جمعه 19 تیر 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

حفظ روحيه تجديد قوا و برنامه ريزی برای حرکت بعدی، عبدالحسين دهقانی

سياستمداران ظاهرا از پيدا کردن راه حلی برای متعادل کردن فضای سياسی ايران عاجزند. هيچ کس حاضر نيست قدمی به عقب بردارد. در جبهه ی خامنه ای موقعيت را اينطور تعريف می کنند که حرف ولی فقيه حجت است. ولی فقيه هم نمی خواهد با عقب نشينی، اقتدار ظاهری خود را در هم بشکند. پافشاری وی بر ديدگاهش يا حتی سکوت او بحران را عميق تر می کند. به نيروهای نظامی دستور داده شده که حداقل در تهران مستقيما به سمت مردم شليک نکنند اما بازداشت، اعتراف گيری و کتک زدن مردم همچنان در دستور کار قرار دارد. کاملا واضح است که قصد جبهه ی خامنه ای از اعتراف گيری، قانع کردن مردم به وجود توطئه يا نشان دادن چهره ی مظلوم در صحنه ی بين المللی نيست چرا که در هر صورت موفقيتی در اين زمينه کسب نخواهند کرد اما آنها می خواهند با اجرای پروژه های اعتراف گيری حداقل آن دسته از طرفداران ناآگاه خود را که از خامنه ای بتی معصوم ساخته اند بمباران تبليغی کرده و از ريزش نيروهايشان جلوگيری کنند.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


در جبهه ی موسوی نيز به نوعی سردرگمی به چشم می خورد. ميرحسين شديدا برای آرام کردن تغييرطلبان تحت فشار قرار گرفته و به انها توصيه کرده که « حرکت مخالفين به دور از تظاهرات عمومی و به شکل فعاليت سياسی ادامه يابد. آقای موسوی گفته که وی و طرفداران او در چارچوب قانون به اعتراضات خود ادمه خواهند داد» اما حرفهای موسوی برای به خانه فرستادن جمعيت عظيمی که از رفتار تحقيرآميز لباس شخصی ها، نيروهای سپاه و مفامات انتصابی خشمگين هستند، کافی نبود. مردم بدون توجه به اين سخنان يکبار ديگر به مناسبت ۱۸ تير به خيابان ها ريختند. اين مناسبت ها کم نيستند. تغيير طلبان ياد گرفته اند که بدون اميد به نيروهای بيگانه و بی آنکه انتظاری از اصلاح طلبان داشته باشند با آگاهی جمعی، خود را سازماندهی کرده و راههايی غافلگيرانه و ابتکاری برای ابراز اعتراض خود و آمدن به خيابان بيابند. اما به نظر نمی رسد که عبور از موسوی در موقعيت فعلی، تغييرطلبان را به نتيجه ای مطلوب هدايت کند. ريشه ی بحران نارضايتی عمومی ست که ابتدا در اعتراض به تقلب و سپس در اعتراض به حکومت ديکتاتوری و شخص خامنه ای متجلی شده است. اما يکطرف اين بحران هم اصلاح طلبانی هستند که اگر اشتباه عمل کنند برای هميشه از سيستم سياسی جمهوری اسلامی حذف خواهند شد. بنابراين يک پای بحران در خود سيستم ريشه دوانده و اگر ارتباط تغييرطلبان با اصلاح طلبان قطع شود بيم آن می رود که زد و بندهای پشت پرده اعتراض را به مسير بن بست بکشاند.
جبهه ی خامنه ای سه گزينه پيش رو دارد. يکی اينکه با دادن امتيازاتی به موسوی و طرفدارانش از وی برای آرام کردن مردم کمک بخواهند. اين امتيازات احتمالا اجازه ی تشکيل حزب و آزادی بازداشت شدگان است. در اين صورت آقای موسوی در حل يک پارادوکس خواهد ماند: از يک طرف مشروعيت دولت را رد کرده و از طرف ديگر از وزارت کشور همان دولت اجازه ی تاسيس حزب خواهد گرفت. ناگفته پيداست حزبی که اين تناقض را در خود داشته باشد نمی تواند در صحنه ی سياسی ايران چندان تاثيرگذار باشد. امکان آوردن دوباره ی مردم پای صندوق رای، با وجود شورای نگهبان، اصل نظارت انتخابی و تقلب نهادينه شده، منطقا غير ممکن است. از طرفی با مجلس يکدستی که گوش به فرمان خامنه ای هستند ممکن است هر لحظه لايحه مادام العمر شدن رياست جمهوری به تصويب برسد که در آن صورت بر دارا بودن حزب سياسی برای قبضه کردن قدرت هيچ فايده ای مترتب نيست. مهم تر اينکه هيچ تضمينی برای عدم تعرض به مردمی که در اعتراضات شرکت کرده اند از طرف دولتی که بر پايه ی تقلب و دروغ بنا شده وجود ندارد به علاوه در چنين گزينه ای هيچ اميدی به مجازات کسانی که مردم را کشته اند و هيچ جوابی برای خانواده های داغ دار نيست.
گزينه دوم رضايت خامنه ای به برکناری احمدی نژاد - احتمالا استعفای داوطلبانه ی وی - و در مقابل رضايت اصلاح طلبان مبنی بر آرام کردن اوضاع است. اما چنين توافقی چند سوال در پی دارد: آيا تکليف رد و تاييد صلاحيت ها و نظارت بر درستی انتخابات همچنان بر دوش شورای نگهبان خواهد ماند؟ اگر جواب مثبت باشد هيچ تضمينی وجود ندارد که همين اتفاق يا اتفاقات مشابه چهار سال يا هشت سال يا دوازده سال ديگر به وقوع نپيوندد. در اين صورت غده ی سرطانی همچنان در بدن ايران خواهد ماند و در وقت خودش جسم وطن را بار ديگر بيمار خواهد کرد. آيا ولی فقيه همچنان با اختيارات فعلی خود بر مسند قدرت خواهد ماند؟ در اين صورت موسوی چطور می خواهد با رهبر زخم خورده ای که احتمالا در پی قدرت نمايی بر خواهد آمد و لفظ مطلق را بر قدرت خود يدک می کشد دست و پنجه نرم کند؟ چطور می تواند به آن اصول قانون اساسی که خوشايند رهبر نيست جامه ی عمل بپوشاند و چطور می خواهد خواست عمومی مردم را مبنی بر تغيير يا اصلاح عمقی قانون اساسی بشنود؟ ميرحسين چطور می خواهد تغييرطلبان را ساکت نمايد؟ فرض کنيم در سال اول يا دوم رياست جمهوری احتمالی وی مردم خواستار رفراندوم يا تغيير نظام شوند و برای تحققش به خيابان بيايند. او چطور می خواهد با معترضان روبرو شود؟ با اسلحه يا با استناد به قوانينی که هيچ تغيير اساسی را بر نمی تابند؟
گزينه سومی که جبهه ی خامنه ای پيش رو دارد و در امتداد همان راهی ست که از ابتدا برگزيده، پافشاری بر حکم حکومتی رهبر مبنی بر عدم تقلب و شروع جنگی فرسايشی با اصلاح طلبان و تغيير طلبان است. درصد زيادی از حاميان اصلاح طلبان و تغييرطلبان را جوانان تشکيل می دهند. تماميت خواهان احتمالا اينطوز می انديشند که با ادامه ی جو پليسی و پادگانی کردن شهرها، اين گروه سنی پس از مدتی شوق و هيجان و جوش و خروش خود را از دست داده و سرخورده و نااميد به خانه برمی گردند. پيچيدگی اوضاع آنها از درک اين واقعيت عاجز کرده که نسل فعلی پس از سالها خمودگی تازه به توانايی خود پی برده و در حال تجربه ی مفهوم اتحاد است. تجربه ای که گرچه تلخ و خونين است اما آينده را از آن او می کند. به علاوه آنها هوش و قدرت ابتکار نسل ناراضی را دست کم گرفته و بر اساس همان عقايد سنتی خود مردم را همچنان صغير و پيرو فرض می کنند. حوادث يکماهه ی گذشته نشان می دهد که جبهه ی خامنه ای تصميم گرفته اين راه را برود. راهی که برای هر سه طرف دعوا پر هزينه و پر خطر است. ديکتاتورهای ديگری هم اين راه را رفته اند بعضی توانسته اند تا. مدتها هر صدايی را در گلو خفه کنند ولی هيچ يک نتوانسته اين راه را تا آخر به سلامت برود.
حالا وظيفه ی ما اين است که جبهه ی تغييرطلبان و اصلاح طلبان را تقويت نماييم و به ويژه راههايی برای محافظت مردم در مقابل خشونت و مات کردن تماميت خواهان بيابيم. اين ديگر انقلاب ۵۷ و دهه ی شصت نيست که خمينی حرف بزند و توده ها اطاعت کنند. اين جنبش را ايده های شما پيش می برد. نگاه انتقادی شما آن را شکل می دهد. آگاهی شما در مقابل هر چيزی که نخبگان بگويند علامت سوالی قرار می دهد. به محض اينکه از انديشيدن دست برداريم يا از رسيدن به نتيجه مايوس شويم، موج سواران از راه می رسند و حاصل را با خود می برند. هر ايده ای هر چقدر خنده دار، غيرواقعی رويايی يا عجيب و غريب بايد به شکل کلمه متجلی شود تا آگاهی جمعی بتواند آن را تصحيح، تکميل يا رد کند.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016