دوشنبه 2 آذر 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

سکولار‌های شرمگين، رضا ميهن دوست

تقيه در مذهب شيعه هر چه هست، خوب يا بد، موضوع صحبت من نيست و با مذهب به عنوان يک باور شخصی‌ و قلبی کوچکترين مشکلی‌ ندارم. مشکل آنجا است که اين گونه نگرش، فرهنگ، باور مذهبی و رفتار را بی‌ آنکه به آن آگاه‌ باشيم، حتئ در زندگی سياسی امروز خود نيز گسترش داده ايم. اگر چه دروغ نميگوئيم اما حقيقت را نيز نميگوئيم و اگر هم ميگوئيم به آنکسی که بايد آنرا بشنود نميگوئيم. همين کار را هم در انقلاب ۵۷ کرديم و گويا هرگز به ذهنمان هم خطور نميکند که روش خود را کمی‌ تغيير داده و با روح زمان حرکت کنيم. آيااين يک معضل فرهنگی‌ نيست؟ آيا اين "شيعه زدگیِ سياسی" و "عقده حقارت سياسی" نيست که هميشه تصور ‌کنيم برای يک کار سياسی بايد خود را پشت يک آخوند و يا يک آخوند مسلک پنهان کنيم؟ آيا ما از دمکرات و سکولار بودن خود شرمگين هستيم؟
برخی‌ از ما "شيعه زدگان سياسی" خود را بسيار مترقی و پيشرو ميدانيم، اما آيا واقعا بدان گونه است؟ آيا رفتار کسانی‌ را که هرگز کنشگرانه وارد سياست نمی‌شوند و تنها بدنبال اين و آن مذهبی غير سکولار براه می‌افتند و مانند آنها نيز به دشمنی با هر نوع شعار ملی‌ و سکولار واکنش نشان ميدهند نمی‌توان ارتجاعی خواند؟ آيا واقعا تفاوتی‌ ميان آن افراد به اصطلاح سکولار و آن رهبر غير سکولار وجود دارد؟ بله وجود دارد. کسانی‌ که دنبال رو و بويژه آن گروهی که بله قربان گو ميشوند بسيار غير قابل اعتماد تر از رهبرشان خواهند بود. نمونه‌های آنرا در انقلاب ۵۷ و بويژه در اوايل انقلاب شاهد بوديم.
تفرقه را چه کسی‌ مياندازد؟ آيا آنهايی(۱) که شعارهای مذهبی (مذهب شيعه) را تبليغ ميکنند بيشتر عامل تفرقه هستند يا آنهايی که موافق شعار‌های ملی(۲) هستند؟ چه کسانی‌ باعث عدم گسترش و همگانی شدن اين جنبش ميشوند؟
چه شعاری متحد می‌کند و چه شعاری جدايی و عدم اعتماد را دامن ميزند؟ همه اقليتهای مذهبی‌ و غير باورمندان به دين را فراموش کنيم! تنها يک بار هم که شده خود را به جای هموطنان سنی مذهب ايران بگذاريم! و يا اينکه سناريو را تغيير داده و جای سنی و شيعه را، تنها برای يک لحظه، عوض کنيم! و تصور کنيم که شخصی‌ (در حقيقت يکی‌ از رهبران و خط دهندگان بظاهر سکولار به جنبش) در "يو تيوب" ظاهر ميشود و به ما ميگويد که " شعار "يا عمر، مير عمر!" را هيچگاه فراموش نکنيد! اين شعار کليدی ماست". اما آيا اين شعار از حنجره ما شيعيان بيرون خواهد آمد؟ حتئ اگر تنها يک تاکتيک باشد؟ شعار "جمهوری اسلامیِ (شيعئ)" آقای موسوی که جای خود دارد و داستان ديگريست. اگر پاسخ منفی‌ می‌باشد پس چرا آن را به سنی‌های هم ميهنمان روا ميداريم؟
سياست بهره برداری تاکتيکی اين جنبش از شعارهای دوره انقلاب ۵۷ و از شعار‌های خود نظام بسيار هوشمندانه بود. اما روز بروز از تاثير کاربرد آن تاکتيک کاسته ميشود. آيا اکنون برای نمونه اگر مردم به جای شعار "يا حسين مير حسين" (۳) شعار "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ايران" را سر بدهند بيشتر کتک ميخورند؟ آيا دستور داده شده به کسانی‌ که شعار های ملی‌ و سکولار سر ميدهند بدتر برخورد شود؟ آيا وقت آن نرسيده که برای مصلحت اين جنبش کمی‌ سبک سنگين بکنيم و از خود بپرسيم؛ چه چيزی در واقع، و نه در ظاهر، هزينه کمتری ميبرد؟ منظور من عجله کردن و راديکال کردن اين جنبش و شعارهای آن نيست، بلکه حرکت در يک مسير درست است، مسيری کم هزينه تر و کوتاهتر.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


آيا علت اينکه رژيم به اين آسانی قادر به خشونت می‌باشد، اين نيست که جنبش هنوز در واقع همگانی نشده است؟ واگر اين جنبش همگانی شود، آيا رژيم باز هم قادرخواهد بود که نيروهای لازم را برای سرکوب آن فراهم کند؟ آيا به نفع اين جنبش نيست که (به نظر من) بر خلاف خواست باطنی قسمت عمده قشر اصلاح طلبان يعنی "اصلاح طلبان سبز سيدی" و گروه‌های به ظاهر سکولار و دمکرات که تنها انگل وار به اصلاح طلبان حکومتی چسبيده اند گسترش پيدا کرده و همگانی شود؟
شرايط ديگر آن شرايط ۳۰ سال پيش نيست و آگاهی‌ ملی‌ در سطح بسيار بالاتر از آن زمان قرار دارد. اکنون اين جنبش نياز به رهبران ملی و سکولار دارد. آيا "اصلاح طلبان سبز سيدی" شخصيتهای ملی‌ و سکولار محسوب ميشوند که بتوانند اين ملت رنگارنگ را برای مبارزه متحد کنند؟
دنيای امروز دنيای ارتباطات و اينترنت است. از وقتی‌ که به کمک نرم افزارهای"بيل گيتس" کامپيوتر‌های شخصی‌ به خانه‌های مردم راه يافت و از زمانی‌ که اينترنت همگانی شد دنيا با سرعت باور نکردی شروع به تغيير کرد. در بعضی‌ از موارد تغيير و تحولات دنيای اينترنت و تاثير گذاری آن بر جامعه انسانی‌ سال به سال بطور تصاعدی بيشتر ميشود. اما بعضی‌ از ما هنوز در دوران ماقبل اين پديده به سر می‌بريم. هنوز نميدانيم که جوانان ايرانی‌ بسيار مدرنتر و امروزيتر از ما به زندگی‌ مينگرند و در عمل و رفتار بسيار سکولارتر از ما هستند. هنوز نميدانيم که ديگر نيازی به پنهان شدن پشت سر آخوند و آخوند مسلک نيست.
اساساً آيا در معادلات سياسی ما اين "پديده" که باعث اين همه تغيير و تحول در جامعه جوان ايران شده است جايی‌ دارد؟ آيا ما هنوز فکر می‌کنيم که در زمان ۵۷ و يا از آن هم عقب تر در زمان ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و يا باز هم عقبتر در دوره انقلاب مشروطه بسر می‌بريم؟ آيا در آنزمان پديده‌هايی‌ به نامهای "تلفنِ همراه"، "ساتليت" و "اينترنت" مطرح بود؟
آيا سيل فرار ميليونی جوانان ايرانی‌ را از ايران فراموش کرده ايم؟ آنها از چه چيزی فرار ميکردند؟ بدنبال چه چيزی بودند؟ آيا از احساس تلخ "نبودِ" آن چيزی که با تمام وجود خواستار آن بودند فرار نمی‌کردند؟ آيا بدنبال آزادی، دموکراسی و سکولاريسم نبوده و نيستند؟ (بدون آنکه بيشتر آنان تعريف اين مفاهيم را بدرستی بدانند). آيا توانايی درک "نبودِ" اين ارزشمندترين دستاوردهای بشری نيازمند بلوغ فرهنگی‌ خاصی‌ نميباشد؟
آيا سمبل مبارزات اين جنبش "ندا" خواستار بازگشت به خط امام يعنی "جمهوری اسلامی، نه يک کلمه کمتر و نه يک کلمه بيشتر" بود که آقای موسوی اين ادعای بی‌ اساس را با بی انصافی به مردم نسبت دادند و مرتب هم آنرا با کلمات ديگری تکرار ميکنند؟! آيا "ندا" يک استثنا بود؟
به جوانان نگاه کنيم! به پوششان، به موهايشان، به علايقشان و به طرز نگرششان به زندگی! آيا از اين ديدگاه کوچکترين شباهتی را با دوران جوانی خود می‌بينيم؟ اين نسل جوان ديگر خود را با دوران مادران و پدران خود مقايسه نميکنند. آنها اکنون به حقوقی برابر با جوانان آزاد‌ترين کشورهای دنيا ميانديشند.. دنيای جوانان ايرانی‌ با سرعت بسيار به پيش ميرود و خواسته‌های آنان به سرعت بالا، و ما از غافله بسيار عقب مانده ايم. اگر نميتوانيم سرعت خود را با آن ميزان کنيم دست کم صادق باشيم و چوب لای چرخ آن نگذاريم.

رضا ميهن دوست

۱- منظور مردم نيستند بلکه رهبران و فعالان اصلاح طلب و حاميان آنها ميباشند.
۲- متأسفانه برای آن بصورت سيستماتيک تبليغ نمی‌شود.
۳- شعار "يا حسين مير حسين!" هرگز در دوره انقلاب و بعد از آن گفته نشده و يک شعار حکومتی نيست

***

در اينجا مايلم نوشته زير را که در تابستان در فيسبوک گذشته بودم به مقا له بالا اضا فه کنم، زيرا که آن را بسيار مربوط به آن ميدانم.

"هيس تفرقه نينداز!

اين انتظار که مردم بايد خود را با آقای موسوی تطبيق دهند و همگام با ايشان حرکت کنند، انتظاری کاملا غير عقلانی و غير منصفانه ميباشد. اين آقای موسوی و "راه سبز اميد" ايشان هستند که بايد خودشان را با "جنبش سبز" تطبيق دهند و نه بر عکس.

آيا موضوع يک مذهب خاص، موضوعی ملی است؟ مگر زمانی که واژهٔ ملی را بيان ميکنيم منظوری بغير از يک موضوع مشترک که به همه مربوط شده و منافع همهٔ ايرانيها اعم از شيعی، سنی، بهائی، زرتشتی، مسيحی و ناباوران به دين يا اقوام و نژادهای گوناگون که در آن واژه گنجاده ميشوند داريم؟ اساسا مگر مردم، صرف نظر از مطالبات حد اقلی آنها، برای چيزی بغير از آزادی و ارزش گذاری به موضوعات ملی بپا خاسته اند؟

آيا شعار "استقلال، آزادی، جمهوری ايرانی" خطرناکتر از شعار "مرگ بر خامنه‌ای يا مرگ بر ديکتاتور است" که آقای موسوی بلافاصله با شنيدن آن اين ادعاهای بی‌اساس را بيان کردند که شعار کليدی مردم "استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی، نه يک کلمه کمتر نه يک کلمه بيشتر"است؟ اگر اين يک تاکتيک است و مربوط به سياست "غير ساختار شکنانه" ايشان، پس چرا آنرا پيش از اين مطرح نميکردند؟ اگر ايشان ادعای ملی بودن دارند پس چرا تا اين اندازه تبليغ حکومت مذهبی (شيعئ) را ميکنند؟ من نميدانم اين ديگر چه نوعی از ملی بودن است؟

اين نوع بيانات، شديدا جلوی رشد و همگانی شدن شدن جنبش سبز را ميگيرد و ايرانيها و گروههای بسياری از آنها را که (ديگر) به حکومت تئوکراتيک باور ندارند، وحشت زده ميکند.

به افرادی مانند من ايراد گرفته ميشود که ما با اين انتقادات، تفرقه و نفاق را در جنبش گسترش ميدهيم. من اما به اين باور دارم که فرهنگ "حمايت همراه با انتقاد" را بايد گسترش داد. مگر ميشود بدون باور داشتن و پايبند بودن به رفتار و منش دموکراتيک بسوی دموکراسی حرکت کرد؟ دموکراسی را از همين حالا بايد تمرين کرد. بدون تمرين وارد شدن در ميدان دموکراسی نتيجهٔ خيلی مطلوبی نخواهد داشت.

بايد اين فرهنگ ملاحظه کردن بی‌مورد (بخوانيد خفه خون گرفتن) را کنار گذاشت. ما جزئی از مردميم و ايشان به گفتهٔ خودشان خدمتگزار مردم. ايشان در زمان نامزدی خودشان برای پست رياست جمهوری از اين نوع بيانات تا حدود زيادی به دور بودند. حالا بعد از رای گيری از شعار "جمهوری اسلامی، نه يک کلمه کمتر نه يک کلمه بيشتر " حرف ميزنند. بيشتر مردم به آقای موسوی رای دادند و(به باور من) ايشان در نهايت برندهٔ اين انتخابات شدند، حالا چرا ما نبايد بتوانيم از ايشان انتقاد کنيم؟ آيا باز هم به عنوان به اصطلاح ملاحظه "سياست تاکتيکی غير ساختار شکنانه" (حتا اگر به آن معتقد باشيم) بايد رفتار دموکراتيک را کنار گذاشته و مرتب بگوييم يا بشنويم؛ "هيس، تفرقه نينداز!؟"

در ضمن بايد بگويم که انتقاد از آقای موسوی و "راه سبز اميد" به معنی رد آنها نيست. نقش ايشان بويژه نقش آقای کروبی در اين جنبش انکار ناپذير است و تا زمانی که همراه و همسو با "جنبش دموکراتيک سبز" ايران ميباشند، سزاوار حمايت هستند، اما حمايتی انتقادی، دموکراتيک و متمدنانه.

به اميد پيروزی رضا ميهن دوست"


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016