گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! ما، احسان و کردستان و...، شهلا شفيقنبايد فراموش کرد که ترور نه فقط يک وسيله که جوهره حکومت تام گراست و سرکوب منطق تداوم آن. و در اين ميان همانند سی سال پيش استراتژی حاکميت برای سرکوب خزنده، کردستان را ، به بهانه مبارزه با تجزيه طلبی و تروريسم، صحنه برگزيده کشتار و ارعاب می کنددر بهار هزار و سيصد و شصت و دو ، وقتی بازداشت ها و اعدامهای مخالفان سياسی نفس بر بود ، وقتی هزارها نفر به جرم نه گفتن به نظام اسلامی روانه محبس شده بودند، سرنوشت من هم مثل خيلی ها با ترک مرز و بوم رقم خورد و در راه گذشتن از مرز برای اولين بار پا به کردستان گذاشتم. خاطره ام از اين سفر پر خطر در نور آبی رنگ پريده ای شناور است که سر در خانه های روستائی را پيش چشمم می آورد که در دل شب به آن وارد می شديم تا در گرگ و ميش سحر بيرون بزنيم و راه از سر گيريم. در اتاق های فقيرانه پاکيزه از دست های زنانه ای که نقش زحمت بر آن دلم را از رقت می فشرد نان می گرفتم و در چشمهای صاحب دستها می خواندم که او هم بر حال من رقت می آورد که اينچنين از خانه و کاشانه رانده شده ام. ديدارمان تنها چند دقيقه بود و بی سخن ، اما می دانستم که او مرا می شناسد . بی گمان پيش از من دهها زن ديگر را پناه داده بود .اجاق را افروخته بود و گرما و نان به آوارگان پيشکش کرده بود. پسر او هم پيشمرگه بود شايد و شورش و سرکوب سهم مشترک ما بود از مرز و بومی که در آن بشر حق و حقوقی نداشت . او سلاح برداشته بود و من با قلم و سخن از ورای بيانيه و اعتصاب و تظاهرات به جنگ استبداد و بی عدالتی رفته بودم . بعدها فرصت آن را يافتم تا در تبعيد در اين مفاهيم انديشه کنم و چند و چون کار خويش را بسنجم. اما آيا او هرگز فرصت اين کار را يافت؟ ای کاش چنين بوده باشد . اين درست که جامعه ما در سی سال پيش نمی زيد و اين درست که ظرفيت حاکمان برای بسيج خلق امت حزب الله کمتر است، و چشم و گوش جهان هوشيار ايران ، و نمی شود مثل سی سال پيش در سکوت هزاران نفر را به مسلخ فرستاد بی آنکه آب از آب تکان بخورد و خواب حاکمان آشفته شود. اما نبايد فراموش کرد که ترور نه فقط يک وسيله که جوهره حکومت تام گراست و سرکوب منطق تداوم آن. و در اين ميان همانند سی سال پيش استراتژی حاکميت برای سرکوب خزنده، کردستان را ، به بهانه مبارزه با تجزيه طلبی و تروريسم ، صحنه برگزيده کشتار و ارعاب می کند . احسان فتاحيان ، مبارز ۲۸ ساله کرد ، به بهانه تجزيه طلبی وتروريسم به دار آويخته شد. اما کدام وجدان بيدار در نامه واپسين او که خطاب به ملت ايران نوشته شده رد پائی از اين ها می بيند؟ احسان در اين نامه از آرمان ها يش برای آزادی و عدالتی می گويد که باز شناسی حقوق ابتدائی فرهنگی و اجتماعی و سياسی کرد ها جزئی از آن است. کومله که احسان به جرم عضويت در آن اعدام شده گرايش کمونيستی دارد و در برنامه اعلام شده اش خواهان تجزيه ايران نيست. ما اما آيا می توانيم مرگ احسان و احسان ها را به سخره بگيريم؟ آيا می توانيم چشم بر اين واقعيت هولناک ببنديم که حساس ترين و پرشور ترين جوانان ما آزادی را در رقص مرگ بر طناب دار بيابند؟ که گام نهادن در راه سياست، که به قول آرنت عالی ترين مرحله کنش گری آدمی ست ، به راهروهای زندان و شکنجه بيانجامد ؟ که کرد و بلوچ و ترک وعرب بودن در سرزمين پهناور و رنگارنگ ما جرم زا گردد؟ Copyright: gooya.com 2016
|