شنبه 30 خرداد 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

مصاحبه محسن مخملباف با روزنامه گاردين

روز شنبه بيست ژوئن دو هزار و نه

به من مسئوليت داده شده است که به دنيا بگويم در ايران چه اتفاقی دارد می افتد. ستاد آقای ميرحسين موسوی، کسی که مردم ايران می خواهند او رئيس جمهورشان باشد، از من خواسته اند که اين کار را انجام دهم. آنها از من خواسته اند که بگويم که چطور ستادهای آقای موسوی توسط افراد لباس شخصی مورد تهاجم و تخريب قرار گرفت. از من خواسته اند که بگويم چطور فرماندهان نظامی به او دستور داده اند که بايد ساکت بماند. از من خواسته اند که به مردم بگويم در خيابان ها باشند، چرا که سيستم اطلاع رسانی مختل شده.
مردم خواهان رای گيری دوباره هستند. چرا که فراتر از يک تقلب اتفاق افتاده است. اين نقطه حساس در تاريخ ماست. در ۳۰ سال گذشته از انقلاب سال ۱۹۷۹ ما ۸۰ درصد ديکتاتوری و فقط ۲۰ درصد دمکراسی داشته ايم. ما ديکتاتوری داريم، چرا که يک نفر مسئوليت ايران را بر عهده دارد و آن يک نفر رهبر است. که اول خمينی و در حال حاضر خامنه ای است. او ارتش، روحانيت، سيستم قضايی، مديا و همچنين پول نفت را تحت کنترل دارد.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


و اما در مورد آن ۲۰ درصد دمکراسی: انتخاب خاتمی و اصلاح طلبان در يک دوره مجلس و اين واقعيت که شخصی مثل موسوی می تواند در انتخابات حضور يابد.
اما از جمعه گذشته اين ۲۰ درصد دمکراسی هم از بين رفته است. خامنه ای اعلام کرد که احمدی نژاد برنده انتخابات بوده و هرکسی که با اين مسئله مخالفت کند مورد سرکوب قرار خواهد گرفت. مردم می خواستند که در چهارچوب قانون تظاهرات کنند اما مقامات به آنها اجازه ندادند. اين برای اولين بار است که ما پس از ۳۰ سال، ميليون ها نفر را بدون اجازه رهبر در خيابان ها می بينيم. مردم ايران در حال حاضر گرد هم می آيند تا برای کسانی که کشته شده اند عزاداری کنند. مردم ايران فرهنگی دارند که شهادت را خيلی متعالی می داند، مردم ايران امروز برای کسانی که روز سه شنبه مورد اصابت گلوله قرار گرفته اند دور هم جمع شده اند و اگر اين کشتار ادامه يابد اين گردهمايی ادامه خواهد داشت. و چرا مردم ايران نمی خواهند که احمدی نژاد رهبر آنها باشد؟ زيرا او چيزی جز بلندگوی خامنه ای نيست. اوضاع اقتصادی برخلاف ۲۸۰ ميليارد دلار درآمد نفتی، بدتر شده است. آزادی های فردی و اجتماعی بسيار محدودتر از دوران خاتمی است و دنيا به ما به عنوان يک ملت تروريست که به دنبال جنگ است نگاه می کند.
هنگامی که خاتمی رئيس جمهور ايران بود، بوش رئيس جمهور آمريکا بود. در حال حاضر آمريکايی ها اوباما را دارند و ما يک نسخه از بوش را. ما به يک اوباما احتياج داريم که بتواند راه حل هايی را برای مشکل کشور پيدا کند. با وجود آن که قدرت همچنان در دست خامنه ای خواهد بود اما رئيس جمهوری مثل موسوی می تواند استبداد را تخفيف دهد.
بعضی ها معتقدند که اين اعتراضات کمرنگ خواهد شد، چرا که کسی آن را رهبری نمی کند. تمام نزديکان موسوی دستگير شده اند و ارتباط او با جهان خارج محدود شده است. مردم فقط از طريق حرف های دهان به دهان به خيابان ها می آيند، چرا که تلفن های موبايل و اينترنت آن ها بسته شده است. ادامه گردهمايی آن ها نشان می دهد که آن ها چيزی بيش از يک انتخابات می خواهند. آن ها آزادی می خواهند و اگر به آنها داده نشود ما با يک انقلاب ديگر مواجه خواهيم شد.
۳۰ سال پيش در دوران انقلاب قبلی، ما از همديگر حمايت می کرديم. وقتی پليس از گاز اشک آور استفاده می کرد، برای خنثی کردن اثر آن آتش روشن می کرديم. مردم ماشين های خود را به آتش می کشيدند تا ديگران را نجات دهند. از آن موقع دولت سعی کرده است، تا مردم را از هم جدا کند، مثل دريايی که قطره قطره شده باشد. آن چه ما از دست داديم "با هم بودن" بود. در ماه گذشته ما همديگر را از نو يافتيم.
تمام نيروهای مسلح در ايران تنها برای سرکوب يک شهر کافی هستند و نه کل يک کشور. بعضی می گويند که موسوی نمی تواند چيزی را عوض کند، چرا که او خود قسمتی از اين سيستم است. اين تا حدودی درست است چرا که آنها نمی گذارند کسی که متعلق به حلقه آنها نيست بتواند در يک مقام برتر قرار گيرد، اما تمامی اعضای يک خانواده مثل هم نيستند و در مورد موسوی هم بايد دانست که او در اين سال ها عوض شده است. قبل از انقلاب او يک روشنفکر مذهبی و يک هنرمند بود که انقلابی بود، اما از ملاها حمايت نمی کرد. چرا که او شاگرد دکتر شريعتی بود.
بعد از انقلاب هنگامی که تمام روشنفکران مذهبی و حتی روشنفکران چپ از خمينی حمايت می کردند او برای ۸ سال نخست وزير بود. اقتصاد وضع ثابتی داشت و او نه دستور کشتن مخالفان را صادر کرد و نه فاسد شد. برای خنثی کردن قدرت او مقام نخست وزيری از قانون اساسی برداشته شد، و او از سياست رانده شد.و موسوی به دنيای هنرمندان بازگشت.
در کشوری که احزاب سياسی واقعی وجود ندارند، هنرمندان می توانند مثل يک حزب عمل کنند. هنرمندان از خاتمی حمايت کردند و اينک هم از موسوی حمايت می کنند.
در حال حاضر موسوی يک اصلاح طلب است. او اينک گاندی را می شناسد، قبلا او فقط چه گوارا را می شناخت. اگر او قدرت را از طريق خشونت به دست آورد آن را بايد با خشونت هم حفظ کند. به همين دليل مردم ايران يک انقلاب سبز راه انداخته اند که با صلح و دمکراسی تعريف می شود.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016