دوشنبه 4 مرداد 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

بی‌ربط نشويم، محمدرضا شکوهی‌فرد

محمدرضا شکوهی‌فرد
اين نوشتار صرفا در پی صدور هشداری‌ست به اطرافيان ميدان؛ چه آن‌ها که اين اخير در جامه‌ی منتقد؟! جز هجمه و تخريب و توهين را نثار ميرحسين موسوی نمی‌کنند و چه آنان که در جايگاه مدعيان و حاميان موثرين داخلی تکيه داده و پرچم‌های سبز را چنان بلند کرده‌اند که فرازش را جز چشم‌نوازی رنگی خالی از معنا معرفی نمی‌کند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


mrshokouhifard@gmail.com

اشتباه نشود، بحث اين نوشتار، سوی اثبات نقش مهندس مير حسين موسوی و به شکل اعم موثرين سبز را به مثابه رهبر يا رهبران جنبش پی نمی گيرد، بل صرفا در پی صدور هشداريست به اطرافيان ميدان، چه آنها که اين اخير در جامه منتقد؟! جز هجمه و تخريب و توهين را نثار ميرحسين موسوی نمی کنند و چه آنان که در جايگاه مدعيان و حاميان موثرين داخلی تکيه داده و پرچم های سبز را چنان بلند کرده اند که فرازش را جز چشمنوازی رنگی خالی از معنا معرفی نمی کند.

هشداريست صريح به هر دو سو که سلوکتان واجد هر شناسه ای که باشد، چه ناقدانه و چه حاميانه، ربط خاصی نه با اصولی که عمل خود را بدان پيوسته می انگاريد و نه با اخلاق، ندارد.

بارها به اين نکته واضح از سوی بسيارانی اشاره شده که سقف مطالبات اعم نيروهای جنبش سبز از سقف ايده آل های موثرين آن مرتفع ترست، در عين حال بر اين مهم نيز همواره تاکيد شده که ميزان تحولات مصور در سير اعمال نقش و سيمای نظری موثرين جنبش سبز مشخصا مهندس مير حسين موسوی، از آستانه تصورات ممکن فراتر و از اين رهگذر به غايت ستايش برانگيز است.

می توان گفت اگر همه اطراف در حوزه تحليل ها و تجليلها و نقدها و مخالفتهای خود به يکسان به هر دو بخش اين حقيقت توجه می کردند، برايند برداشت ها با هر سويه ای که واجد آن می بود، چه حمايت ها و چه نقدها( اگر نقد به آن معنا تصوير يافته باشد تا بحال) عقلانی تر و منصفانه تر می نمود و مُحصٍل نتايجی مثبت به سود حرکت می شد. اما متاسفانه؟

اين دو طيف؛ مشخصا حاميان محافظه کار و راست زده و منتقدان يا به بيان بهينه مخالفان چپ زده، هر يک به نوعی ديده بر بخش و يا هر دو ترم اين حقيقت می بندند.

هر دو طيف می خواهند به اطراف و اکناف القاء کنند که کار خودشان را انجام می دهند، يکسو نقدش را و ديگر سو حمايتش را. کدام نقد؟ کدام حمايت؟

قصد راقم اين نيست که برآيند منفی يا مثبت عمل اين دو طيف را به گونه ای معرفی کند که نقش اساسی در پيروزی يا توقف و رکود حرکت سبز دارند، ابدا اينطور نيست، اما در عين حال نمی توان منکر کمينه مضارش نيز شد. هر چند نمی توان برچسب عمل غير مسئولانه و ضد اخلاقی را به اعم حاضران هر دو سو متوجه کرد اما لازم است اين مسائل طرح گردد.

به آرايش نقل از قولی: تغيير جشن جامعه است و اين دوستان هر يک از ظن خويش به آن می نگرند و متاسفانه فقط مايلند در جشن شرکت کنند و نه در تدارک آن.

نخست به اين ظاهرا منتقدان عزيز اشاره می کنم.

«نقد درون گفتمانی يکی از اصوليست که اگر بدرستی بدان پرداخته شود، بی شک می تواند اسباب تعميق حرکت و تسطيح مسير پويش آن را فراهم آورد. نکته ای که خاصه در بيانيه های آخرين مهندس موسوی به شکلی صريح و موکد بدان اشاره شده و از شان والای آن و نياز مبرم جنبش به آن سخن به ميان رفته است.»

اما آيا آنچه ما مشخصا ماه هاست ذيل عنوان نقد خاصه نقد به موثرين جنبش نظير مهندس موسوی از سوی نيکان روزگار شاهدش هستيم، نقد حقيقيست؟

نقدهايی که نگاه به ژرفای پديده ها دارد ونه صور ظاهری آنان، آيا تا به حال فرصت تبارز وسيع يافته اند؟

بياييم جملگی حول تعريفی مشخص از نقد به مثابه يک گزاره علمی که در خدمت حقيقت و اخلاق است، توافق کنيم.

هدف از فعل نقد ، تميز پارادوکس ها از يکديگر در جهت حذف زوائد و تقويت محصوليست که در پی خواهد بود. نقد به دنبال تضعيف نيست. اين جنگ است که در پی تضعيف و مالا شکست طرف مقابل است. نقد حربه نيست. سلاح نيست، معرفتيست اخلاقی در خدمت حقيقت و در جهت تقويت نسبی يا ايده ئال آن.

آيا تلاش وسيعی که در قالب جنبش سبز شکل گرفته و طی يک ساله گذشته توليدات مبارکی در جميع ابعاد در بر داشته، واقعی نيست و آيا پيروزی قطعی و حتی نسبی آن که فرجام شيرينی جز تغيير در بر نخواهد داشت، ايده ئال نيست؟

آيا سير صعودی تحولات خارج از ابعاد تصور برخی موثرين جنبش از جمله مهندس موسوی حقيقت نيست؟
ناقدان محترم که شناسه زبان و قلمشان اين روزها هتک و هجمه و توهين و تمسخر و تضعيف يک حرکت است ، حقا و انصافا چه شناختی از نقد در ذهن دارند؟

برای دوستان و نيکان ناقد، اين روزها بيش از آنکه مهم باشد آگاهی از اينکه از قبل پيش فرض هايشان از نقد چه حاصل می گردد در پايان، مهم اينست که چه کسی و چه چيزی را نقد می کنند( سلاح نقد)؟ اين دقيقا مترادف با همان سويه ايدئولوژيک تعريف نقدست که آنرا صرفا سلاحی می پندارد.

به موسوی به مثابه صرفا ميرحسين موسوی نخست وزير دوران جنگ نگريستن و نقش او در جنبش فعلی را به ورطه فراموشی سپردن و قلم را از اين رهگذر مدعی رقص بر صفحه نقد کردن، منصفانه نيست؟
طرح و بسط دعاوی شخصی يافته صريح و تراژيک بيشينه مطالبيست که به نام نقد تا به امروز، به خورد فضای رسانه ای داده شده است .

متاسفانه عملکرد غير منصفانه اين دوستان منتقد، چنان عرصه را برای پيدايی، بُرد و تعميق آستانه تاثير گذاری نقد صحيح، سازمند، متخلق و سودمند تنگ ساخته که آنچه اين روزها می بينيم، بيش از همه تصويريست عريان و تاثربار از نوعی رفتار حاد اپورتونيستی که هيچ ترادفی با نقد ندارد.

عزيزان مذکور، فارغ از درک واقع بينانه از ميدان عمل سياسی و بدور از هر گونه شناخت عميق نسبت به ماهيت جنبش از روزهای نخست، موثرين آن را بدون کمترين عنايتی به شمايل و محتوای عملکرد آنها و سير تحسين برانگيز تحولاتشان، هدف هجمه و توهين و تخريب و تضعيف قرار می دهند. بی آنکه بدانند يا اساسا بخواهند بدانند موسوی نه به مثابه يک شخص بل به مثابه يک نيروی سياسی موثر در جهت اهداف جنبشی که به فعل نشاندن تغيير را دنبال می کند، با همه ضعفهايی که بر پيشانی خود و گذشته اش مترتب است،عقلا بايد تقويت شود اگر برای اين جنبش و خروش سبز ملتی به جان آمده از سيل دروغ و جبر و جنايت شخصيت و ارزشی قائليم. نبايد او را تنها گذاشت. نبايد نيرويی را که بيشينه اقبال اجتماعی جامعه هدف را پشت سر خود دارد و هر روز بيش از گذشته و با نگاهی مسئولانه تر طی طريق می کند، در مقابل يک اتوريته نظامی امنيتی که از مصور کردن هيچ رذالتی برای حفظ قدرت خويش ابايی ندارد، تنها بماند. متاسفانه گويا درک اين حقايق به سخن آمده برای برخی دوستان دير روزی نيک انديش سخت است.

عده ای پيش از انتخابات، تحليل هايشان آنچنان بود و پس از آن نيز بجای تقويت نيرويی که سه دهه پس از انقلاب در مناسب ترين مقطع تاريخی متولد گشت و به مثابه اميد برانگيز ترين جنبشی که سودای تغيير را عملا پی گرفته و کوتاه هم نخواهد آمد، مدام با دست يازيدن به شيوه های ناصحيح و غير مسئولانه شايد، عليه موثرين آن که الحق پايمردی پيشه ساختن در اين راه، فراديدها را تيره می کنند.

آنچه اين دوستان خود را فاقد توانايی درکش نشان می دهند، فضای عمل سياسی در محيط سياسيست، تعارف نداريم، از اتوپيا صحبت نمی کنيم، اقلا در اين مقطع و شرايط، ما در يک محيط سياسی عمل می کنيم، عملمان در اين محيط تعريف می شود، خصم مشترکمان يک ساختار بيمار سياسيست. تغيير هم فصل مشترک ده ها مليون انسان ايرانی بيزار از اين ساختارست. ممکن است برای من و شما يک دگرديسی کامل ايده ئال باشد که هست ، اما از اين منظر موسوی ها را مدام هدف قرار دادن و آنان را فاقد توانايی معرفی کردن در بدبينانه ترين نگاه خيانت است.

برای جامعه دردمند و مصيبت زده ايرانی تغيير حتی در اشل نسبی هم ايده ئال است. بنابراين بر زمين فرود آئيم، در يک محيط سياسی (و عينی) که راهکارها و راهبردها عملی تر می نماياند، وعظ و وضع کنيم.
عقلانيت انتقادی را به صحنه بياوريم، اين صريح ترين گزاره اخلاقيست، قطعا منظور نظر راقم از عقلانيت حس منفی را که عقلانيت سازشکار در آن هشت ساله به اذهان متبادر کرد در صورت رفاقت انصاف در درک معنا، منتقل نخواهد ساخت، و باز هم قطعا دوستان و نيکان، در روش و منش مهندس موسوی و بعض موثرين می بينيد که خبری از آن عقلانيت مذموم و چرتکه انداز نيست. حتی يک نمونه هم نمی توانيد ذکر کنيد. اگر راعی طريق انصاف باشيد البته.

ادامه اين روند مغلوط و مضر، غير منصفانه و شديدا غير عقلانيست، مغلوط و مضر از اينرو که تهی از درک عينی اين مفهوم صريح و ساده است که وجه غالب اين جنبش سياسيست و سياست به معنای حقيقی کلمه از جايی تعريف می شود که شمارش از مليونها شروع شود.

جنبش سبز پاسخ ميليونها انسان بود به سرکوب کمينه حقوق انسانی شان. بياييد اين را درک کنيد. راقم به عنوان کسيکه خود را انقلابی می داند و زمينه اش فراهم گردد از راديکاليسم هم دفاع خواهد کرد، اين نظر را دارم.

ما هنوز در شرايط انقلابی قرار نگرفته ايم. ممکن است مالا قرار بگيريم و در آن حال قطعا روشها و ابزارمان متفاوت خواهد بود اما اخلاقمان بايد سرجايش باشد. در آن حالت فضای عمل سياسی وجه غالب نخواهد داشت.

در کثيری از اين به ظاهر نقدها آنچه مملو است و گوشاگوش مطالب را اشغال کرده، شعارست. به همين سادگی، فقط شعار؟

سه دهه اين شعارها داده شد و نسل من و شما را چه حاصل آمد؟ از همين روست که از عزيزان می خواهم تشريف بياورند روی زمين، درون ميدان سياست، بعد قلم به قضاوت بسپاريد. اخلاق را هم البته به پستو روانه نکنند.

دوستان عزيز، بر اين تصورند صرفا با طرح و تکرار شعارها می شود آنها را فراگير کرد. يا نمی دانند يا فراموش کرده اند ظاهرا، اين درس نخست پراتيک در ميدان سياست را که هر شعاری تحت شرايط عينی و در مواجهه با موانع امکانات عملی مشروط می شود به تجربه عينی جامعه هدف و ميزان سازمان يافتگی آن، هدف قراردادن حلقه های وصل و اشتراک و قلب اين سازمان يافتگی آيا جز نقض غرض است؟

هنوز اما دير نشده، می توان با اخلاقمند کردن فضا و سازمند کردن نقدها و درک اين حقيقت که نقد معرفتيست اخلاقی در خدمت واقعيت و از برای تقويت ايده ئال ها، با غلاف کردن شمشيرها و تصحيح محيطی که بتوان نقد درون گفتمانی را همانگون که به نيکی بارها از لزوم وقع بدان سخن گفته شده است، به بار نشاند و اين ايراد شکلی و ماهوی را بر گرفت.

می توان منصف بود، فراموش نکنيم قاتلان را هم بر محکمه انصاف و اخلاق می نشانند و حکم می دهند.

از آنسوی ميدان هم سبزهای محافظه کار

اين جريان محافظه کار، به نوعی اولا بخش نخست واقعيت مذکور در نخستين سطور را بکلی به سايه گاه ذهن سپرده اند و گويی اصلا نديده اند و بخش دوم را هم می توان گفت همين طيف ظاهرا همراه موثرين داخلی بدرستی درک نکرده اند.

بدين عبارت که در عين حالی که خود را همگام و متناسب با حرکت موثرين داخلی نشان می دهند علی الظاهر، عمق تحولات مبارک و ميمونی را که در قامت نظری اين موثرين مشخصا مهندس مير حسين موسوی رخ عيان کرده را درک نکرده اند و از رهگذر همين ثقل قوه دراکه، حتی مواعظ و مواضع ناشی از تحولات مذکور را که در بيانيه ها و سخنان اخير اين عزيزان نمايان است، گاها يا کتمان می کنند و يا در عمل بر نمی تابند.

مشخصا هر چه موسوی از تنگ نظری تنگ نظران خود را جدا می سازد و بر گستره های وسيع جنبش تاکيد می ورزد و بر شان تنوع و تکثر در جنبش سبز به عنوان يک مولفه حياتی و قوه مقوم حرکت تصريح می کند، اين طيف که برخيشان تا پيش از انتخابات هزاران فرسنگ جلوتر از وبر و پوپر حرکت می کرده اند، اتاقک های فکر تشکيل دادند و اکنون هم از موسوی در نمای نو انديشی خود در عمل و تزريق آن به کالبد يک حرکت هدفمند اجتماعی عقب افتاده اند و در اذهان بسيارانی در حلقه جزم گرايان اين هست و آن نيستی قرار می گيرند.

اين طيف که سوابقش را طی يک ساله اخير بيشينه در محدود کردن دواير نيروها و توليد بسترهای نازل و مبتذل انشقاق و تفرق نيروهای جنبش سبز شاهد بوديم، متاسفانه طی اين مدت جفاکارنه ترين نقش و فعل را در حق موثرين جنبش خاصه مهندس مير حسين موسوی ايفا کرده اند و از اين حيث در خور مذمت و شماتتند و هشدار به لزوم تصحيح خود را بايد اگر دلسوز حقيقی جنبش و اميدمند پيدايی فرجامی شيرين برای آن هستند، به جان پذيرند و اندکی تامل کنند و بدانند، اين نه يک توصيه از موضعی با ارتفاع خاص بل يک پيشنهاد برادرانه است از سوی برادر کوچکی که حس می کند وزن جفای آشنايان بر دوست بسی سنگين تر از ديگرانيست که مواضعشان نسبت به موسوی مشخص است و اگر تا حال اين مواضع را در لابلای تعارفات خود با جنبش پنهان کرده اند، بر آشنايان پنهان نيست و البته چه پنهان و چه آشکارش محترم است و مذموم نيست.

اين درديست که فضای رسانه ای و تبليغی اطراف جنبش بدان مبتلاست. گروهی در جامه نقد، جز هتک منتشر نمی کنند و گروهی در جرگه حمايت جز محدوديت صادر نمی کنند.

اين هر دو نه هيچ ربطی به منتقدان حقيقی دارند و نه ربطی به موثرين سبز، مشخصا مهندس مير حسين موسوی.

جمله آنکه بياييم تغيير کنيم، دوستان در هر دو سوی ماجرا، همه باهم، به شکل مهوعی داريم به يک مشت عناصر بی ربط، متضاد و مضر به حال و ماال حرکت تبديل می شويم که مضار گرانی اقلا در ميان مدت و نه بلندمدت از اين زاويه متوجه انسجام جنبش خواهيم شد. فقط مشتی عناصر بی ربط؟!

کمی احساس مسئوليت و تعهد نيز از اين منظر نسبت به سرنوشت ملک مهجور لازمست در اين راه.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016