جمعه 25 اردیبهشت 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

سروش پدرخوانده اصلاح‌طلبان نيست، رضا خجسته رحيمی

رضا خجسته رحيمی
سخن سروش بسيار روشن است. او به سخن آمده است تا با سخن متفاوت خود نشان دهد که در اين زمانه غريب، چگونه روشنفکران که بايد فضاساز باشند، فضازده عمل می‌کنند و متاثر از فضای غالب سخن می‌گويند که چگونه روشنفکران پيشرو، پيرو می‌شوند که پيشرو بودن ضرورتا به مفهوم همراهی با آنانی نيست که خود را پيشرو می‌خوانند که شرط انصاف، آن نيست که همراهی با جمع را بر دفاع از حقيقت و مظلوم ترجيح دهيم

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


ما را چه شده است که رای سروش چنين غريب به نظر می آيد؟


يک سال از انتخابات رياست جمهوری نهم گذشته بود که عبدالکريم سروش گفت: «من پدرخوانده اصلاح‌طلبان نيستم و گمان نمی‌کنم آن ها نيز قبول داشته باشند که فرزندان يا فرزندخواندگان من باشند.» اکنون اما در سه سالگی آن گفتار، سخن سروش صورتی عينی به خود گرفته است که بسياری از شاگردان سابق، جانب حمايت از کانديدايی متفاوت از کانديدای متبوع او را گرفته‌اند و او اما به صراحت از کانديداتوری مهدی کروبی دفاع می‌کند تا نشان داده باشد که عبدالکريم سروش پدرخوانده اصلاح‌طلبان نيست اگرچه شايد بتوان پدرخوانده اصلاحات ايرانی ناميدش. سخن سروش اما چيست و ما را چه شده است که سخن او برای ما تا اين حد غريب به نظر می‌آيد؟
سخن سروش بسيار روشن است؛ چه چهارسال پيش که در برابر مصطفی معين از مهدی کروبی حمايت کرد و چه امروز که بسيار صريح‌تر در برابر ميرحسين موسوی از کانديداتوری شيخ دفاع می‌کند. او چه ديروز و چه امروز، مخالف ورود اصلاح‌طلبانی به قدرت بوده و هست که شعارهای گزاف می‌دهند و با اين حال در عمل کم می‌گذارند، چه به واسطه توانايی اندک‌شان در پيشبرد برنامه‌های اصلاحی و چه به سبب مخالفت‌های بيشمار در برابر برنامه اصلاحی آنها. اينچنين بود که ديروز به اصلاح‌طلبان توصيه کرد تا رياست جمهوری را به مهدی کروبی بسپارند و خود اما در کار تشکيل و تعميق جبهه دموکراسی‌خواهی بشوند. امری که ميسر نشد و ديديم آن شعارهای دموکراسی‌خواهی صرفا مصرف تبليغاتی و انتخاباتی داشتند و به وقت ديگر، از دستور کار خارج شدند.

سخن سروش بسيار روشن است. سروش در پرده ما را به اخلاق در سياست فرا می‌خواند. او از تجربه فاصله افتادن ميان شعار و عمل با ما سخن می‌گويد و از سياستمداران اصلاح‌طلب می‌خواهد شعاری را بدهند که عامل به آن باشند و دموکراسی و اصلاحات را به شعارهايی توخالی تخفيف ندهند و اعتماد مردم را از اين واژه‌ها و از آن اهداف پاک، سلب نکنند که آن چنان نباشيم که شعارهای روشنفکری بدهيم و مطالبات روشنفکران را وقعی ننهيم. آن چنان نباشيم که خود را برآمده از جامعه دانشجويی کشور بخوانيم و چشم ببنديم بر آن چه بر دانشجويان می‌گذرد که شعار «زنده باد منتقد من» بدهيم و زبان منتقد خويش را در کام بخواهيم. سروش مخالف آن است که عده‌ای به وقت انتخابات چهره روشنفکری به خود بگيرند و بخواهند بر بال روشنفکران بر سبيل قدرت بيفتند و با اين حال فردای پيروزی چشم بر مضايق و مصائب روشنفکران ببندند و به وقت عمل، دستان بسته خود را نشان دهند و قصه غصه بسرايند. از اين‌رو است که او چه در انتخابات پيشين و چه در انتخابات آينده می‌گويد: اينکه کسی دوباره بيايد و در کسوت سياسی ادعای رسالت روشنفکری داشته باشد را نمی‌پسندم، بايد کسی بيايد که مرد عمل باشد.
سخن سروش بسيار روشن است. به اعتقاد سروش اصلاح‌طلبی نه يک دکان که يک منش است. اينچنين نيست که هر متاعی که مشتری داشته باشد جنسش اصل باشد که اگر چنين بود اسب پوپوليسم هميشه ما را به مقصود می‌رساند و هيتلر محبوب، زمانی مغضوب نمی‌شد و کرامول را که بر دست بردند به زير پا نبايد می‌کشيدند. به اعتقاد سروش ملاک اصلاح‌طلبی نمی‌تواند رای‌آوری باشد که اگر چنين بود چه جای حمايت از محمد خاتمی بود در سال ۷۶، درحالی‌که همگان نااميد از پيروزی او بودند و گمان پيروزی در سر نداشتند. به اعتقاد سروش پيروزی در انتخابات اگرچه يک توفيق است اما فراموشکاری و گم کردن راه همانا شکست خواهد بود. او می‌خواهد خط واصلی بکشد ميان اصلاح‌طلبی حرفی و اصلاح‌طلبی عملی.

سخن سروش بسيار روشن است. او ما را به شفافيت در نظر و عمل بر اساس تحليل فرا می‌خواند و از مبهم‌گويی و تذبذب نظری برحذر می‌دارد و ابهام‌گويی را برخلاف صداقت اصلاح‌طلبانه می‌داند که اگر اصلاح‌طلبی بالا بردن سطح آگاهی و شعور اجتماعی است چه جای احتجاج است به ابهام و درپرده سخن گفتن و تشويق مردم به نشستن بر سفره‌ای که متاع آن نامعلوم است. اينچنين است که می‌گويد: من رفتن پاره‌ای از دوستان پشت آقای موسوی را هم اصلا درک نمی‌کنم يعنی از ديد سياسی که نگاه می‌کنم کاملا برايم مبهم است.

سخن سروش بسيار روشن است. او به سخن آمده است تا با سخن متفاوت خود نشان دهد که در اين زمانه غريب، چگونه روشنفکران که بايد فضاساز باشند، فضازده عمل می‌کنند و متاثر از فضای غالب سخن می‌گويند که چگونه روشنفکران پيشرو، پيرو می‌شوند که پيشرو بودن ضرورتا به مفهوم همراهی با آنانی نيست که خود را پيشرو می‌خوانند که شرط انصاف، آن نيست که همراهی با جمع را بر دفاع از حقيقت و مظلوم ترجيح دهيم. سروش از شيخ‌مهدی کروبی حمايت می‌کند تا نشان داده باشد که روشنفکری، برج عاج‌نشينی نيست و سخن حق را بايد گفت حتی اگر خريداری برای آن در دکان نباشد که مگر نه آن است که حق هميشه پنهان است و صدای حقيقت چه بسيار که در زير امواج طنين‌انداز گم می‌شود. سروش بی‌واهمه سخن خود را می‌گويد و واهمه‌ای نيز ندارد که شاگردان و مشتاقان او برآشوبند. چه آن که رواداری در حق چنين واهمه‌هايی، روشنفکر را نه پيشرو که پيرو می‌سازد. سروش صريح سخن می‌گويد تا ما گمان نکنيم که عصر روشنفکران پيشرو به پايان رسيده است.

سخن سروش بسيار روشن است. او می‌گويد که عرصه سياست عرصه تقليد نيست و به صرف حمايت يک فرد يا يک جريان از يک کانديدا نمی‌توان چشم بر عملکرد گذشته و شعارها بست و همراه موج شد. در عرصه سياست جايی برای تقليد نيست و از همين‌رو انتظار آن نيست که شاگردان ديروز سروش، جانب تقليد از او بگيرند و گردن به رای او بگذارند اما آيا باب تحقيق نيز بسته است و می‌توان بی‌تحقيق و تامل از کنار رای سروش گذشت و آيا می‌توان به تهمت تخريب، گفتار او را نيز بر زمين نهاد؟ امروز سروش پدرخوانده اصلاح‌طلبان نيست و رای مستقل دارد اما مگر می‌توان انکار کرد که او با نقد تئوری‌های انقلابی و مروجين انقلابی‌گری، از اولين مروجان اصلاح‌طلبی بوده است؟ امروز سروش از کانديداتوری مهدی کروبی حمايت می‌کند. راه تقليد را نگشاييم اما بياييد به تحقيق بينديشيم که ما را چه شده است که اين سخن او تا اين حد غريب به نظر می‌آيد؟

رضا خجسته رحيمی





















Copyright: gooya.com 2016