پورمحمدی: ۲٤ خرداد تلفنی به موسوی گفتم اتفاقاتی در حال رخ دادن است که به نام شما خواهد بود، پارلماننيوز
ـ از دو سال پيش برخی مسئولين مانع بازرسی از کهريزک شدند
ـ در قتلهای زنجيرهای اغلب عوامل اصلی در آن از لحاظ ذهنی طرفدار جريان دوم خرداد بودند
مصطفی پورمحمدی، رئيس کنونی سازمان بازرسی کشور و وزير کشور دولت نهم، در گفتوگوی اختصاصی خود با پنجره پيرامون موضوعات گوناگون از جمله نحوه انتخاب خود به عنوان وزير کشور، چرايی کنار گذاشته شدن خود از اين پست حساس و نيز رخدادهای پيش آمده پس از انتخابات رياست جمهوری سخن گفته است.
به گزارش سفير، پورمحمدی درباره نحوه تعطيلی بازداشتگاه در اين مصاحبه گفت: «هیأتی که از شورای عالی امنيت ملی، گزارشی به مقام معظم رهبری ارايه کرد، سبب شد که ايشان سريع دستور تعطيلی بازداشتگاه را صادر کنند و اگر اقدام حضرت آقا نبود، ديگر تحرکات موجب تعطيلی بازداشتگاه نمیشد».
پورمحمدی پس از آگاه شدن از فوت يکی از بازداشت شدگان کهريزک، از ماجرا با خبر میشود و همين، نقطه آغاز رسانهای شدن کهريزک است که پيشتر در اخبار گوناگون به آن پرداخته شد.
پورمحمدی در پاسخ به روند رسيدگی به پرونده ماجرای کهريزک نيز چنين پاسخ داد: «پس از بررسیها، گزارش را برای دادسرای انتظامی قضات و سازمان قضايی نيروهای مسلح فرستاديم که هر دو پرونده در حال پيگيری است. ظاهرا پرونده سازمان قضايی نيروهای مسلح، جلوتر از پرونده دادسرای انتظامی قضات است».
نکات مهمی که پورمحمدی در اين گفتگو مطرح کرده، بدين شرح است:
- جريان چپ در فضای سياسی کشور براساس جوسازی و تقويت فضای احساسی، طرح ايراد اتهامات، فضاسازی و مظلومنمايی جايگاه خود را در نزد افکار عمومی بالا برد و سبب بهوجود آمدن حادثه دوم خرداد شد. بعد هم توانست پيروز انتخابات شود و هنرش هم فضاسازی رسانهای و روانی بود.
-واقع مطلب اين بود که در قتلهای زنجيرهای اغلب عوامل اصلی در آن از لحاظ ذهنی طرفدار جريان دوم خرداد بودند و در آن مقطع نيز اين موضوع مطرح شد.
-آنها قصد داشتند بنده را در حواشی اين موضوع وارد کنند و با اتهامزنی، يک حادثه شخصی و خيلی ناگوار را که در خانواده ما بهوقوع پيوسته بود و خانم عفيف و نجيبی به شديدترين شکل به قتل رسيده بود را سوژه خوبی برای اهداف خود يافتند و اين موضوع را بردند جزو پرونده قتلهای زنجيرهای و پس از مدتی بنده را هم شريک اين پرونده کردند و اين خود جزو هنرمندیهای ژورناليستی و جنگ روانیای بود که در آن زمان از سوی جريان دوم خرداد اجرا شد و بايد گفت که آنقدر قضيه لوث و رسوا بود که آقای خاتمی نيز در نامهای اعلام کرد که اتهاماتی که به فلانی نسبت دادهاند، ناروا و محکوم است.
-وقتی که اتهامات عليه بنده با کدهای ريز و شبههبرانگيز طرح شد، ديدم که ديگر جای سکوت نيست و بايد نسبت به آن واکنش نشان دهم. از اينرو عليه آقای گنجی و باقی شکايت کردم و در دادگاه نيز شخصا شرکت کردم و وکيل هم نگرفتم و درنهايت هر دو نفر در دادگاه محکوم شدند.
-بعد از داستان دوم خرداد، شوک جدی به نيروهای حزباللهی و کسانی که روی مسائل انقلابی و ارزشی حساسيت و تأکيد ويژه داشتند، وارد شد و آنان را بيش از يک سال زمينگير کرد.
بعد از استعفا از وزارت اطلاعات پس از مشورت با دوستان به اين نتيجه رسيديم که کار مشترکی را به صورت جمعی بايد تعقيب کنيم تا بتوانيم از اين مرحله عبور کنيم و تقريبا در تشکيل اين شورا همه فعالان عرصه سياسی حضور داشتند. عدهای از تشکلها مانند جبهه پيروان خط امام و رهبری و برخی از شخصيتها مانند آقايان ناطق نوری و لاريجانی و دوستان ديگر حضور داشتند و همه همفکر بودند و البته در آن مقطع بنده برای کارهای تشکيلاتی خاص کمی فعال شدم و يک مقدار هم جلو رفتم.
-آقای جهرمی با آقای احمدینژاد همفکری میکرد و مشورت میداد. زيرا آقای جهرمی ارزيابیشان اين بود که احمدینژاد میتواند موفقيت پيدا کند، ولی در آن زمان نظرسنجیهايی که در اختيار ما بود اين موضوع را نشان نمیداد. از اين جهت آقای جهرمی به آقای احمدینژاد نيز کمک میکرد و بنده نيز طبق روال شورای هماهنگی به علت فکر تشکيلاتیام، مشغول فعاليت بودم و آقای احمدینژاد نيز بعد از اينکه رأی آورد اظهار داشت که از همه نيروهای اصولگرا استفاده خواهد کرد که تا حدودی اين موضوع انجام شد.
-عدهای از افراد برای وزارت اطلاعات پيشنهاد شده بودند و آقای احمدینژاد با آن دوستان صحبت کرده بود و همه آنها آدرس بنده را داده بودند. اين موضوع سبب شد که آقای احمدینژاد با بنده نيز صحبت کند. در ابتدا من استنکاف کردم، اما ايشان گفت که برنامهای برای اين وزارتخانه تهيه کنيد تا هرکسی میخواهد مسئوليت آن را برعهده بگيرد، استفاده کند. پس از چند روز آقای احمدینژاد بنده را دوباره خواست و گفت که موضوع وزارت شما را با مقام معظم رهبری در ميان گذاشتم و ايشان نظر موافق داشتند و بنده نيز گفتم اگر نظر ايشان است، حرفی ندارم و اين سبب شد که وارد کابينه شوم.
-در روزهای آخر يکی دو بار آقای احمدینژاد به دوستانی که در جلسه ليست افراد را تهيه میکردند، گفت که اسم آقای پورمحمدی را هم برای وزارت کشور بنويسيد. بنده هم به شوخی به آقای احمدینژاد گفتم که نه آقا، حالا که قرار شده ما به شما کمک بدهيم، ما را از اين قضيه محروم نکنيد و همان وزارت اطلاعات برای ما بس است، چون دو تا پست که بخواهيد به ما بدهيد، در نهايت از ده مانده و از شهر رانده میشويم. قرار بود روز يکشنبه اعضای کابينه به مجلس معرفی شوند که بنده جمعه قبل از آن در مسافرت بودم و ساعت ١١ شب ظاهرا آقای زريبافان تماس گرفتند و گفتند که آقای احمدینژاد شما را برای وزارت کشور در نظر گرفته و برنامهتان را برای اين وزارتخانه تهيه کنيد. بنده گفتم که در اين شرايط آمادگی برای تهيه برنامه ندارم که آقای زريبافان گفت که به هر حال آقای احمدینژاد تصميم خود را گرفته است و خدمت مقام معظم رهبری نيز مطرح شده و مورد موافقت ايشان نيز قرار گرفته است.
-در آن مقطع با وزارت کشور آشنا نبودم. فردا صبح سريعا به تهران آمدم و با وزارتخانه تماس گرفتم و برنامههای وزرای سابق را درخواست کردم که برايم بفرستند. همان روز با آقای محسنیاژهای برای وزارت اطلاعات صحبت شده بود که ظاهرا ايشان ترديدی داشتند که خدمت مقام معظم رهبری میرسند و با تأکيدی که رهبری میکنند، همان روز يعنی شنبه آقای محسنیاژهای برای وزارت اطلاعات و بنده برای وزارت کشور قطعی شديم و البته برنامهام را روز سهشنبه ارايه کردم.
-جريان چپ در مجلس با بنده مخالف بود و بعد از آن چند نفر از آنها میگفتند که ما به تو رأی داديم، ولی بنده اين قضيه را باور نداشتم، چون ٩٠ رأی مخالف و ٤٠ رأی ممتنع داشتم که تقريبا جزو سنگينترين رأیهای منفی بود. تمام دوم خردادیهای مجلس به بنده رأی منفی دادند و يک جمع متشکل از جريان اصولگرا نيز به بنده رأی منفی دادند و حرف اين دوستان نيز اين بود که پورمحمدی چهرهای امنيتی است و اگر در وزارت کشور حضور يابد، اين وزارتخانه را امنيتی میکند که برای کشور مناسب نيست.
-در هفته اول سال، بعد از تعطيلات چند روز اول، يعنی در هشتم فروردين ماه ٨٧ در جلسه شورايعالی امنيت ملی آقای احمدينژاد را ديدم و ايشان پرسيد: «کجاييد؟» گفتم: «هفته اول بعد از انتخابات، خسته و مريض بودم و مقداری استراحت کردم. اگر بشود دو ـ سه روزی را میخواهم به سفر بروم.» که آقای احمدینژاد گفت: «چه زمانی برمیگرديد؟» در جواب ايشان گفتم که روز چهاردهم فروردين وقتی ادارات باز میشوند، برمیگردم. گفت: «در اين روز شما را ببينم.» پس از آن جلسه، آقای لاريجانی گفت: «خبرهايی شنيدم که احتمال جابهجايی شما وجود دارد.» در روز سيزده فروردين از دفتر آقای رييسجمهور تماس گرفته شد که برای روز چهاردهم فروردين وقت ملاقاتی برای بنده گذاشته شده و بعد از يک ساعت دوباره از دفتر رئيسجمهور تماس گرفته شد و گفتند که وقت ملاقات نيم ساعت جابهجا شده. بنده که ديدم دفتر رئيسجمهور اينقدر نسبت به اين ديدار حساس است، آقای لاريجانی نيز آن سخنان را در جلسه شورای امنيت به بنده گفته بود و آقای احمدینژاد هم خواستار ديدار با بنده است، فهميدم که مسألهای درباره رفتنم از وزارت کشور مطرح شده.
-چهارشنبه، مصادف با چهاردهم فروردين پيش آقای احمدینژاد رفتم و ايشان گفت که میخواهد در وزارت کشور جابهجايی صورت دهد. بنده نيز گفتم که اختيار با شماست و از اينکه امکان خدمت در اين مدت را به من دادهايد تشکر ميکنم. ايشان گفت: «شما بايد به جای ديگری برويد.» در پاسخ گفتم: «اينکه به کجا بروم مهم نيست، وزارت کشور مهم است.» همچنين به آقای احمدینژاد گفتم: «کسی را برای وزارت کشور در نظر داريد؟» ايشان گفت: «خير.» گفتم: «اگر کسی را در نظر داريد عنوان کنيد تا برايش در مجلس رأی بگيرم و اگر هم میخواهيد سرپرست بگذاريد، توجيهش کنم.»
- ايشان در اين ملاقات اظهار داشت که موضوع خودتان مهم است که من باز هم گفتم که وزارت کشور مهمتر است و بعد از آن هم ٢٠ روز ديگر مرحله دوم انتخابات را داريم و شرايط خيلی سختی برای ماست. فردای آن روز، سمينار مشترک استانداران و وزرا بود و به آقای احمدینژاد گفتم: «میخواهيد اين موضوع را فردا اعلام کنيم؟» که ايشان در جواب گفتند: «هيچکس نفهمد.» در سمينار به علت اينکه ما ميزبان بوديم در جلسه يک مقدار جدیتر کارها را پيگيری کردم تا کسی متوجه اين موضوع نشود و حتی يکی ـ دو بار به آقای احمدینژاد انتقاد کردم و نظر دادم که آقای احمدینژاد نيز موضوع را فهميد که ايشان نيز يک مقدار جدیتر و گرمتر، مثل کسی که تا حالا هيچ مسألهای با هم ندارند برخورد کرد و بعد هم که خبرنگارها از سخنگوی دولت موضوع برکناری من را سوال کردند که ايشان گفت دروغ سيزده است، تحليل من اين بود که آقای الهام از گرمی رفتار بنده و آقای احمدینژاد اصلا فکر نمیکرد که قضيه کنار رفتن من از وزارت کشور جدی باشد. پس از اين قضايا، يک بار آقای احمدینژاد در دولت به من گفت: «چه کار کرديد؟» گفتم: «شما برای وزارت کشور چه کار کرديد؟» و ايشان دو ـ سه پيشنهاد برای سفارت و فعاليتهای خارجی دادند که بنده گفتم: «تمايل به رفتن به خارج از کشور ندارم.»
-به آقای احمدینژاد گفتم که درخواستی از شما ندارم، ولی از شما يک مطلب را میخواهم که به آن فکر کنيد و آن اين است که ٢٠ روز بيشتر به انتخابات مرحله دوم مجلس هشتم نمانده است و شايد جابهجايی من مشکلی برای اين موضوع پيش بياورد. توديع بعد از مرحله دوم باشد بهتر است که يکی از دوستان درنهايت به من گفت که آقای احمدینژاد گفته که برنامه جابهجايی بعد از مرحله دوم انتخابات صورت میگيرد که ما نيز کارها را جدی دنبال کرديم و پس از مدتی که از انتخابات گذشت، شنيديم که مقام معظم رهبری با آقای احمدینژاد صحبتی داشته و گفتهاند که خوب است گزارش انتخابات را وزير کشور به مجلس ارائه کند و ما نيز در حال تهيه گزارش انتخابات بوديم که در روزهای آخر ارديبهشت و ۱۰ روز قبل از تشکيل مجلس، حکم پايان مسئوليت من صادر شد.
- بنده رفته بودم برای افتتاح حسابداری عملياتی يکی از مناطق شهرداری تهران و سخنرانی در آنجا، بعد هم در مسير رفتن به اجلاس دادستانهای سراسر کشور در سالن کنفرانس اسلامی بودم که در بين راه از دفتر رئيسجمهور تماس گرفتند و گفتند نامهای حاوی تقدير و تشکر و معرفی سرپرست وزارتخانه برای شما ارسال شده که در آنجا به آيتالله هاشمی شاهرودی گفتم که اين آخرين نطق بنده بهعنوان وزير کشور است.
-در جلسه جامعه روحانيت به اين عنوان که از آقای موسوی برای کانديداتوری حمايت شود، صحبتی نشد. ولی مثلا برای دفاع از آقای احمدینژاد الزاما بايد عليه آقای موسوی موضع بگيرند، مورد مخالفت برخی از افراد قرار گرفت و ضرورت آن را رد کردند و اين موضوع به اين معنا نبود که از موسوی حمايت کنند.
- دو نفر نظرشان به آقای موسوی بود و در برخی جاها هم اعلام کرده بودند، ولی هيچ ظهور و بروزی در جلسات نبود و تنها کانديدای مطرح در جامعه روحانيت، احمدینژاد بود و برای وی نيز رأیگيری شد و تعداد آرای آقای احمدینژاد، دو - سه نفر بيشتر از عدمرأی بود، اما به حد نصاب نرسيد و اگر رأیها به حد نصاب میرسيد، جامعه روحانيت ايشان را معرفی میکرد و اين عدم حد نصاب سبب سکوت جامعه روحانيت در اين خصوص شد.
-زمانی که برای قانون انتخابات يکی ـ دو بار رفته بودم با آقای موسوی ديدار داشتم، ولی قبل از انتخابات با برخی افراد که مرتبط با آقای موسوی بودند، صحبت و به سوالات آنها درباره نظارت سازمان بازرسی پاسخ گفته بودم، همچنين در آن زمان به آنها اين توصيه را نيز کرده بودم که آقای موسوی دارای سوابق انقلابی است، ولی برخی از افرادی که از ايشان حمايت میکنند خطشان با آقای موسوی نميخواند و آقای موسوی نيز دو ـ سه بار پيغام يا تلفنی راجع به شرايط انتخابات سوال کرده بودند که بنده گفتم نظارتها برابر قانون و روند انتخابات صورت میگيرد.
- روز بيست و چهارم خرداد زمانی که آقای احمدینژاد در ميدان وليعصر برنامه داشت، زمانی که جمعيت از ميدان وليعصر بازمیگشت و بنده نيز از ساختمان سازمان بازرسی در خيابان طالقانی جمعيت را نظاره ميکردم، ديدم که از دور دود آتش بلند شده است.در اين رابطه از همکارانم سوال کردم که گفتند بين طرفداران آقای موسوی و پليس درگيری شده و چند اتوبوس آتش گرفته است، در دو - سه نقطه ديگر تهران نيز اتفاقاتی رخ داده و در چند نقطه ديگر کشور نيز اين اتفاقات بهوقوع پيوسته است. در اين زمان بنده تلفنی با آقای موسوی صحبت کردم و به ايشان گفتم که در حال حاضر بنده دود آتش را در خيابان میبينم و اين علائم خطر است و اتفاقاتی در کشور در حال رخ دادن است که به نام شما خواهد بود و شما نمیتوانيد خود را مبرا کنيد.
بنده هم چون تجربه امنيتی دارم، فوقالعاده نگران هستم و بهتر اين است که اين صحنه را تغيير دهيد، زيرا با اين روش به جايی نمیرسيد، همچنين به آقای موسوی توصيه کردم اگر موردی است از طريق مجاری قانونی پيگيری و شکايت کند. که متأسفانه در درگيری فردای آن روز نيز چند نفر کشته شدند که بنده روز پنجشنبه نامهای برای ايشان نوشتم و در آن نامه اين نکته را نيز دوباره يادآوری کردم.
-سازمان بازرسی از دو سال قبل نسبت به رفتاری که در بازداشتگاه کهريزک صورت میگرفت، گزارشهايی را دريافت کرده بود، نسبت به اين موضوع حساسيت خود را هم نشان داده بود و قصد بازرسی از آن را داشت که با موانعی از جانب مسئولين مربوطه رو به رو شده بود. به هر حال، اين موضوع به تعويق افتاد تا اينکه در حوادث بعد از انتخابات، برخی اخبار به دست ما رسيد و در جلساتی که ما در قوه قضاييه داشتيم و بنده، دادستان کل کشور و معاون اول رئيس قوه قضاييه نيز حضور داشتيم، دو خبر در مورد برخی بازداشتیهايی که به کهريزک برده شدهاند را طرح کرديم و آقای محسنیاژهای، وزير اطلاعات وقت از مسئولان خواهش کرد که با توجه به سوابق بازداشتگاه کهريزک، لطفا کسی به آنجا اعزام نشود.
-آقای مرتضوی يکی، دو جلسه حضور داشت، ولی در آن جلسه در خاطرم نيست که حضور داشته باشند. ولی در دو، سه جلسهای که حضور داشت، به ايشان تأکيد کرديم که پروندهها زودتر تشکيل و کسانی که میتوانند آزاد شوند، زودتر آزاد شوند و تعيين تکليف متهمين نيز در اسرع وقت صورت گيرد. بعد از اين قضايا ما مصر شديم که از بازداشتگاه کهريزک بازرسی کنيم و چون خبر فوت يکی از بازداشتیها به ما رسيده بود، با حضور در پزشکی قانونی، مشخص شد فردی فوت کرده است. از اين رو از آيتالله هاشمی شاهرودی درخواست بازرسی ويژه کرديم و سرانجام رفتيم و گزارشی از اتفاقات آنجا تهيه کرديم.در اين بازداشتگاه گاه حتی با بازداشتیهای مواد مخدر و اراذل و اوباش نيز برخوردهای بدی صورت گرفته بود. هیأتی که از شورای عالی امنيت ملی گزارشی را به مقام معظم رهبری ارايه کرد، سبب شد که ايشان سريع دستور تعطيلی بازداشتگاه را صادر کنند و اگر اقدام حضرت آقا نبود، ديگر تحرکات موجب تعطيلی بازداشتگاه نمیشد، چون به هر حال برخی میگفتند اين بازداشتگاه برای اشرار نياز است و ما در پايان گزارش خود را به دادسرای انتظامی قضات و سازمان قضايی نيروهای مسلح ارسال کرديم.
-هر دو پرونده در حال پيگيری است و شعب مربوطه فعال هستند و ظاهرا پرونده سازمان قضايی نيروهای مسلح جلوتر از پرونده دادسرای انتظامی قضات است.