شنبه 8 اسفند 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

پورمحمدی: ۲٤ خرداد تلفنی به موسوی گفتم اتفاقاتی در حال رخ دادن است که به نام شما خواهد بود، پارلمان‌نيوز

ـ از دو سال‌ پيش ‌برخی مسئولين ‌مانع‌ بازرسی ‌از‌ کهريزک‌ شدند
ـ در قتل‎های زنجيره‎ای اغلب عوامل اصلی در آن از لحاظ ذهنی طرفدار جريان دوم خرداد بودند

مصطفی پورمحمدی، رئيس کنونی سازمان بازرسی کشور و وزير کشور دولت نهم، در گفت‌وگوی اختصاصی خود با پنجره پيرامون موضوعات گوناگون از جمله نحوه انتخاب خود به عنوان وزير کشور، چرايی کنار گذاشته شدن خود از اين پست حساس و نيز رخدادهای پيش آمده پس از انتخابات رياست جمهوری سخن گفته است.

به گزارش سفير، پورمحمدی درباره نحوه تعطيلی بازداشتگاه در اين مصاحبه گفت: «هیأتی که از شورای عالی امنيت ملی، گزارشی به مقام معظم رهبری ارايه کرد، سبب شد که ايشان سريع دستور تعطيلی بازداشتگاه را صادر کنند و اگر اقدام حضرت آقا نبود، ديگر تحرکات موجب تعطيلی بازداشتگاه نمی‌شد».



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


پورمحمدی پس از آگاه شدن از فوت يکی از بازداشت شدگان کهريزک، از ماجرا با خبر می‌شود و همين، نقطه آغاز رسانه‌ای شدن کهريزک است که پيشتر در اخبار گوناگون به آن پرداخته شد.

پورمحمدی در پاسخ به روند رسيدگی به پرونده ماجرای کهريزک نيز چنين پاسخ داد: «پس از بررسی‌ها، گزارش را برای دادسرای انتظامی قضات و سازمان قضايی نيروهای مسلح فرستاديم که هر دو پرونده در حال پيگيری است. ظاهرا پرونده سازمان قضايی نيروهای مسلح، جلوتر از پرونده دادسرای انتظامی قضات است».

نکات مهمی که پورمحمدی در اين گفتگو مطرح کرده، بدين شرح است:

- جريان چپ در فضای سياسی کشور براساس جوسازی و تقويت فضای احساسی، طرح ايراد اتهامات، فضاسازی و مظلوم‎نمايی جايگاه خود را در نزد افکار عمومی بالا برد و سبب به‎وجود آمدن حادثه دوم خرداد شد. بعد هم توانست پيروز انتخابات شود و هنرش هم فضاسازی رسانه‎ای و روانی بود.

-واقع مطلب اين بود که در قتل‎های زنجيره‎ای اغلب عوامل اصلی در آن از لحاظ ذهنی طرفدار جريان دوم خرداد بودند و در آن مقطع نيز اين موضوع مطرح شد.

-آنها قصد داشتند بنده را در حواشی اين موضوع وارد کنند و با اتهام‎زنی، يک حادثه شخصی و خيلی ناگوار را که در خانواده ما به‎وقوع پيوسته بود و خانم عفيف و نجيبی به شديدترين شکل به قتل رسيده بود را سوژه خوبی برای اهداف خود يافتند و اين موضوع را بردند جزو پرونده قتل‎های زنجيره‎ای و پس از مدتی بنده را هم شريک اين پرونده کردند و اين خود جزو هنرمندی‎های ژورناليستی و جنگ روانی‎ای بود که در آن زمان از سوی جريان دوم خرداد اجرا شد و بايد گفت که آنقدر قضيه لوث و رسوا بود که آقای خاتمی نيز در نامه‎ای اعلام کرد که اتهاماتی که به فلانی نسبت داده‎اند، ناروا و محکوم است.

-وقتی که اتهامات عليه بنده با کدهای ريز و شبهه‎برانگيز طرح شد، ديدم که ديگر جای سکوت نيست و بايد نسبت به آن واکنش نشان دهم. از اين‎رو عليه آقای گنجی و باقی شکايت کردم و در دادگاه نيز شخصا شرکت کردم و وکيل هم نگرفتم و درنهايت هر دو نفر در دادگاه محکوم شدند.

-بعد از داستان دوم خرداد، شوک جدی به نيروهای حزب‎اللهی و کسانی که روی مسائل انقلابی و ارزشی حساسيت و تأکيد ويژه داشتند، وارد شد و آنان را بيش از يک سال زمين‎گير کرد.

بعد از استعفا از وزارت اطلاعات پس از مشورت با دوستان به اين نتيجه رسيديم که کار مشترکی را به صورت جمعی بايد تعقيب کنيم تا بتوانيم از اين مرحله عبور کنيم و تقريبا در تشکيل اين شورا همه فعالان عرصه سياسی حضور داشتند. عده‎ای از تشکل‎ها مانند جبهه پيروان خط امام و رهبری و برخی از شخصيت‎ها مانند آقايان ناطق نوری و لاريجانی و دوستان ديگر حضور داشتند و همه همفکر بودند و البته در آن مقطع بنده برای کارهای تشکيلاتی خاص کمی فعال شدم و يک مقدار هم جلو رفتم.

-آقای جهرمی با آقای احمدی‎نژاد همفکری می‎کرد و مشورت می‎داد. زيرا آقای جهرمی ارزيابی‎شان اين بود که احمدی‎نژاد می‎تواند موفقيت پيدا کند، ولی در آن زمان نظرسنجی‎هايی که در اختيار ما بود اين موضوع را نشان نمی‎داد. از اين جهت آقای جهرمی به آقای احمدی‎نژاد نيز کمک می‎کرد و بنده نيز طبق روال شورای هماهنگی به علت فکر تشکيلاتی‎ام، مشغول فعاليت بودم و آقای احمدی‎نژاد نيز بعد از اينکه رأی آورد اظهار داشت که از همه نيروهای اصولگرا استفاده خواهد کرد که تا حدودی اين موضوع انجام شد.

-عده‎ای از افراد برای وزارت اطلاعات پيشنهاد شده بودند و آقای احمدی‎نژاد با آن دوستان صحبت کرده بود و همه آنها آدرس بنده را داده بودند. اين موضوع سبب شد که آقای احمدی‎نژاد با بنده نيز صحبت کند. در ابتدا من استنکاف کردم، اما ايشان گفت که برنامه‎ای برای اين وزارتخانه تهيه کنيد تا هرکسی می‎خواهد مسئوليت آن را برعهده بگيرد، استفاده کند. پس از چند روز آقای احمدی‎نژاد بنده را دوباره خواست و گفت که موضوع وزارت شما را با مقام معظم رهبری در ميان گذاشتم و ايشان نظر موافق داشتند و بنده نيز گفتم اگر نظر ايشان است، حرفی ندارم و اين سبب شد که وارد کابينه شوم.

-در روزهای آخر يکی دو بار آقای احمدی‎نژاد به دوستانی که در جلسه ليست افراد را تهيه می‎کردند، گفت که اسم آقای پورمحمدی را هم برای وزارت کشور بنويسيد. بنده هم به شوخی به آقای احمدی‎نژاد گفتم که نه آقا، حالا که قرار شده ما به شما کمک بدهيم، ما را از اين قضيه محروم نکنيد و همان وزارت اطلاعات برای ما بس است، چون دو تا پست که بخواهيد به ما بدهيد، در نهايت از ده مانده و از شهر رانده می‎شويم. قرار بود روز يکشنبه اعضای کابينه به مجلس معرفی شوند که بنده جمعه قبل از آن در مسافرت بودم و ساعت ١١ شب ظاهرا آقای زريبافان تماس گرفتند و گفتند که آقای احمدی‎نژاد شما را برای وزارت کشور در نظر گرفته و برنامه‎تان را برای اين وزارتخانه تهيه کنيد. بنده گفتم که در اين شرايط آمادگی برای تهيه برنامه ندارم که آقای زريبافان گفت که به هر حال آقای احمدی‎نژاد تصميم خود را گرفته است و خدمت مقام معظم رهبری نيز مطرح شده و مورد موافقت ايشان نيز قرار گرفته است.

-در آن مقطع با وزارت کشور آشنا نبودم. فردا صبح سريعا به تهران آمدم و با وزارتخانه تماس گرفتم و برنامه‎های وزرای سابق را درخواست کردم که برايم بفرستند. همان روز با آقای محسنی‎اژه‎ای برای وزارت اطلاعات صحبت شده بود که ظاهرا ايشان ترديدی داشتند که خدمت مقام معظم رهبری می‎رسند و با تأکيدی که رهبری می‎کنند، همان روز يعنی شنبه آقای محسنی‎اژه‎ای برای وزارت اطلاعات و بنده برای وزارت کشور قطعی شديم و البته برنامه‎ام را روز سه‎شنبه ارايه کردم.

-جريان چپ در مجلس با بنده مخالف بود و بعد از آن چند نفر از آنها می‎گفتند که ما به تو رأی داديم، ولی بنده اين قضيه را باور نداشتم، چون ٩٠ رأی مخالف و ٤٠ رأی ممتنع داشتم که تقريبا جزو سنگين‎ترين رأی‎های منفی بود. تمام دوم خردادی‎های مجلس به بنده رأی منفی دادند و يک جمع متشکل از جريان اصولگرا نيز به بنده رأی منفی دادند و حرف اين دوستان نيز اين بود که پورمحمدی چهره‎ای امنيتی است و اگر در وزارت کشور حضور يابد، اين وزارتخانه را امنيتی می‎کند که برای کشور مناسب نيست.

-در هفته اول سال، بعد از تعطيلات چند روز اول، يعنی در هشتم فروردين ماه ٨٧ در جلسه شورايعالی امنيت ملی آقای احمدينژاد را ديدم و ايشان پرسيد: «کجاييد؟» گفتم: «هفته اول بعد از انتخابات، خسته و مريض بودم و مقداری استراحت کردم. اگر بشود دو ـ سه روزی را می‎خواهم به سفر بروم.» که آقای احمدی‎نژاد گفت: «چه زمانی برمی‎گرديد؟» در جواب ايشان گفتم که روز چهاردهم فروردين وقتی ادارات باز می‎شوند، برمی‎گردم. گفت: «در اين روز شما را ببينم.» پس از آن جلسه، آقای لاريجانی گفت: «خبرهايی شنيدم که احتمال جابه‎جايی شما وجود دارد.» در روز سيزده فروردين از دفتر آقای رييس‎جمهور تماس گرفته شد که برای روز چهاردهم فروردين وقت ملاقاتی برای بنده گذاشته شده و بعد از يک ساعت دوباره از دفتر رئيس‎جمهور تماس گرفته شد و گفتند که وقت ملاقات نيم ساعت جابهجا شده. بنده که ديدم دفتر رئيس‎جمهور اينقدر نسبت به اين ديدار حساس است، آقای لاريجانی نيز آن سخنان را در جلسه شورای امنيت به بنده گفته بود و آقای احمدی‎نژاد هم خواستار ديدار با بنده است، فهميدم که مسأله‎ای درباره رفتنم از وزارت کشور مطرح شده.

-چهارشنبه، مصادف با چهاردهم فروردين پيش آقای احمدی‎نژاد رفتم و ايشان گفت که می‎خواهد در وزارت کشور جابه‎جايی صورت دهد. بنده نيز گفتم که اختيار با شماست و از اينکه امکان خدمت در اين مدت را به من داده‎ايد تشکر ميکنم. ايشان گفت: «شما بايد به جای ديگری برويد.» در پاسخ گفتم: «اينکه به کجا بروم مهم نيست، وزارت کشور مهم است.» همچنين به آقای احمدی‎نژاد گفتم: «کسی را برای وزارت کشور در نظر داريد؟» ايشان گفت: «خير.» گفتم: «اگر کسی را در نظر داريد عنوان کنيد تا برايش در مجلس رأی بگيرم و اگر هم می‎خواهيد سرپرست بگذاريد، توجيهش کنم.»

- ايشان در اين ملاقات اظهار داشت که موضوع خودتان مهم است که من باز هم گفتم که وزارت کشور مهمتر است و بعد از آن هم ٢٠ روز ديگر مرحله دوم انتخابات را داريم و شرايط خيلی سختی برای ماست. فردای آن روز، سمينار مشترک استانداران و وزرا بود و به آقای احمدی‎نژاد گفتم: «می‎خواهيد اين موضوع را فردا اعلام کنيم؟» که ايشان در جواب گفتند: «هيچ‎کس نفهمد.» در سمينار به علت اينکه ما ميزبان بوديم در جلسه يک مقدار جدی‎تر کارها را پيگيری کردم تا کسی متوجه اين موضوع نشود و حتی يکی ـ دو بار به آقای احمدی‎نژاد انتقاد کردم و نظر دادم که آقای احمدی‎نژاد نيز موضوع را فهميد که ايشان نيز يک مقدار جدی‎تر و گرمتر، مثل کسی که تا حالا هيچ مسأله‎ای با هم ندارند برخورد کرد و بعد هم که خبرنگارها از سخنگوی دولت موضوع برکناری من را سوال کردند که ايشان گفت دروغ سيزده است، تحليل من اين بود که آقای الهام از گرمی رفتار بنده و آقای احمدی‎نژاد اصلا فکر نمی‎کرد که قضيه کنار رفتن من از وزارت کشور جدی باشد. پس از اين قضايا، يک بار آقای احمدی‎نژاد در دولت به من گفت: «چه کار کرديد؟» گفتم: «شما برای وزارت کشور چه کار کرديد؟» و ايشان دو ـ سه پيشنهاد برای سفارت و فعاليت‎های خارجی دادند که بنده گفتم: «تمايل به رفتن به خارج از کشور ندارم.»

-به آقای احمدی‎نژاد گفتم که درخواستی از شما ندارم، ولی از شما يک مطلب را می‎خواهم که به آن فکر کنيد و آن اين است که ٢٠ روز بيشتر به انتخابات مرحله دوم مجلس هشتم نمانده است و شايد جابه‎جايی من مشکلی برای اين موضوع پيش بياورد. توديع بعد از مرحله دوم باشد بهتر است که يکی از دوستان درنهايت به من گفت که آقای احمدی‎نژاد گفته که برنامه جابه‎جايی بعد از مرحله دوم انتخابات صورت می‎گيرد که ما نيز کارها را جدی دنبال کرديم و پس از مدتی که از انتخابات گذشت، شنيديم که مقام معظم رهبری با آقای احمدی‎نژاد صحبتی داشته و گفته‎اند که خوب است گزارش انتخابات را وزير کشور به مجلس ارائه کند و ما نيز در حال تهيه گزارش انتخابات بوديم که در روزهای آخر ارديبهشت و ۱۰ روز قبل از تشکيل مجلس، حکم پايان مسئوليت من صادر شد.

- بنده رفته بودم برای افتتاح حسابداری عملياتی يکی از مناطق شهرداری تهران و سخنرانی در آنجا، بعد هم در مسير رفتن به اجلاس دادستان‎های سراسر کشور در سالن کنفرانس اسلامی بودم که در بين راه از دفتر رئيس‎جمهور تماس گرفتند و گفتند نامه‎ای حاوی تقدير و تشکر و معرفی سرپرست وزارتخانه برای شما ارسال شده که در آنجا به آيت‎الله هاشمی شاهرودی گفتم که اين آخرين نطق بنده به‎عنوان وزير کشور است.

-در جلسه جامعه روحانيت به اين عنوان که از آقای موسوی برای کانديداتوری حمايت شود، صحبتی نشد. ولی مثلا برای دفاع از آقای احمدی‎نژاد الزاما بايد عليه آقای موسوی موضع بگيرند، مورد مخالفت برخی از افراد قرار گرفت و ضرورت آن را رد کردند و اين موضوع به اين معنا نبود که از موسوی حمايت کنند.

- دو نفر نظرشان به آقای موسوی بود و در برخی جاها هم اعلام کرده بودند، ولی هيچ ظهور و بروزی در جلسات نبود و تنها کانديدای مطرح در جامعه روحانيت، احمدی‎نژاد بود و برای وی نيز رأی‎گيری شد و تعداد آرای آقای احمدی‎نژاد، دو - سه نفر بيشتر از عدمرأی بود، اما به حد نصاب نرسيد و اگر رأی‎ها به حد نصاب می‎رسيد، جامعه روحانيت ايشان را معرفی می‎کرد و اين عدم حد نصاب سبب سکوت جامعه روحانيت در اين خصوص شد.

-زمانی که برای قانون انتخابات يکی ـ دو بار رفته بودم با آقای موسوی ديدار داشتم، ولی قبل از انتخابات با برخی افراد که مرتبط با آقای موسوی بودند، صحبت و به سوالات آنها درباره نظارت سازمان بازرسی پاسخ گفته بودم، همچنين در آن زمان به آنها اين توصيه را نيز کرده بودم که آقای موسوی دارای سوابق انقلابی است، ولی برخی از افرادی که از ايشان حمايت می‎کنند خطشان با آقای موسوی نميخواند و آقای موسوی نيز دو ـ سه بار پيغام يا تلفنی راجع به شرايط انتخابات سوال کرده بودند که بنده گفتم نظارت‎ها برابر قانون و روند انتخابات صورت می‎گيرد.

- روز بيست و چهارم خرداد زمانی که آقای احمدی‎نژاد در ميدان وليعصر برنامه داشت، زمانی که جمعيت از ميدان وليعصر بازمی‎گشت و بنده نيز از ساختمان سازمان بازرسی در خيابان طالقانی جمعيت را نظاره ميکردم، ديدم که از دور دود آتش بلند شده است.در اين رابطه از همکارانم سوال کردم که گفتند بين طرفداران آقای موسوی و پليس درگيری شده و چند اتوبوس آتش گرفته است، در دو - سه نقطه ديگر تهران نيز اتفاقاتی رخ داده و در چند نقطه ديگر کشور نيز اين اتفاقات به‎وقوع پيوسته است. در اين زمان بنده تلفنی با آقای موسوی صحبت کردم و به ايشان گفتم که در حال حاضر بنده دود آتش را در خيابان می‎بينم و اين علائم خطر است و اتفاقاتی در کشور در حال رخ دادن است که به نام شما خواهد بود و شما نمی‎توانيد خود را مبرا کنيد.

بنده هم چون تجربه امنيتی دارم، فوقالعاده نگران هستم و بهتر اين است که اين صحنه را تغيير دهيد، زيرا با اين روش به جايی نمی‎رسيد، همچنين به آقای موسوی توصيه کردم اگر موردی است از طريق مجاری قانونی پيگيری و شکايت کند. که متأسفانه در درگيری فردای آن روز نيز چند نفر کشته شدند که بنده روز پنجشنبه نامه‎ای برای ايشان نوشتم و در آن نامه اين نکته را نيز دوباره يادآوری کردم.

-سازمان بازرسی از دو سال قبل نسبت به رفتاری که در بازداشتگاه کهريزک صورت می‎گرفت، گزارش‎هايی را دريافت کرده بود، نسبت به اين موضوع حساسيت خود را هم نشان داده بود و قصد بازرسی از آن را داشت که با موانعی از جانب مسئولين مربوطه رو به رو شده بود. به هر حال، اين موضوع به تعويق افتاد تا اينکه در حوادث بعد از انتخابات، برخی اخبار به دست ما رسيد و در جلساتی که ما در قوه قضاييه داشتيم و بنده، دادستان کل کشور و معاون اول رئيس قوه قضاييه نيز حضور داشتيم، دو خبر در مورد برخی بازداشتی‎هايی که به کهريزک برده شده‎اند را طرح کرديم و آقای محسنی‎اژه‎ای، وزير اطلاعات وقت از مسئولان خواهش کرد که با توجه به سوابق بازداشتگاه کهريزک، لطفا کسی به آنجا اعزام نشود.

-آقای مرتضوی يکی، دو جلسه حضور داشت، ولی در آن جلسه در خاطرم نيست که حضور داشته باشند. ولی در دو، سه جلسه‎ای که حضور داشت، به ايشان تأکيد کرديم که پرونده‎ها زودتر تشکيل و کسانی که می‎توانند آزاد شوند، زودتر آزاد شوند و تعيين تکليف متهمين نيز در اسرع وقت صورت گيرد. بعد از اين قضايا ما مصر شديم که از بازداشتگاه کهريزک بازرسی کنيم و چون خبر فوت يکی از بازداشتی‎ها به ما رسيده بود، با حضور در پزشکی قانونی، مشخص شد فردی فوت کرده است. از اين رو از آيت‎الله هاشمی شاهرودی درخواست بازرسی ويژه کرديم و سرانجام رفتيم و گزارشی از اتفاقات آنجا تهيه کرديم.در اين بازداشتگاه گاه حتی با بازداشتی‎های مواد مخدر و اراذل و اوباش نيز برخوردهای بدی صورت گرفته بود. هیأتی که از شورای عالی امنيت ملی گزارشی را به مقام معظم رهبری ارايه کرد، سبب شد که ايشان سريع دستور تعطيلی بازداشتگاه را صادر کنند و اگر اقدام حضرت آقا نبود، ديگر تحرکات موجب تعطيلی بازداشتگاه نمی‎شد، چون به هر حال برخی می‎گفتند اين بازداشتگاه برای اشرار نياز است و ما در پايان گزارش خود را به دادسرای انتظامی قضات و سازمان قضايی نيروهای مسلح ارسال کرديم.

-هر دو پرونده در حال پيگيری است و شعب مربوطه فعال هستند و ظاهرا پرونده سازمان قضايی نيروهای مسلح جلوتر از پرونده دادسرای انتظامی قضات است.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016