گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
25 آذر» انقلاب و سياستزدگی (بخش چهارم)، جمشيد فاروقی18 آذر» انقلاب و سياستزدگی، بخش سوم، جمشيد فاروقی 11 آذر» انقلاب و سياستزدگی (بخش دوم)، جمشيد فاروقی 4 آذر» انقلاب و سياستزدگی (بخش نخست) جمشيد فاروقی 27 آبان» سياست خشن، خشونت سياسی، جمشيد فاروقی
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! انقلاب و سياستزدگی (بخش پنجم)، جمشيد فاروقیدر ايران اين شکل گيری ملت و حس ناسيوناليستی نيست که زمينههای تاسيس دولت مدرن را فراهم میآورد. بلکه ابتدا دولت مدرن متولد میشود و اين دولت میکوشد برای بقا و دوام خود ملت را پديد آورد. و دولت مدرن در ايران میکوشد با ارادهگرايی و کارگرفت قهر دولتی، ملت مطلوب خود را بيافريند
روند تشکيل ملت−دولت در ايران از همان ابتدا با دشواریها و پيچيدگیهای بسياری روبهرو بود. تاريخ نوشتهشده هفت دهه بين دو انقلاب اما اين دشواریها و پيچيدگیها را آنگونه که بايد و شايد برنمیتابد. حال آنکه بدون درک اين دشواریها و پيچيدگیها توضيح تحولات سياسی و اجتماعی ايران و علتهای وقوع انقلاب اسلامی ناممکن است. نگاهی به ادبيات سياسی و پژوهشهای تاريخی اين هفت دهه حکايت از آن دارد که تنها محدودی از پژوهشگران کوشيدهاند از توضيح سطح رويدادها فاصله گرفته و نگاهی عميقتر به مسائل داشته باشند. هرگاه خواسته باشم مجموعه پژوهشهای صورت گرفته در اين عرصه را صرفنظر از اين يا آن تلاش پراکنده دستبندی کنم، بايد بگويم که ما در اين دوره با دو دسته از پژوهش و تاريخنويسی روبهرو هستيم. دسته نخست پژوهشگران با استفاده از مفهومهايی همچون "استبداد شرقی" و "دولت سلطانی" عملا تحولات سياسی دوران حکومت پهلوی را نفی و انکار میکنند و همين انکار منجر به بیتوجهی آنان به روند تشکيل ملت−دولت میشود. کسانی که از مفهوم "استبداد شرقی" سخن میرانند، قادر به درک تفاوتهای فاحش اجتماعی و سياسی بين دولت پهلوی و دولت قاجار نيستند. و آنان که نظريه دولت سلطانی را راهنمای کار خود قرار میدهند، نمیتوانند تفاوت بين دولت پهلوی و پادشاهی عربستان سعودی را متوجه شوند. حال آنکه دسته دوم گرچه از تاسيس دولت مدرن در ايران ياد میکنند، عملا در برداشت خود از شکلگيری ملت−دولت بيشتر به دام مشابهسازی تجربه غرب افتاده و با سادهسازی اين تجربه، به پيچيدگیهای ساختاری تشکيل ملت−دولت در ايران توجهی ندارند. اين در حالی است که مقايسه تجربه تاسيس دولت مدرن در ايران با مثلا تجربه فرانسه حکايت از دو تجربه متفاوت دارد. بايد جسارت نظری داشت و گفت که روند تشکيل دولت−ملت در ايران از چنان ويژگیهايی برخوردار است که به دشواری میتوان از تجربه غرب برای فهم و توضيح آن بهره گرفت. در ايران ما شاهد يک روند به هم پيوسته نيستيم. در ايران اين شکل گيری ملت و حس ناسيوناليستی نيست که زمينههای تاسيس دولت مدرن را فراهم میآورد. بلکه ابتدا دولت مدرن متولد میشود و اين دولت میکوشد برای بقا و دوام خود ملت را پديد آورد. و دولت مدرن در ايران میکوشد با ارادهگرايی و کارگرفت قهر دولتی، ملت مطلوب خود را بيافريند. اين چنين است که میتوان گفت که ما در ايران با دو روند روبهرو هستيم: روند تشکيل دولت و روند تشکيل ملت. و اين دو روند از حيث زمانی بر هم منطبق نيستند. صرفنظر از چند تلاش پراکنده در عرصه نوسازی حيات سياسی کشور در واپسين دهههای حکومت قاجار، میتوان با صراحت گفت که زمينهی اصلی تاسيس دولت مدرن به دوران حکومت رضاشاه برمیگردد. يکی از مشخصههای اصلی دولت مدرن، تمرکز اتوريته سياسی در دست دولت مرکزی است. دولت مدرن ايران در دوران زمامداری رضاشاه زمانی متولد میشود که بسياری از ساکنان ايران زيستی کمابيش ايلاتی دارند، زيستگاه هر گروهی از مردم منطقهای است تقريبا بیارتباط با ديگر مناطق، و مردم بيشتر از جنس "امت" هستند تا از رنگ "ملت". و آنگاه که از واژه ملت سخن در بين است پيش از آنکه آن را همچون مفهومی مدرن درک کنند، برداشتی امتی از آن دارند. و حتی نخبگان سياسی آن روزگار همچون دکتر محمود افشار از "ملت يهود" و "ملت مسلمان" و ... در ايران سخن میگويند. دولت مدرن برای تمرکز اتوريته خود چهره جامعه ايران را از اساس تغيير میدهد. از آنجا که مدرن شدن ماشين دولتی با مدرن شد الگوی قدرت در جامعه توام نيست، دولت مرکزی برای حفظ قدرت خود و تمرکز اتوريته ناگزير به سرکوب ديگر حاملان اتوريته در جامعه میشود. جامعه ايران در هنگام تاسيس دولت مدرن ايران، جامعهای است نامتحد و صد پارچه. تنوع قومی، فرهنگی، زبانی و دينی چنان است که ايرواند آبراهاميان اين جامعه را به موزائيکی تشبيه میکند. پيدايش دولت مدرن در ايران نه تنها چهره جامعه را دگرگون میسازد، بلکه به اعتراضهای اجتماعی چهره جديدی میبخشد. گسترش اين اعتراضها اما منجر به سياسی شدن جامعه نمیشود، به سياستزدگی همچون يک آسيب اجتماعی دامن میزند. و اين موضوعی است که در گفتار آينده پی خواهيم گرفت. دکتر جمشيد فاروقی به نقل از [برای يک ايران] Copyright: gooya.com 2016
|