جمعه 9 بهمن 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

ايران و خيزش مدرنيته‌، نويسنده کُرد بختيار علی، ترجمه شهاب الدين شيخی

بختيار علی
امروز جامعه ايرانی در جستجوی هويتی ديگر است اما شبح اعصار پيشين هم چنان در تعقيب وی هستند، هيچ کشوری چون ايران به عرصه تقابل گذشته و آينده تبديل نشده است. به ندرت اتفاق می افتد که جنگ ميان گذشته و آينده چنين ظاهر ايدئولوژيکی به خود گرفته باشد. جنگ ميان سنت و مدرنيته به طور کلی در شرق و به طور اخص در ايران، تضادی ايدئولوژيک است، برعکس بسياری از کشورهای دنيا، چنان که‌ پيداست، در ايران سنت و مدرنيته نخواهند توانست در يک همزيستی مسالمت آميز و‌ توافقی بر سر تقسيم حوزه‌ها برسند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


در هيچ جامعه ای هم‌چون جامعه‌ی ايران گذشته و آينده درمقابل هم قرار نگرفته‌اند، در هيچ سرزمينی ، هم چون ايران سنت به بالاترين درجه ی بحران نرسيده است، درهيچ کشوری ، هم چون ايران مدرنيته در تقابل با تناقضات درونی خود قرار نگرفته است. ايران کشوری است که ثابت کرد مدرنيته‌ بدون رعايت واقعی حقوق فرد و شهروند، بدون رعايت اصل آزادی های سياسی ممکن نيست، و همين جامعه ی ايران بود که به ما نشان داد که بازگشت به دين و سنت نمی تواند جايگزين مناسبی برای مدرنيته باشد.
شاه سال های متمادی ايران را در مسير يک مدرنيته‌ی کاذب قرار داد، مدرنيته‌ در ايران جای آن که فرايندی درونی باشد،فرايند مدرنيزاسيون ابزاری و اداری مديريت/حاکميت بود، در اوايل قرن بيستم ايدئولوژی تقليد از غرب، جای انديشيدن مدرن را می گيرد.
اين همان اشتباهی است که ترک ها نيز به آن دچار شدند. برابر انگاری مدرنيزاسيون با تقليد از غرب، جای آن که به تجربه ی گذار جامعه به مدرنيته منتهی شود، موجب توليد نخبگانی می شود که ، رسيدن به ايده آلی هم چون غربی شدن، اين مسئله را از ياد آن ها می برد، که مردم ايران به چه می انديشند و چه رويايی در سر دارند. در زمان قاجاريه و در روزگار پهلوی نيز ، نخبه های روشنگر ايرانی آن پايگاه اجتماعی عظيم مردمی را در نمی يابند که بتواند تا پايان حامل و پيش برنده ی پرچم و شعارهای فرايند مدرنيته باشد.
روشنگری [درکشوری چون ايران] جای آن که هم چون بستر تولد فردی که بتواند آزادانه بيانديشد و تصميم بگيرد،يعنی فضايی برای آزاد انديشيدن بيافريند، همچون اتمسفر امکان انتخاب آزاد گرايش سياسی عمل کند، به فرايند سلطه‌ی دولت بر تمامی ايده و انديشه ها تبديل و تقليل می‌يابد،همين نگرش نيزفرايند مدرنيته‌ی ايرانی را از رويای آزادی انديشه به فرايند کنترل انديشه استحاله‌ می دهد. يکی از مشکلات بنيادی مدرينته‌ در شرق اين است که در اين کشورها مدرنيزاسيون به رويای حاکمان تبديل می شود، و همين امر زمينه را برای ظهور اپوزسيونی مرتجع و سنت گرا فراهم می‌کند. ايران به عرصه‌ی اين تجربه ی بزرگ تبديل می شود.
خلط مدرنيته‌ [ وفرايند مدرينزاسيون] با تقليد غرب، و انتزاع آن از زمينه های بومی و اجتماعی‌اش، فضايی فراهم می کند که بازگشت به تشيع به‌مثابه‌ی منبع هويت ايرانی به خاستگاه الهام تمامی نيروهای سنت گرا بدل گردد. فرايند مدرنيته‌ در ايران با دو مانع بزرگ روبه رو می شود؛ نخست ناتوانی در انتقال از مدرنيزاسيون دولت به مدرنيزاسيون اجتماعی ؛و دوم ناتوانی در تعريف مرزی روشن ميان مدرنيته‌ و غربزدگی. خلط مدرنيته‌ با غربزدگی سبب شد کسانی چون جلال آل احمد تشيع را چون جوهر هويت ايرانی بپندارند. پيروزی انقلاب ايران ثابت کرد نخبه های مدرنيست ايران در ايجاد نيروهای اجتماعيی که توانايی مقابله‌ با نيروهای سنتگرا را دارا باشند،تا چه‌ اندازه‌ ناتوانند. انقلاب ايران در ذات خود انقلابی بود عليه ستم شاهنشاهی، اما خيلی سريع به انقلابی عليه مدرنيته‌ تحول يافت، ابتدا انقلابی بود معطوف به‌ آينده، اما به بزرگ ترين انقلاب گذشته عليه آينده در طول تاريخ تبديل شد. مسئله‌ اينست که امروزه‌ مسئله‌ی مدرنيته‌ و نيروهايش درايران در کجا قرار دارند، آيا بعد از سی سال معادلات وارونه‌ نشده‌اند،بدين معنی که‌ آيا از انقلاب توده‌ای سنتگرا پا به مرحله ی انقلاب توده‌ای مدرن گذاشته‌ايم؟ اگرچه امروز افق های تغييراتی بنيادين در ايران قابل رويت است، اما به سختی می توان گفت که جامعه ی ايرانی تصميم به‌ آغاز مرحله ای دارد که در آن ديگر مدرنيته و سنت در تقابلی راديکال و ريشه‌ای و جنگی کورکورانه نباشند.
امروز جامعه ی ايرانی در جستجوی هويتی ديگر است اما شبح اعصار پيشين هم چنان در تعقيب وی هستند، هيچ کشوری چون ايران به عرصه ی تقابل گذشته و آينده تبديل نشده است، به ندرت اتفاق می افتد که جنگ ميان گذشته و آينده چنين ظاهر ايدئولوژيکی به خود گرفته باشد. جنگ ميان سنت و مدرنيته به طور کلی در شرق و به طور اخص در ايران ،تضادی ايدئولوژيک است، برعکس بسياری از کشورهای دنيا،چنان که‌ پيداست، در ايران سنت و مدرنيته نخواهند توانست در يک همزيستی مسالمت آميز و‌ توافقی بر سر تقسيم حوزه‌ها برسند. جامعه ی ايرانی ،چنان که‌ ديده‌ايم،جامعه‌ای است که‌ هم می تواند نخبه ی سنت گرای فعال توليد کند و هم نخبگان روشنگر فعال... امروزه‌، لحظه‌ به‌ لحظه،‌جنگ آخرالزمانی و تقابل نهايی ، بنيادين ، معوق و ديرپای ميان سنت و مدرنيته در ايران، به زمان موعود خود نزديک و نزديک تر می شود. عقلانيت فروبسته ی نخبگان سنت گرا با گذشت هر چه بيشتر زمان اين تضاد را به بن بست غايی می کشاند ،اين امر اشتباهی بزرگ و همزمان قابل پيش بينی است. گذشته نمی تواند تا ابد بر آينده مسلط شود، سران انقلاب اسلامی ايران نتوانستند از اين فرصت تاريخی نادر برای آشتی سنت و مدرنيته، دين و آزادی استقاده کنند، شکست تلاش های خاتمی از اين منظر، تاريخ ايران را با بن بستی عظيم مواجه کرد. به‌ موازات شکست جناح اصلاح طلب، جناح آرمانگرای محافظه کاران نيز دچار ريزش شد. محافظه کاران سنتی ايران در دو مرحله به جنگ عليه مدرنيته، چهره ای ايدئولوژيک بخشيدند، يک بار زمانی که انقلاب ايران را به انقلابی سنتی استحاله‌دادند ،و ديگر بار،امروزه‌ که حاضر نيستند تن به هيچ گونه تغييرات بنيادينی که فرايند مدرنيزاسيون در جامعه‌و نظام، به وجود می آورند، بدهند. اما واضح است که رويای محافظه کاران سنتی برای بيرون راندن هميشگی مدرنيته‌ از ايران، شکست خورده است.همان طور که رويای شاه، برای خلع سنتگرايان از قدرت سياسی شان متحقق نشد. ايران برای رسيدن به‌ تعادل نيازمند شوکی راديکال است، شوک و تکانی که اين آموزه را به ياد روشنفکران و سياسيون آورد که نه می توان سنتگرايی را از نقشه ی عقلانيت و نگاه ايرانی زدود، و نه می توان مدرنيته‌ را به‌ مدرنيزاسيون در حوزه‌ی دولت محدود کرد.
بسياری از جوامع به خون های زيادی برای فهم حقايقی ساده نياز دارند، ما در عراق و در کوردستان نمونه های خوبی هستيم بر اين مدعا ... به اميد آن که ايرانی ها از ما هشيارتر باشند. اما سلسله‌ اعدام های کنونی فعالين سياسی اپوزيسيون و به ويژه کوردهای ايران ، نشانه ی بزرگی است برای اين امر که تاريک نگه داشتن ايران نمی تواند ادامه داشته باشد.
امروز در ايران نيروی عظيمی به پا خاسته است، نيرويی که در دوره های گذشته نتوانسته است هويت سياسی خود را بيابد، امروزه‌ سرکوب های نظام، هويت،خاطره‌ و نمادهای نوينی به اين نيرو می دهد... هرجا که طناب دار زياد شد، انسان زودتر بيدار می شود. امروز در ايران چيزی در حال تولد است که بسيار متفات است با گذشته، نسلی که در گذشته نبود، نسلی که برای فهم خويش تنها به خود معطوف است.. مرجع متعاليش نه‌هيچ امامی ، بلکه تنها خودش و هم نسلان اش است... در هر سرزمينی هم نسلی ظهور يافت که خود بخواهد خود بودن خود را تعيين نمايد... خود بخواهد هويت خود را برسازد... روشنگری همانجاست.. درود بر آنانی که تاريخ ويژه‌ی خود را رقم می زنند و خود تعيين می‌کنند که چه هستند و می خواهند چه باشند.

بختيار علی
۲۰/۱/۲۰۱۰

منبع: http://www.bachtyar-ali.com/weeklyarticle.php
درباره ی نويسنده: بختيار علی يکی از نويسندگان و روشنفکران کوردستان عراق است که در سليماينه به دنيا آمده و تحصيلات ابتدايی تا ديپلم را در همان شهر به پايان می رساند. اوايل دهه ی ۸۰ ميلادی وارد دانشگاه می شود و در دانشکده ی جيولوژی مشغول له تحصيل بود که در تظاهرات های دانشجويی زخمی می شود و پس از آن دانشگاه را رها کرده و فعاليت های خود را به حوزه ی ادبيات و کار فکری متمرکز می نمايد. انتشار چنديدن مجموعه شعر، نوشتن يکی از اولين رمان هايش و نيز بعد از مدتی هم زمان با قيام اوليه ی کوردها معرفو به انتفاضه ی اول در ۱۹۹۱ با گروهی از نويسندگان و روشنفکران فصل نامه ی«آزادی» را منتشر می کنند که بعد ها ۵ شماره ی ديگر از آن منتشر می شود. با آغاز جنگ های داخلی، کوردستان را ترک کرده و بعد از ۹ واه اقامت به آلمان می رود و تا سال ۱۹۹۹در فرانکفورت آلمان زندگی می کند وبيشترين وقت خود را صرف مطالعه ی آثار فلسفی می نمايد و همراه با تنی چند از دوستانن روشنفکر و نويسنده ی کورد ديگر بنيان گذار فصل نامه ی می شوند به نام«ره هند»( بعد). اين فصل نامه تاثير به سزايی در توليد گفتمان فکری نوين ميان نسل جديد روشنفکران و نويسندگان کورد می گذارد که بيشتر مقالات اش مربوط به انديشه وی فلسفه ی مدرن معاصر غرب و بازخوانی وضعيت اجتماعی فرهنگی و سياسی کوردستان از منظر چنين انديشه هايی است. که جدای از مقالات مجله ی ره هند می توان به آثاری چون ،« پاسخ در عصر گم شدن پرسش»، مجموعه ی ۱۳ مصاحبه ، «ايمان و مبارزان اش» بازخوانی ريشه های بنيادگرايی اسلامی و نمودهای آن در گفتمان روشنفکری کوردی، «خواننده کشنده» و « سيب سوم» که حاوی مجموعه مقالاتی از نويسنده است، نام برد.
از بختيار علی صدها مقاله و سخنرانی و مصاحبه در مجلات مختلف به چاپ رسيده است. وی نويسنده ای توانا در حوزه ی ادبيات نيز هست و تا کنون رمان های « مرگ دومين يکی يک دونه»، « غروب پروانه» ( ترجمه شده از سوی نگارنده و آماده ی چاپ)، « آخرين انار دنيا» (ترجمه شده به فارسی توسط آرش سنجای و چندين زبان ديگر از جمله انگليسی و آلمانی)، « شهر موزيسين های سفيد»، « غزل نويس و باغ های خيال» هم چنين مجموعه شعرهايی چون« گناه و کارناوال»، « بوهيمی و ستاره ها» ، « تا ماتم گل ...تا خون فرشته» و « مجموعه اشعار» وی نيز نام برد.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016