشد و در عين حال بشر نيز توانايی خلق اثری مثل آن را داشته باشد. گزاره شرطی چهارم نيز نادرست است و اگر بنا به فرض پذيرفته باشيم که قرآن پديدهای بینظير و بلامعارض است، بشرینبودن آن اثبات نمیشود. و در آخر، بشرینبودن قرآن نيز لزوما به معنای الهیبودن يا آسمانیبودن آن نيست ولذا ادعای رسالت و نبوت آورندهاش را اثبات نمیکند. اگر خوب دقت کنيم، در ساختار برهان تحدی قرآن يک پيشفرض اثباتناشده و بلکه واضحالبطلان وجود دارد و آن اينکه گويی بين توانايی يا ناتوانی آدميان در آوردن اثری مثل يک اثر مفروض، و بشری بودن يا نبودن آن، رابطهای منطقی وجود دارد، در حالی که بين ايندو هيچ رابطهای ديده نمیشود.
حجت الله نيکويی
زيرنويس:
۱ . جوان آراسته، حسين: درسنامه علوم قرآنی، ج۲، ص ۳۶۱_۳۶۰
۲. مصباح يزدی، محمد تقی: قرآن شناسی، ص ۱۵۱
۳. همان، ص۱۵۱
۴. در فصلهای آينده به تعدادی از اين موارد اشاره خواهم کرد.
۵. اين مدعا تقريباً در همه کتب تفسيری و کلامی مسلمانان ديده میشود.
۶ . نمونههايی از اين متنها را میتوان در سايتهای www.answeringislam.org ، www.islameyat.com ، www.servant13.net و www.islam-exposed.org مشاهده کرد.
۷ . مصباح يزدی، محمد تقی: قرآنشناسی، ص ۱۲۷ـ۱۲۳ (با اندکی تلخيص و تصرف)
۸. فتحعلی، محمود: مبانی انديشة اسلامی، ج ۳ ، ص ۱۱۱
۹. جوادی آملی، عبدالله: قرآن در قرآن، ص ۱۲۸
۱۰. توجه کنيد که عصمت ملائکه (به قول فخر رازی) مدعايی است که پس از اعتقاد به نبوت پيامبر اسلام و آسمانی بودن قرآن حاصل ميشود و در اينجا قابل استناد نيست. به عبارت ديگر عصمت ملائکه با دلايل عقلی و پيشينی محض قابل اثبات نيست تا بتوان از آن برای حل اين مشکل استفاده کرد.