اطلاعيه شماره ۵ آقای موسوی، تحول نظری در رهبری جنبش، فرج سرکوهی
آقای موسوی،به حق يا ناحق، رهبر جنبشی فراگير است و بحران نظری او، نه بحرانی فردی که بحران گرايشی است که از مشروطه تا کنون در عرصه سياست نظری و عملی ايران نقشی مهم داشته است. پاسخ آقای موسوی به اين بحران نظری، به دليل رهبری او در جنبش اخير، بخشی از تاريخ آينده ايران و آينده رفرميست های مذهبی را در ايران خواهد نوشت
بخشی از زبان و نحو اطلاعيه شماره ۵ آقای ميرحسين موسوی و چند پاراگراف آن، که از ورای فضای ملتهب و هيجانات روز به متن راه يافته اند، بار سهمگينی را که تاريخ بر دوش آقای موسوی گذاشته، موقعيت و انتخاب دشواری را که بر او آوار شده و بحران نظری آقای موسوی را در اوج يک بحران سياسی، تصوير و طرحی از نقش او در آينده و آينده جنبشی را ترسيم می کنند که آقای موسوی، به حق يا به ناحق، در رهبری آن قرار گرفته است.
زبان،گرامر و نحو يک متن،به ويژه متنی طولانی که در گره گاه بحران و با شتاب نگارش يافته است، از ورای پيام يا پيام های روشن و آشکار نويسنده، نانوشته های آن را نيز می نويسند و آشکار می کنند. در اين يادداشت از جمله های آشکار اطلاعيه شماره ۵ و از پيام اصلی آن، دعوت به حق و هوشيارانه آقای موسوی به «ادامه اعتراضات به دور از خشونت»، می گذرم و به زبان و نحو بخشی از متن و توصيه های پايانی و يکی دو پاراگرافی در متن نظر دارم که در فضای هيجان زده کنونی کم تر به چشم می آيند اما در شناخت درگيری های ذهنی و بحران نظری آقای موسوی در مرحله کنونی نقشی مهم دارند.
ستاد آقای موسوی در چند ماه گذشته کوشيده است تا دستکم ۶ چالشی را که زمينه ساز جنبش اخير شده اند، به يکی از آن ها: چالش بين اصلاح طلبان حکومتی و بنيادگرايان بازهم حکومتی، تقليل دهد اما واقعيت های سخت زمينی، حضور موثر دستکم ۶ چالش را در جنبش اخير نشان داده و کار رهبری اين بافت چند گانه را بر آقای موسوی دشوار کرده است.
سهم هر يک از اين چالش ها در ۴ مرحله تا کنونی جنبش(مبارزات انتخاباتی، تظاهرات مسالمت آميز خيابانی، سرکوبی که جمعه اعلام و شنبه اعمال شد و مرحله پس از سرکوب) يک سان نبوده است.
پر رنگ تر شدن برخی از چالش ها در اين بافت و فرآيند رخ داده ها در عرصه عمل، آقای موسوی را در اوج يک بحران حاد سياسی با بحران نظری نيز درگير کرده است .زبان بخشی از اطلاعيه شماره ۵، چند پاراگراف اين اطلاعيه و توصيه های پايانی آن نمودارهای بارزی از اين بحران را به دست می دهند
پيش از پرداختن به زبان،نحو و بخشی از اطلاعيه شماره ۵ ، شش چالشی را که تغيير سهم آن ها در بافت جنبش، زمينه ساز بخشی از اين اطلاعيه است، فهرست وار بر می شمارم:
۱ - چالش بين استبداد و دموکراسی. چالش بين لايه هائی گسترده ای از مردم، که خواستار آزادی های سياسی و اجتماعی هستند و حکومتی که اين آزادی ها را در سی سال گذشته از آنان دريغ کرده است.
چالش بين استبداد و دموکراسی در مرحله مبارزات انتخاباتی کم رنگ تر از ۵ چالش ديگر و به ويژه کم رنگ تر از چالش بين اصلاح طلبان و بنيادگرايان مذهبی بود اما سهم اين چالش پس از سخنان رهبر در روز جمعه و سرکوب تظاهرات در روز شنبه پر رنگ تر شد و اگر جنبش ادامه يابد سهم آن در حرکت های احتمالی آينده پر رنگ تر خواهد شد.
ادامه مبارزه برای ابطال انتخاباتی که رهبر و شورای نگهبان آن را تاييد کرده اند، در مرحله کنونی، جز با مقاومت ميليونی در برابر نيروهای سرکوب ممکن نيست اما اين احتمال ضعيف، اگر رخ دهد، چالش بين استبداد و دموکراسی را پررنگ تر و خواست های راديکال تری را مطرح کرده و از رهبر خود آقای موسوی خواهد خواست تا با اين خواست ها همراهی کند. حتا هم اکنون نيز جنبش و رهبر آن آقای موسوی، ناخواسته، با نهادهای اصلی نظام رو در رو شده اند.
۲ - چالش بين فقرا و تهی دستان شهری و روستائی و طبقه متوسط شهری. در انتخابات اخير اغلب فقرا و تهی دستان شهری و روستائی باز هم به رفتار،کردار، گفتمان و شعارهای پوپوليستی آقای احمدی نژاد:توزيع عادلانه تر درآمدهای ارزی و مبارزه با غارتگران قدرتمند رانت خوار، رای دادند و طبقه متوسط شهری،که آقای موسوی را نماد آزادی های اجتماعی، تنش زدائی،رونق اقتصادی، احترام جهانی و.. می پندارد، به اصلاحات آقای موسوی روی آورد.
آقای مهدی کروبی در مرحله اول جنبش، مبارزات انتخاباتی، کوشيد تا با طرح برخی شعارهای سياسی چون تغيير بندهائی از قانون اساسی و منشور حقوق بشر اسلامی و.. حمايت طبقه متوسط را جلب کند اما شمار اندک جمعيت در متينگ های انتخاباتی او در مقايسه با انبوه جمعيت در متينگ های انتخاباتی آقای موسوی،نه لزوما آرای اندک او که می تواند حاصل دست بردن در نتايج باشد، نشان از گرايش کم رنگ طبقه متوسط به شعارهای سياسی داشت هرچند نقش مهم سرمايه گذاری کلان متينگ های انتخاباتی آقای موسوی را در جذب جمعيت نمی توان ناديده گرفت.
چالش بين فقرا و تهی دستان و طبقه متوسط شهری در مرحله مبارزات انتخاباتی و روز رای گيری و در مرحله تظاهرات مسالمت آميز خيابانی پررنگ بود. اکثريت هر دو قطب به نامزد مطلوب خود رای داده و برای حمايت از او به خيابان ها آمدند. حتا بر اساس آمار اعلام شده آراء آقای موسوی در تهران بر آقای احمدی نژاد پيشی گرفت.
سهم اين چالش در مرحله سرکوب اما کم رنگ شد. طبقه متوسط و توده های فقير و تهی دست روز شنبه به خيابان ها نيامدند و ۳ تا ۵ هزار جوان در مقابل نيروهای انتظامی و بسيج تنها ماندند. اگر آقای موسوی نتواند در مرحله پس از سرکوب، توده های ميليونی طبقه متوسط و بخشی از جبهه فقرا و تهی دستان را به حرکت در قالب های نو هدايت کند، اين چالش به پسزمينه رفته و در آينده در قالب و صف بندی ديگری ظاهر خواهد شد.
۳ - چالش بين حکومت استبدادی و دستاوردهای انقلاب اطلاعات:اينترنت و... اين چالش که در هر ۴ مرحله حضوری پررنگ داشت و از اين پس نيز نقش خود را حفظ می کند
۴ - چالش بين طيف های گوناگون رفرميست های مذهبی و طيف های گوناگون بنيادگرايان و چالش سياسی، اقتصادی و نظری ۴ جناح حکومتی.
۵ - چالش بين نسل اول رهبران انقلاب، که اغلب به جناح محافظه کاران سنتی تعلق دارند و نسل دوم که از نهادهای نظامی و امنيتی برخاسته اند.
۶ - چالش بين دو گروه بندی قدرتمند اقتصادی. گروه بندی دولتمردان و سرمايه داران رانت خوار، که خانواده و باند رفسنجانی آن ها را نمايندگی می کنند و گروه بندی رانت خواری که از نهادهای نظامی و امنيتی سر برکرده اند.
در کنار اين چالش ها موضع گيری دولت های آمريکا و دولت های اروپائی و رسانه های بزرگ نيز در عرصه جهانی، و نه داخلی، در کاراند. دولت اوباما خواهان مذاکره مستقيم با ايران است و حق ايران را برای غنی کردن اورانيوم با نظارت آژانس بين المللی انرژی اتمی می پذيرد. دولت های اروپائی نيز. اما توجيه مذاکره مستقيم با دولت رئيس جمهوری که برای جذب افکار عمومی مسلمانان جهان هولوکاست را انکار و خواهان نابودی اسرائيل از نقشه جهان است، در افکار عمومی مردم آمريکا و اروپا آسان نيست .دولت امريکا و دولت هائی اروپائی در مرحله مذاکره مستقيم هر کس بجز احمدی نژاد را ترجيح می دهند چرا که مذاکره با احمدی نژاد از رای دولتمردان غربی می کاهد و فضای مانور تبليغاتی مخالفان مذاکره مستقيم را با ايران وسيع تر می کند. اين موضع گيری اما،اگر فضا به زيان جنبش اعتراضی آرام شود، کم رنگ خواهد شود. رسانه های بزرگ غربی به انتقاد از احمدی نژاد ادامه خواهند داد اما دولت ها روابط و مذاکره مستقيم با ايران را فدای جدال های لفطی بی نتيجه نخواهند کرد.
سهم ۶ چالشی که برشمردم در ۴ مرحله تا کنونی جنبش متفاوت است و واکنش نهادهای اصلی نظام به اعتراض ها در اين تغيير سهم نقشی مهم دارد.
اطلاعيه های شماره ۵ و ۶ آقای موسوی، به ويژه آن جا که بر ادامه اعتراضات با پرهيز از خشونت پای فشرده و سرکوب تظاهرات مردم را محکوم می کند، پاسخی است مناسب به موقعيت تا کنونی و عزم او را برای ادامه مبارزه نشان می دهند . در اين يادداشت اما،چنان که در آغاز گفتم، به بخشی از موضع و موقعيت آقای موسوی نظر دارم که از ورای فضای هيجانی و ملتهب،در زبان،جمله بندی و نحو بخشی از اطلاعيه شماره ۵ و در يکی دو پاراگراف آن حضور دارند اما حضور آنان کم تر به چشم می آيد.
زبان
جايگزينی ماضی بعيد به جای نقلی
اغلب مردم از گرامر، نحو و دستور زبانی که بدان سخن می گويند بی خبراند و بيش تر آن ها به هنگام گفتن و نوشتن به قواعد نحو و دستور زبان فکر نمی کنند اما اين قواعد،حتا به هنگامی که رعايت نمی شوند، گفتار و به ويژه نوشتار را تا حدی تنظيم و ذهنيت ناگفته و نانوشته گوينده و نويسنده و برنامه های آينده او را،باز هم تا حدی، افشاء می کنند.
آقای موسوی در اطلاعيه ها و متون قبلی خود، هر جا سخن از کمپين و اهداف او در ميان بود، از فعل در زمان «حال» و«آينده» يا از «ماضی نقلی» بهره می گرفت اما در اطلاعيه شماره ۵، هر جا که سخن از کمپين و اهداف او در ميان است، «ماضی بعيد» به جای «ماضی نقلی» نشسته است. اين جايگزينی شايد ناآگاهانه می تواند به اين معنا باشد که در ذهنيت آقای موسوی برنامه، محتوا و قالب های تا کنونی جنبش، و نه کليت آن، به پايان رسيده اند. يکی دو پاراگراف اطلاعيه، که به آن ها خواهم پرداخت، اين برداشت را تاييد می کنند.
کاربرد زمان های «حال» و «آينده»، که بر اکنون و آينده اشارت دارند، در زبان نوشتاری فارسی روشن است. «ماضی نقلی» نيز در زبان نوشتاری فارسی نه به گذشته، که به حال و آينده نظر داشته و رخدادی را توصيف می کند که در گذشته رخ داده اما خود يا نتايج آن در زمان حال ادامه دارد. («غذا خوردم»،«ماضی مطلق يا ساده»، در زبان نوشتاری فارسی رخدادی را در گذشته تصوير می کند که در همان گذشته به اتمام رسيده است، «غذا خورده ام»، «ماضی نقلی»، در زبان نوشتاری به معنای آن است که نتيجه عمل در حال نيز ادامه دارد و من اکنون سير هستم. «غذا خورده بودم»، «ماضی بعيد» به معنای آن است که فاعل، پيش از رخدادی ديگر در گذشته،غذا خورده است(به مثل :غذا خورده بودم که علی آمد»)
بر اين سياق « آمدم تا..» گذشته ساده، « آمده ام تا..» ماضی نقلی، « آمده بودم تا..» ماضی بعيد، در زبان نوشتاری فارسی معناهای متفاوت دارند. اولی به گذشته، دومی به فعلی که در گذشته آغاز و خود يا نتيجه آن در حال ادامه دارد(آمده ام و هنوز هستم) و سومی به عملی که در گذشته، پيش از عملی ديگر،باز هم در گذشته، رخ داده و پايان يافته است، اشاره می کند«آمده بودم که... رخ داد)
آقای موسوی در اطلاعيه شماره ۵ روز شنبه خود، که پس از خطبه های روز جمعه رهبر جمهوری اسلامی و همزمان با هجوم خشونت آميز پليس و بسيج به تظاهرات خيابانی منتشر شد، نه يک يا دو باره که به کرات، در سخن گفتن از کمپين و اهداف خود به جای ماضی نقلی : «آمده ام تا.. اين و آن کنم» از «ماضی بعيد »: «آمده بودم تا .. اين و آن کنم» بهره می گيرد و می گويد «من آمده بودم تا بگويم.. ، آمده بودم تا نشان دهم ..، آمده بودم تا هشدارهای اماممان را درباره تحجر بازگو کنم. آمده بودم تا بگويم گريز از قانون به استبداد میانجامد ... » . در ادامه همين جمله ها، که در ماضی بعيد صرف می شوند، ماضی مطلق به کار می برد و می گويد «با دروغ وتقلب روبرو شديم».
چو بيد بر سر ايمان خويش لرزيدن
دو پاراگراف در اطلاعيه شماره ۵ با پيام و هدف اطلاعيه(اميد دادن پس از سرکوب» ناسازگار اند اما حقيقت نهفته در آن ها چندان سنگين و جدی است که به متن راه يافته اند. اين دو پاراگراف برداشت مرا در باره چرائی جايگزينی ماضی بعيد به جای ماضی نقلی در زبان نوشتاری اعلاميه شماره ۵ تاييد می کنند.
آقای موسوی می نويسد با «حجم عظيم تقلب و جابهجايی آرا، که آتش به خرمن اعتماد مردم زده است، و عملا ايده ناسازگاری اسلام و جمهوريت به اثبات میرسد.... اين سرنوشت دو گروه را خوشحال خواهد کرد؛ يک دسته آنان که از ابتدای انقلاب در مقابل امام صفآرايی کردند و حکومت اسلامی را همان استبداد صالحان دانستند و دسته ديگر که با ادعای دفاع از حقوق مردم اساسا ديانت و اسلام را مانع تحقق جمهوريت میدانند. هنر شگرف امام باطل کردن سحر اين دوگانهانگاریها بود. من آمده بودم تا با تکيه بر راه امام تلاش ساحرانی را که دوباره جان گرفتهاند خنثی کنم».
در جای ديگری از اطلاعيه شماره ۵ آمده است «اگر اين حسنظن و اعتماد مردم از طريق صيانت از آرای آنها پاسخ داده نشود و يا آنها نتوانند برای دفاع از حقوقشان به نحوی مدنی و آرام واکنش نشان دهند مسيرهای خطرناکی در پيش خواهد بود که مسئوليت قرار گرفتن در آنها بر عهده کسانی است که رفتارهای مسالمتآميز را تحمل نمیکنند»
اگر برخی واژه های اين دو پاراگراف را به زبانی غيرارزشی و ناجانبدار ترجمه کنيم روشن است که آقای موسوی جدائی اسلام از حکومت و ناسازگاری حکومت اسلامی را با جمهوری وجه مشترک مخالفان نظام و امام محبوب خود تلقی می کند و بر آن است که با «حجم عظيم تقلب و جابهجايی آرا»، که «به خرمن اعتماد مردم» «آتش زده است»،«ايده ناسازگاری اسلام و جمهوريت» «عملا» «به اثبات میرسد» و «مسيرهای خطرناکی» در پيش است.
فرمول بندی آقای موسوی از نظريات مخالفان جمهوری اسلامی در پاراگراف نخست دقيق نيست. مخالفان حکومت دينی با «حکومت» دينی مخالف اند و نه با «دين» و به ناسازگاری جمهوری با «حکومت دينی» باور دارند و نه به ناسازگاری هر برداشتی از دين با جمهوری اما عبارت های «يک دسته که حکومت اسلامی را همان استبداد صالحان می دانستند» و «دسته ديگر که با ادعای دفاع از حقوق مردم اساسا ديانت و اسلام را مانع تحقق جمهوريت میدانند» را در اطلاعيه آقای موسوی می توان به نظر کسان و گرايش هائی ترجمه کرد که هر نوع «حکومت دينی»، بنيادگرايانه يا رفرميستی،ناب يا غير ناب، و نه دين را، استبداد روحانيون و کارگزاران و دولتمردان متدين ارزيابی کرده، تحقق دموکراسی را در گرو حذف يا تغيير چارچوب حقوقی و ساختار واقعی جمهوری اسلامی می دانند و حکومت دينی را در همه اشکال آن، از جمله در قالب قرائت موسوی پسند دهه اول انقلاب يا در قالب مردم سالاری دينی آقای خاتمی، با دموکراسی مغاير می دانند.
آقای موسوی در اطلاعيه شماره ۵ بر آن است که اگر سرکوب و دروغ ادامه يابد، که همه نمودها از ادامه آن ها حکايت می کنند، درستی نظر اين گرايش «عملا» به اثبات می رسد.
اگر «عمل» نظر اين گرايش ها را نه فقط به آقای موسوی، که به لايه های مهمی از مردم ايران اثبات کند، بر برخی از روشنفکران و ميليون ها انسانی که از ۲۲ خرداد خاتمی تا کنون به رهبری رفرميست های مذهبی گردن نهاده و جنبش اعتراضی خود را به چارچوب نظام جمهوری اسلامی محدود و به امکان اصلاح آن باور دارند، چه خواهد رفت؟ نوميدی،سرخوردگی و سياست گريزی و تسليم يا جست و جوی آلترناتيوهای ديگر؟
آيا يکی از صادق ترين چهره های نظام دينی،البته در قالب «نورانی دوران حيات امام راحل» ، که از پيش از انقلاب دل بسته اسلام انقلابی و حکومت دينی و ۸ سال نخست وزير محبوب آيت الله خمينی بود و به امکان تحقق دموکراسی منطبق بر فرهنگ اسلامی در چارچوب جمهوری اسلامی و اصلاح نظام دينی صادقانه باور داشت و دارد، با ديدن آن چه در عمل بر نظر رفته است، به گفته حافظ «چو بيد بر سر ايمان خويش می لرزد»؟
شاهد غمگين نفی ايده، ايمان و آرمان خود در عمل بودن، ايده ها،آرمان ها و اعتقادات خود را در کوره سوزان عمل آزمودن و تجربه سهمگين ترديد و پرسش در باورهای ريشه دار را کسانی درک می کنند که چون آقای موسوی به صداقت جان و دل با ايده ای داشته اند و چندان زيسته اند که آن نظر در کوره عمل گداخته و آزمون شود و «عمل» نادرستی آن را اثبات کند.
هوشياری و شجاعت ديدن، شجاعت رها کردن سرزمين مطمئن باور و شجاعت خطر کردن در قلمرو ناشناخته پرسش، در هر کس نيست که در اين ميدان ناهموار چشم بر واقعيت بستن،نديدن،نگاه نکردن و آسودن در قلعه باورهای گذشته آسان تر است از چشم نقد و خرد گشودن، ديدن،نگريستن و تن به خطر پرسش و جست و جو دادن.
تاريخ يکی از صادق ترين ياران وفادار امام، يکی از جدی ترين باورمندان به اصلاح حکومت دينی، يکی از سازندگان جمهوری اسلامی را به رهبری جنبش اعتراضی برگمارده و او را در موقعيتی دشوار به دام انداخته است. نظامی که موسوی يکی از سازندگان اصلی آن است، او را به انتخاب بين ادامه مبارزه و حفظ رهبری جنبش (و در نتيجه درگير شدن با ارکان و « ساختارهای قانونی نظام مقدس» و محبوب خود: ولی فقيه، شورای نگهبان، سپاه، بسيج و.. ) يا سازش، سکوت، کناره گيری و.. مجبور و بيش و پيش از آن او را با رنج پرسش و ترديد و شک آشنا کرده است.
نتايج اعلام شده انتخابات می توانند به تقريب درست يا نادرست باشند اما باور جدی آقای موسوی و هواداران او به تقلب و حمايت آشکار رهبر و شورای نگهبان از نتايج اعلام شده، موسوی را در مقابل دو نهاد کليدی نظام مطلوب او: ولايت فقيه و شورای نگهبان و در مقابل سپاه پاسداران و بسيج ،دو نهاد باز هم محبوب او، قرار داده است.
آقای موسوی که خود از حاميان نخستين قانون اساسی،ولايت فقيه و شورای نگهبان و از سازندگان سپاه و بسيج بود، سر جنگ با اين نهادها را نداشت، پيش از انتخابات خود را، صادقانه، «مومن، معتقد و ملزم به ولايت فقيه و قانون اساسی» معرفی می کرد، در مبارزات انتخاباتی خود، به رغم کروبی، از طرح شعارهائی چون حذف نظارت استصوابی شورای نگهبان يا تغيير بندهائی از قانون اساسی سخن نگفت، حتا از حق حضور آزاد همه داوطلبان نامزدی، نه فقط تاييد شده گان شورای نگهبان، دفاع نکرد و مدام و به کرات از «قانون گرائی» خود و «قانون گريزی» رقيب دم زد و... دام افکنی تاريخ و چرخش روزگار در چند هفته آقای موسوی را، که در باورها و گفته های خود صادق بود، با شورای نگهبان،ولی فقيه و قوانين جمهوری اسلامی درانداخت.
آقای موسوی از «قانون گرائی» دم می زد. «قانون» شورای نگهبان را تنها مرجع رسيدگی به تخلفات معرفی و مسير اعتراض را شکايت به اين شورا تعيين می کند. شورا به سود احمدی نژاد موضع گرفت و آقای موسوی شورای نگهبان را به جانبداری متهم کرد و به ناچار و برای دفاع از حقيقتی که به آن باور دارد، قانون را دور زد تا از تظاهرات خيابانی چون اهرم فشار بهره گيرد.
وزارت کشور، که بر اساس «قانون» صدور مجوز برای تظاهرات خيابانی را بر عهده دارد، برای تظاهرات هواداران او مجوز صادر نکرد. موسوی برای دفاع از رای مردم، مردم را به تظاهرات بدون مجوز فراخواند.
حضور ميليونی مردم در خيابان ها سرکوب خشن را ناممکن کرد اما فشار تظاهرات خيابانی با تظاهرات باز هم ميليونی طرفداران احمدی نژاد،خطبه های رهبر و بيش از همه با حمله و سرکوب خشن، دستکم تا کنون، خنثا شد. پلس، سپاه و بسيج در کارآمدند. تاريخ موسوی معتقد به «ساختارهای قانونی نظام مقدس» و «قانون گرائی» را به دام همان ساختارها و قوانين انداخت. سرکوب دامنه درگيری موسوی را با «ساختارهای قانونی نظام مقدس» محبوب او گسترش داد.
راه سازش ناهموار شد
پيش از آن که نظام برای پايان دادن به تظاهرات خيابانی به سرکوب و تيراندازی به سوی مردم در روز شنبه متوسل شود،راه سازش برای آقای موسوی باز و هموار بود. در اين سازش آقای رفسنجانی، از تعقيب قضائی خود، خانواده و اعضای اصلی باند خود و از طرح پرونده های فساد اقتصادی در دادگاه، که موقعيت کنونی و احتمال رهبر شدن او را در صورت مرگ آقای خامنه ای منتفی می کند، مصون می ماند و وزارت نفت و چند نهاد و وزارتخانه اقتصادی مهم را در انحصار می گرفت. آقای موسوی نيز بخت برگزيده شدن به عنوان نماينده اول تهران را در انتخابات آينده مجلس و بخت نامزدی مجدد در انتخابات رياست جمهوری را حفظ می کرد و نظام نيز از نتايج خطرناک سرکوب خشن تظاهرات معترضين نجات می يافت.
دفاع رهبر جمهوری اسلامی از رفسنجانی در روز جمعه و سرمقاله روز شنبه روزنامه جمهوری اسلامی،اين حدس را تقويت کرد که رفسنجانی به امتيازات دلخواه و ممکن دست يافته و موسوی را در کوران حادثه رها کرده است. درستی يا نادرستی اين حدس را حوادث آينده نشان خواهند داد اما سرعت و فراگيری جنبش اعتراضی و رهبری تثبيت شده موسوی بر اين جنبش چنان است که سازش آقای رفسنجانی تاثير چندانی بر روند رشد يا نزول جنبش نخواهد داشت.
(اگر رفسنجانی به اتهام فساد اقتصادی به دادگاه فراخوانده شود، و مدارک دادگاه پسند در اين زمينه بسيار است، احتمال رهبری را برای هميشه از دست می دهد. رهبر آقای رفسنجانی را از اتهام فساد تبرئه کرد. روزنامه جمهوری اسلامی، از نزديک ترين رسانه های ايران به رفسنجانی، تا روز شنبه به شدت از رفسنجانی و موسوی حمايت و به شدت به احمدی نژاد حمله می کرد. اين روزنامه ،روز شنبه، پس از سخنرانی رهبر جمهوری اسلامی، در سرمقاله خود رد اتهام فساد اقتصادی عليه رفسنجانی را چون مهم ترين بخش سخنان رهبر برجسته و اعلام کرد که اکنون زمان آرامش فرارسيده و دولت احمدی نژاد نيز ابعاد مثبتی دارد که تعيين برخی وزرا با مشورت ارکان نظام می تواند آن ها را تقويت کند و..)
راه سازش، نه برای رفسنجانی که برای موسوی، پس از سرکوب روز شنبه تا حد بالائی ناهموار شد. نظام از برقراری آرامش بدون خون ريزی، امتيازی که تنها آقای موسوی در دست داشت، دست شست و به خشونت متوسل شد و آقای موسوی نيز، دستکم تا کنون، نشان داده است که سر سازش نداشته و قصد دارد با يافتن راه ها و سازکارهای تازه مبارزه خود را با پرهيز از خشونت ادامه دهد.
تاکتيک ها و راهکارهای تازه
يافتن تاکتيک ها، شيوه ها و سازوکارهای ممکن «مبارزه خشونت گريز»، با نظامی که از اعمال خشونت گسترده ابا نداشته و از دو توانائی اعمال خشونت و بسيج گسترده هواداران خود نيز برخوردار است، از دشوارترين پرسش هائی است که در برابر آقای موسوی قد برافراشته است.
خودداری يا ناتوانائی حکومت ها از اعمال خشونت گسترده و بسيج ميليونی به سود خود،از عوامل اصلی و ضروری پيروزی انقلاب های مسالمت آميز بدون خون ريزی در چند دهه اخير است. نظام اسلامی ايران اما هنوز از توانئی اعمال خشونت برخوردار است و در اعمال آن ترديد نمی کند. اين نظام هنوز می تواند ميليون ها هوادار خود را به خيابان ها فراخواند.
خشونت برهنه، تظاهرات خيابانی با جمعيت اندک را سرکوب و خنثا می کند اما حتا در نظام اسلامی سرکوب تظاهرات ميليونی ناممکن يا دشوار است. فراخواندن مردم به تظاهرات ميليونی در نظامی که ماشين سرکوب فيزيکی خود را برای تيراندازی به مردم آماده کرده است، جز با اطمينان از تحمل نطام، استقبال از حمام خونی است که هيچ سياستمردان عاقلی مسئوليت آن را نمی پذيرد.
تاکيتک های ديگری چون مراسم سوگواری، تحصن و اعتصاب عمومی نيز مطرح شده اند اما حد اسقبال مردم از اين تاکتيک ها و عملی، ممکن بودن و احتمال موفقيت آن ها هنوز روشن نيست.
آقای موسوی خود به ضرورت يافتن تاکتيک ها و راهکارهائی بجز تظاهرات خيابانی فکر کرده و در اطلاعيه شماره ۵ می گويد «براين باورم که انگيزه و خلاقيت شما مردم همچنان میتواند حقوق مشروع تان را در چهرههای مدنی جديد مورد پيگيری قرار دهد و محقق کند»
حتا اگر آقای موسوی راهکارها و تاکتيک های مناسب ادامه مبارزه «در چهرههای مدنی جديد» را بيابد و با موفقيت تحقق بخشد، با دگرگونی سهم چالش های شش گانه، با پررنگ تر شدن چالش دموکراسی و استبداد و با طرح خواست هائی رو به رو است که اگر نه تمامی که بخشی از «ساختارهای قانونی نظام مقدس» را نفی می کنند. حتا هم اکنون جنبش اگر نه با نهاد ولايت فقيه، که دستکم با شخص آقای خامنه ای و اعلب فرماندهان سپاه پاسداران و بسيج رو در رو است و اين همه چارچوب های اعتقادات تا کنونی آقای موسوی را در هم می شکند.
مسيرهای خطرناک آينده
آقای موسوی در اطلاعيه شماره ۵ می نويسد«اگر اين حسنظن و اعتماد مردم از طريق صيانت از آرای آن ها پاسخ داده نشود و يا آن ها نتوانند برای دفاع از حقوقشان به نحوی مدنی و آرام واکنش نشان دهند مسيرهای خطرناکی در پيش خواهد بود که مسئوليت قرار گرفتن در آن ها بر عهده کسانی است که رفتارهای مسالمتآميز را تحمل نمیکنند»
«مسيرهای خطرناک» تنها به گذار از مبارزه مسالمت آميز به قيام ها و شورش های شهری و.. محدود نيستند که روی گردانی طبقه متوسط و ديگر لايه های مردم از رفرميست های مذهبی، نوميدی هواداران تا کنونی رفرميست های مذهبی از اصلاح نظام و گرايش آنان به تغيير آن نيز می تواند نزد همه جناح های حکومتی «مسيری خطرناک» ارزيابی شود.
اگر جنبش به اين راه و سمت روی کند و آقای موسوی بخواهد همچنان رهبر و همراه آن بماند، برخی ايده های اصلی او از جمله امکان اصلاح در چارچوب قانون اساسی و ساختار قانونی کنونی قربانی شده، برخی از متحدين و هواداران کنونی او از او جدا شده و متحدانی تازه از جبهه غير خودی ها به او خواهند پيوست. باورمند مردی چون موسوی تا چه حد از تحولی از اين دست استقبال می کند؟
آقای موسوی در اطلاعيه شماره ۵ خود برای بازداشتن هواداران خود از «مسيرهای خطرناک» به آنان توصيه می کند «نگذاريد دروغگويان و متقلبان پرچم دفاع از نظام اسلامی را از شما بربايند و نا اهلان و نامحرمان، ميراث گرانقدر انقلاب اسلامی را از شما مصادره کنند»،«بسيجی برادر ماست» «سپاهی حافظ انقلاب و نظام ماست» «ارتش حافظ مرزهای ماست» «نظام مقدس و ساختارهای قانونی آن ساختار حافظ استقلال ، آزادی و جمهوری اسلامی ماست».
اين پاراگراف تاکيتک های موفق آيت الله خمينی را در دوران انقلاب اسلامی دنبال می کند که ارتشی ها را «برادر» می خواند و مردم را از هر گرايشی جز «اسلام ناب محمدی» خود برحذر می داشت.اما ارتش شاهنشاهی از خون ريزی ابا داشت يا ناتوان از اجرای آن بود، فرمانده اول اين ارتش، شاه، بازی را از پيش از آغاز باخته بود، اکثريت مردم، به ويژه توده های فقير و تهی دست سر به فرمان خمينی داشتند و.. بسيج و سپاه بر الگوی ارتش شاهنشاهی بنا نشده اند، فرماندهان جنگ ديده سپاه ژنرال های مجلسی سان و رژه نيستند و برخی رهبران جمهوری اسلامی بازی را تا آخر ادامه می دهند.
در هنگامه ای که «بسيجی و سپاهی» و «ساختارهای قانونی نظام مقدس» به خواست های آقای موسوی و ميليون ها مردم با سرکوب خشن پاسخ می دهند، کارائی و نفوذ توصيه های آقای موسوی تا کجا است؟ حتا هم اکنون نيز کسانی که او را رهبر خود می دانند و در خيابان ها سرکوب می شوند از او می خواهند تا با خواست ها و شعارهای آنان همراه شود.
آقای موسوی برای بازداشتن مردم از روی آوردن به «مسيرهای خطرناک» آنان را از «دروغگويان و متقلبان»، که اکنون علاوه بر وزارت کشور و آقای احمدی نژاد، رهبر و شورای نگهبان را نيز شامل می شوند برحذر می دارد و نيز از «نااهلان و نامحرمان» که می خواهند «ميراث گرانقدر انقلاب اسلامی را از شما مصادره کنند».
اما «نااهلان و نامحرمان»، غيرخودی های مستقل از ۴ جناح حکومتی، که با برخی از «ساختارهای قانونی نظام مقدس جمهوری اسلامی» مخالف و خواستار تغيير مسالمت آميز ساختار سياسی و حقوقی کنونی به سود دموکراسی هستند، اگر جنبش ادامه يافته و رهبری آقای موسوی بر جنبش تداوم يابد، متحدين ناگزير او هستند. حتا آيت الله خمينی نيز در آستانه انقلاب اسلامی از آزادی فعاليت سياسی «حتا کمونيست ها، اگر توطئه نکنند»، سخن می گفت.
آقای موسوی تا پيش از سرکوب روز شنبه به صيغه ماضی نقلی می گفت «آمده ام» تا نظام مقدس را اصلاح و جمهوری را بار ديگر با حکومت دينی سازگار کنم. پس از سخنان روز جمعه رهبر و سرکوب روز شنبه می گويد «آمده بودم تا..» چرا که «عمل» اگر نه اعتقاد که دستکم اين ترديد را پديد آورده است که «جمهوری» با «حکومت دينی»، و نه لزوما با دين، سازگار نيست. آقای موسوی،به حق يا ناحق، رهبر جنبشی فراگير است و بحران نظری او، نه بحرانی فردی که بحران گرايشی است که از مشروطه تا کنون در عرصه سياست نظری و عملی ايران نقشی مهم داشته است.
پاسخ آقای موسوی به اين بحران نظری، به دليل رهبری او در جنبش اخير، بخشی از تاريخ آينده ايران و آينده رفرميست های مذهبی را در ايران خواهد نوشت.