شنبه 23 خرداد 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

اين ها نيامده بودند که بروند، به سال ۱۹۳۹ خوش آمديد! الاهه بقراط

الاهه بقراط
احمدی‌نژاد فعلا ماند. رهبر جمهوری اسلامی "صدای تغيير" را تا اين لحظه نشنيده است. چه کسی در اين ميان واقعيت را نسنجيد و به توهم دچار آمد تا واقعيت سياه بر توهم سبز پيروز شود. سياه و سبز اما هر دو رنگ‌های محبوب حکومت اسلامی هستند. حالا آنها که خواهان "مشارکت گسترده" در اين رأی‌گيری شدند، بايد خود را به طور "گسترده" عليه "کودتا" و "تقلب" سازماندهی کنند! بايد از نامزدهای خود بخواهند در برابر "کودتا" و "تقلب" بايستند! آيا اين عمل با شعار جمهوری اسلامی مبنی بر "درود بر موسوی، رأی ما احمدی" ممکن است؟!

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


از دو سال پيش به اين سو که برخی را تب رأی‌گيری مجلس شورای اسلامی گرفته بود، هر بار و در هر فرصتی که پيش آمد، نوشتم اينها نيامده‌اند که با يک رأی‌گيری ديگر بروند و کسانی که ادعای دمکراسی و حقوق بشر دارند، بهتر است وارد بازی‌ای نشوند که برای شرکت در آن هيچ ابزاری در اختيارشان نيست جز آنکه به سياهی لشکر رقبای خودی در حکومت اسلامی تبديل شوند. آنها بايد ميدانِ خود را در برابر حکومت بگشايند. سه هفته پيش نيز نوشتم لازم نيست رياضيدان بود تا از همين حالا بتوان نتيجه آرايی را که با هر سطح از مشارکت، بايد به نسبت سه در برابر يک تقسيم شود، پيش‌بينی کرد. امکان تقلب و دستکاری به جای خود.

توهم سبز
حالا شما ای کسانی که در فضای انتزاعی اينترنت چنان ذوق زده شديد که حتی در لحظات آخر نيز دوان دوان و نفس‌زنان مشارکت خود را اعلام نموديد تا از قافله پيروزمندان عقب نمانيد، شما ای کسانی که بار ديگر همزبان با سردمداران جمهوری اسلامی، مردم را به «مشارکت گسترده» و «هرچه گسترده‌تر» فرا خوانديد تا شايد توهم سبز شما به واقعيت تبديل شود، شما ای کسانی که ندانستيد، شور و شوق چند هزار جوان در برخی از خيابان‌های تهران نمی‌تواند جای «مردم» سازمان يافته را بگيرد و تازه اين را هم نمی‌دانستيد آيا همان جوانان اصلا در رأی‌گيری شرکت خواهند کرد يا نه و اگر آری، حتی وقتی سراپا «سبز» هم باشند، به چه کسی رأی خواهند داد! آری، شما يک بار ديگر آرای خود را به حساب نظام واريز کرديد و شکست را به حساب خود نوشتيد.
حال می‌توانيد آن کمربند «سبز» را که روزی قدرت‌های جهانی به دور «خطر سرخ» می‌کشيدند تا به خيال خود مناطق زير نفوذ خويش را حفظ کنند، آری، همان کمربند «سبز» را يا با نگهداری دلسوزانه از جمهوری اسلامی، به دور دمکراسی و حقوق بشر چنان سفت کنيد تا ايران به زور هم که شده در الگوی «جهان اسلام» بگنجد (جهانی که ايران در آن تنهاترين است) و يا آن را پاره کرده و در راهی گام بگذاريد که امروز ديگر روشن است، ولی کمتر کسی سی سال پيش آن را تشخيص داد.
و امروز آيا بهتر نبود به جای اينکه نيرويتان را برای پشتيبانی از فرد يا افرادی بگذاريد که نشانی از پيروزی نداشتند (به دليل همان محاسبه‌ای که جهت درکش نبايد رياضيدان بود) برای نزديک شدن به افراد و احزابی تلاش می‌کرديد که در ادعا و اهداف قاعدتا بايد به مراتب از امثال موسوی و کروبی و خاتمی به شما نزديکتر باشند؟! ولی چشم و ذهن‌تان چنان از توهم سبز کور شده بود که در سنجش نيروی خود و ديگران دچار اشتباهی نه مهلک، بلکه بيشتر مضحک شديد.

واقعيت سياه
چهار سال پيش کيهان تهران که تازه انتشار خود را به جای عصر به صبح انتقال داده بود، نيمه شبِ ۴ تيرماه ۸۴ و پيش از آنکه نتيجه رسمی رأی‌گيری اعلام شود تيتر زد: «ملت کار را تمام کرد». اهميت اين تيتر آن زمان بر خيلی‌ها پوشيده ماند. آنها ترجيح دادند درست مانند امروز خود را با «کودتا» و «تقلب» مشغول سازند و آنهايی که می‌بايست شاکی می‌بودند، به دليل آنکه دستشان درست مانند امروز در يک کاسه مشترک بود، با پناه بردن به خدا از آن چشم پوشيدند. اگر آن زمان روی حرف خود می‌ايستادند، چه بسا امروز در همان چاهی که عميق‌تر هم شده است، نمی‌افتادند.
روز سه‌شنبه، ۱۹ خرداد، درست سه روز پيش از رأی‌گيری، کيهان تهران تيتر زد: «ملت کار را تمام می‌کند». باز هم همه بيش از آن به واقعيت‌های خودساخته مشغول بودند که به آنچه واقعا در حال روی دادن است، توجه کنند. در تمام هفته‌های اخير کيهان تهران پر بود از گزارش‌ها و تحليل‌هايی که بر پيروزی بی‌چون و چرای احمدی‌نژاد آن هم بر اساس آمار و ارقام دلالت داشت. رقبا نيز با آمار و ارقام نويد پيروزی خويش را می‌دادند. تا اينکه کيهان تهران امروز ۲۳ خرداد با اين تيتر منتشر شد: «ملت حرف آخر را زد!». چه کسی در اين ميان واقعيت را نسنجيد و به توهم دچار آمد؟ واقعيت سياه بر توهم سبز پيروز شد. سياه و سبز اما هر دو رنگ‌های محبوب حکومت اسلامی هستند.

رنگ شکست
بسياری از مشارکت کنندگان هرگز و هنوز درک نمی‌کنند انسانی که حذف شده، انسانی که حقوقش زير پا نهاده می‌شود، انسانی که بارها در سی سال گذشته به قتل رسيده است، نمی‌تواند به حذف کنندگان خود، به کسانی که حقوق وی را زير پا می‌نهند و به قاتلان خود و نظامی که آنها از آن حمايت و تغذيه می‌کنند، رأی بدهد.
اينک شکست موسوی يک بار ديگر شکست «اصلاحات» آنها را به نمايش گذاشت. اگرچه پيروزی وی نيز بی‌ترديد يک بار ديگر و به شکلی ديگر اين شکست را منتها در يک روند چهار ساله به نمايش می‌نهاد. روندی که در آن، پرچم سبز موسوی و پرچم عنکبوت‌نشان احمدی‌نژاد به وحدت می‌رسيدند تا بار ديگر چهره زننده ناسيونال اسلاميسم را به ايران و جهان عرضه کنند.
در واقع «سبز» رنگ مشترک تمامی کانديداهای رژيم است. رنگ موسوی و احمدی‌نژاد، و رنگ انقلاب اسلامی و نظام‌اش است. موسوی می‌‌خواست با اين رنگ، رأی طرفداران «اصلاح‌طلبان» و «اصولگرايان» هر دو را درو کند. فضای انتزاعی اينترنت، راديو و تلويزيون‌های فارسی‌زبان با پشتيبانی دولت‌های خارجی و رسانه‌های غربی چيزی جز اين نمی‌گفتند. برخی خيابان‌های تهران نيز «سبز» شده بودند. ولی ايران، تهران نيست. ايران چند خيابان شهرهای بزرگ نيست. قطعا تهران و شهرهای بزرگ در رويدادهای تاريخی نقش تعيين کننده دارند. ليکن هنگامی که پای رأی به ميان می‌آيد، آنگاه چند ميليون در برابر چندين ميليون قرار می‌گيرد. توهم سبز اين را هم نديد. همان‌گونه که شکستن آرا را نديد.

توهم سرخ و سياه
ديگر بهانه‌ای برای شکستن کاسه و کوزه‌ها بر سر کسانی که از حق خود برای تحريم و بايکوت رأی‌گيری استفاده کردند، وجود ندارد. گذشته از آرای باطله که معلوم نيست وزارت کشور با آنها چه کرده است، و گذشته از تقلب و دستکاری‌هايی که حتی به گفته خود مدافعان دو کانديدای «اصلاح‌طلب» از حد معينی نمی‌توانست فراتر برود، می‌توان گفت سطح مشارکت به چهار دليل زير به شدت بالا رفت:
يکی اينکه «اصلاح‌طلبان» و پشتيبانان آنها در داخل و خارج کشور توانستند از ترس «بدتر» مخاطبان خود را به حرکت در بياورند. بخشی از تقلبی که از آن سخن می‌رود، اگر در اين سطح گسترده صحت داشته باشد، با استفاده از همين آرا صورت گرفته است.
ديگر اينکه اتفاقا به همين دليل، «اصولگرايان» و طرفداران احمدی نژاد نيز با امکانات گسترده دولتی و با تکيه بر تطميعی که در طول چهار سال گذشته به ويژه در ميان لايه‌های تنگدست جامعه صورت گرفت، توانستند از ترس آن يکی «بدتر»، هواداران خود را به حرکت در آورند.
دليل سوم، آرای سفيدی است که برای رفتن احمدی‌نژاد به صندوق‌ها ريخته شد، بدون آنکه دارندگانشان بخواهند رأی خود را خرج نامزد ديگری بکنند. بخشی از آن تقلب می‌تواند اين آرا را مورد استفاده قرار داده باشد.
دليل چهارم که بيشتر گمان من است، اينکه بسياری از کسانی که اساسا خواهان تغيير رژيم جمهوری اسلامی هستند، از آنجا که احمدی‌نژاد را نماد نهايی و چهره واقعی جمهوری اسلامی می‌دانند، برای اينکه کار با موسوی درست مانند خاتمی به چهار سال و هشت سال نکشد، ترجيح دادند به جای اينکه رقم تحريم را بالا ببرند، آن را با ادامه رياست جمهوری احمدی‌نژاد که به نظر آنها تکليف همه را معلوم خواهد کرد، تاخت بزنند. مشارکت آنها اگرچه به حساب نظام ريخته شد، ولی بازنده واقعی در اين ميان همانا «اصلاح‌طلبان» و مدافعان آنها هستند چرا که اگر اين گمان واقعيت داشته باشد، حتی گروه سوم نيز به نتايج دلخواه رسيد: احمدی‌نژاد ماند و آنها طی اين «انتخابات» به مثابه يک نظرسنجی نامستقيم که توسط خود رژيم هزينه و سازماندهی شد، به ميزان نيروی خود پی بردند و از سوی ديگر دريافتند که قدرت جابجايی آرا را دارند! آنها در عين حال، رژيم و نامزدهايی را که مدعی دفاع از حقوق مردم هستند در برابر چالشی قرار دادند که نشانه‌های آن چند ساعت پس از اعلام نتايج، در خيابان‌های تهران ديده می‌شود. ولی اين تنها يک گمان است که هيچ دليل و مدرکی برای آن وجود ندارد ولی با اين همه بايد به عنوان يک تاکتيک بايد به آن اشاره شود، حتی اگر به صورت فردی به کار برده شده باشد. در غير اين صورت، يعنی اگر آنطور که از جانب موسوی و کروبی ادعا می‌شود، اکثريت به آنها رأی داده باشند (به قول يکی از سايت‌های «اصلاح‌طلبان» سی ميليون فقط به موسوی رأی داده‌اند که بيشتر شوخی به نظر می‌رسد) پس بايد به زودی شاهد اعتراضاتی با وسعتی به مراتب بيش از آنچه اکنون در جريان است و آن هم در سراسر ايران در حمايت از موسوی باشيم. مگر آنکه دوباره آن «گمان» وارد ميدان شود تا جريان را به مسير مورد علاقه خود هدايت کند.
از سوی ديگر، به گفته خود «اصلاح‌طلبان» دولت احمدی‌نژاد تا حدی می‌توانست تقلب کند ولی نه با اين اختلاف چشمگير! آرای کروبی و رضايی که اساسا مضحک هستند. ولی اگر چنين تقلب وسيعی هم صورت گرفته باشد، در اين صورت از کسانی که فراخوان به «مشارکت گسترده» دادند بايد پرسيد چرا بايد در انتخاباتی شرکت کرد که در آن تقلب ده پانزده ميليونی صورت می‌گيرد؟! يک احتمال هم البته اين است که واقعا احمدی‌نژاد محبوب است! اين احتمال اما درست مانند توهم سبز، توهم اصولگرايان است. توهم سرخ و سياه است.

رنگ مشارکت
احمدی‌نژاد فعلا ماند. رهبر جمهوری اسلامی «صدای تغيير» را تا اين لحظه نشنيده است. ولی کدام تغيير؟ با توجه به شعارها و فضايی که در دو هفته گذشته بر بخشی از تهران و چند شهر بزرگ تسلط داشت، اين تغيير را می‌توان عمدتا چنين بيان کرد: رابطه با آمريکا، حجاب اختياری، آزادی‌های فردی، و آبرو و سربلندی ايران. اين همه اما يعنی تازه بازگشت به سی سال پيش! يعنی به پيش از انقلاب اسلامی، که تحقق آنها برای اين نسل يک دستاورد بزرگ به شمار می‌رود! آنگاه بايد خواسته نسل ما يعنی آزادی کامل احزاب و رسانه‌ها و خواسته مدرن ما يعنی دمکراسی و حقوق بشر را بر آنها افزود تا از جايی که سی سال پيش در آن قرار داشتيم، گامی به جلو برداشته باشيم.
حالا آنها که خواهان «مشارکت گسترده» در اين رأی‌گيری شدند وظايف مهمی بر عهده دارند. آنها که می‌خواستند «بر سرنوشت خود تأثير بگذارند» و «به وظيفه ملی‌»شان عمل کنند بايد خود را به طور «گسترده» عليه «کودتا» و «تقلب» سازماندهی کنند! بايد از نامزدهای خود بخواهند در برابر «کودتا» و «تقلب» بايستند! آن نامزدی که قرار بود «تغيير» را برآورده کند، آن نامزدی که قرار بود «فصل نوينی» بگشايد، حالا بايد اين توانايی و شهامت را داشته باشد که دست کم از حق خود دفاع کند تا بعد نوبت به دفاع از حق رأی‌دهندگانش برسد. بايد رأی‌دهندگانش را درباره اينکه تصميم درستی گرفتند که به او رأی دادند، قانع سازد. آدم حتما نبايد رييس جمهور شود تا از حقوق رأی‌دهندگانش و مطالبات آنها دفاع کند. موسوی و کروبی اگر راست می‌گويند، می‌توانند و بايد در همان نقش «اپوزيسيون قانونی» برای تحقق خواسته‌های کسانی که به آنها رأی دادند تلاش کنند.

رنگ «تحليل مشخص»در اين روزها رسانه‌های غربی برای ميرحسين موسوی و زهراخانم رهنورد سنگ تمام گذاشتند. تنها يک کارشناس روسی بود که پيروزی احمدی‌نژاد را قاطعانه پيش‌بينی کرد آن هم به دليلی که در برابر چشم همه عيان بود و تنها توهم و خودفريبی سبب می‌شد که آن را نبينند. روز چهارشنبه ۲۰ خرداد «يوگنی ساتانوفسکی» رييس انستيتو خاور نزديک گفت: «انتخابات شايد به دور دوم برسد ولی رييس جمهوری کنونی قطعا پيروز خواهد شد چرا که چهار سال قبل زمانی که هيچ منبع دولتی در اختيار نداشت، به رياست قوه مجريه رسيد. حالا که مقامات استان‌ها همه از نزديکان وی هستند، رؤسای مؤسسات بزرگ و همچنين مسئولان بلندپايه نيز به او وفادارند». اين در واقع همان حرف است: اينها نيامدند که با رأی‌گيری ديگری بروند. ولی حتی چپ‌های روسوفيل هم که به سنت طرفداری از شوروی پيشين، هنوز و همچنان برای روسيه غش می‌کنند، گفته اين کارشناس روسی را ناديده گرفتند.
مشارکت کنندگان حالا ديگر نمی‌توانند تقصير را به گردن تحريم کنندگان بيندازند. آنها با ادعای «تحليل مشخص از اوضاع مشخص» همه را به «مشارکت گسترده» فرا خواندند. اکثريت واجدان شرايط رأی دادن هم در اين رأی‌گيری شرکت کردند. ولی يا ظاهرا به حرف آنها گوش نکرده و به کانديدای مورد نظر آنها رأی ندادند، يا آرايشان به حساب احمدی‌نژاد ريخته شد. پس کجا ماند نتيجه آن تحليل مشخص؟! چرا تشخيص آنچه پيش آمد جايی در «تحليل مشخص» شما نداشت؟!
آيا بهتر نبود شما مشارکت کنندگان، نيروی خود را روی هم می‌گذاشتيد و به جای اينکه از يک نامزد پيشاپيش شکست خورده حمايت کنيد، به مثابه بخش حذف شده از سياست کشور، از حق موجوديت و فعاليت خود دفاع می‌کرديد؟ برخی به کنار که شور «حسينی» آنها را نگرفت و بدون آنکه «موجی» شوند نکته شکست را درک کردند ولی کارشناس روس هم اين را تشخيص داد. آخر برخی به ما ايراد می‌گيرند که شما در خارج از کشور هستيد و از ايران خبر نداريد! کارشناس روس که اصلا ممکن است ايران را هرگز نديده باشد! آيا شما مشارکت کنندگان که در بعضی موارد بيانيه‌های مشترک هم داديد، می‌ترسيديد اگر به عنوان يک نيروی مستقل وارد عمل شويد، مردم به شما «اقتدا» نکنند؟ مگر حالا کردند؟! و يا مگر حالا آرايشان به حساب شما ريخته شد؟

رنگ تغيير
مدعيانی که مردم را به «مشارکت گسترده» فرا خواندند چنان تا گلو در «انتخابات» فرو رفته بودند که بار ديگر برآمدن «معجزه هزاره سوم» را نديدند. حال شما مشارکت کنندگان که نامزد مورد علاقه‌تان پيروز نشد، پارچه‌های سبز خود را به دولت احمدی‌نژاد دخيل ببنديد و از او بخواهيد خواسته‌های شما را برآورده سازد. اين عمل کاملا پذيرفتنی و مشروع است. آن هم به يک دليل کاملا ساده و منطقی: اگر برآوردن اين خواسته‌ها در جمهوری اسلامی ممکن باشد، احمدی‌نژاد هم می‌تواند آنها را برآورده کند! اگر ممکن نباشد، پس ميرحسين موسوی هم اگر پيروز می‌شد، نمی‌توانست! درست همان‌گونه که خاتمی نتوانست!
فراموش نکنيد شعار جمهوری اسلامی و رهبرش «درود بر موسوی، رأی ما احمدی» بوده و هست. در اين ميان، نقش نامزدهای رياست جمهوری درباره روشنگری درباره مسائل پشت پرده نظام به مراتب بيشتر و مؤثرتر از کسانی بود که به پشتيبانی از آنها به ميدان «مشارکت گسترده» آمدند. اينان تا کنون جز خاک در چشم مردم نپاشيده‌اند. آن هم در شرايطی که مخالفان و تحريم‌کنندگان و مدافعان دمکراسی و آزادی در يک شرايط کاملا نابرابر و با کمترين امکانات در برابر همه نگهداران جمهوری اسلامی قرار دارند که با استفاده از بودجه‌های دولتی در راديو و تلويزيون‌های خارجی در بوق و کرنای رژيم می‌دمند تا مردم را به اين که جمهوری اسلامی سرنوشت‌ محتوم آنهاست عادت دهند.
پيروز اين «انتخابات» اما طرفداران تغيير هستند. کسانی که جمهوری اسلامی را در کليت آن به مثابه يک حکومت دينی و خودکامه که در آن آزادی احزاب و رسانه‌ها، آزادی بيان و عقيده، آزادی تشکل‌های صنفی و اجتماعی و آزادی‌های فردی سرکوب می‌شوند، رد می‌کنند. تغييری که آنها می‌خواهند، نه سبز است و نه سياه. نه سفيد است و نه سرخ، بلکه آبيست. رنگ عقل مدرن و عشق به ميهن و به همنوع. رنگ آرامش و تعادل و همدردی. رنگ دمکراسی و ليبراليسم. رنگ اميد. رنگ مورد علاقه اکثر آدمها و رنگ غالب در جهان انتزاعی اينترنت. جای اين رنگ در اين «انتخابات» خالی نبود. پرچمش در دست تحريم‌کنندگان و خواستاران تغييری بود که شعارش سرانجام به صورت نمايشی هم که شده به نامزدهای حکومتی تحميل شد. اهميت اين انتخابات از يک سو در طرح اين شعار و از سوی ديگر در اين واقعيت بود که دولت کنونی نيامده بود که با يک رأی‌گيری ديگر برود. همان‌گونه که نظامشان نيامد تا در يک رأی‌گيری، خود را به دست اصلاح و تغيير بسپارد. تحريم‌کنندگان و مخالفان جمهوری اسلامی همواره آماده اعتراض و نافرمانی مدنی بوده‌اند. شما مشارکت‌کنندگان که تحليل‌های مشخص‌تان از اوضاع مشخص تا کنون هر بار به شکست انجاميده است، اگر اين بار تصميم گرفتيد دست به اعتراض بزنيد، نه برای موسوی و رفسنجانی و کروبی، بلکه برای کسب حقوقی که سی سال است توسط همين‌ها از مردم ايران دريغ شده است، اعتراض کنيد. نگذاريد شما را وسيله جنگ قدرت درون قبيله حاکم کنند و بعد روی يکديگر را برادرانه ببوسند و بار ديگر بر گُرده مردم سوار شوند.
امروز اين بزنگاه، تنگنای جمهوری اسلامی و اپوزيسيونش هر دو است. اين آخرين فرصت جمهوری اسلامی و اپوزيسيونش هر دو است. آخرين فرصت جمهوری اسلامی، تا رهبرانش «صدای تغيير» را بشنوند. آخرين فرصت اپوزيسيون، تا بتواند يک همبستگی ملی را با فراگيرترين خواست‌های همگانی به مردم ارائه کند. شما مشارکت کنندگان، در تحليل‌های ناکام خود بازنگری کنيد. از خود و منافع گروهی خويش فراتر رويد. ساده‌انديش نباشيد. دست خود را به سوی آنهايی دراز کنيد که برای فشردن دست‌های شما همواره آماده بوده‌اند و نه به سوی کسانی که دست‌های شما را همواره قطع کرده‌اند و از اين پس نيز جز اين نخواهند کرد. نکته اساسی تنگنا در اينجاست: رفتن احمدی‌نژاد به همان اندازه بد می‌بود که ماندنش! تنها حضور سازمان‌يافته و هدايت‌شده مردم می‌تواند معادلات حکومت را بر هم زند. وگرنه به سال ۱۹۳۹ خوش آمديد!


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016