دوشنبه 22 تیر 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

رخدادِ دموکراسی در ايران، آرش جودکی

آرش جودکی
دموکراسی يعنی بررسی و اثبات اين واقعيت توسط مردم که بنياد حکومت خود مردمند، واقعيتی که هميشه می‌دانند اما هميشه بيانش نمی‌کنند. و وقتی که بيانش می‌کنند، به آن زبانی که خود می‌خواهند، ديگر به "خردمندانِ خيرخواه" نيازی ندارند تا "راه چاره اساسی" برايشان بيابند... چند روز پيش، مردم ديگر از کسی حمايت دريوزه نکردند، چرا که دريافته‌اند که خود اساس هر چاره اند. دموکراسی چيزی نيست جز رخدادِ همين امر، همان که اين روزها در ايران مردم با حضور خود در صحنه‌ای که آفريده‌اند به نمايش اش گذاشته اند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


مردمی که از هفته‌ها‌ی گذشته در ايران با حضور خود به خيابان‌ها نما بخشيده اند، با وجود قربانيانی که اينجا و آنجا، در زندان‌ها و گذرگاه‌ها داده اند، «امّت هميشه در صحنه و شهيد پرور» هميشگی نيستند. که اين يکی -کليشه‌ی تکراریِ رتوريکی نخ‌نما- سياهی لشگرِ صحنه‌های نمايشیِ حکومت است، و آن يکی آفريننده‌ی صحنه‌ای جديد: صحنه‌ای نامنتظر و تا کنون ممنوع تا به واسطه‌اش « به شمار نيآمده» ديگر ناچيز شمرده نشود، و «ناشمرده» از اين پس به شمار بيايد. اگر مردم ايران به چشم‌ مردم دنيا، آنگونه که در گوشه و کنار جهان از دهانشان می‌شنويم زيبا می‌آيند، به يمن همين صحنه‌ای است که در آن تازه انگار به چشم آمده اند. که ايرانيان نه از ديگر ملل زيباترند ونه زشت‌تر: در هر کجا و در هر زمان، وقتی که مردم به پا می‌خيزند، زيبا می‌شوند.

اما مردم چه کسانی هستند؟ ديدگاهی که اتفافاً می‌خواهد روشن بين باشد و مسلح به دانش جامعه شناسی، وقتی که مردم را تنها توده‌ی بی‌شکلی بازيچه‌ی دست صاحبان قدرت نمی‌داند، از آن مجموعه‌ی ناهمگونی از طبقات مختلف مراد می‌کند که هيچ سنخيتی با هم ندارند. ورشکستگی مارکسيسم دولتی در سالهای اخير از يکسو، و عواقبی که انقلاب ايران در اين سه دهه‌ی گذشته در پی داشت از سوی ديگر، به اين ديدِ شکّاکانه دامن می‌زند که «مردم» چيزی نيست جز افسانه‌ای ساخته و پرداخته‌ی ديسکوری دروغين. رويدادهای شگفت انگيزی که امروز شاهد وقوعشان هستيم دست‌کم به ما اين اجازه را می‌دهند تا به بدبينیِ اين ديدگاهِ به ظاهر روشن‌بين نگاهی ديگر داشته باشيم. و اين به معنای خوشبينی نيست، به معنای ديدن است: ديدنِ پديده‌ی پوليتيک که در نمودِ خود ديدِِ ما را هم دگرگون می‌کند.

مردم؟ هر اضافه و صفتی برای توضيح و تکميل آن اضافی ست. «آزادی» تنها ويژگیِ اين مردمی‌ست که تا ديروز نبودند و اگر امروز هستند، برای بررسی و اثباتِ برابری ست، برابری ميان هر سخنگويی با سخنگوينده‌ی ديگر، ميان همه کس و هر کس ديگر. و نيستند مگر تا زمانی که بر بررسی و اثبات همين برابری پای بفشارند. چرا که آزادی در کنش خود را می‌نماياند و هستی می‌يابد که در غير اين صورت نيست. اما آزادی همچون تنها خصيصه‌ی مردم، حرفی امروزی و مختص مردمِ امروز ايران نيست. از ديرباز، در يونان باستان وقتی که هر بخشی از جامعه را ويژگی يا فضيلتی خاص مشحض می‌کرد - اشراف را شايستگی، و توانگران را دارايی - « دِموس» (مردم) خود را با آزادی بارز کرد. نه اينکه آنهای ديگر آزاد نبودند، بلکه همه‌ی آنها که نه ثروتی داشتند تا از آن قدرتی بسازند و نه فضيلتی تا آن را دستمايه‌ی برتری‌شان کنند، خود را همچون ديگران آزاد خواندند و آزاد خواستند. و صفت مخصوص به خود را از اين يگانگی با ديگرانی که بر ايشان در عمل ارجحيت داشتند ساختند. با اين حساب برابری که متعلق به همه‌ی شهروندان بود بدل شد به ويژگیِ «مردم»، در همان حال که همچون فضيلتِ مشترکِ همگانی شناخته شد، تا از اين پس همه‌ی آنها که از هيچ چيز سهمی ندارند خود را با همه‌ای که جامعه را در کلیّتش و در تقسيماتش تشکيل می‌دهد يکی بخواهند. اما اين خواستن هرروز پيش نمی‌آيد. نادر است و چه بسا اتفاقی. اما هروقت که رخ می‌دهد مانع فراموشی اين امر می‌شود که فصل الخطابی اگر هم باشد کسی نيست جز همگان، و اگر اين امر از ياد هم رفته دوباره در خاطرش می‌آورد. همان «همه» که بنيان هر حکومتی است، خواه به آن معترف باشد خواه آن را پنهان کند، چه بسا به ضرب داغ و درفش. بنياد يافتگی هر حکومتی بر مردم، يعنی که هيچکس از خود و با خود عنوانی از پيش ندارد تا که او را از پيش سزاوار حکومت کردن کند.

با اين حساب دموکراسی الزاماً نه مفهومی‌ست برای ناميدن گونه‌ای رژيمِ سياسی خاص و نه ناظر بر فرم ويژه‌ا‌ی از جامعه‌. می‌توان رژيمی سياسی که به خواستِ به شمارش آمدن مردم گردن می‌نهد را رژيمی دموکراتيک خواند، و نيز جامعه‌ای را که اين خواست را چون حق هميشگی خود می‌شمرد. اما قبل از هر چيز، دموکراسی يعنی بررسی و اثبات اين واقعيت توسط مردم که بنياد حکومت خود مردمند، واقعيتی که هميشه می‌دانند اما هميشه بيانش نمی‌کنند. و وقتی که بيانش می‌کنند، به آن زبانی که خود می‌خواهند، ديگر به «خردمندانِ خيرخواه» نيازی ندارند تا «راه چاره اساسی» برايشان بيابند. ده سال پيش در هجدهم تير، جوانان اين کشور فرياد می‌زدند: « خاتمی حمايت»، اما دريغ از حمايت. «خردمندانِ خيرخواه» حفظ نظام را « راه چاره اساسی» تشخيص دادند تا راه را برای دلقکهای بيمايه‌ای هموار کنند که امروز کشتار و سرکوب را جايگزين لودگی‌های سخيف خود کرده اند. اما چند روز پيش، مردم ديگر از کسی حمايت دريوزه نکردند، چرا که دريافته‌اند که خود اساس هر چاره اند. دموکراسی چيزی نيست جز رخدادِ همين امر، همان که اين روزها در ايران مردم با حضور خود در صحنه‌ای که آفريده‌اند به نمايشش گذاشته اند.

آرش جودکی
۲۲ تير ۱۳۸۸، ۱۳ ژوئيه ۲۰۰۹


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016