سه شنبه 24 فروردین 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

نسبت به همبستگی جنبش زنان با جنبش سبز بسيار حساس‌اند، گفت‌وگوی "مهرنامه" با نوشين احمدی خراسانی

نوشين احمدی خراسانی
نيروهای سرکوبگر درون حاکميت، تمايل دارند جنبش‌های مدنی به افراط‌کاری کشيده شوند تا به راحتی و با مشروعيت بيش‌تر آن را سرکوب کنند، و نيروهای افراطی اپوزيسيون هم تمايل دارند که جنبش‌های مدنی افراطی شوند تا زودتر جامعه را به "نبرد نهايی" نزديک سازند. در حالی که جنبش‌های مدنی اتفاقا در تداوم و در واقع در آهسته‌گی و پيوسته‌گی‌شان است که می‌توانند پيروز شوند و هر چقدر حرکت‌ها به طور ناگهانی شتاب بگيرد و افراط‌گرايانه شود احتمال سرکوب و شکست، نزديک‌تر می‌شود

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


مدرسه فمينيستی: مصاحبه زير، متن کامل گفتگوی مجله «مهرنامه» است با نوشين احمدی خراسانی که در اسفندماه ۱۳۸۸ در نخستين شماره مجله «مهرنامه» با عنوان «از محفل زنانه بيرون بياييم» منتشر شده است:

- به نظر می رسد که در شرايط کنونی با از ميان رفتن سازوکارهای نيمه دموکراتيک قبلی، حرکت های مدنی و جنبش های اجتماعی از جمله جنبش زنان بايد به بازتعريف خود بپردازند و فاز جديدی را درمقابل خود بگشايند. در شرايط فعلی که تصلب قدرت، هرگونه جنبش اجتماعی را به مخاطره می اندازد آيا اصرار روی مطالبات زنان مقرون به فايده می تواند باشد؟ آيا جدايی طلبی جنسيتی در اين شرايط می تواند پاسخ موردنظر خود را بگيرد؟
اگر منظور شما از «مقرون به فايده» بودن، آن است که مثلا اگر جنبش زنان به دنبال کار خود برود و کاری به کار جنبش عمومی مردم نداشته باشد هزينه هايش پايين می آيد، بايد بگويم کاملا درست است. معمولا وقتی يک جنبش اجتماعی وسيع، در جامعه در حال حرکت و پويايی است طبيعتاَ پيوستن جنبش های ديگر به آن، اتفاقا مايه نگرانی مدافعان نظم مستقر است و سبب افزايش هزينه ها می شود. بنابراين اگر فعالان جنبش زنان به قول شما «جدايی طلبی جنسيتی» پيشه کنند و با کاربست اين روش (فاصله گيری)، احتمال بدهند که هزينه های فعاليت پايين می آيد خب حق با آنها است. چرا که در هر مقطع زمانی هر جنبشی که پويايی و قدرت بسيج کنندگی داشته باشد پيوستن افراد و گروه ها و جنبش های ديگر به آن، سبب می شود که آن جنبش پويا و در حال حرکت، قدرت اش افزون شود و اين امر، نگرانی مخالفان را به شدت افزايش می دهد. اما به نظرم معيار ما در جنبش زنان صرفا و لزوماَ فاکتور بالا يا پايين بودن هزينه ها نيست، بلکه مهم تر از اين فاکتور آن است که ما فعالان جنبش زنان ببينيم در شرايط اجتماعی موجود، چه راه و مسيری می تواند برای تغيير به نفع زنان کشورمان و در واقع به نفع همه اقشار مردم (پايينی ها و بالايی ها) يعنی به منفعت کل کشور، می تواند کمک کند.
جنبش های اجتماعی و حرکت های بزرگ جمعی، اراده گرايانه ايجاد نمی شوند، بلکه معمولا با توجه به پاسخ گويی به نيازهای عاجل و تاريخی که در جامعه فوران دارد به وجود می آيند، بنابراين اگر که فکر کنيم جنبش زنان اراده گرايانه می تواند در شرايط متحول کنونی با هر روش و موضوعی که اراده کند می تواند پيش برود خام انديشانه است.
در واقع اگر ما فعالان جنبش زنان فکر کنيم که می توانيم بدون در نظر گرفتن شرايط اجتماعی کنونی، به همان سبک و سياق پيشين جلو برويم احتمالا به طور پيوسته و مدام با بن بست روبرو می شويم.
واقعيت اين است که جنبش زنان، يعنی کنشگران اين جنبش با توجه به احساس مسئوليت اجتماعی و اخلاقی شان نسبت به آينده سرزمين شان، امروز به همراه مخاطبان شان (خيل عظيم زنان) خواه ناخواه در جنبش عمومی فعال هستند. از سوی ديگر اگر قرار باشد ما در جنبش زنان منطبق با نيازهای جامعه زنان، حرکت مان را نه تنها «برای زنان» بلکه «همراه با زنان» تنظيم کنيم، واقعا نمی توانيم بدون توجه به شرايط و مسئوليت های جديدی که جنبش سبز ايجاد کرده حرکت کنيم. دليل اش هم خيلی روشن است چرا که حضور پرنشاط جنبش سبز (چه موافق اش باشيم چه مخالف اش) معادلات قبلی را بر هم زده است. البته فعالان محفلی جنبش زنان می توانند به صورت «اراده گرايانه» در روش و منش خود هيچ تغييری ندهند و «کار خود کنند» و خودشان را در اين شرايط متلاطم (که برخی از دوستان را مأيوس و منفعل کرده)، حداقل «سرگرم» نگه دارند ، اما مسلما نمی توانند لااقل برای مطالباتی که خودشان فکر می کنند مهم است «جنبش اجتماعی» يا حتا بسيج حداقلی ايجاد کنند.
ما فعالان جنبش زنان در طول دو دهه اخير هنگامی توانسته ايم حول مسئله ای که به نياز زنان جامعه ارتباط پيدا می کرده، حرکت و پويايی و جنبشی ايجاد کنيم که تشخيص داده ايم «مشکل عاجل زنان» چيست. در واقع فعالان جنبش زنان نمی توانند منتزع از فضای عمومی جامعه يک «مسئله ای» را تعريف کنند و بعد حول آن مثلا يک «حرکت بزرگ» به وجود بياورند، بلکه ما معمولا وقتی توانسته ايم برای حل کردن «مسئله و مشکلی»، يک حرکت دسته جمعی ونسبتا فراگير ايجاد کنيم که با توجه به شرايط اجتماعی خاص آن دوره، از ميان صدها مسئله و مشکلی که گروه های مختلف زنان در جامعه داشته اند دغدغه روز جامعه زنان را تشخيص دا ده ايم و در حد بضاعت مان سعی کرده ايم به آن پاسخ بگوييم.
البته زمان هايی هم هست که فعالان آينده نگر، با توجه به ميزان نيرو و امکانات شان و همينطور بهره گيری از شرايط خاص اجتماعی، برنامه هايی را در دستور کار خود قرار می دهند با اين اميد که اين برنامه ها و بويژه بسترسازی های حول آن، در آينده بتوانند حرکت و بسيج ايجاد کند.
در حقيقت ما در جنبش زنان معمولا دو نوع فعاليت می توانيم داشته باشيم، يکی حرکت هايی است که می توانيم با تکيه به سرمايه اندوزی های گذشته، ظرفيت هايی را شکل دهيم که در شرايط فعلی امکان بسيج گری و اعتراض به منظور تغيير مسالمت آميز به نفع زنان را دارد. دسته دوم فعاليت هايی است که در آينده بتواند جواب بدهد. حال با توجه به تغيير شرايط سياسی ايران امروز، ادامه فعاليت هايی که ما در چند سال اخير داشته ايم هيچ کدام از اين دو هدف را تامين نمی کند. يعنی فعاليت هايی که ما مثلا در ۵ سال گذشته در جنبش زنان تعريف کرده ايم، غالباَ بر مبنای مطالبه محوری و ايجاد بسيج گری و«اعتراض صلح آميز و مدنی» (منظورم بر مبنای پرهيز از خشونت) قرار داشته يعنی در شکل و در مضمون و جوهره خود، از معادلات هرم قدرت و سياست، فاصله می گرفته است. در حالی که امروز با توجه به شرايط حاد کنونی، يک وضعيت خاص سياسی به وجود آمده که ما فعالان جنبش زنان در راهبری آن نقش و تاثير پررنگی نداريم و متاسفانه لحظه به لجظه، از معيارهای مبارزه بی خشونت دارد فاصله می گيرد. بنابراين ما جنبش زنانی ها با توجه به تغيير شرايط بايد به فکر فعاليت هايی باشيم که هم بتواند در آينده به اهداف جنبش زنان کمک کند و هم اين که «همراه با زنان» در جنبش سبز که امروز زنده و سرپاست، قدم برداريم.
برای روشن شدن مسئله خوب است به تجربه ملموس خود جنبش زنان در همين چند سال اخير باز گرديم. ما در ۵ سال اخير چند ائتلاف و کمپين را شکل داديم که سه تای آن، از سطح يک کمپين ارتقاء پيدا کرد و منشاء حرکت و جنبش واميد و خيزش جمعی شد، و چندين کمپين هم بود که در سطح کمپين گروهی خاص، باقی ماند. اين که کدام يک از اين ائتلاف ها توانست منشاء حرکت و جنبشی فراگيرتر از دايره فعالان خاص جنبش زنان شود، بستگی به پارامترهای مختلف از جمله موقعيت سياسی خاص و «تشخيص» موضوع «عاجل تر» داشت.
مثالی بزنم: برای نمونه می توانيد کمپين يک ميليون امضاء و کمپين بی سنگسار که هر دو توسط عده ای از فعالان جنبش زنان و تقريبا همزمان شکل گرفت را با هم مقايسه بکنيد. کمپين يک ميليون امضاء توانست به يک جنبش و حرکت نسبتا فراگير ارتقاء پيدا کند ولی کمپين بی سنگسار در سطح همان فعالان جنبش زنان باقی ماند. البته فعالان جنبش زنان معمولا حرکت های مختلفی را با اهداف گوناگون شکل می دهند و گاه هدف شان آن نيست که لزوما بسيج و حرکت ايجاد کنند، بلکه تشخيص می دهند که فلان موضوع در سطحی محدود هم قابليت آن را دارد که تغييراتی ايجاد کند. اما وقتی ما از يک جنبش يا خرده جنبش اجتماعی حرف می زنيم، منظورمان حرکتی است که در سطحی فراگير بتواند افراد گوناگون در جامعه را که لزوما «کنشگر آن جنبش» نيستند بلکه فقط به دنبال تحقق همان «مطالبه خاص» می گردند درگير سازد و در سطحی وسيع تر بسيج کند. کمپين يک ميليون امضاء، با توجه به «تشخيص درست» موضوعی که امکان بسيج کنندگی داشت و شرايط زمانی که در آن قرار گرفته بود (يعنی زمانی که بقيه جنبش های اجتماعی در آن مقعطع به دلايل متعدد، دوره فترت خود را سپری می کردند)، در مجموع توانست به يک جنبش و حرکت اجتماعی نسبتاَ فراگير تبديل شود. در آن زمانی که جنبش يک ميليون امضاء، فعال بود، توانست پتانسيل موجود در جنبش های ديگر اجتماعی مانند جنبش دانشجويی و... را نيز به خود جذب کند. «ائتلاف فعالان جنبش زنان عليه لايحه حمايت از خانواده» هم که پس از آن به وجود آمد، توانست بسيج ايجاد کند و پس از آن هم ائتلاف موسوم به «همگرايی جنبش زنان برای طرح مطالبات در انتخابات» خوشبختانه قدرت بسيج کنندگی گسترده ای از خود نشان داد. هر سه اين حرکت ها در واقع با «تشخيص درست» موضوع و درک درست شرايط زمانی و مکانی انجام گرفت و برای همين توانست بسيج عمومی ايجاد کند و پتانسيل های مختلف در جامعه را به نفع آن حرکت فعال سازد. اما در اين ميان کمپين ها و ائتلاف هايی هم شکل گرفت که قدرت بسيج کنندگی نداشتند و يا صرفا برای فعاليتی محدود تعريف شده بود و يا اگر هم هدف شان بسيج اقشار مختلف بود اما پتانسيل لازم را نداشت و بنابراين خيلی هم موفق نبودند.
همه اين ها را گفتم، تا به اين نکته برسم که نه تنها فعالان جنبش زنان بلکه فعالان جنبش های ديگر هم نمی توانند صرفا اراده گرايانه، موضوعی را که خودشان فکر می کنند «مهم» است انتخاب کنند و بتوانند حول آن، حرکت و جنبشی فراگير بوجود آورند. چنين چيزی عملا ناممکن است. برای ايجاد هر حرکت بزرگی، به قول معروف بايد «باد و مه و خورشيد و فلک» جمع شوند. از سوی ديگر فعالان يک جنبش هم درايت و «فرصت شناسی» لازم را داشته باشند تا بتوانند «زمان و زمين، و موضوع عاجل تر» را تشخيص بدهند و آن موقع است که امکان ايجاد يک حرکت فراگير مهیّا می شود. در اين ميان نقش فعالان جنبش زنان همين است که بتوانند تشخيص بدهند که مولفه های بسيج در چه موقعيت و شرايطی است و بعد با درک و تشخيص درست همه اين فاکتورهای گوناگون، بتوانند گزينه درست و مرکزی را انتخاب، و از تمام امکانات و ظرفيت موجود در جنبش زنان استفاده کرده و حول آن دست به سازماندهی و بسيج زنان بزنند.
اما اين که در شرايط حاضر چنين امکانی برای جنبش زنان وجود دارد بايد گفت به نظر می رسد چنين شرايطی فعلا وجود ندارد. چون امروز ما با جنبشی فعال و گسترده به نام جنبش سبز روبرو هستيم که در آن زنان هم بسيار فعال هستند. ما اگر اين خيل عظيم زنان را که در جنبش سبز فعال اند رها سازيم و منتزع از فضای عمومی جامعه برای خودمان فعاليت تعريف کنيم و به اصطلاح «سرمان توی کار محفلی خودمان باشد»، مسلما نه تنها منافع زنان را تامين نکرده ايم بلکه در آينده نيز در ميان جامعه زنان که امروز اين همه فعال و پويا هستند، اعتباری نخواهيم داشت که بتوانيم حرکتی را پيش ببريم. يعنی با انتخاب يک گزينه نادرست، اعتبار لازم را برای تاثيرگذاری در جامعه مخاطب خود ممکن است از دست بدهيم. اعتبار فعالان جنبش های اجتماعی در ميان جامعه مخاطب شان به ميزانی است که بتوانند به جامعه مخاطب خود در جهت خواسته هايشان ياری برسانند و در جهت پاسخ گويی به نيازهای آنان پيش بروند، وگرنه تعدادی آدم منزوی و گاردگرفته و به اصطلاح آوانگارد خواهند بود که نه مخاطبی دارند و نه تاثيرگذاری. اين مسئله برای همه فعالان جنبش های اجتماعی صدق می کند.
بدون شک همه فعالان جنبش زنان دغدغه آن را دارند که جنبش سبز در آينده خود و سوگيری هايش، منافع زنان را از ياد نبرد و بتوانند در اين جنبش منافع زنان را حفظ کنند. ولی به نظر من اين کار صرفا با «شريک» شدن فعالان جنبش زنان در اين جنبش امکان پذير است. البته برخی از فعالان جنبش زنان اين دغدغه را دارند که نکند دوباره زنان شريک جنبشی شوند که بعدها منافع و خواسته های آنان را پايمال سازد. اين دغدغه و حساسيت درستی است، اما به نظر من، اولا بايد بدانيم که گروه های پُرتعدادی از زنان در جنبش سبز (چه خوشمان بيايد و چه نيايد) شريک هستند، بنابراين با کنار کشيدن يک عده معدود فعال حرفه ای جنبش زنان، اتفاق خاصی نمی افتد و اگر قرار باشد «کلاهی سر زنان برود» به هر حال خواهد رفت. اما در اين ميان وظيفه ما به عنوان فعالان جنبش زنان شايد اين باشد که با حضور تاثيرگذار خود در اين جنبش سراسری، بتوانيم در موقع لازم خواسته های زنان را در آن پيش ببريم.
البته يادآوری اين نکته هم ضروری است که خواسته جنبش سبز، لااقل تا وقتی که به عرصه های هرم قدرت و سياست محض، کشيده نشده و حول «به رسميت شناختن حق انتخاب شهروندان» و «انتخابات آزاد» بچرخد، بدون شک، اين خواسته جامعه زنان هم هست. البته می دانم که برخی تجارب تلخ تاريخی وجود دارد که به رغم حضور زنان در چنين جنبش های حقوق شهروندی، باز هم گاه پيش آمده که زنان را از تعريف «شهروند» حذف کرده اند، اما اتفاقا نقش فعالان خاص جنبش زنان در همين جاست که با استناد و به پشتوانه حضور زنان در چنين جنبش هايی، اجازه ندهند بار ديگر چنين اتفاقی تکرار شود. و برای اين کار هم لازم است که زنان در همه بخش های جنبش سبز حضوری فعال داشته باشند. چرا که هر جنبش اجتماعی دارای بخش های مختلفی است از جمله گفتمان سازی، مشارکت در بخش های رهبری آن جنبش، در بخش های حمايتی، در بخش عمل گرايی و... حال اگر زنان مانند گذشته فقط در بخش های حمايتی و عمل گرايی شريک شوند و در بخش های ديگر از جمله گفتمان سازی و رهبری آن دخالتی نکنند ممکن است که منافع زنان مثل تجربه های قبل، کنار گذاشته شود.
در واقع زنان هميشه در بدنه همه جنبش های گسترده اجتماعی حضور داشته و خواهند داشت، ولی متاسفانه در بخش های ديگر از جمله بخش گفتمان سازی و رهبری غايب اند و برای همين معمولا نمی توانند در دستاوردهای آن جنبش شريک شوند، به همين دليل اگر فعالان و انديشمندان زن در بخش های مختلف جنبش های بزرگ اجتماعی حضوری موثر داشته باشند بی شک با اعتبار و تاثيرگذاری که در آن جنبش کسب می کنند در موقع ضروری که پای منافع زنان پيش می آيد، می توانند منافع زنان را حفظ و نگاهبانی کنند.

- برخی از فعالين مدنی براين اعتقاد هستند که در شرايط فعلی جنبش زنان به پايان يک دوره از حيات تاريخی خود رسيده و بايد با جنبش مدنی کلان امروز اجتماع ايران پيوند بخورد. شما پيوند جنبش زنان و جنبش مدنی ايران را در جامعه امروز ممکن و يا مطلوب می بينيد؟ سازوکار اين پيوند چگونه می تواند باشد؟ در صورت اين پيوند آيا بيم آن نمی رود که جنبش زنان در جنبش مدنی حل و هضم شود؟
جنبش های اجتماعی تا وقتی مسئله و مشکلی واقعی در جامعه وجود دارد، از بين نمی روند. جنبش زنان هم بدون شک تا وقتی به حداقل های خواسته هايش نرسد بی شک از بين رفتنی نيست، بلکه جنبش های اجتماعی بر اساس ضرورت هايی شکل می گيرند که آن نيازها و ضرورتها در جامعه به طور عينی و کاملا ملموس وجود دارد. بنابراين از نظر من جنبش زنان اساسا حالا حالاها از بين نمی رود. جنبش های اجتماعی در دوره هايی با توجه به شرايط، فرامی رويند و در دوره هايی نيز افت می کنند. فراز و نشيب در جنبش های اجتماعی يک امر طبيعی است. الان هم به نظر می رسد که مثلا جنبش زنان دوران افت خود را سپری می کند، اما اين به معنای پايان حيات اش نيست، بلکه نشانه آن است که در« زيرپوست شهر» دارد حرکت می کند. ممکن است در ۴ سال گذشته، جنبش زنان جلودار ديگر جنبش های اجتماعی بود و به نظر می رسيد که ديگر جنبش های اجتماعی حيات خود را از دست داده اند. اما واقعيت آن بود که ديگر جنبش های اجتماعی به جنبش زنان ياری رسانی می کردند. در واقع جنبش زنان از جنبش های اجتماعی و مدنی تغذيه می کرد و از اين طريق جنبش های اجتماعی هم حيات شان را به شکلی ديگر ادامه می دادند و هم برای زمانی که به قول معروف «نوبت شان» برسد خودشان را آماده می ساختند.
امروز هم جنبش سبز، از اکثر جنبش های اجتماعی موجود در جامعه از جمله جنبش زنان تغذيه می کند، ولی جنبش زنان خود جلودار نيست و لزومی هم ندارد که هميشه و در همه شرايط جنبش زنان جلودار باشد. مسئله آن است که در هر جنبشی پويا و فعال، منافع زنان هم حفظ شود و همانطور که پيشتر هم گفتم، اين کار از طريق ميزان معينی از تاثيرگذاری جنبش زنان در جنبش سبز است که می تواند تحقق يابد.
بنابراين به نظرم اين پيوند بيناجنبشی وجود دارد. فقط ما در جنبش زنان بايد بتوانيم در ميان پتانسيل های موجودی که زنان در جنبش سبز ايجاد کرده اند، انگشت بر پتانسيلی بگذاريم و آن را پررنگ سازيم که در آينده بتواند منافع زنان را حفظ کند. که به نظر من همين «نقش خشونت پرهيزی زنان» در کنار نقش های متعدد ديگری که زنان در اين جنبش دارند، مهم ترين نقشی است که ما فعالان جنبش زنان می توانيم بر آن انگشت بگذاريم و آن را پررنگ سازيم. چرا که بدون شک اگر درگيری ها در جنبش سبز، خشونت بار شود، اولين گروهی که منافع اش از دست خواهد رفت زنان هستند. زنان و منافع آنان در منازعات خشونت بار، بی شک از بين خواهد رفت. به هرحال وارد اين بحث نمی شوم ولی می خواهم تاييد کنم که ما به عنوان فعال جنبش زنان اگر بتوانيم اولا نقش زنان را در جنبش سبز به ويژه در گفتمان سازی های آن پررنگ تر سازيم و از بستر آن بتوانيم بر رهبران فکری و معنوی اين جنبش تاثيرگذار باشيم پس می توانيم اميدوار باشيم که اين همه هزينه ای که زنان به هرحال در جنبش سبز داده و خواهند داد، در آينده نه تنها به ضرر خود آنان بلکه شايد به نفع آنان نيز تمام شود.
در مجموع به نظر من اگر فعالان جنبش زنان راه همبستگی با جنبش سبز را پيش بگيرند، مسلما جنبش زنان نه تنها به تدريج منزوی و کم اثر نخواهد شد، بلکه می تواند سرمايه های اجتماعی و اخلاقی بسياری را در آينده به جنبش زنان تزريق کند. اين روند به نظرم به معنای حل و هضم شدن در يک جنبش ديگر نيست، بلکه به معنای «حضوری آگاهانه» است در حرکتی که شايد سکان دار آن جنبش زنان نيست ولی می تواند با درايت و هوشمندی آن را به نفع جنبش زنان و احقاق حقوق زنان اين مرز و بوم تمام کند.
به نظر من مهم آن است که به جای آن که ناراحت باشيم که چرا «جلو دار» اين جريان نيستيم، فکر کنيم چگونه می توانيم بيشترين بهره را به جامعه زنان کشورمان و به زنانی که به هرحال خارج از اراده ما در جنبش عمومی سبزشان حضور دارند، برسانيم. در واقع ما الان در جنبش زنان لااقل تا زمانی که شرايط اش مهيا نباشد نياز نداريم که کنش و حرکتی را تعريف کنيم که قدرت بسيج کنندگی داشته باشد، چون جنبش سبز يک جنبش فعال و پوياست که توانسته بسيج کنندگی گسترده ای داشته باشد و تا زمانی که اين جنبش پوياست و در حرکت است، اساسا برنامه های بسيج گر مجزا از آن در جنبش های ديگر کاری ناممکن وبه شدت انرژی سوز است. به جای چنين فعاليت های انرژی سوزی ما فعالان جنبش زنان می توانيم خطوط و جريان ها و گفتمان هايی را در همين جنبش سبز پيش ببريم و تقويت کنيم که بتواند منافع زنان را در آينده و در حال حاضر تضمين کند.
از سوی ديگر همه مجموعه ی قدرت يک جنبش به آن نيست که در سطح، چقدر گسترده است بلکه به همان ميزان، يک جنبش نياز به گسترش در عمق هم دارد. ماانبوه کارها و فعاليت عميق و جدی و به اصطلاح غيربسيج گر هم در خود جنبش زنان داريم که در اين مدت جنجال گرايی ۴ ساله اخير نتوانستيم به انجام برسانيم و حالا که حرکتی ديگر درکف خيابان در حال گسترش در سطح است شايد وقت آن باشد که ما تلاش مان را در جهت عمق بخشيدن به مسائل زنان صرف کنيم.

- در شرايط فعلی اگر بنا باشد که يک حرکت مدنی (بخوانيد جنبش زنان) به خواسته های خود برسد و بانی تغيير در شرايط موجود باشد و البته درعين حال هم بخواهد مدنی باقی بماند و به راديکاليسم آلوده نشود آيا زنده خواهد ماند؟ چگونه اين جنبش می تواند با تحمل شرايط موجود، پيش رود و تغيير ايجاد کند؟
حرکتی مدنی و مسالمت آميز وقتی خوب پيش می رود و نهادينه می شود که آن جنبش و حرکت، خواسته ها و روش هايش هر دو مدنی باشند. شايد مهم ترين مشکلی که هميشه ما در جنبش های اجتماعی کشورمان داشته ايم اين است که انگار در درازمدت خيلی سخت است که جنبش ها حوصله به خرج دهند و روی «خواسته های حداقلی و مدنی» خود باقی بمانند. معمولا دو گروه سعی می کنند اين جنبش ها را از خواسته های مدنی خود خارج کنند: يکی نيروهای ايدئولوژيک اپوزيسيون و ديگری نيروهای ايدئولوژيک و سرکوبگر درون حاکميت. اين دو گروه به نظرم هميشه با اين که در دو قطب مقابل هم قرار دارند و همه مسئله شان حذف يکديگر است اما به طور مشترک تمايل دارند که جنبش های اجتماعی را از راه های گوناگون جنبش های مدنی به افراط بکشانند. چون منافع آنان در چنين افراط کاری هايی است.
نيروهای سرکوبگر درون حاکميت، تمايل دارند جنبش های مدنی به افراط کاری کشيده شوند تا به راحتی و با مشروعيت بيشتر آن را سرکوب کنند، و نيروهای افراطی اپوزيسيون هم تمايل دارند که جنبش های مدنی افراطی شوند تا زودتر جامعه را به «نبرد نهايی» نزديک سازند. درحالی که جنبش های مدنی اتفاقا در تداوم و در واقع در آهستگی و پيوستگی شان است که می توانند پيروز شوند و هرچقدر حرکت ها به طور ناگهانی شتاب بگيرد و افراط گرايانه شود احتمال سرکوب و شکست، نزديک تر می شود. بنابراين اگر يک حرکت اجتماعی مشخص بخواهد تغيير ايجاد کند به نظرم مهم ترين مسئله آن است که از خواسته های اوليه و بنيادين خود فراتر نرود، دوم آن که از روش مدنی و مسالمت آميز خود نيز دست نکشد. اگر جنبش های اجتماعی مدرن به جای درگيری بر سر «حق و حقوق» و موضوعات عينی و ملموس به درگيری های ايدئولوژيک و کلان نگر روی بياورند، از سمت و سوی جنبش مدنی خارج می شوند. و البته می دانم که ماندن روی اين اصول، واقعا در شرايط ملتهب موجود جامعه ايران و نيز با توجه به شرايط بين المللی بسيار سخت است. به خصوص که جامعه ايران و نسل جوان و پرتعداد آن، تجربه چنين مبارزات مدنی را خيلی کم دارد و برای همين گاه طبيعی است که نتواند در تجربه های آغازين خود کاملا موفق شود ولی مطمئنا در آينده اين تجارب اگر خوب تدوين و بازبينی و فرموله شوند می تواند به بالغ شدن هر چه بيشتر جامعه و مسيريابی آن کمک کند.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016