یکشنبه 15 شهریور 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

متن بيانيه سانسور نشده و تکان دهنده زهرا باکری، خواهر شهيدان باکری، پارلمان نيوز

پارلمان‌نيوز: زهرا باکری خواهر شهيدان باکری با صدور بيانيه ای دلسوزانه و منتقدانه نسبت به وقايع اخير موضع گيری کرد که روز گذشته بخشی از بيانيه از طريق رسانه‌ها چاپ و منتشر شد.

متن کامل اين بيانيه امروز از طريق خانواده بزرگوار شهيدان باکری در اختيار کلمه قرار گرفت که بدين شرح است:



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


بسم الله الرحمن الرحيم‌

اينجانب خواهر سه شهيد هستم. در زمان رژيم شاهنشاهی برادر بزرگم شهيد و برادر ديگرم به حبس ابد محکوم شد. دو برادر ديگرم نيز در حکومت جمهوری اسلامی به شهادت رسيدند .۳۰ سال از عمرم را در حکومت ستمشاهی و ۳۰ سال باقی را در جمهوری اسلامی سپری کردم.

در زمان رژيم شاهنشاهی که برادر بزرگم اعدام شد و برادر ديگرم در زندانهای قصر، اوين، عادل آباد شيراز، قزل قلعه و زندان اروميه زندانی بود ، ما و مردمی چون ما اين حق را داشتيم که با حقوق دانان بين المللی و نمايندگان سازمان عفو بين الملل و نمايندگان سازمانهای حمايت از زندانيان ديدار و در مورد زندانيانمان گفتگو کنيم ، ولی در حکومتی که به اسم حضرت علی(ع) و امام زمان مزين است، پدران و مادران و همسران زندانيان، حق ندارند از احوال آنان با خبر باشند و هيچ گونه اطلاعی، حتی در مورد محل بازداشت عزيزانشان به آنان داده نمی شود و خانواده ها حق بازگو کردن وضعيت بد زندانيانشان در زندانها را با هيچ مقام و مسوولی ندارند؟؟!!! آقايانی که در مصدر امور تکيه زده ايد کمی انصاف داشته باشيد و وضعيت زندانهای ستمشاهی ، که ظاهرا عده ای از شما آنها را ديده ايد ، را با وضع زندانهای مملکت اسلامی امروز مقايسه کنيد.

بعد از اعدام برادر بزرگم علی باکری، خانواده برای او مجلس ختم گرفت. مراسم هفتم و چهلم را هم دائی هايمان در تهران گرفتند . چند ماه بعد از اعدام برادرم من در آموزش و پرورش استخدام رسمی شدم، خواهر کوچک ترم در راس مديريت آموزشگاه عالی آموزش و پرورش استخدام شد ، برادرم مهدی در کنکور دانشگاه پذيرفته شد و نظام شاهنشاهی هيچ گونه مزاحمتی برای ما ايجاد نکرد. آيا واقعا امروز نيز اوضاع خانواده های قربانيان همين طور است؟!!

برادر من با بانگ الله اکبر به پای چوبه ی دار رفت، اما رژيم شاه برای اثبات حقانيتش از او استفاده نکرد. شما را به خاطر خدايی که نامش را به زبان داريد اما به گفته هايش عمل نمی کنيد ، کمی به خود آئيد و فکر کنيد رفتار شما با کداميک از قوانين بشری مطابقت دارد؟!!

برادرم مهدی باکری به دنبال برقراری حکومت عدل علی بود. شبهايی که شب نامه و اعلاميه به خانه می آورد تا به همراه ديگر برادران و خواهرانمان در خانه های اطراف پخش کنيم به من می گفت : خواهر من، حکومت عدل علی در ايران حاکم خواهد شد. تو ديگر نگران گرسنه خوابيدن بنده های خدا نخواهی بود، ديگر همسايه بی خبر از همسايه اش نخواهد خوابيد و هيهات که برادرانم و هزاران شهيد ديگر با اين آرزوها از همه چيز و همه کس خود گذشتند و امروز عده ای که از گذشتگان عبرت نمی گيرند يا قدرت به آنها اجازه نمی دهد که به خود آيند، با سوء استفاده از نام اسلام و شهدا با مردم هم وطنشان چه می کنند؟ مردمی که تا ديروز که قرار بود برای نمايش قدرت پای صندوقها بيايند انسانهايی باشعور بودند، ولی امروز که خواستار حقشان هستند ، خس و خاشاک و مزدور بيگانه شده اند. شرک را به حدی رسانده اند که يکی از آيات عظام می فرمايد:

اطاعت از رئيس جمهور اطاعت از خداست !!!!شما چطور نام خود را مسلمان گذاشته ايد؟!!شما با بت پرستان قبل از اسلام چه تفاوتی داريد؟!

برادران من، مهدی و حميد عاشق همسران و خانواده خود بودند . وقتی حميد به خانه می رسيد، احسان از شانه های پدرش پايين نمی آمد. هرگاه مهدی از جبهه بازمی گشت، ساعتها با خواهر زاده های خود بازی می کرد. اما با وجود اين علاقه، آنها عشقی والاتر به خدا و ميهن و اسلام واقعی داشتند که تمای عشق ها را تحت الشعاع قرار داد و باعث شد آنها از تمامی لذات دنيا دست بکشند....

و امروز شما بر روی خون آنها نشسته ايد و مزدوران باطوم به دستتان، به جرم طرفداری از کسی که در روزها و سالهای بحرانی کشور در پشت جبهه پدرانشان را حمايت کرده و صلاحيتش توسط شورای نگهبان تاييد شده است، بر سر فرزندان آنان می کوبند!!

مهدی و حميد و مهدی ها و حميد هايی که رفته اند هم سپاهی بودند. آنها بسيجی بودند. امروز عده‌ای بسيچی نما شيشه های در منزل خواهرم را شکستند، اما خوشبختانه موفق نشدند به داخل خانه بروند و مانند قوم مغول بزنند و بکشند و ببرند تا شايد اين گونه عقده‌ها و نفرت درونی خود را فرو بنشانند .

اما در مورد همسران برادرانم جملات نا مربوطی شنيده ام. شما اگر ذره ای شرم از مقام و خون شهيد داشتيد، امروز اين بی حرمتی ها را به همسران شهدا نمی کرديد . کسانی که تا قبل از اين بی عدالتی اخير حاکميت، با چنگ و دندان از اين حکومت حمايت کرده اند چطور يک شبه مستحق اين همه توهين شده اند؟! آنها شبها در خفا برای همسران خود گريسته اند تا کسی اشکهای آنان رانبيند، تا مثل حضرت زينب محکم و استوار باشند. آنوقت شما مقدس مآبان و تازه به دوران رسيده ها که باکری ها را نمی شناسيد، می گوييد همسرانشان ديگر باکری نيستند؟! شما که هستيد که چنين حقی به خود می دهيد؟!

من به عنوان بزرگ خانواده باکری به همسران برادرانم افتخار می کنم . همسر مهدی با خواهش خانواده باکری با فردی که ارزش و حرمت شهيد را می داند، ازدواج کرده است. ايشان از ابتدای ازدواجشان عکس مهدی را به ديوار خانه شان آويخته اند و با فرزندشان در مورد عمو مهدی حرف می زنند و فرزندشان از زمان تولد، مهدی را به عنوان عمو و انسانی والا شناخته است . آنوقت شما می گوييد چرا اسم باکری را دارند؟!

اما در موردهمسر حميد! شما مصداق واقعی ضرب المثل کافر همه را به کيش خود پندارد هستيد. آيا واقعا فکر می کنيد می توانيد هر کس را به هرکس که خواستيد نسبت دهيد؟!شرم از روز قيامت نداريد؟!البته شما در حدی نيستيد که اجازه ديدار با شهدا را بيابيد ، اما وای به حالتان که جوابی برای آنها نخواهيد داشت!

بعد از مراسم چهلم مهدی و حميد، من به عنوان بزرگ خانواده، به هر دوی آنها گفتم که ازدواج کنند و اين چيزی جز فرمان خدا نبود. همسر حميد با داشتن دو فرزند، جوانی و همه چيزش را صرف تربيت آنها کرد و خدا می داند که چه فشارهايی را به تنهايی به جان خريد تا فرزندانی صالح تربيت کند. فرزندان پاکی که شما از تهمت زدن به آنها هم ابايی نداريد . همسران برادرانم به حرمت زندگی کوتاهی که با برادر من داشته اند، نور چشم خانواده باکری هستند و خواهند ماند. خوشحالم که خانواده ما بدهی به شما ندارد. نه از حکومت کمکی دريافت کرده ايم و نه به موقعيتی چشم داشته ايم. نه سهم خواهی کرده ايم و نه سهمی خواهيم خواست. ( الحمد لله ) من وظيفه خود می دانستم که اين نامه را برای شادی روح شهيدانم بنويسم. باشد که برای آنها که آخرت را فراموش کرده و به خاطر قدرت کثيف مادی چشم به حقايق بسته اند، نيز تذکری باشد تا بندگی خدا بکنند و نه برده بنده خدا باشند....

زهرا باکری - خواهر شهيدان علی، مهدی و حميد باکری


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016