چهارشنبه 16 دی 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


در همين زمينه
24 مهر» نظامی که ديگر نبود، رامين احمدی
بخوانید!
پرخواننده ترین ها

ابهام زدايی از چند مفهوم کليدی مبارزه بی‌خشونت، رامين احمدی

رامين احمدی
مبارزه بی‌خشونت الزاما مسالمت آميز نيست. حتی کاربرد کلمه "جنبش" به جای مبارزه باعث تشديد اين ابهام می شود. مبارزه بی‌خشونت در گام نخست، مبارزه است. مفاهيم مثبت بسياری در فرهنگ سياسی وجود دارند که اگرچه در مواردی کارسازند اما مبارزه بی‌خشونت نيستند. مثلا مذاکره، مدارا، صلح، سازش و همزيستی مسالمت آميز همه در مراحلی از تاريخ جوامع می توانند نقشی مثبت بازی کنند اما اين ها هيچ کدام معادل "مبارزه بی‌خشونت" نيستند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


رژيم نظامی ايران هراسان و روحيه باخته در برابر انقلاب مردم، دست به خشونتی بی‌سابقه زده است. حالا افزون بر دستگيری و شکنجه و اعدام فعالان سياسی و اجتماعی، سياست آدم ربايی و ترور به سبک دولت‌های دست‌نشانده آمريکا در آمريکای لاتين را نيز افزوده است.

روز عاشورا اوباش سازمان‌دهی شده توسط نظاميان برای اولين بار در برابر مردم در خيابان به زانو درآمدند. اين بار مردم در برابر حملات وحشيانه عمال رژيم از خود دفاع کردند و آنها را تار و مار کردند. به دنبال اين برخورد رژيم درحال فروپاشی جمهوری اسلامی همزمان دو سياست را در پيش گرفت. سياست اول بالا بردن سطح خشونت از سوی نيروهای سرکوب‌گر بود. سياست دوم افزايش حمله تبليغاتی و جنگ روانی گسترده با فعالان بود. از مهمترين عرصه های جنگ روانی رژيم در اين روزهای اخير طرح ابهاماتی درباره برخی مفاهيم کليدی «مبارزه بی‌خشونت» بود. طرح و پی گيری اين موضوع از سوی برخی چهره‌هايی که ساليان دراز به عنوان مخالف رژيم شناخته شده‌اند و نيز منش صلح آميز جنبش سبز، باعث بروز بحث و جدل‌های جدی در جبهه مردم در اين روزها شده است. رژيم اميدوار است اين کشمکش، باعث سردرگمی و شکاف در جنبش انقلابی ايران شود. در اين نوشته سعی می شود با طرح سوالاتی درباره حوادث روزعاشورا و مفاهيم بنيادی مبارزه بی خشونت، به اين ابهامات پاسخ داده شود.

يک- اگر جنبش کنونی مردم ايران مسالمت آميز است، چرا گروه ها وسايل نقليه نيروی انتظامی را آتش می زنند و يا ساختمان هايی مانند مراکز پليس را در ميدان وليعصر اشغال کرده، آن را به آتش می کشند؟
به کار بردن صفت «مسالمت آميز» برای مبارزه امروز مردم ابران به نظر گمراه کننده می رسد. به ويژه اگر آن را معادل Non violence به کار برده باشيم. معادل دقيق تر اين کلمه «بی خشونت» است. مبارزه بی خشونت الزاما مسالمت آميز نيست. حتی کاربرد کلمه «جنبش» به جای مبارزه باعث تشديد اين ابهام می شود. مبارزه بی خشونت در گام نخست، مبارزه است. مفاهيم مثبت بسياری در فرهنگ سياسی وجود دارند که اگرچه در مواردی کارسازند اما مبارزه بی خشونت نيستند. مثلا مذاکره، مدارا، صلح، سازش و همزيستی مسالمت آميز همه در مراحلی از تاريخ جوامع می توانند نقشی مثبت بازی کنند اما اين ها هيچ کدام معادل «مبارزه بی خشونت» نيستند. زنان و مردانی که شجاعانه به خيابان آمده اند و زندگی خود را بر سر اين کار گذاشته اند در حال مبارزه با اين نظام سياسی هستند و نه مذاکره، و يا همزيستی مسالمت آميز و صلح. و هدف تغيير نظامی ست که حقوق آن ها را به رسميت نمی شناسد.

مردم در اين مبارزه از برنامه ريزی برای حمله به افراد و اعمال خشونت فيزيکی نسبت به حاکمان و مزدورانشان خودداری می کنند و به نيروهای آنها انسان بودن خود و آنها را يادآوری می کنند. هدف مردم ترغيب نيروهای سرکوب به تنها گذاشتن حاکمان و پيوستن به مردم است. اما در عين حال هدف گرفتن کانال های ارتباطی نيروهای سرکوب‌گر، مانند از کار انداختن موتور سيکلت و خودروهای نيروهای انتظامی و تخريب و آتش زدن مراکز ارتباطی آنان مادامی که به وارد کردن صدمه فيزيکی به خود آنها نينجامد، با اصول مبارزه بی خشونت کاملا هماهنگی دارد.

دو- در روز عاشورا گروهی با نيروهای سرکوب‌گر رژيم برخوردی خشونت آميز داشتند. اين برخورد به مبارزه بی خشونت لطمه می زند و باعث می شود رژيم کشتار وسيع مردم را توجيه کند.

اين موضوع از جمله در نظرات اخير آقای عزت الله سحابی چنين مطرح شد:
« ... حرف ما اين است که اگر بنا بر خشونت گذاشته شود اين حاکميت هيچ ابايی هم ندارد که يک ميليون نفر آدم را هم بکشد. اينان پای حفظ خودشان ايستاده اند.» و «... ما که می دانيم خشونت را اين حاکميت دارد به مردم تحميل می کند. زور و فشار وارد می کند برای اينکه مبارزات مردم برود به سمت راديکاليسم تا سرکوبشان کند.» و بعد هم اينطور نتيجه می گيرد: « اگر ما با آقای خامنه ای و رهبری کشور مسئله داريم، سوال داريم، اعتراض داريم ـ که خيلی هم داريم ـ اما مصلحت ما در اين نيست که پای آقای خامنه ای را به ميان کشيده و شعار عليه رهبر بدهيم.»

گذشته از اين بحث که ديکتاتورها برای کارهايشان مثل کشتار آدم ها هرگز منتظر بهانه هايی از اين دست نمی شوند، نه نظام حاکم بر ايران و نه هيچ ديکتاتوری ديگری امکان کشتار بی نهايت را ندارد ولو اينکه مدعی اش باشند. دليلش هم اين نيست که نمی خواهند، بلکه نمی توانند. نظام حاکم بر ايران تا می توانسته کشته است و به خاطر همين کشتاری که تا به امروز مرتکب شده مشروعيت و نيز طرفداران خود را نيز از دست داده است. برای کشتار بيشتر و وسيع تر ناگزير است که به تنها اهرم باقيمانده، يعنی سپاه پاسداران متوسل شود. رژيم کنونی ايران ديگر ابدا چنين توانی ندارد. آنها حتا از دستگيری چهره های اصلی جنبش ناتوان و درهراسند چه رسد به کشتار گسترده که باعث رويگردانی و تمرد و فروپاشی آخرين پايگاه رژيم يعنی سپاه پاسداران می شود. کشتار ميليونی فقط بلوف سران سپاه و وزارت اطلاعات و ماشين جنگ روانی رژيم است که متاسفانه گاه توسط چهره های مورد توجه مردم نيز تکرار می شود.

از ديگر سو راديکال شدن جنبش نتيجه طبيعی و منطقی سرکوب بی رحمانه است. جنبش راديکال شده و بايد هم بشود. اگر قرار باشد آنها بی رحمانه سرکوب کنند و جنبش معتدل و معتدل تر بشود و از خواست های خود عقب نشينی کند، چرا آنها نبايد به سرکوب بی رحمانه تر ادامه دهند.

مهاتما گاندی، يکی از چهره های درخشان مبارزه بی خشونت به نکته ای بسيار مهم اشاره می کند:
«اگر تهديد خشونت آميز شدن جنگ داخلی هند نبود، دولت بريتانيا مبارزه بی خشونت مردم را با شدت سرکوب می کرد. دليل عقب نشينی آنها در برابر مبارزه بی خشونت اين بود که از راديکال شدن و ظهور جنگ داخلی می ترسيدند.»

تا زمانی که وجه غالب جنبش مبارزه بی خشونت است، يعنی فعالان از اعمال خشونت فيزيکی به افراد سرکوبگر پرهيز می کنند، جنبش همچنان از نظر معنوی دست بالا را دارد. اما کاملا بديهی و طبيعی ست که در بهبوحه انقلاب گاه گروهی از جوانان عصبی شوند و در برابر مهاجمان مسلح به انواع سلاح های گرم و قمه و قداره، در مقام دفاع از خود گاه با خشونت رفتار کنند. و زمانی هم که کاسه صبر مردم لبريز شود گاه حفظ ساز و کار مبارزه بی خشونت دشوارتر می گردد. وقتی آقای نقدی با تدارک سپاه چند صد نفری ترور، شبانه به خانه های مردم می ريزد و آنها را در خانه شان به قتل می رساند نمی توان انتظار داشت که مردم هيچ واکنشی نشان ندهند. قربانی هنگامی که زير دست و پای جنايتکار در حال خفه شدن است مقاومت می کند و به صورت مهاجم چنگ می اندازد. چنين واکنشی در شرايط حاد خشونت بار، ويژگی ذاتی بشر است. کسانی که به دفاع مشروع جوانان در خيابان خرده می گيرند، قطعا منطق مبارزه بی خشونت را درنيافته اند.
«مصلحت انديشی» فعالانی چون آقای سحابی، اگر چه از سر خير خواهی، برای جنبش انقلابی امروز ايران و نيز استراتژی «مقابله با کودتا»، در حکم سمی مهلک است. برای مقابله با کودتا بايد کليدی ترين چهره های آن را افشا کرد. برای پيروزی در مبارزه بی خشونت لازم است ديکتاتور را هدف گرفت. از اين رو اين «مصلحت» که پای آقای خامنه ای را به ميان نکشيم، ‌نتيجه ای جز به بيراهه کشاندن و شکست جنبش نيست.

دير يا زود رژيم کودتا برای بازگرداندن مشروعيت از دست رفته اش، مجبور است عده ای از مزدوران را قربانی کند. برای رژيم کودتا بسيار حياتی است که آقای خامنه ای چهره ای بيرون گود باشد تا بتواند مشروعيتش را حول رهبری بازسازی کند. اما حقيقت اين است که اين سرمايه را رژيم کودتا در اولين جمعه بعد از دستبرد در انتخابات مصرف کرد. آقای خامنه پيشاپيش نظاميان فرمان کشتار را صادر کرد. هنوز هم در اوج بحران و درمانده در برابر اراده مردم، همچنان تهديد به کشتار بيشتر می کند.

مردم به درستی دريافته اند که شعار عليه ولايت فقيه و خامنه ای، درست مانند شعار مرگ بر شاه در انقلاب ۵۷، شعاری محوری و کانونی است.

رامين احمدی
۱۶ ديماه ۱۳۸۸


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016