افراطگری در جنبش، سخنرانی مهران مصطفوی در جلسه رهروان نهضت ملی ايرانيان برای بزرگداشت قربانيان قتلهای سياسی زنجيرهای
با سلام به حضار محترم و با اجازه بزرگان،
در اين روزهای تاريخی و بزرگ ميهنمان ايران، از اين فرصت استفاده ميکنم و به احترام قربانيان قتلهای زنجيره ای که حلقه ای از قربانيان بسياری هستندکه برای خيزش جنبش حاضر زحمت کشيدند وجان دادند و اين روزها هم جای آنها خالی است، مختصر سخنی در باره جنبش ايراد ميکنم و از نگاه و منظری به مسئله افراط گری در جنبش می پردازم.
ايران و ايرانيان طی ۱۳۰ سال گذشته در ۴ حرکت بزرگ شرکت کرده اند. جنبش مشروطه، جنبش ملی کردن صنعت نفت ، انقلاب بهمن ۵۷ و جنبش فعلی. از سويی مايه مباهات و افتخار است که جامعه ای چنان ديناميک و با وجدان قوی ملی و تاريخی داريم و از سوی ديگر ميتوانيم از خود بپرسيم چرا ۴ جنبش و هنوز ما اندر خم يک کوچه ايم. آيا اين آخری موفق خواهد شد که خواست يک قرن و نيم ايرانيان را به ثمر برساند؟ خواست حاکميت ملی و استقرار مردمسالاری.
اگر اين امر را بپذيريم که رای مردم برای حاکمان فعلی ارزشی ندارد و در جنبش حاضر اصل بر کثرت گرايی است و نيز بپذيريم که با وجود کثرت فکری در يک مسئله با هم توافق داريم و آن اينکه ؛ خواست عمومی در جنبش حاضر خواست حقوق برای ايرانيان، برای همه ايرانيان، خواست حقوق بشر و حق حاکميت مردم است. اگر اين پيش فرضها را بپذيريم، ميتوانيم به مسئله افراط گری در اين جنبش بپردازيم. اين موضوع بسيار حائز اهميت است و هدف جلسات و بحث ها از جمله بايد در اينباره باشد زيرا اينگونه مباحث، مانند افراط گری و تند روی و کند روی بايد شکافته شوند تا واضح و شفاف گردند و درباره آنها اتفاق نظر پيدا کنيم. همانطور که به اين مهم اشاره نمودم ما ايرانيان وجدان تاريخی و ملی بس قوی ای داريم و احتمالا کم هستند ملتهايی که دارای چنين وجدان قويی باشند. اما اين وجدان ملی وتاريخی برای استقراردمکراسی وپايدارکردن آن کافی نيست. متاسفانه وجدان علمی ما ايرانيان در سطح نازل است ونبود فضای آزاد و باز، عدم برقراری جريان انديشه و همينطور موقعيت جغرافيايی ، اجتماعی و اقتصادی ايران ازعلل مهم پايين بودن اين وجدان علمی است. از اينروست که ما ايرانيان آزادی را دوست داريم اما اکثريت ما مکانيسمهای عملکرد قدرت را بدرستی نميدانيم.
مشروطه ميشود چند سال بعد دوباره دچار استبداد ميشويم، همراه با ملی کردن صنعت نفت مصدق انتخابات آزاد را مطرح ميکند اما اندی بعد کودتا ميشود، و در انقلاب ۵۷ نيز آزادی که از شعارهای محوری آن بود جای خود را در عمل به ولايت مطلقه فقيه داد. ما استقلال را نيز دوست داريم اما خيلی از ما از مکانيسمهای وابستگی اطلاع نداريم. پرسش اينستکه، آيا يکی از دلائل عدم شناخت اين مکانيسم ها غفلت و يا کم کاری فرزانگان و روشنفکران ما در ارائه انديشه و فلسفه آزادی با استعانت از ذهنيت تاريخی کشورمان و متفکران جهان نيست ؟
حال بپردازيم به موضوع اصلی که افراط گری در جنبش است و ببينيم چگونه ميتوانيم آنرا شفاف کنيم. افراط گری در شرايط فعلی چه معنايی ميدهد و چرا بايد از آن پرهيز کرد؟
برای درک افراط گری ما نياز به يک شاقول داريم. بايد اول راه را مشخص کنيم تا ببينيم افراط چيست. اگردرراه قدم گذاشتن اعتدال باشد افراط کردن يعنی دور شدن از راه وفاصله گرفتن از آن. پس قبل از هر چيز بايد به راه پرداخت. جنبش با آن حداقل اش که فرض کرديم در اينجا آنچه که همه با آن موافق هستيم، يعنی مبارزه با حاکمان فاسد ودروغگو و زورگو برای درخواست حقوق شهروندی، حقوق ملی وحاکميت ملی، را بعنوان راه در نظر ميگيريم وازاين ديدگاه به افراط گری مينگريم. نتيجه اينکه هر چه در دفاع از اين حقوق، يعنی حق شهروندی و حق حاکميت ملی کوشا باشيم در خط عدالت عمل کرده ايم و هر چه از اين حقوق دست بکشيم به افراط گری روی آورده ايم. درمثالهای مختلف که درحوادث اخيرشاهدآن بوديم وهستيم موضوع را مشخص ترميکنيم.
مسلما توهين وفحاشی افراط گری است به هر کس و به شخص که باشد. اما زمانی که سعی ميکنيم از آقای خمينی برای نسل جوان يک دمکرات و عارف درست کنيم و واقعيتهای مسلم تاريخی را يا نفی کنيم و يا با دروغ پوشش دهيم اينهم افراط گری است. زيرا از اهداف جنبش شکستن ديوار سانسور و دريدن پرده های دروغ است که حاکمان برپا کرده اند. نميتوان از يکسو از حقوق بشر سخن راند و از حق مردم دفاع کرد و از سوی ديگر از آقای خمينی دفاع نمود و يا بدتر او را برای جامعه بعنوان الگو مطرح کرد. چگونه ممکن است بتوانيم بپذيريم که آقای خمينی به گردن همه ملت ها و مردم ايران حق بزرگی دارد؟ آقای خمينی را ملت به ايران آوردند اما ايشان کردند آنچه که کردند با اين ملت و با اين انقلاب. اين امر مسلم است کسانی که در شرايط خطير قرار ندارند نميتوانند از کسانی که در شرايط ويژه قرار دارند انتظار داشته باشند که همانند آنها موضع بگيرند. اما اين نيز غير قابل قبول است که سخن ناحق و خلاف واقيعت بر زبان رانند.
افراط گری وقتی است که قانون اساسی فعلی که در سياهترين دورههای تاريخ معاصر ايران، يعنی يکسال بعد از کشتار ۴۵۰۰ زندانی سياسی و چند ماه بعد از کنار گذاشتن اقای منتظری و صادر کردن حکم ارتداد سلمان رشدی و پايان دادن به جنگ ۸ ساله ای که ۷ سال آن فقط برای تثبيت و ادامه استبداد بود، تصويب شد را ما ميثاق ملی بناميم. ميثاق ملی در محيط ارام و با شرکت آحاد مردم بسته ميشود نه در زمان خفقان و سانسور کامل. ميثاق ملی عليه ملت بسته نميشود در صورتيکه که قانون اساسی فعلی زيرپا گذاشتن هر آنچه حقوق نام دارد ميباشد.
افراط گری وقتی است که در مبارزه با نظام سراسر دروغ، دروغ بر زبان آوريم و خبرهای جعلی بسازيم. افرط گری وقتی است که برای مبارزه با ولی مطلقه فقيه خود را نماينده مردم ايران بپنداريم و بنام آنها به اين سفارت و آن مجلس خارجی رجوع کنيم، و بخود اجازه دهيم بنام مردم ايران، از کاری که مردم نکرده اند از قدرتها پوزش بخواهيم. افراط گرايی خارج شدن از راه گفتار و کردار نيک است.
افراط گری گفتن اين سخن است که ما به دنبال جدايی دين از دولت که هيچ، به دنبال برقراری دموکراسی هم نيستيم چون دموکراسی در کشوری مثل کشور ما فعلا ـ حتی به روزگاران ـ قابل برقراری نيست.» اگر بدنبال برقراری دمکراسی در ايران نيستيم بدنبال چه هستيم؟ براستی چرا دمکراسی در ايران قابل بر قرار شدن نيست و ديگر اينکه ما ايرانيان حتی اندازه همسايه عزيزمان ترکيه نيز آمادگی برای دمکراسی نداريم؟
افراط گری زمانی است که غلظت رنگ جنبش حاضر را نيز تعيين ميکنيم و ميگوييم رنگ جنبش ما به همين سبزی است که رهبران ما در داخل کشور تعيين کردهاند و سبزتر از اين هم نمیخواهيم و نبايد بشود.
افراط گری تنها مربوط به کسانی نيست که تنها ره رهايی را جنگ مسلحانه ميدانستند و ميدانند بلکه افراط گری زمانی است که وقتی سخن از خواست تغيير نظام موجود به ميان ميآيد با تمامی کسانی که در استقلال و آزادی زندگی و مبارزه را پيش برده اند همان کاری را بکنيم که رژيم حاکم ميکند و بگوييم "سی سال است که مجاهدين خلق و سلطنتطلبان بر همين موضع پای فشردهاند. در واقع آنان سرخاند... [و] سرخها جنبش سبز را فرصتی ديدهاند که بر اين موج بنشينند و به مقصدی که میپسندند، راه يابند. شعار جمهوری ايرانی در حقيقت شعار اين گروه میتواند تلقی شود. میخواهند در آينده ديگر نام و نشانی از اسلام و انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی باقی نماند". اما چه اشکالی دارد که در آينده ايران ما اين جمهوری اسلامی را نداشته باشيم و چه بيهوده است گفتن اين سخن که با رفتن اين نظام نامی از اسلام باقی نمی ماند.
افرط گری تنها مربوط به کسانی نيست که هر چه اين نظام ميکند را پای اسلام ميگذارند و معتقعدند اين دين نه از نظام بلکه بايد با زور هم که شده از اين ميهن بيرون رود، بلکه کسی که ميگويد کسانی که شعارهايی مانند جمهوری ايرانی را مطرح می کنند يا ديندار نيستند و يا اعتقادی به اسلام و مبانی دينی ما ندارند نيز افراطی هستند.
افراط گری زمانی است که بعلت مخالفت با سخنران جلسه سخنرانی را حتی درخارج ازکشوربهم بزنيم – فعلا تا اينجا خوشبختانه دراين جلسه افراط گری نشده است – زيرا اينکار يعنی قبول نکردن همان کثرت فکری که معتقديم درجنبش وجود دارد. قبول نکردن اين کثرت دور شدن از جنبش و افراط گری است.
بقول آقای بنی صدر اگر بنام مصلحت، بنا را بر توانائی دولت متجاوز حاکم و ناتوانی مردم بگذاريم و از حق و حقوق خود چشم بپوشيم، اين افراطی گری است. هشيار باشيم که در مقابله با اين نظام خونريز که از نظر اخلاقی ورشکسته است، با اخلاق و خشونت زدايی ميتوان غلبه کرد. از اينرو جنبش بايد بيانگر اخلاق و خشونت زدا باشد.
افراط گری رنگها را نميپذيرد، اما افراط گری سياه بينی تنها نيست، سفيد نگری کامل نيز افراط گری است. هوشيار باشيم نگذاريم بنام راديکاليسم صدای کسی در اين جنبش خاموش شود به هم اعتماد کنيم و دفاع از آزادی و حقوق يکديگر را وظيفه تک تک خود بدانيم. حرمت اين حرکت زيبا را پاس داريم. با تفاوتهای خود هر کس بسهم خود اين جنبش را تقويت کند اگر همه بر شاقول دفاع از حقوق عمل کنند اختلاف و برخوردی پيش نخواهد آمد و هر کس در جای خود به پيشبرد جنبش کمک خواهد کرد.
جنبش زمانی به ثمر می سد که در خانه کهن خود ايران، نظامی مردمسالار بر پايه آزادی، استقلال و رشد در عدالت و بطور مستمر و پايدار داشته باشيم. دست يکديگر را برای ساختن اين خانه بفشاريم. نترسيم نترسيم ما همه با هم هستيم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سخنرانی مهران مصطفوی در جلسه رهروان نهضت ملی ايرانيان بمناسبت قربانيان قتلهای سياسی زنجيره ای در پاريس ۱۹ دسامبر ۲۰۰۹