چهارشنبه 24 شهریور 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

۱۴۳۱سال خرافات و جهل و جهالت و دروغ! روايت ميرزا آقاخان کرمانی در مورد بحارالا نوار مجلسی، آرش صبحی

آنچه را که ذيلا" آمده، بعنوان يک سند حماقت و جهل وتاريک انديشی بخوانيد وسپس بيانديشيد وبعد به قضاوت بنشينيد. آيا ميتوان از ملتی که نسل اندرنسل با چنين چرندياتی بعنوان سنت وفرهنگ توامان زيسته انتظار داشت که خمينی وانديشه های سياه اش برفرهنگ ريشه دار اين ملت تسلط پيدا نکند؟ طی قرنها، لااقل از صفويه به اينسو،تمامی اين پرت وپلاها را اسلاف خمينی وخامنه ای و... که نزديک به سی ودوسال است دارند براين ملک وملت حکم ميرانند در مکتب خانه ها ومدارس صده های گذشته وحتی تا بعد ازمشروطيت با ترکه وفلک کردن درمغزکودکان ونونهالان که اجداد وپدران وپدربزرگهای ما بوده اند فروميکردند، ميتوان تصورنمود که نتيجه اين فرهنگ ضد روشنی وضد بشری چه باشد؟ بسيارند ايرانيان تحصيل کرده که پسوند روشنفکرومحقق ونخبه وکنشگرتاريخ را هم با خود يدک ميکشند، اما هيچ وقت ديده وشنيده نشده است که بيايند و اين مهم را به چالش بکشند.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


چه در زمان شاه و چه در زمان خمينی. خاصه آنزمانی که خمينی در قيد حيات بود. اين حضرات هيچگاه نيامدند اذعان نمايند که مردی چون رضاشاه درچنان برهه ای که بايد گذار ازسنت صددرصدی، به دنيای مدنيت يابقولی مدرنيسم صورت می پذيرفت، آن مرد بزرگ وميهن دوست برای زدودن چنرندياتی از اين دست که چون اختاپوس بر پيکرجامعه چنگ انداخته بود و شوربختانه کم هم نبوده و نيست، چه عذابهائی را که تحمل نکرد. چه ها که نکشيد، ولی متفکرين و تاريخ نويسان ما هنوزهم بدليل همان لجاجتی که نسبت به آن مرد داشتند وهنوز هم ديده ميشود که دارند،، خيلی بندرت وشايد نزديک به صفربخود اجازه داده وميدهند تا به اين درد ورنجها که آن مرد کشيد بپردازند!!؟ هرچه که گفته شده وميگويند بدی هاست ، و، بديها. هيچکدام ازاين روشنفکران ومحققان و... ننوشته ونميگويند که محمدرضاشاه فقيد برای اينکه مزخرفاتی ازاين دست را که بجز تحميق وفريب مردم هدف ديگری نداشته ازمتون کتب درسی حذف شود، چون پدرش چه رنجهائی را که برجان نخريد. متاسفانه هنوزبحث ۲۸ مرداد ۳۲ خوراک تبلبغی بخش اعظم جامعه روشنفکری ماست، ولی هيچگاه اززبان انبوه روشنفکران ومحققين بجز دريک مورد که بايد از آن نام برده شود(( دکتر ماشاالله آجودانی)) نويسنده کتاب مشروطه ايرانی، ديده وشنيده نشده است که اين لشکر روشنفکری حتی برای اينکه بگويند ريشه آن رويداد نيز يک پايه اساسی اش درعقب ماندگی فکری مردم بوده، بنا بدلائل سياسی ومسلکی شان وشايد هم همان لجاجت تاريخی حرفی نميزنند. بايد بگويند که چرا چنان اتفاقاتی شکل ميگيرد و ريشه درکجا دارد؟ بايد به اين موضوع تاکيد نمايند که آيت الله کاشانی هم از جنس علامه مجلسی در دربار صفويه بوده، واحمد جنتی واحمد خاتمی واژه ای و لاريجانيو رهبر معظم وغيرو هم از همان جنسی هستند که شيخ فضل الله نوری بوده است، که درماهيت وجوهره فکری هيچ فرقی با هم ندارند.
اگر ومگرهای فرا وانی هست که اگرآنها برای مردم روشن ميشد، بعنوان مثال متون کتابهائی چون کاشف القطاع وکشف الاصرار وولايت فقيه وحليتل المتقين برای مردم بی خبراز تاريخ کشورشان کالبد شکافی ميشد، چه بسا که نسل انقلاب وبخش بزرگی ازمردم ناآگاه که از منظردين داری بخيابانها ريختند، درخانه مينشستند و نمی آمدند واين فاجعه ملی تاريخی گريبان اين سرزمين را نميگرفت. البته جدای از نان به نرخ روز خورها، بجز آنهائی که سينه زدن درزير پرچم يزيد وامام حسين برای شان فرقی ندارد. واحزاب ۱۵ – ۲۰ نفره ودسته جات چپی وراستی، وفرصت طلبهائی که بدون اينکه به عمق و محتوای نادانی وکج فهمی خودشان پی برده باشند، دل درگرو حرفهای خمينی نها دند آمدند تا شايد ازاين نمد برای خودشان کلاهی بدوزند.
اگر افرادی چون صادق زيبا کلام که خودشان را روشنفکر واستا د دانشگاه در دانشگاههای جمهوری اسلامی ميپندارند که کامران دانشجو مختصات آنرا برشمرده. نگارنده بعنوان يک ايرانی معتقذم که نقش روشنفکرانی ازجنس زيبا کلام که فراوان هم هستند، درهمين قرن بيست و يکم که اکتشافات علمی بصورت ثانيه ای بسوی پيشرفت درحرکت است، بجز خيانت به اين ملک وملت هيچ معنائی بجز کاسه ليسی و تملق گوئی وتخريب وخيانت به کشور نخواهد داشت. پس چه بهترکه انديشه چنين روشنفکرانی که چندان تفاوتی با انديشه های مجلسی وجنتی و... ندارد گل گرفته شود، تا نتوانند مروج مزخرفاتی ازاين دست درقالب مدرن آن باشند.
در انقلاب ۵۷و روزها وهفته ها وماههای قبل از۲۲ بهمن کداميک از نويسندگان وروشنفکران وشاعران وکنشگران واساتيد دانشگاهها که شب های شعر گوته را تشکيل ميدادند واز همان فردای سلطه خمينی و دستاربندان همراهش که ملتی را به اسارت يک فرهنگ غيرايرانی وضد بشری درآورند، اکثرقريب به اتفاق شان عطای رفتن را برلقای ماندن ترجيح دادند وفرار رابرقرار. کداميک ازاين خانهما وآقايان مهملات کتاب ۲۴را جلدی بحارالانوارملا محمد باقرمجلسی را خوانده بودند واين چرنديات را درشبهای شعر گوته يا در درروزنامه ها ونشريات و مطبوعه های دانشگاهی به نقد وچالش گرفته بودند تا جوانان ودانشجويان آرما نخواه ودرجستجوی آزادی، اما ناآگاه ازپيشينه اين قبيله آدمخوا ردانشجويان و اقشار جامعه را آگاه نمايند؟؟ نتيجه اين تعلل بکجا انجاميد، وانقلاب بجز ويران کردن مملکت چه قدم مثبتی در جهت اعتلای کشوربرداشته است، وهم اکنون هم درلبه پرتگاه سقوط قرارگرفته که فکرش هرايرانی ميهن دوستی را تکان ميدهد.
کداميک ازحضرات منتقد يا مخالف قلم بدست و بعضا" تريبون دار وپشت دوربين نشين، يا مردم عادی بياد دارند که آخوندهای فريبکارآنزمان، وحاکمان کنونی که درپناه سرنيزه وشکنجه وتجاوز وزندان اعدام برمردم حکومت ميکنند، حتی شخص آيت الله خمينی در دوران پيش ازآشوب ۵۷ بر محراب ومنبر چرنديات مجلسی يا نراقی ويا ديگراسلاف پليدشان را برای مردم ايران بازگو کرده باشند؟؟ هرچه بود وگفته ميشد، يا امام حسين بود وشهادت، ويا علی بود ورشادت. حتی شريعتی که درآنزمان در زمره روشنفکران قرارداشت، درعين حالی که بعضی اورا يک دگرانديش دينی، يا مذهبی مدرن می خوانددش درجايگاه خود (( حسينيه ارشاد)) حتی يکبار دهان به مذمت خزئبلاتی ازاين دست باز نکرد. همه چيز زوم شده بود روی زر و- زور – تزويرکه نوک تيز آن نيزدرچهارچوب همان دشمنی و لجاجت متوجه زشتی هائی بود که چه بسا پادشاه هيچ اطلاعی از آنها نداشتند.
قريب هزاروچهارصد واندی است که يک ملت فرهنگ وتمدن ساز درگير يک برهوت فرهنگی است که ميراث ملا نراقی وعلامه مجلسی و فلان شيخ وبهمان آيت الله که آخرين آن روح الله خمينی واعقاب اوبعنوان اسلام عزيزبرای اين مرز وبوم به ارمغان آورده اند! آيا درچنين برهوتی که شوری خاکش هر بوته وهر نهالی را ميخشکاند، ميتوان انتظار روئيدن يک شاخه گل رز، يا هرگل زيبا و خوشبوی ديگری را داشت؟؟ آيا چنين انتظاری عبث وبيهوده وعمربرباد ده نخواهد بود؟؟
من نميدانم اين چهارده قرن چند نسل را دربرميگيرد. اما آنچه که مسلم مينمايد اينکه: چنين لاطائلاتی راازهمان دوران کودکی درخانه ودبستان و دبيرستان بعنوان حديث وروايت نبوی وعلوی با همه امکانات وحواشی امنی که ملايان دراختيار داشته اند درمغزتمامی نسلها ولوبا ضرب وزور و شمشير وفلک وشلاق وغيرو فروميکرده اند. فروميکردند تاهم بتوانند با روضه خوانی وطرح اين قبيل مزخرفات به مفت خوری چندين صده ای شان ادامه بدهند، وبموازات آن قادرباشند تا درانتظارفرصت و زمينه مناسب برای يک سلطه جوئی آنهم درشکل وشمايل يک حکومت بمانند که شاهد بوديم اين انتظار شوم دربهمن ۵۷ تحقق يافت وخمينی با حمايت بيدريغ اربابان سنتی و خارجی روحانيت توانست با فرارسيدن آن فرصت يک ملت را بفريبد وبراريکه قدرت سوار وتا امروز نزديک به سی و دوسال است که درسايه انواع واقسام جنايات چهار اسبه مشغول تاختن درعرصه سياسی کشور هستند. نکته جالب دراين ماجرائی که برای اين مردم واين کشور پيش آمد دراينست که خمينی درچنان فرصتی که بدست آمده بود، استادانه توانست تا درآن مقطع تاريخی مجموعه روشنفکران ودانشجويان واساتيد دانشگاه وروزنامه نگار ونويسنده وشاعرو احزاب چپ وراست را فريب بدهد و چنين بلائی را که از دست هيچ دشمن خارجی ساخته نبود رابرسر اين سرزمين وملت نجيب آن بياورد.
من وبا احتمال قريب به يقين کثيری ازهموطنان زخم خورده ازاين حمله واشغالگری ملايان بی وطن، خاصه ايرانيان نسل سوخته، قويا"براين باوريم وباورند که ملت ايران دراين قماربزرگ ويرانگرهمه آنچه را که طی نسلهای گذشته ودر دوران دو پهلوی شالوده ريزی واندوخته کرده بودند، مخصوصا"درزمينه فرهنگی وصنعتی واقتصادی با ظهوراين بلای خانمانسوزازدست داد. اما وقتی به گذشته وتاريخ مغفول مانده نگاه ميکنم با خود می انديشم که وقتی ملتی از گذشته خود بی اطلاع باشد مطلقا" قادرنخواهد بود تا برای آينده خود افق روشنی راتصوير نمايد. وبهمين دليل براين گمانم که شورش خمينی اگر همه چيزاين ملت را برباد داد، ولی اين راه را گشود تا پس از برافکندن اين مهلکه ملی، قاطبه ملت ايران قادر خواهند بود تا در يک قيام زمان بندی شده کوتاه مدت وميان مدت ودراز مدت فرهنگی – اجتماعی – سياسی – اقتصادی - تمامی انرژی و همت وغيرت وعمر خود را مصروف آن نمايند تا دريک کارزارفرهنگی ريشه دار و همه جانبه ريشه اين درخت تناور ۱۴۰۰ ساله را که ميوه تلخ و سمی آنرا همه ايرانيان چشيده اند را بدرازای تاريخ اين سرزمين بخشکاند.
ايرانيان دريافته اند که تا انديشه های تابناک وفروزان بزرگانی چون: حکيم طوس – خواجه شيراز - نظامی – عطار – خيام – مولانا- سعدی و ديگر انديشمندان اين سرزمين که چون خورشيد بر آسمان علم وادب وفرهنگ جهان ميدرخشند، جايگزين چنين فرهنگی که بجز تاريک انديشی وجهل وجنون وغارت وکشتارهيچ ارمغانی بهمراه نداشته است، نشود، بايد مطمئن باشيم که برای نسلهای بعدی ولو ده نسل ديگر ممکن است که اين تراژدی ضد ايرانی بارديگربشکل ديگرتجلی يابد. پس بايداز هم اکنون بفکرآنزمان باشيم واجازه ندهيم که اين درخت خشکانده شده بار ديگر جان بگيرد وشاخ وبرگی بربدنه خشکيده آن نمايان گردد
۲۳شهريور۸۹
اگر يک جلد کتاب از ۲۴ جلد کتاب بحار الانوار علامه مجلسی را در هر کشوری انتشار بدهند ، ديگر اميد نجات برای آن ملت کم است . حالا تصور کن که هرگاه ۲۴ جلد از اين کتاب در ميان ملتی منتشر شود !
محض ازدياد بصيرت, يکی از حديث های مهم اين بحارالانوار را نقل می کنم که مُشت نمونه خروار باشد .
علی عليه السلام در غزوه صفين ، قصد عبور از نهر فرات را داشت ولی معبرش معلوم نبود . به نصير بن هلال فرمود برود کنار فرات ، واز طرف من ماهيی به نام کرکره را صدا کن ، و از او محل عبور را بپرس . نصير اطاعت نمود و بر کنار فرات آمد و فرياد برآورد که يا کرکره ، بالفورهفتاد هزار ماهی سر از آب بيرون آوردند ، لبيک لبيک ، چه می گويی. نصير جواب داد ، مولايم معبر فرات را می خواهد ، هفتاد هزار ماهی آواز برآوردند که ما همه کرکره نام داريم ، بگو اين شرف در حق کداميک مرحمت شده است تا اطاعت کنيم . نصير برگشت و ماجرا را به عرض مولايش علی رسانيد
فرمود ، برو کرکرة بن صرصره را بخوان . برگشت و ندا داد . اين بار شصت هزار ماهی سر برآوردند که ما کرکرة بن صرصره هستيم، اين عنايت در حق کدام شده است؟
نصير برگشت و پرسيد . فرمودند ، برو کرکرة بن صرصرة بن غرغره را بخوان . نصير بازگشت و چنين کرد . اين بار پنجاه هزار ماهی و ماجرای پيشين تکرار شد.
برگشت و مولا گفت : برو کرکرة بن صرصرة بن غرغرة بن دردرة را بخوان . تا اينکه در دفعه هشتم که فرياد برآورد ، ای کرکرة بن صرصرة بن غرغرة بن دردرة بن جرجرة بن عرعرة بن مرمرة بن فرفرة !
آن وقت ماهی بسيار بزرگی سر از آب برآورد و قاه قاه خنديد که ای نصير ، به درستی که علی ابن ابيطالب با تو مزاح فرموده است ، زيرا او خودش همه راه های دريا و معبر ها و دجله ها را از ماهيان بهتر ميداند ، ولی اينک به او بگو که معبر فرات آنجا است
نصير برگشت و صورت حال را عرض کرد.
حضرت فرمودند ، آری من به همه راه های آسمانها و زمين آگاهم . پس نصير صيحه زده غش کرد . و چون به هوش آمد فرياد برآورد ، شهادت ميدهم که تو همان خدای واحد قهاری . و آنگاه حضرت فرمود . چون نصير کافر به خدا شده ، قتلش واجب است آنگاه شمشير از غلاف کشيد و گردنش را بزد
( حديثی در بحارالانوار علامه مجلسی معتبرترين و بزرگترين منبع مذهبی شيعيان )
خردمند کاين داستان بشنود
به دانش گرايد ز دين بگسلد
www.shogheazady.blogspot.com


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016