یکشنبه 11 بهمن 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

چرا حکومت اسلامی هنوز پا بر جاست؟ مسعود نقره کار

مسعود نقره کار
عمر حکومت اسلامی به سی و يک رسيد، حکومتی که زهر تبعيض وخشونت و جنايت به کام ملتی تشنه آزادی و عدالت ريخته است. چرا با وجود اين همه شور و شعور و شجاعت انسانی هنوز حاکميت "گله های بزرگ ننگين" پا بر جاست؟

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


"انقلاب ۵۷" يکی از رخدادهای مهم قرن بيستم , و يکی از تضادمند ترين و ناهمگون ترين انقلاب ها بود. به همين دليل شايد سياهه ای از نظرها و ديدگاه های متضاد و ناهمگون در باره علل پيدايی و آغازاش ارائه شده است:
برخی اين انقلاب را يک " توطئه" می دانند و دست های امريکا را در سازمان دادن آن می بينند, چرا که شاه ديگر نمی خواست " به چشم آبی ها باج بدهد " و چهره ی قابل اتکايی نيز در برابر گسترش سوسياليسم و کمونيسم و حرکت های ضد امريکايی در منطقه نبود. البته عده ای نيز نقش انگليس پير را هم فراموش نکرده اند و بر اين باور بوده و هستند که اگر ريش خمينی بالا زده می شد , زير آن انبوهه ی "محاسن" Made In England را می شد ديد و خواند.
عده ای ديگر انقلاب ۵۷ را انقلابی عليه " انقلاب سفيد " شاه , و به عنوان شورشی توده ای در دفاع از هويت ملی, شورشی عليه غرب و مظاهر تمدن و فرهنگ اش در راستای هويت يابی فرهنگی ( دينی) و ملی ارزيابی کردند . برخی ديگر آنقلاب را پيروزی مشروعه خواهان و سرمايه تجاری تحت رهبری روحانيت و بازار می دانند , که پس از انقلاب مشروطه موقعيت شان ضعيف شده بود, و با اين انقلاب از مشروطه خواهان انتقام گرفتند.
گروهی انقلاب را " پوپوليستی" می دانند که همه ی گروه ها و طبقات اجتماعی در آن ايفای نقش کردند,اما روحانيت به رهبری خمينی آن را به يغما برد . گناهگاراصلی را هم محمد رضا شاه می دانند که نيروهای روشنفکری را سرکوب کرد اما دست روحانيت و مساجدشان را با تحليل ها و ارزيابی های غلط و نابخردانه باز گذاشت.
نظر گاهی نيز وجود دارد که نشان می دهد جريان های مذهبی و"رهبری خمينی" نقشی اساسی درشروع و شکل گيری انقلاب نداشته اند.ميزان فعاليت گروهک های تروريستی اسلامی , مثل "فداييان اسلام " و فعاليت های روحانيون به ويژه خمينی تا سال ۱۳۵۶ مورد استناد صاحبان اين نظر است.( کتاب هييت های مؤتلفه اسلامی از اسدالله بادامچيان و علی بنايی , و کتاب نهضت روحانيون ايران " اسناد و مدارک و حوادث سال ۱۳۴۹ تا سال ۱۳۵۶ از منابع کمک کننده در اين رابطه هستند).
عده ای نيز اصلاحات و دگرگونی های شبه مدرنيستی , ديکتاتوری , بوروکراسی , گسترش فساد و رشوه خواری در دستگاه درباری و اداری را در کنار فقر و ساير مشکلات اجتماعی در جامعه عامل شروع انقلاب و پا گرفتن شعار های اسلامی و سنتی می دانند. و هستند صاحب نظرانی که انقلاب را ضد سلطنتی و ضد استبدادی و يا " بورژوا- دموکراتيک" , و يا انقلابی آزادی خواهانه , استقلال طلبانه و عدالت جويانه می دانند . برخی هم اصلاحات اقتصادی و اجتماعی از بالا را علت می دانند, اصلاحاتی که نيروهای اجتماعی جديدی پديد آورد بی آنکه رژيم به فکر پاسخگويی به خواست ها و نياز های آن ها باشد , ويا تلاش کند.
در ميان ديدگاه های متفاوت در باره ی چرايی انقلاب ۵۷ کسانی نيز بر اين باورند که طرح " حقوق بشر" جيمی کارتر و " فضای سياسی باز" ی که اين طرح برای جامعه ی ما به ارمغان آورد , انقلاب را سبب شد.
"تيری دوژاردن"روزنامه نگار فيگارو که در زمان انقلاب در ايران بود به اشتباه های شاه که سبب انقلاب شد نيز اشاره دارد : ۱- توسعه اقتصادی لجام گسيخته و بی برنامه و بروز شکاف بيشتر ميان فقر و ثروت ۲- خودکامگی , ۳- سرکوب همه ی مخالفان باستثنای مخالفان مسجدی, ۴- توهم بر گشت به امپراطوری داريوش و زاندارمی منطقه تحت حمايت امريکا
کسانی بودند ( و شايد هنوز باشند ) که انقلاب ايران را انقلابی مدرن ارزيابی کرده اند , به اين دليل که انقلاب يک انقلاب فراگير توده های شهری بود که منجر به در هم شکستن سد تاريخی سلطنت , به عنوان کهن ترين نهاد استبدادی در ايران شد. شعار های آغازين اين انقلاب هم , مثل آزادی و استقلال و عدالت اجتماعی انقلاب را به مدرن بودن نزديک می کرد.واقعيت نشان داد ه است که نمی تواند خواست نيروهای بر پا کننده ی انقلابی مدرن , و نيرو های شرکت کننده در آن مدرن بوده باشند اما عجيب الخلقه ی مرتجعی اين چنين زاده شود. و واقعيتی دردناک تر اينکه نه فقط نيرو های مذهبی غير حکومتی ,حتی چپ ها و نيرو های سکولار نيز درک درستی از آزادی ,دموکراسی , حقوق بشر, سکولاريسم , مدنيت , مدرنيت و توسعه در عرصه های گوناگون نداشتند ,حتی فضای فکری, سياسی و فرهنگی جامعه ی روشنفکری سياسی ما با تحمل ديگری و دگرانديشی و مخالفت , که نشانه ای از مدرن بودن است ,بيگانه بود, و اين همه خوانايی با مدرن بودن ندارد.
بهر گونه , علل انقلاب هر چه بوده باشد از دل آن همه دلايل رنگارنگ سرانجام موجود عقب مانده ای به نام حکومت اسلامی زاده شد , و انقلاب را به مسلخ تبعيض و خشونت و جنايت کشاند. اکنون سی و يکسال است حاکميت " گله های بزرگ ننگين " بخشی از مردم نا آگاه را نيز به دنبال ارابه خدايان ستمگری و توحش در کژراهه ی حکومت اسلامی می تازانند تا همچون حکومتگران بذرافشانان تبعيض و خشونت نه در سرتاسر ميهن در بندمان , که در جهان باشند.

چرا حکومت تبعيض و خشونت و جنايت هنوز پا بر جاست؟
برای پاسخگويی به اين که چرا چنين حکومتی عليرغم اعمال وحشيانه ی سی و يک سال تبعيض, خشونت , جنايت وانواع بحران آفرينی ها درايران و جهان هنوز پا بر جاست, می بايد به سراغ چند عامل رفت , که به برخی از اين عوامل به اختصار اشاره می کنم:

۱- ويژگی ها ی حکومت اسلامی
حکومت اسلامی يک حکومت تعريف شده و تجربه شده نيست, اين حکومت شايد با برخی از حکومت های دينی و توتاليتر وجوه اشتراک داشته باشد اما وزنه ی وجوه افتراق اش سنگين تر و چرب تر است . خودمانی تر می توان گفت حکومت اسلامی ايران نمونه وار و " نوبر" است و مشابه اش در ايران ودر جهان وجود نداشته و ندارد. حکومت دينی ای که خشن ترين خوانش از مذهب تشيع و اسلام تار و پودش را شکل داده و راهنمای عمل اش شده است, حکومت بنيادگرا – طالبانی ای که به آن بخش از آموزه های دينی وفادارانه عشق می ورزد که تبعيض وخشونت و ترور را نه فقط تبليغ و ترويج , که تقديس می کند , حکومتی که خود را حق و ديگران را باطل می داند و در راه پيروزی "حق عليه باطل" از هر وسيله ی" ارهابی" و" ارعابی" استفاده کرده است. اين ها برخی از ويژگی های اين حکومت اند :
۱-۱ :سرکوب وحشيانه ی مخالفان ودگرانديشان.
سرکوب ها ی وحشيانه ی حکومت اسلامی , آشکار و پنهان , و با استفاده از اهرم ها و وسايل گوناگون صورت گرفته است:
الف : سرکوب نظامی – امنيتی : سپاه پاسداران , بسيج , ارتش , پليس ,, وزارت اطلاعات , بخش هايی از قوه قضاييه و لباس شخصی ها( گروه های فشار و کشتار) - که از متعصبين مذهبی و لات ها و لش ها و اشراروچاقو کشان و آدم کشان حرفه ای شکل گرفته اند - , اهرم های اين نوع سرکوب اند.اين نوع سرکوب يا آشکارا در خيابان ها و ميادين شهرها و يا در زندان های پر شمار ِ نام دار و بی نام و نشان اعمال شده است.
ب - سرکوب ايدئولوژيک – دينی : جدا از آنچه در زندان ها و شکنجه گاه ها و کشتار گاه ها رخ داده است , گاه صريح و آشکار همچون بر خورد با اقليت های مذهبی به ويژه با بهاييان , و گاه با ظرافت سياست بازانه ی آپارتايدی در تبديل جامعه به خودی و غيرخودی صورت گرفته است . اين نوع سرکوب خود را در حضور و بروز انواع تبعيض ها در جامعه نشان داده است.سرکوب ايدئولوژيک – دينی اقشار فقير و عقب نگهداشته شده در جامعه را نيز از دو سو هدف گرفته است , از يک سو تخدير آن ها با سوء استفاده از اعتقادات مذهبی آن ها , و از سوی ديگر تحريک ان ها عليه ديگر گروه های اجتماعی به ويژه عليه روشنفکران و روشنگران و سکولار ها.
ج- سرکوب نرم : با بهره گيری از کنترل کامل رسانه های حکومتی , سانسور رسانه ها ی غير حکومتی و جلوگيری و ممنوعيت آزادی انديشه , بيان , قلم وممنوعيت گردش آزاد اطلاعات .
۱-۲ : پايگاه اجتماعی : به دليل ساخت و بافت جامعه , به عنوان يک جامعه عقب مانده در عرصه هايی از اقتصاد و توليد و خدمات و وجود فقر و بيکاری , و نيز عقب ماندگی فرهنگی – به ويژه آنجا که به دين و مذهب ارتباط می يابد- حکومت اسلامی دارای پايگاه اجتماعی ست . حکومت اسلامی اين پايگاه اجتماعی - که بخش اعظم حاشيه نشينان و زاغه نشينان و حلبی آباد نشينان و روستاييان تشيع زده شکل اش داده اند- را با کمک های اقتصادی , شغلی و ساير کمک های مالی و جنسی ِ حکومتی به اين اقشار حفظ و تقويت کرده است.
۱-۳ بحران زايی :حکومت اسلامی حکومتی بحران آفرين است . اين حکومت نه فقظ عامل بروز بحران های اجتماعی و اقتصادی در جامعه است بل که با بحران سازی های برنامه ريزی شده به حفظ و تداوم حيات خود ياری رسانده است. بحران سفارت امريکا, جنگ باعراق , جنگ لفظی و روانی با امريکا , انگليس و اسراييل و به طور کلی غرب , بهره برداری های سياسی از جنجال آفرينی بين المللی همچون صدور فتوای قتل سلمان رشدی ,غير واقعی خواندن فاجعه ی هولو کاست , در يافت خسارت در رابطه با جنگ های جهانی ِ اول و دوم و...... نمونه هايی از بحران زايی ها و جنجال آفرينی های اين حکومت هستند.
۱-۴ : دروغگويی و عوامفريبی : حکومت اسلامی حکومت " دروغ و فريب " است. هنگامی که يک حکومت دينی برای دروغگويی و فريبکاری با واژگان و مفاهيمی چون " تقيه و خدعه و...." توجيه و توضيح شرعی داشته باشد, هيچ عاملی جلودار دروغگويی و فريبکاری ِ وقيحانه ی چنين حکومتی نخواهد بود.

۲- توانايی مالی ِ حکومت اسلامی
حکومت اسلامی بخش اعظم در آمد حاصل از فروش نفت و اقلام صادراتی ديگر , و نيز پول بنياد های ريز و درشت حکومتی و مذهبی , آستان قدس , موقوفات , چاه های پول سازی مثل چاه جمکران و صد ها امام زاده را در راه سازماندهی نظامی – امنيتی و سرکوب نظامی – امنيتی و ايديولوژيک – دينی و سرکوب نرم مخالفان و دگرانديشان هزينه کرده است. اين توانايی مالی در عين حال سبب شده است که سپاه پاسداران بدل به قدرتی نطامی , اقتصادی و سياسی شود , ارگان سر کوبگری که اصلی ترين نيروی نگهدارنده ی نظام ولايت فقيه و حکومت اسلامی است , سپاهی که آشکار و پنهان بيت رهبری و ارتش وبسيج و پليس و لباس شخصی ها را هم زير پرو بال خود گرفته است.

۳- فقدان بديل فکری و سياسی ِ دموکراتيک در برابر حکومت اسلامی
پس از سی و يک سال اعمال تبعيض و خشونت و جنايت و بی لياقتی در اداره ی مملکت هنوز يک بديل فکری و سياسی دموکرات و سکولار در برابر اين حکومت شکل نگرفته است, نه تنها امروز که در طول سی ويک سال گذشته اپوزيسيونی متشکل که دارای توانايی و اراده ضرور برای ايجاد تغيير و دگرگونی دموکراتيک در جامعه باشد , وجود نداشته است.در حال حاضر اصلاح طلبان حکومتی که به دنبال اصلاح حکومت اسلامی هستند , ويا اصلاح طلبانی که از طريق اصلاحات بنيادی و ساختاری انحلال حکومت اسلامی را خواستارند و بالاخره انقلابيونی که از طريق قهر و مبارزه مسلحانه سرنگونی حکومت را هدف گرفته اند, در عمل بديل فکری و سياسی ِ متشکلی که دارای پايگاه اجتماعی نيز باشند , نيستند. آنچه در جامعه جاری ست خيزش ها و جنبش هايی محدود بوده و هستند که هنوز به عنوان بديل فکری و سياسی حکومت اسلامی از آنان نمی توان نام برد .در کنار فقدان يک حرکت وتشکل فراگير با پايگاه اجتماعی ضرور , آسيب شناسی فکری و سياسی خيزش ها, جنبش ها و جريان های اپوزيسيون در داخل و خارج کشور نيز نشان از ضعف ها و لغزش هايی همچون فرقه گرايی , خود حق بينی و خود محوری در درون آن ها دارند , ضعف ها و لغزش ها يی که به تداوم حيات حکومت اسلامی کمک کرده اند. بخشی از " اپوزيسيون " حکومت اسلامی نيز به دلايل گوناگون , از جمله آلودگی به سياست بازی به جای سياست ورزی , فرصت طلبی های جاه طلبانه , ابتلا به عفونت مزمن ِ لاس زدن با قدرت سياسی و......., در پس نقاب " اصلاح طلبی حکومتی " و همياری و همکاری با اين نوع از اصلاح طلبان , به حامی رژيم ارتجاعی در خارج و داخل کشور - به ويژه در خارج کشور - بدل شده است.

۴- روانشناسی اجتماعی
جنگ روانی ای که حکومت اسلامی با به کارگيری " ارهاب" و " ارعاب" و شکنجه و کشتار در جامعه به راه انداخته با هدف استيلا ی ترس در جامعه بوده است . هدف اين جنگ تحميل اين نظر به جامعه است که جامعه به دنبال تغيير و دگرگونی اساسی نباشد و بپذيرد که حکومت اسلامی ماندگار و جاودانه است. از سوی ديگر تجربه ی شکست انقلاب و پيامد های آن و نيز تبليغ های اصلاح طلبان حکومتی پيرامون خطرناک بودن تغييرات ريشه ای و اساسی در حکومت و جامعه, برتشديد ترس و نگرانی ی مردم در رابطه با دست زدن به تغييرات اساسی دامن زده است. اصلاح طبان حکومتی تلا ش کرده اند که خواست تغيير اساسی و بنيادی و ساختاری حکومت اسلامی را انقلاب بنمايانند و از انقلاب نيز تصوير و توصيفی جز قهر و خشونت و خونريزی به دست ندهند, خشونت و خونريزی ای که نه در هنگامه ی انقلاب بهمن که پس از انقلاب بهمن و توسط حکومت اسلامی اوجی ناباورانه و هولناک گرفت.
در کنار تجربه ی ترس آور و هولناک انقلاب اسلامی و نقش اصلاح طلبان حکومتی در دامن زدن به ترس از تغيير بنيادی و ساختاری ,شکست برخی از تجربه های انقلابی در عرصه ی جهانی نيز برغلبه ی روانشناسی ترس در جامعه تاثير گذار بوده است. ترس از زندان و شکنجه و اعدام ,ترس از محروميت های اجتماعی , ترس از بروز نا امنی و هرج و مرج در جامعه , ترس از تجزيه ايران , ترس از بروز جنگ وقحطی و آوارگی.....ترس هايی هستند که عمدتا" حکومت اسلامی و پايوران اش توليد و در سطح جامعه توزيع کرده اند , ترس هايی که به تداوم حيات اين حکومت ياری رسانده اند . در کنار اين نوع ترس آفرينی های ِ حکومتی هنوز تاثيرات روانی شکست انقلاب بهمن و خيزش ها و جنبش های اجتماعی پس از انقلاب بر روان جامعه سنگينی می کند. بحران بی اعتمادی ناشی از بی لياقتی ها و خطا ها و لغزش های رهبران اکثر احزاب و سازمان های سياسی و شخصيت های اپوزيسيون, به کار جمعی و تحزب و سازمان يابی, و به طور کلی به اپوزيسيون واقعی حکومت اسلامی لطمه هايی جدی وارد کرده است.

۵- شرايط خاورميانه و جهان
شرايط خاور ميانه و جهان در اين سی و يک سال در عمل به سود حکومت اسلامی و در راستای خواست های اين حکومت رقم خورده است و اعتراض ها و تهديد های بين المللی در رابطه با نقض حقوق بشر در ايران , صدور تروريسم اسلامی به جهان , برنامه ی هسته ای حکومت اسلامی و دگرانديش ستيزی حکومت اسلامی به ويژه يهودی ستيزی اين حکومت, تاثيری در تغيير و تصحيح رفتار حکومت اسلامی نداشته اند.نيازجهان به نفت و گازايران , موقعيت جغرافيايی ايران , توسعه طلبی های سرکوبگرانه اسراييل در منطقه , حمله ی امريکا و متحدان اش به عراق , پشتيبانی های سياسی و اقتصادی چين و روسيه و برخی از کشور های ديگر جهان از ايران و...... از نمونه هايی هستند که در تداوم حيات حکومت اسلامی تاثير گذار بوده و هستند.
در کنار مسايل فوق حکومت اسلامی از اختلاف و شرايط موجود در جهان و منطقه نيز به سود خود بهره برداری کرده است ,که بهره برداری از اختلاف های ميان اتحاديه اروپا با امريکا, بهره برداری از اختلاف های ميان اتحاديه اروپا و امريکا با چين و روسيه , افکار و رفتار جنگ افروزانه ی دولت بوش و اسرائيل در رابطه با منطقه ی خاور ميانه از نمونه های قابل ذکر هستند.
حکومت اسلامی از آن دست حکومت هايی است که برای زنده ماندن نياز به دشمن تراشی واقعی , غير واقعی و دروغين دارند . دشمن وانمود کردن اين و آن در سطح منطقه و جهان سی و يک سال است مورد بهره برداری حکومت اسلامی برای توجيه مشگلات و بحران های سياسی و اجتماعی و فرهنگی و اخلاقی در جامعه قرار گرفته است, دشمن تراشی هايی که راه حکومت اسلامی برای نظامی و امنيتی کردن جامعه را نيز هموارتر کرده اند.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016