جمعه 6 شهریور 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟ اعتراض به بازداشت محمد ملکی، محمد محمدی اردهالی

در خبرهای چند روز پيش آمده بود که آقای عبدالباسط المقراحی، تروريست معروف واقعه‌ی لاکربی که حدود بيست‌ سال قبل با منفجر کردن يک هواپيمای آمريکايی باعث قتل ۲۷۰ نفر انسان و عزادار شدن حداقل ۲۷۰ خانواده و خسارت مالی سنگين برای کشورهای غربی گرديده و علی‌رغم کارشکنی‌های دولت ليبی و پس از محاکمات طولانی به حبس ابد محکوم شده، به علت ابتلا به بيماری سرطان پروستات آزاد شده و در اختيار کشور متبوع خود گذاشته شده تا آخر عمر را با خانواده‌اش زندگی کند. با وجود سرزنش خانواده‌های داغ‌دار، اين عمل به خاطر مسائل بشردوستانه انجام شد.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


اما در ايران آقای دکتر محمد ملکی را، اولين رئيس دانشگاه تهران پس از انقلاب که چند ماه است به علت بيماری سرطان پروستات در منزل بستری بوده و زير نظر پزشکان در حال گذران زندگی است، با تنی بيمار به زندان منتقل می‌کنند.

ايران، عدالت، انسانيت، حقوق بشر، اسلام، و جمهوری اسلامی به کجا می‌رود؟ کيست که بايد جواب دهد؟ ما مرده‌گان که به ظاهر نفس می‌کشيم به کجا می‌رويم؟

ياد دارم در سال ۸۰ در زندان ۵۹ سپاه حدود ۶ ماه با ايشان هم‌بند بودم. خصوصاً چند هفته هم‌سلولی بوديم. واقعاً يادم نيست ايشان در آن مدت بسيار سخت چه مدت در بيمارستان بستری بود. مجبور شدند چند عمل جراحی روی ايشان انجام دهند، و در آن چند هفته که در اتاق دربسته با ايشان بودم بيش‌تر شب‌ها دچار مشکل تنفس می‌گرديد. هم‌بند ديگرمان آقای مرتضی کاظميان بارها شب تا صبح با مالش پشت ايشان و تنفس دادن به ايشان مشکلات‌شان را حل می‌کرد. حتا به ياد دارم شخصاً به قاضی حداد تذکر دادم که اگر می‌خواهند يک مرده روی دست‌شان نماند ايشان را آزاد کنند.

اکنون که هشت سال از آن تاريخ می‌گذرد، و کهولت سن و سرطان پروستات هم به امراض قبلی ايشان افزوده شده، برای بار چندم دستگيرشان می‌کنند. کيست که بايد داوری کند و چه‌گونه بايد جواب بدهند؟

پشت اين چهره‌ی نحيف، يک انسان واقعی زندگی می‌کرد. در مدتی که هم‌سلولی بوديم، مسئولين زندان برای من و ايشان به خاطر امراض‌مان غذای بدون نمک تجويز کرده بودند. اما يکی از زندان‌بانان هم دچار ديابت بود. وقتی که ايشان متوجه اين امر شد، از قرص‌های خودش به ايشان هم می‌داد و به اين‌جانب می‌گفت ما دو نفر يک غذا بخوريم و سهم خود را به اين زندان‌بان بدهيم تا غذای پرنمک زندان را نخورد. بارها اين کار انجام گرفت و ايشان به اين زندان‌بان روش‌های ورزش مفيد را برای بيماری‌اش می‌آموخت.

امروز چه کسی به اين انسان دردمند کمک می‌کند؟ اين انسان به چه جرمی زندانی می‌شود؟ آيا ايشان فقط به دليل اين که انتقاد کرده بايد زندانی شود؟ قتلی، جرمی، جنايتی، دزدی‌ای، يا اختلاسی کرده؟ هرگز! فقط انتقاد کرده. پس بايد با ۷۷ سال سن به جرم انتقاد در زندان بماند. آيا اين شيوه راه حل است؟ آيا اين شيوه مشکلات مملکت را حل می‌کند؟ آيا مشکل اقتصاد، مشکل جوانان، مشکل اعتياد، مشکل مسکن، مشکل بی‌کاری، مشکل فرار مغزها، مشکل انرژی اتمی، مشکل انتخابات، و هزاران مشکل ديگر حل می‌شود؟ پس ايشان و ديگران را در زندان نگه داريد و افتخار کنيد که حکومت می‌کنيد، آن هم از نوع اسلامی!

محمد محمدی اردهالی
۵/۶/۸۸


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016