يکسان سازی انسان ها و عدم تحمل دگرانديشی، مسعود نقره کار
تفاوت و تنوع محور اصلی و تعيين کننده ی آزادی های سياسی و اجتماعی است. تلاش برای از ميان برداشتن تفاوت ها، به ويژه در گستره ی انديشه و عقيده، تلاشی بيهوده و زيانبار است. تلاش برای يکسان سازی انسان ها با توجه به ويژگی های روانی و رفتاری انسان عملی آسيب زا و غير انسانی ست
توجيه نظری و سياسی ی روش و تفکر يکسان سازی انسان ها و عدم تحمل دگرانديشی , و نيزبرخی از پيامد های اين روش و تفکر,يعنی فرقه گرايی و رفتارغيردموکراتيک , که بارقه اش در " اعتصاب غذای نيويورک" بيرون زد و درنوشته های بعدی اکبر گنجی همراه با آوازه گری و بزرگنمايی جلوه فروشی ی بيشتری کرد , دغدغه ها و نگرانی هايی بوجود آورده است.
با نگاهی به دو مقاله اخير اکبرگنجی" دموکراسی و ديکتاتوری پرچم" و "برساختن دموکراسی؟ يا ديکتاتوری دين و مليت و سنت؟ " (۱و۲) رگه های اين روش و تفکر نگران کننده را به سهولت می توان ديد.
پيشگفتار
ازعواملی که سبب شده است جامعه ای با عمر و تمدنی هزاران ساله انسان نماهايی چون خمينی ,خامنه ای و احمدی نژاد پس بياندازد تجلی باورهای مذهبی ی مرتجعانه و انديشه های سياسی نشأت گرفته از اين باورهاست. باور و انديشگی ای که نظريه ی " ولايت فقيه " و افکار و کردار " ولی فقيهانه" عقيق انگشتری اش است.
تصور من به عنوان يک تبعيدی سياسی ی سکولار اين بود که نزديک شدن به فکر "روشن" آغاز طهارت افکار و کردار " ولی فقيهانه " در ميان روشنفکران سياسی وفرهنگی و فلسفی ( دينی و غير دينی) است , اما واقعيت گونه ای ديگر می نمايد.
روشنفکران و کوشندگان سياسی , فرهنگی و فلسفی در حرف ترديد ندارند که راه غلبه بر پديده ی شوم يکسان سازی انسان ها و عدم تحمل دگرانديشی، تحقق آزادی، دمکراسی، فردباوری و قوانين مبتنی بر بنيان های دمکراتيک است . در عمل اما هر گروه و جماعتی – به ويژه در خارج از کشور - , از سبز های جديد تا سرخ های قديم و پرچم داران سه رنگ, به جای نزديک شدن به هم در راستای تلاش برای دستيابی به خواست های گفته شده , ساز تفرق و گريز از يکديگر کوک کرده ايم.
تجربه ی جنبش آزادانديشانه و آزاديخواهانه در ايران نشان داده است که روشنفکران سياسی و فرهنگی , به ويژه در خارج کشور,تحمل و رواداری را صرفاً در حوزه ی نظر و حرف دوست می داريم و با آن ور می رويم. ترديدی نيست آن چه به اين مفاهيم جان می دهد حوزه ی کردار و عمل است، و تاريخ را عدم تحمل در اين حوزه گند آلود کرده است. آيا زمان آن نرسيده است که پندارها، گفتارها و رفتارهای نهادی شده ی يکسان سازی انسان ها ودگرانديشی ستيزی را ،چه در گذشته و چه حال، از پستوهای ذهن و عين بيرون بکشيم و مورد نقد و بازنگری قرار دهيم؟ و به دنبال پاسخ به اين سوال بر آييم که چرا نمی توانيم درعمل, تفاوت ها و دگرانديشی را تحمل کنيم؟چرا چنين بلبشويی بر پاست؟ و چه بايد کرد تا از منجلاب يکسان سازی فکری و رفتاری انسان ها و عدم تحمل دگرانديشی و فرقه گرايی نجات يافت؟
به برخی عوامل , اگر چه تکراری , اشاره می کنم , شايد کمکی به بحث مان باشند:
موانع فردی: خودشناسی و تلاش در راه کاهش و يا از ميان بردن خصائل غيردمکراتيک , پراهميت و مقدم بر شناخت ديگران است. زدايش اين نوع تفکر که انسان و جهان به دو پاره ی خوب و بد، خدا و شيطان، فرشته و ديو، سفيد و سياه تقسيم شده است، و خود را در خيل خوبان و خدايان و فرشتگان و سفيدان نشاندن تفکری غيردمکراتيک است. جهان را فقط از طريق خواست و اعمال فرشتگان و ديوان نظاره کردن و توضيح دادن، درکی همه جانبه و درست نيست و انسان را به دريافت شناخت واقعی از پديده ها و جهان رهنمون نمی کند. آن کس که خود را صاحب حقيقت مطلق، و يا حقيقت برتر می پندارد مانعی در راه تحقق آزادی و دمکراسی است.
خودخواهی ,خودمحوری، خودپسندی و خودحق بينی، تمايلات قدرت طلبانه، و عدم تحمل ديگران و... از موانع اساسی نزديکی خواستاران تحقق دموکراسی در ايران است. خودخواهی افراطی و بيمارگونه دستاوردی جز تنگ نظری و دور شدن از واقعيت ها و حقايق تاريخی به همراه نخواهد داشت.
موانع محيطی (اجتماعی): حاکميت استبداد متمرکز دينی ( و مذهبی ) از مهم ترين موانع در راه تحقق آزادی و دمکراسی و مدنيت در جامعه ماست. حاکميتی غيرملی و غيرمردمی، که "ملت" را در هیأت "امت" صغيرانی می داند که نياز به قيم دارد، حاکميتی که مذهب و حکومت (و دولت) يگانه اند و اختيارات مذهب و حکومت تفکيک ناشده است، و تفکيک قوا هم در آن نه مظهر دمکراسی، که نمايش اجزاء يک حکومت مستبد مذهبی ، يک اليگارشی مذهبی – فرقه ايست.
بحث نفی مطلق دين (و مذهب ) نيست. دينی ومذهبی بودن و غير دينی وغير مذهبی بودن حق هر انسانی ست. نقش سياسی حکومتی مذهبی زير سؤال است، نقشی که تجربه نشان داده است خطرناک و فاجعه آفرين است، به ويژه مذهب تشيع ,اين که ادعا می شود تشيع تنها راه حق و صواب است، و فقه شيعه و امر اجتهاد را نوآوری جا زدن دروغی بيش نيست.
زندگی نشان داده است که در نخستين گام اسلام و تشيع، و هردين و مذهب ديگر می بايد از حکومت بيرون گذاشته شوند، و سپس روشنفکران دينی ( و مذهبی) به راه اصلاح و رفرم در اين اديان و مذاهب خصوصاً تشيع روند. قيود دينی و مذهبی (و ايدئولوژيک) در اسلام و تشيع به پرواز انديشه و تفکر امان نداده و نمی دهد، بدرستی گفته شده است که بال های اين پرواز شک و ترديدند نه يقين و مطلقيت است. اين قيود را بايد از ميان برداشت. در اين ميان روشنفکران و روشنگران دينی ( و مذهبی ) با اصلاحات و رفرم در اسلام و تشيع می توانند تا حدی آن را تعديل کنند، به شرط آن که از خودمحوری و خود حق بينی فاصله بگيرد(۳) .
حاکميت استبداد دينی (و مذهبی) در جامعه ی ما ناشکيبايی زمخت و خشن سياسی و عقيدتی، و عدم تحمل تعصب آميز دگرانديشان , دگررفتاران و مخالفان سياسی و عقيدتی را به آيين گروه های اجتماعی بدل کرده است و آن را به يک ارزش و رفتار ثابت و جاافتاده مبدل ساخته است.
فقدان فرهنگ دمکراتيک: نبود تفکر و کردار پلوراليستی (کثرت گرايانه) و حقوق بشری، پذيرش اين واقعيت که انسان ها خواست ها و اعتقادات مختلف دارند و تفاوت ها را بايد به رسميت شناخت و محترم شمرد، از ديگر موانع تحقق آزادی و دمکراسی در ميان ما ايرانی ها است . پوشيده نيست که عشق به ديگران و به زندگی، در جامعه ای پديدار و پايدار می شود که در آن جا آزادی، دمکراسی، عدالت و امنيت وجود داشته باشد.
در رابطه با عدم تحمل دگرانديشان، دگررفتاران و مخالفان سياسی و عقيدتی می بايد به اين باور دست يافت و آن را در جامعه نهادينه کرد که آزادی در گستره ی انديشه حق هر انسانی ست. انسان ها نمی بايد به اين خاطر که انديشه ی متفاوت، حتی مخالف، در سر دارند مورد جدا سازی , تحميق و تحقير قرار گيرند. عرصه ی رفتار و کردار انسان ها نيزمی بايد با تدوين قوانين دمکراتيک و همگانی، و بر اساس حفظ امنيت و آرامش جامعه، حفظ حيات و کرامت انسان، تنظيم و کنترل شود(۴)
توجيه گری , آوازه گری و بزرگ نمايی
با ته نشين شدن گرد و خاک هايی که گروهی از اصلاح طلبان خارج کشور و " فرصت طلبان حرفه ای " در باره ی جنبش سبزدرخارج کشور بر پا کرده بودند , اکنون می توان به گونه ای واقعی تر جنبشی راکه تقلب در انتخابات رياست جمهوری حکومت اسلامی در۲۲ خرداد شعله ور ترش کرد, از زوايای محتلف مورد بررسی قرار داد , جنبشی که به خواست آقای مير حسين موسوی و همفکران اش بر آن پوشش سبزاسلامی پوشانده شد و به جنبش سبزشهره شد. (۵) اين رنگ هنوز نماد اين جنبش است با اين تفاوت که اسلاميت اش رنگ باخته است وجنبش می رود تا اندک اندک رنگ آزادی , استقلال و جمهوری بخود بگيرد.
در خارج از کشور بر سربرگزيدن رنگ سبزبه عنوان يگانه نماد حمايت از جنبش در داخل کشور اتفاق نظرنبود و نيست. سخن اين است که اگر در ايران دگرانديشان و بخش هايی از مخالفان سياسی ی دمکرات و سکولار , غيرمسلمان ها , بی دين ها و اقليت های مذهبی و قومی با توجه به شرايط داخل کشور به پذيرش نماد سبز و شعار های اسلامی تن داده اند , در خارج ازکشور چنين اجبار و الزامی در کار نيست و به دور از چشم و دشنه ی جلادان حکومت اسلامی شرايط می طلبد تا درحمايت از جنبش داخل کشور به برافراشتن و حمل نماد ها ی متفاوت و طرح شعار به گونه ای دموکراتيک و متمدنانه عمل شود .
در خارج از کشور افکار و انديشه های مختلف , با نماد ها و شعارهای مورد قبول شان سی سال است با حاکميت ارتجاع در ايران به ستيز برخاسته اند .اکثريت اينان نشان داده اند که می خواهند در کنار اصلاح طلبان خارج از کشور و حتی فرصت طلبان حرفه ای , از" جنبش سبز" در داخل کشور حمايت کنند. چنين خواست و روندی هم به گسترش و تداوم نزديکی ها و افزايش تحمل نيروهای اپوزيسيون دامن می زند, و هم به ايرانيان داخل کشور و جهانيان نشان می دهد که اگر در ايران مانعی به نام حکومت اسلامی وجود نمی داشت جنبش در داخل کشورنيز رنگين کمانی از نماد ها و انديشه ها و رفتارهای گونه گون می بود. متاسفانه اين روش و منش مورد عنايت برخی از گرو ها , به ويژه سبزهای خارج کشور قرار نگرفت . اين روش و منش متاسفانه " دراعتصاب عذای نيويورک " به وضوح و با توجيه و قاطعيتی انقلابی خودنمايی بيش تری کرد, و در مقاله ها ی اخيراکبر گنجی نيز به راه توجيه نظری و سياسی , آوازه گری و بزرگنمايی غير واقعی رفت .
توجيه گری
مايلم باز تاکيد کنم که بخش وسيعی از اپوزيسيون خارج کشور , از طيف ها و دسته ها ی سياسی و نظری مختلف از جنبش سبز در داخل ايران حمايت کرده اند. ترديدی نيست که ارزيابی ها از اين جنبش و رهبری آن متفاوت بوده و هست , اما نقطه ی اشتراک اکثريت نيرو ها و افراد اپوزيسيون , نفی حکومت اسلامی و جايگزينی آن با جمهوری ای مردم سالار , جدايی مذهب و ايديولوژی های مشابه از حکومت , باور به تحقق آزادی , دموکراسی , حقوق بشر واستقلال در ايران است , اين ويژگی را در ميان بخش بزرگی از نيروهای چپ , ملی , ميانه و راست می توان ديد. تظاهرات چندين هزار نفری در شهر های مختلف جهان اين واقعيت را نشان داده اند. در اين ميان اما اکبر گنجی بی توجه به اين واقعيت ها ,حکايت همان " روش و تفکر " را مکرر کرده است . به يکی دونمونه اشاره می کنم چرا که ديگران نير به جوانب مختلفی از اين روش و تفکر, و نمودهای اش پرداخته اند و من آن ها را تکرار نمی کنم :
اکبر گنجی می نويسد :
۱- ".....کسانی که پس از سه دهه اقامت در اروپا و آمريکا و کانادا و استراليا هنوز برای حق "متفاوت بودن"، حق "دگرباشی" و حق "دگر انديشی" احترام قائل نيستند، چگونه می خواهند به ديگران بقبولانند که تغيير کرده اند و دموکراسی را پذيرفته اند؟ اگر کثرت گرايی (پلوراليسم) شرط لازم دموکراسی خواهی است، بايد در عمل آن را پاس داشت. کثرت گرايی نظری، به پلوراليسم معرفتی منجر می شود. کثرت گرايی عملی، به پلوراليسم اجتماعی منتهی می گردد. ما دموکرات ايم، و به مقتضای دموکراسی، همه ی افراد را "برابر" به شمار می آوريم. هيچ صنف (روحانيون) و خاندانی را دارای "حق ويژه" به شمار نمی آوريم. اين معياری است که دموکرات ها را از غيردموکرات ها - يعنی کسانی که برای يک صنف (روحانيت) يا يک خاندان "حق ويژه" قائلند- متمايز می سازد."(۶)
او اما نشان داده است که چه کسانی " برای حق "متفاوت بودن"، حق "دگرباشی" و حق "دگر انديشی" احترام قائل نيستند" و برای خود و خودی ها "حق ويژه" قائلند, اين فرمان گنجی ی کثرت گرا ست :
" ......از همين لحظه به طور شفاف و به صراحت تمام اعلام می کنيم:
اول- شعار کمپين "جنايت عليه بشريت" به شرح زير است:
جنگ؟ نه.
تحريم اقتصادی؟ نه.
محاکمه ی سران رژيم به جرم "جنايت عليه بشريت" ؟ آری
دوم- نماد کمپين "جنايت عليه بشريت"، سبز سبز است و ما هيچ پرچمی، جز نماد سبز بالا نخواهيم برد.
سوم- تمامی افرادی با اين شعارها موافقند، می توانند در اين کمپين شرکت کنند....."(۷)
نماد سازی يگانه برای کمپين ها و حرکت های فراگير و همگانی با هدف حق آب وگل قايل شدن برای خود ,و جدا کردن و راندن ديگران , در يک کلام توهين به کثرت گرايی ست , اينگونه نماد سازی ها و جدا سازی ها نشانه ی کثرت گرايی نيست , مظهر يکسان سازی فرقه ای و عدم تحمل ديگری ست. کثرت گرايی تجلی تحمل ديگری و دعوت به همکاری و همياری ديگران در مشترکات با احترام به هويت و گرايش آنان است.
۲- " .....همچنين ما امضا کنندگان اين نامه از تمامی هموطنان مقيم آمريکا دعوت می کنيم که برای اعلام حمايت خود از جنبش سبز مردم ايران، و نيز اعلام همبستگی با بازداشت شدگان اعتراضات هفته های اخير در ايران در تاريخ های ياد شده به اين همايش اعتراضی در برابر مقر سازمان ملل متحد بپيوندد، و سفير و صدای رسای هموطنان خود در اين روزهای حساس و دشوار باشند..."(۸)
و هموطنان عزيزدر روزهای اعتصاب غذا و مقاله های توجيهی متوجه شدند که نماد اين حرکت فقط "سبز سبز است" و " هر کس نماد ديگری دارد برود برای خودش تظاهرات بگذارد " و, اين يعنی دموکراسی!.
اين جدا سازی های غير دموکراتيک به عرصه ی تلاش برای آزادی و همبستگی با زندانيان سياسی نيز تسری يافت , و جماعت اعتصابيون فقط خواستار آزادی زندانيان سياسی هفته های اخير شدند . حتی زندانيان سياسی نيز به زندانيان سياسی هفته های اخير و غيرهفته های اخير( سبز و غير سبز؟) تقسيم شدند ؟و لابد برای آزادی زندانيان سياسی غير سبز و همبستگی با آن ها هم رهنمود اين است : " هر کس برود برای خودش تظاهرات بگذارد "
در اعتصاب غذای نيويورک به برخی از شعارهای جنبش سبز در ايران , که مورد قبول سبزهای خارج کشور نبود و نيست و " زياده خواهی "شعار دهنده های داخل کشور تلقی شده است نيز اجازه ورود به منطقه سبز داده نشد و شعار ها حذف شدند , و به صراحت حاضران از دادن شعارها ی حذف شده منع شدند, در حاليکه قصد اعتصابيون اين بود که " از جنبش آنان که در ايران در حال مبارزه اند حمايت" شود!
آوازه گری و بزرگ نمايی
اکبر گنجی می نويسد:
"..... اجتماعات اعتراضی گسترده ای در اروپا، آمريکا، کانادا و ديگر کشورها برگزار شد. اين اجتماعات، توسط جوان های تحصيل کرده ی ايرانی برنامه ريزی و اجراء شده است. اين نسل برای نزاع های نسل گذشته اهميت چندانی قائل نيست. همه ی آنها سبزپوش اند و به هيچ گروه و دسته ای اجازه نمی دهند از تجمع اعتراضی شان به سود گروه خود استفاده کند. مساله ساده و روشن است: رژيم سلطانی علی خامنه ای رأی مردم را ربود. در خارج از کشور هم گروه هايی می خواهند اجتماعات ديگران را بربايند. حقيقت اين است: برخی افراد و گروه هايی که قادر به گردآوری مردم برای تجمعات خود نيستند، کوشش می کنند تجمعات ديگران را به سود خود مصادره کنند. جوانان برومند مقيم خارج، هر اجتماعی که در اروپا، آمريکا، کانادا، استراليا و غيره برگزار می کنند، با اين مسأله روبرو می شوند که تعداد اندک شماری می خواهند نماد خود را به آنها تحميل کنند."(۹)
از ميان نمونه های فراوان فقط به يکی دو نمونه بسنده می کنم تا آوازه گری نشان داده شود:
۱- خلاف ادعای گنجی همه ی جوانان در تجمع های اعتراضی در خارج کشور سبز پوش نبوده و سبز پوش نيستند. به آقای گنجی احتمالا" عکس ها و گزارش های تجمع حزب توده ايران , حزب دموکراتيک مردم ايران , بخش هايی از سازمان فداييان اکثريت و اتحاد جمهوری خواهان ايران را نشان داده اند. برای نشان دادن اين ادعای بی پايه کافی ست به بزرگترين تجمع ها ی متنوع و رنگارنگ ايرانيان در اروپا و امريکا نگاه کنيد. اکثراين اجتماعات دموکراتيک را ايرانيان استخوان خرد کرده در تبعيد برنامه ريزی و اجرا کرده اند , که خوشبختانه جوانان ايرانی هم حضور داشتند.
۲- خلاف ادعای گنجی صدها گردهمايی بزرگتر از گردهمايی اعتصاب غذای نيويورک در طی سی سال گذشته در خارج از کشور بر پا شده است . در همين نيويورک ودر برابر سازمان ملل, ايرانيان تجمع های چندين هزار نفری بر گزار کرده اند.اطرافيان و مشاوران آقای گنجی بهتر است به ايشان اطلاعات درست و کافی بدهند , حيف است شخصيت گرانقدری چون گنجی تا بدين حد دور از واقعيت حرف بزند. با اين دست حرف ها شايد بتوان بسياری از غير ايرانی های , يا ايرانی های اصلاح طلب را برای جمع آوری امضا مجاب کرد , اما آنان که با واقعيت ها سرو کار دارند به اين دست سخنان به عنوان يک عشوه و مزاح ژورناليستی نگاه خواهند کرد. در يک قلم از اقدام های تبعيديان در ۲۳ سال پيش (۲۰ سپتامبر ۱۹۸۷) در اعتراض به حضور شرم ساز خامنه ای رييس جمهور حکومت اسلامی در اجلاس سازمان ملل , نيوشا فرهی , منتقد و نويسنده, فراتر ازيک اعتصا ب غذا ی نمايشی, جان شيفته ی زندگی و آزادی اش را به آتش کشيد, و چشم جهانی را به سوی خامنه ای و جنايات حکومت اسلامی کشاند.( نگوييد با روش هايی که بوی خشونت ميدهند مخالف هستيد, باورتان نخواهند کرد چرا که اعتصاب غذا هم نوعی اعمال خشونت نسبت به جسم و روان است ! ).
۳-خلاف ادعای گنجی در اعتصاب غذای نيويورک هيچ جريانی قصد تحميل نماد خود برجمع اعتصا بيون نداشت , تفاوت " حضور" و " تحميل و مصادره " بر همگان روشن است , کسانی مايل بودند با پرچم جريان سياسی شان در اين جمع حضور يابند که پذيرفته نشدند.
و ايکاش ادعا های غير واقعی گنجی عزيز که ديگر به " فيل هوا کردن " نزديک می شوند , تمامی می داشت , او می نويسد :
"..... تا حدی که من می فهمم، در شرايط کنونی بر سر طرح های مشخص می توان اجماع و "ما" آفريد. چنان مايی نافی هيچ مای ديگری نخواهد بود. اعتصاب غذا پس از گذشت سه دهه از انقلاب ۵۷ طيف بسيار متنوعی را حول اين برنامه گرد آورد. کدام برنامه ی ديگری تاکنون توانسته است اين چنين سرمايه های ملی متنوعی( از ديندار تا بی دين، از مارکسيست تا ليبرال،و...) را حول يک برنامه ی مشخص گرد آورد؟ ..."(۱۰)
و پاسخ اين است که فقط در خارج از کشور می توان به بيش از ده " برنامه " اشاره داشت که در شرايط غير هيجانی از اين دست سرمايه های ملی متنوع ( ديندار تا بی دين، از مارکسيست تا ليبرال،و...) را حول يک برنامه مشخص گرد آورد ه باشد , نمونه ی دست به نقد ش " اتحاد جمهوريخواهان ايران " است , که امروز شکل آبرفته اش به دنبال گنجی ريسه شده است .( البته با دريغ و درد بايد گفت که برخی ازکسانی که امروز دنبال گنجی رديف شده اند , به ويژه " خوشنام ترين" ها, می روند تا بخش بزرگی از اين اتحاد را به فراکسيون " اتحاد جمهوری اسلامی خواهان ايران " بدل کنند. نگاه کنيد به موضع گيری های اخيرآقای فرخ نگهدار ) (۱۱)
اکبر گنجی همچنين می نويسد:
" .....به خوبی ديده می شود که چگونه با وصل کردن جنبش سبز به گروه های خاصی در خارج از کشور، بهانه ی سرکوب را فراهم می آورند. ممکن است گفته شود به تبليغات دروغين نظام سلطانی ايران نبايد توجه کرد. اين سخن حقی است، اما واقعيت اين است که اين جنبش ارتباطی با گروه های سياسی خارج از کشور ندارد. "(۱۲)
آری " اين سخن حق است " اما سخن ناحق گفتن شايسته ی يک کوشنده ی سياسی آزاده و آزاديخواه نيست .گروه های سياسی خارج کشور مثل ملی- مذهبی ها , ملی ها ( مصدقی ها) , سلطنت طلب ها , مجاهدين خلق , فداييان خلق , راه کارگر ,حزب توده و....... در ايران تشکيلات و هواداردارند , و در تظاهرات ميليونی و تمامی حرکت های اعتراضی حضور داشته اند. حضور و رابطه اينان با خارج کشور يک بهانه نيست واقعيتی غرور آفرين است. اين جريان ها از زير بوته های خارج کشور به عمل نيامده اند , ريشه های شان در سرزمينی ست که حکومت اسلامی چون بختکی هراسناک برآن چنگ انداخته است . آيا حق اين است که برای جلو گيری از تبليغات حکومت اسلامی واقعيت به اين بزرگی را نا ديده گرفت ؟ شايد بهترمی بود گنجی عزيز که از جنبش سبز در ايران حمايت می کند و مثل مخملباف سخنگوی اين جنبش می نمايد و به بهانه ها و ياوه های سرکوب گران حکومت اسلامی حساس است و به آن ها اهميت می دهد , بجای اين حر ف ها دقت بيشتری در اتخاذ روش در اعتصاب غدا نيويورک , و نيز در دعوت از برخی از ميهمانان اش می کرد.
حرف آخر
از هنگام ورود اکبر گنجی به خارج ازکشور اين نگرانی وجود داشت که مباد او نيز هم چون برخی ديگر از روشنفکران و کوشندگان فرهنگی و سياسی ای که با شورواميد به خارج از کشور آمدند ( يا گريختند), پس از چندی با گفتار و رفتار شتابزده ارزش های والای اش راخدشه دار کند. تجربه شده بود که برخی از اين دست عزيزان به دليل حس ودرک غير واقعی از جايگاه و توانايی های خود , و نيز توهم نسبت به بضاعت سياسی , فرهنگی و فلسفی شان و همچنين اطلاعات غلط پيرامون خارج کشور و برخورد های سطحی و متفرعنانه با خارج کشوری ها – که گنجی هم مرتکب شده است - پس از چند ماه زندگی و فعاليت در خارج از کشور حتی از چشم نزديک ترين حاميان خود افتادند . کسانی که با سلام و صلوات و دسته های گل از سوی مهاجران و تبعيديان هيجان زده استقبال شده بودند, پس از چند ماه چنان کردند که نزديک ترين حاميان و ياران شان از اطراف شان گريختند.
برخی ازروشنفکران سياسی و فرهنگی ای که در داخل کشور نامی دست و پا کرده بودند نيز در مهاجرت و تبعيد مورد توجه و حمايت گروهی از دانشگاهيان خارج ازکشورقرار گرفتند. کوشش های ارزشمند اين گروه از دانشگاهيان را اما برخی از همکاران شان, که نگاهی کاسبکارانه به اين حمايت ها داشتند, لوث کردند.اين دست ازدانشگاهيان کاسبکاربرای رسيدن به خواست های مالی و شغلی ی خود چنان جوی ايجاد کردند که روشنفکران و کوشندگان فرهنگی و سياسی تازه وارد دچار اشتباه محاسبه در مورد خود و پيرامون شان شدند . به نظر می رسد اين دسته از دانشگاهيان هنوز از اکبرگنجی دست بر نداشته اند , اين نگرانی را گفتار و رفتار و نوشته های اخير گنجی که کارهای تکرار ی اش را نبوغ آسا, يگانه و بديع می پندارد - که در اين سی سال به هيچ عقلی در خارج کشور قد نداده بود - دامن می زنند .
شايسته اين است که گنجی ضمن حمايت از جنبش سبز در داخل کشور قدم و قلم اش را در راه کاهش تنازعات ميان گروه های سياسی و اجتماعی مخالف حکومت اسلامی در خارج کشور نيزبکار گيرد. نياز ما اين است که بيش از هر چيز برای دوری گزيدن از خود بيگانگی، مسخ و ناشکيبايی گام برداريم و مناسبات مان را در جهت تعاون، همکاری، و احترام به دگرانديشی سوق دهيم، و بردباری و شکيبايی را با تقبيح و مهار عدم تحمل ديگری در ساختار روان خود و جامعه ی ايرانی، و افکار عمومی تقويت کنيم و تفاوت ها و رقابت ها را متوازن کرده و سازمان بدهيم.
"تفاوت و تنوع محور اصلی و تعيين کننده ی آزادی های سياسی و اجتماعی است. تلاش برای از ميان برداشتن تفاوت ها، به ويژه در گستره ی انديشه و عقيده، تلاشی بيهوده و زيانبار است. تلاش برای يکسان سازی انسان ها با توجه به ويژگی های روانی و رفتاری انسان عملی غير انسانی ست." گستره انديشه، گستره ی "آزادی مطلق" و گستره کردار، "گستره قانون" است".
تفکر و رفتاری که مستقيم و غير مستقيم "همه با من" را تبليغ و ترويج کند و" هر کس با من نيست بر من است" را پيش برد، يک تفکر و رفتارفرقه گرايانه و غير دموکراتيک است. خودمحوری و خودخواهی ی فردی، فرقه ای و گروهی ست که ريشه های شکيبايی و تحمل را می خشکاند و خون نفرت و خشونت دررگ های فرد و جامعه جاری می کند. کوشيدن در راه يکسان سازی انسان ها بزرگ ترين اهانت به ذهنيت و شخصيت يگانه انسان هاست،تلاش برای يکسان سازی عقيدتی انسان ها، آبادسازی زندان ها و گورستان هاست، کاری که خمينی و حکومت اسلامی اش کرد، و بنا به ماهيت و ذات انديشگی رهروان اش به گونه هايی ديگر ادامه يافته است. اين فکر و رفتار پلشت را در خارج از کشورترويج و تکرار نکنيم.
*******
منابع :
۱- اکبر گنجی , با اين رژيم چه بايد کرد؟ (۶) دموکراسی و ديکتاتوری پرچم / گويا و اخبار روز , ۲۰ مرداد ۱۳۸۸
۲- با اين رژيم چه بايد کرد؟ (۷) ,برساختن دموکراسی؟ يا ديکتاتوری دين و مليت و سنت؟ / گويا , اخبار روز , ۲۵ مرداد ۱۳۸۸
۳- علوی تبار، عليرضا: روشنفکری دينی راه بی بديل، وقايع اتفاقيه، ۳۰ فروردين ۱۳۸۳.
۴- پاکدامن، ناصر: آزادی انديشه، نشريه حقوق بشر، ويژه نامه اول، سال بيستم، شماره پياپی ۶۰، بهار ۱۳۸۳.
۵-. اکبر گنجی می نويسد : " ....رنگ سبز را مهندس موسوی انتخاب نکرد، فاعلان و عاملان جنبش آن را بر تن جنبش پوشاندند".( منبع شماره ۲ ) اما مهندس موسوی در مورد انتخاب اين رنگ نوشته است : "... قرنها پيش و برای هميشه تاريخ، ائمه اطهار عليهم السلام اين رنگ را انتخاب کردند. برای آن بزرگواران حتما انتخاب رنگ سبز دلايل هستی شناسانه ای داشته و اتفاقی نبوده است.قرآن کريم لباس بهشتيان را سبز دانسته است و براساس بعضی احاديث، سبز رنگ ردايی است که پيامبر (ص) در قيامت می پوشد. سبز رنگ نماد اهل بيت و پرچم امام علی(ع) است و در هجمه ظلم و بی عدالتی يادآور اميد و انتظار ما برای ظهور حضرت مهدی (ع) است. ..."
http://www.mardomsalari.com/Template1/News.aspx?NID=55607
۶ تا ۱۲ : منابع ۱و ۲
۱۱- فرخ نگهدار : "... جنبش دموکراتيک ايران بايد تنها "راه حل های ممکن" در کادر جمهوری اسلامی ايران را در دستور خود قرار دهد و از آن فراتر نرود. بر اين اساس هر نوع حرکت سياسی بايد لزوما خصلت مطالباتی
خود را حفظ کند و در کادر قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران طراحی شود." ( تارنمای ايران امروز , ۲۰ تير ماه ۱۳۸۸)