شنبه 15 اسفند 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

از انکار هولوکاست تا کوره‌ی روزنامه‌سوزی ارشاد، فرهاد سلمانيان

محمد علی رامين، معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد، روز دوشنبه، ۱۰ اسفند، نشريه‌ی ايراندخت و همزمان روزنامه‌ی اعتماد را - به بهانه‌ی رسيدگی به تخلف‌های شناخته شده در اتهام به روزنامه‌ها - توقيف کرد. اين شايد عيدی دولت غيرقانونی به مطبوعات در آستانه‌ی سال نو و چهارشنبه سوری باشد.

احمدی‌نژاد و شرکای او راه‌کارهای آشکار و پنهانی را که جنبش اعتراضی برای تغيير تصور موجود از مردم ايران در خارج، و اطلاع‌رسانی و گسترش خود در داخل می‌يابد، به حد کافی در نظر نمی‌گيرند. اين جناح قصد دارد فضاهای رسانه‌ای و ارتباطی را برای اين جنبش محدود کند که با روندی کند، اما پيوسته در حال تغيير شکل هستند و «گسترش آگاهی‌ها» و سازگاری برای بقا در وضع موجود را دنبال می‌کنند.

نقش محمد علی رامين بيش‌تر در شروع بحث، پيرامون انکار هولوکاست و سازماندهی همايش آن در سال ۱۳۸۶ در تهران در ميانه‌ی کار دولت نهم برجسته بود، اما اکنون همکاری در توقيف مطبوعات هم به اين پيشينه افزوده می‌شود.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


گرايش به انکار کشتار يهوديان در بخشی از تاريخ کشوری ديگر با اقدام عليه مطبوعات در داخل ادامه می‌يابد تا با حذف يا فشار بر همان چند روزنامه‌ی نيمه‌منتقد باقی‌مانده، آگاهی‌رسانی درباره‌ی بحران فراگير موجود برای مدتی مختل شود.

ذهنيت مخرب، تثبيت تندروی
جنبش سبز بدون واسازی، تحليل و نقد "استوانه‌ها" و "دايره‌ها"ی عقيدتی حامی احمدی‌نژاد قادر به پيشبرد هدف‌های بلندمدت خود و گذار از وضعيت نظامی- فقهی نيست. از طرف ديگر اين افراد با رايزنی‌های خود در تصميم‌های سياسی رهبر نيز تأثير دارند و در عين حال از تصميم‌های او درباره‌ی سياست خارجی و داخلی تأثير می‌گيرند.

رامين -به دليل پشتيبانی از طرح هولوکاست و آسيبی که به مناسبات ايران در عرصه‌ی بين‌المللی زد- در کنار حسن عباسی و حسين شريعتمداری از مخرب‌ترين ذهن‌هايی است که با تحليل‌های اشتباه و ماجراجويانه‌ی مناسبات جهانی، در صف حاميان خامنه‌ای و احمدی‌نژاد قرار گرفته‌اند. مطبوعات داخل به دليل فشارها نتوانسته‌اند به حد کافی به پرونده نظريه‌سازان جريان تندرو بپردازند. اين کار در مطبوعات چاپی جز با ايما و اشاره در نوشته‌ها، آسان نيست. به‌ويژه که رامين از مشاوران احمدی‌نژاد در دوره‌ی پيشين رياست جمهوری او نيز بوده و دولت دهم نيز از خدمات توقيفی او در وزارت ارشاد بی‌نصيب نيست.

پايه‌گذار هسته‌های فدائيان ولايت، به گفته‌ی خود در فاصله‌ی سالهای ۱۳۵۶ تا ۱۳۷۳ در آلمان اقامت داشت. در شهرهای کارلسروهه، دوسلدورف و در دانشگاه صنعتی کلاوستال-تسلرفلد، ناحيه‌ای کوهستانی در ايالت نيدرزاکسن آلمان، در رشته‌های مکانيک و مهندسی روش‌های صنعتی درس خواند. (اين اقامت، نزديک دو دهه، يعنی دور بودن از آشفته‌ترين دوره‌ی شاهنشاهی پهلوی پسر در آستانه‌ی سرنگونی و آغاز جنگ با عراق در زمان زمام‌داری خمينی. به همين دليل امروز ژست‌های اسلامی اين فرد در نظريه‌سازی برای دولتی ضدقانونی و ريختن مطبوعات به کوره‌ی سياست‌های ارشادی، با آن سابقه چندان هم‌خوانی ندارند. هر چند او در مصاحبه‌ی سه سال پيش خود با روزنامه‌ی "اعتماد ملی" گفته بود که در تعطيلات برای «زيارت رزمندگان» از آلمان به ايران می‌آمده است!)

او در دانشگاه انجمنی اسلامی نيز پديد آورد و سمت دبيری انجمن دفاع از حقوق اقليت‌های مسلمان را نيز در آلمان به عهده داشت و امام جمعه‌ی شهر دانشگاهی خود نيز بود.

به احتمال زياد او نيز از نسل افرادی است که با ذهنيتی زير تأثير فکر صدور انقلاب، در پوشش تحصيل، در غرب فعاليت کردند. هر چند که اين ذهنيت در ميان سران جناح تندروی حاکم و رهبر نظام، هم‌چنان اسير و آلوده‌ی کينه‌توزی جهان سومی است که راه را بر شکل‌های ديگر ارتباط می‌بندد. رويکرد رامين تنها يکی از صورت‌های واکنش ايرانيان دانش‌آموخته در غرب به پيشرفت‌های اين بخش از جهان است و البته بدوی‌ترين نوع آن!

رامين در دوران خاتمی همايشی با نام "جهان پس از آمريکا" برگزار کرد تا ثابت کند که آن کشور در حال فروپاشی است. کسی در آن همايش از او نپرسيد کدام کشور است که در سه دهه‌ی گذشته چند ميليون تن از اتباع خود را مجبور به پناهندگی به کشورهای گوناگون جهان کرده است؟ ايران يا آمريکا؟

البته ميزان شناخت رامين از تاريخ و سياست آمريکا را نيز می‌توان از جمله‌ی زير در مصاحبه‌ی ياد شده با روزنامه‌ی اعتماد ملی دريافت: «می‌دانيد که تا قبل از جنگ دوم اروپا، آمريکا به عنوان يک قدرت حاشيه‌ای مطرح بود. با جنگ دوم اروپا، صهيونيست‌ها که کاملن‌ بر آمريکا و بسياری از کشورهای اروپايی مسلط بودند موفق شدند با ايجاد جنگ و خون‌ريزی و کشته‌شدن بيش از ۵۰ ميليون نفر قدرت جهانی را تغيير دهند!!»

آشنايی حيرت‌انگيز با تاريخ اروپا و آمريکا ستودنی نيست؟مگر يهوديان بی‌وطن بيماری خودآزاری داشتند که عليه خودشان جنگ جهانی راه بيندازند؟

قليان شيعی با طعم نئونازيسم؟
رامين گذشته از پناهنگی اجتماعی به آلمان، سابقه‌ی گفته‌های تحريک‌آميز عليه مسلمانان اهل سنت و يهودی‌ستيزی را دارد. دبيرکل بنياد جهانی هولوکاست، در نشريه‌های آلمانی‌ای چون "القيام" در اتريش و "الفجر" در هامبورگ و "الاسلام" در مونيخ نيز فعاليت داشته است.

او يک بار در سال ۱۳۶۱ در آلمان دستگير شد و در فاصله‌ی سالهای ۱۳۷۰ تا ۱۳۷۲ برنامه‌ی اسلامی "سيمای نور" را نيز برای هدايت شهروندان آلمانی و ايرانيان ساکن اين کشور به راه راست، راه‌اندازی کرده بود!

بازرس ويژه‌ی پيشين واردات صنعتی از اروپا در ايران، در سال ۱۳۷۳ ( دو سال پس از قتل‌های رستوران ميکونوس و يک سال پس از آغاز محاکمه‌های اين پرونده) پيش از پايان دوره‌ی دکترا همراه همسر و سه فرزند خود از آلمان اخراج شد و تاکنون درباره‌ی علت آن با روزنامه‌ها سخنی نگفته است.

با توجه به دستگيری رامين در آلمان، طرح بحث درباره‌ی هولوکاست در دوره‌ی نخست رياست جمهوری احمدی‌نژاد، پيش‌زمينه‌ای فردی (دستگيری و اخراج از سوی دولت آلمان) نيز دارد؛ زيرا او می‌داند که اکنون در آلمان، انکار يهودی‌کشی در دوران نازی‌ها، چيزی شبيه تابوشکنی است. آيا در ايران کسی می‌تواند به اشتباه‌های رهبر و فرماندهان سپاه در دوران جنگ ايران و عراق نزديک شود؟ يا مطلبی انتقادی از رهبر در روزنامه‌ی سردبير کيهان منشر کند؟

رامين، پايه‌گذار "اتحاديه‌ی راه اسلامی در اروپا"، چهار سال پيش در مصاحبه‌ی خود با هفته‌نامه‌ی آلمانی "اشپيگل" گفته بود که جز ادعايی رسمی و تکراری چيزی درباره‌ی هولوکاست نمی‌داند و بايد کميسيونی حقيقت‌ياب در اين‌باره تشکيل شود و «يهوديان نيز بايد به وطن اصلی خود بازگردند.»

او حتا جنجال بر سر کاريکاتورهای پيامبر اسلام را نيز ابزار صهيونيست‌ها برای منحرف کردن افکار از موضوع هولوکاست تفسير کرده بود. (البته مصاحبه‌گر می‌توانست بپرسد چرا کميسيون حقيقت‌يابی درباره‌ی اشتباه‌های فرماندهان سپاه در جنگ و قربانی‌شدن سربازان، اعدام‌های جمعی سال ۱۳۶۷، قتل‌های زنجيره‌ای و جنايت‌های کهريزک و در کل تاريخ جنايی جمهوری اسلامی ... برای يافتن مقصران و مجرمان اصلی تشکيل نمی‌شود يا چرا برای بازگشت ميليون‌ها ايرانی که به دورترين نقاط تبعيد شده‌اند، اقدامی نمی‌شود.)

برای فهم ذهنيت رامين، همان مصاحبه با روزنامه‌ی "اعتماد ملی" هنوز جالب است. او در پاسخ به درخواست برای معرفی خود گفته بود:«انسان‌های بزرگ وقتی به دنيا می‌آيند، مهم نيست چند سال عمر کرده باشند، هر لحظه از عمر آن‌ها يک برگ و اثری را برعالم بشريت دارد و بيوگرافی آن‌ها همان خيرات و برکاتی است که از خودشان به‌جای می‌گذارند.»

اين از نظر شناخت فردی، اما در بعد اجتماعی-سياسی:
رامين در گيرودار انتخابات دهم رياست جمهوری درباره‌ی طرح هولوکاست و پيامدهای آن گفته بود: «هر کار بزرگی نياز به هزينه‌های ضروری خود دارد، در دوره‌های گذشته هفت قطعنامه از سوی شورای امنيت عليه کشور ما به تصويب رسيد، در حالی که ما هيچ امتيازی به دست نياورديم و تمام امتيازات ملی خود را به بيگانگان واگذار کرديم، اما در دولت نهم سه قطعنامه عليه ما صادر شد و ما در مقابل اين قطعنامه‌ها به يکی از قدرت‌های هسته‌ای جهان تبديل شديم. با صدور قطعنامه چهارم که انزوای سيستم بانکی ما را هدف گرفته بود، بزرگ‌ترين نتيجه‌ای که حاصل شد، اين بود که بلافاصله بعد از ورشگستگی سيستم بانک‌های جهان، ايران بر خلاف تمام کشورهای جهان کم‌ترين آسيب را از ورشکستگی اقتصادی ليبرال کاپتياليسم غرب ديد.»

گذشته از عوام‌فريبی در گفته‌ی نخست، اشاره نکردن به پيامدهای اقتصادی و سياسی قطعنامه‌ها و مغلطه درفاصله‌ی زمانی صدور آن‌ها عليه ايران در گفته‌ی پيشين، آيا گوينده‌ی اين جمله‌ها دو دهه در آلمان زندگی نکرده است؟ مگر نه اين که افرادی مانند رامين فرزندان خود را با دريافت کمک‌هزينه‌ی کودکان از دولتی اروپايی در رفاه بار آورده‌اند؟

اگر به گفته‌ی احمدی‌نژاد و رامين و ... اقتصاد و بانک‌های آن کشورها در حال ورشکستگی بودند، چرا هنوز مقام‌های ايرانی سرمايه‌های خود را از بانک‌های سوئيس و ساير کشورهای اروپايی درنياورده‌اند؟
بزرگ‌نمايی‌های ياد شده درباره‌ی بحران اقتصادی و بانک‌ها در غرب، پرسش‌های بسياری را پيش می‌کشند. آيا در بانک‌های جهانی ورشکسته، مردم شيشه‌های بانک را برای پس گرفتن پس‌اندازهای خود می‌شکنند يا در تهران که مردم اعتمادی به دولت غيرقانونی ندارند؟

اين نوع بينش جناح تندرو حتا آسيب‌های اقتصادی ناشی از گفته‌های خود و فرار سرمايه‌گذاری خارجی را نيز در نظر نمی‌گيرد.

رهبری پراشتباه، غايب هميشگی
دفتر مطالعات سياسی مرکز پژوهش‌های مجلس، شهريور سال جاری با انتشار گزارشی درباره‌ی آسيب‌شناسی حضور ايران در نهادهای بين‌المللی، به ناکارآمدی سياست‌گذاری‌های حکومت و بی‌توجهی به حقوق شهروندان ايرانی و کم‌اهميت شدن آن در نهادهای بين‌المللی - به دليل ضعف سياست‌های دولتی- اذعان کرد. بدون شک در دوران دولت اصلاحات وضع حضور در نهادهای بين‌المللی و شيوه‌ی برخورد آن‌ها با امروز بسيار متفاوت بود.

البته نظام ولايی برای ايستادگی در برابر انزوای روزافزون خود، با توجه به پاسخ منفی اخير چين به آمريکا در موضوع حمايت از تحريم‌های آتی، دست به کار شده و در تحليل‌های رسانه‌ای خود در حال جابه‌جايی ابرقدرت آمريکا با چين است. بايد به افکار عمومی در ايران جای‌گزينی برای آمريکا معرفی کرد که به احتمال زياد چين نقش آن را بازی خواهد کرد!

اين موضوع ممکن است به گستره‌ی فرهنگی نيز سرايت کند. ممکن است حتا جای سريال‌ها و فيلم‌های غربی را محصولات سينمای چين و ژاپن بگيرند.

ديدگاه‌هايی مانند انکار هولوکاست که رامين يکی از محرک‌های اصلی آن بود يا نگاه ماليخوليايی به سياست جهانی، از علت‌های آسيب بين‌المللی‌ای هستند که گزارش آسيب‌شناسانه‌ی مجلس، چندی پيش کوشيده بود با تکيه بر منابعی نه چندان معتبر، به آن‌ها بپردازد.

در تحليل‌های آسيب‌شناسانه‌ی چنين نهادهايی، عوامل بيرون از جناح تندروی سياسی، جايگاه مهم‌تری دارند تا ريشه‌های اصلی آسيب، از درون نظام فرسوده‌ی کنونی و شکل کشورداری و حکومت ولايت فقيه و دخالت نظاميان در سياست، به مثابه‌ی زمينه‌های اصلی ناکارآمدی.

تا زمانی که جناح تندرو و نظريه‌سازان آن اختيار تعيين روند سياست‌های داخلی و خارجی را به شکل کنونی دارند، آسيب‌شناسی‌های ياد شده به راه‌کارهای عملی نخواهند رسيد. سياست خارجی دولت دهم نيز تفاوت چندانی با سياست داخلی آن نخواهد داشت و بايد منتظر تأثير تحريم‌های احتمالی بر پيش‌برندگان اصلی بحران، يعنی اعضای فرصت‌طلب سپاه پاسداران بود.

(کادر) رهبری پراشتباه، آشفته و ناکارآمدی که در داخل دشمنی خود را با رأی اکثريت از راه دستگيری‌های گسترده نشان می‌دهد، مجبور است به جای ارتباط‌گيری ديپلماتيک با همه‌ی طرف‌های ممکن گفت‌وگو، از جمله به چين، ژاپن و بعضی دولت‌های آمريکای لاتين رشوه‌های سياسی و امتياز بيشتر بدهد.

ولايت فقيه با رويه‌ی کنونی در راه فروپاشی است. در دهه‌ی سوم انقلاب اين نظام در ارائه‌ی پاسخ‌های عقلانی به نيازها و خواسته‌های موجود به بن‌بست رسيده و بايد پيش از حادثه‌ای مانند يک انقلاب يا شورش‌هايی که اکنون مانند آتش زير خاکستر هستند، جای‌گزين‌هايی عملی برای آن يافت.

پاسخ‌گويی به ذهنيت‌ها و نيازهای اجتماعی‌ای که رفته‌رفته پيچيده‌تر و گسترده‌تر می‌شوند، با درک نظامی يا روضه‌محور از سياست، اجتماع و انسان ممکن نيست. اين جريان حتا با پاک‌سازی نهادهای علمی از مخالفان به دليل ستيز نوع جهان‌بينی آن با طبيعت انسانی کامياب نمی‌شود. دانشگاه نيز- اگر دانشگاه باشد - دير يا زود ولايت فقيه و نظام ناهم‌سو با دانش را از بدنه‌ی خود پاک خواهد کرد.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016